«نشست تصوف سنی، ماهیت و راهبردهای مواجهه» برگزار شد
نشست علمی «تصوف سنی، ماهیت و راهبردهای مواجهه» با سخنرانی حجتالاسلاموالمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی به دلیل جلوگیری از سرایت کرونا و رعایت پروتکلهای بهداشتی بهصورت مجازی برگزار شد.
مشروح سخنان دکتر سبحانی که در این جلسه بیان کرده است به شرح زیر است:
بحث ما در این نشست با این سؤال شروع میشود که آیا تصوف ابعاد فرصتآفرینی هم دارد یا باید تمام آن را تهدید محسوب کنیم، آیا باید بین تصوف داخل ایران و خارج ایران و خارج تشیع و خارج تشیع فرق بگذاریم یا نه؟ و امثال این موارد یک مقدماتی لازم است که البته نیازمند تحقیق و بررسیهای بیشتری است.
نکته اول این است که ما باید تصوف را بهعنوان یک فرقه و جریان فرهنگی و اجتماعی جدی بگیریم. فرقه تصوف با تمام فرقههایی که امروز در جامعه ایران فعال است یک تفاوت اساسی میکند و آن این است که تصوف یک فرقه ریشهدار و عمیق ازنظر تاریخی، فرهنگی و میراثی است اما سایر فرقههای دیگر یک مقوله نوظهور، سطحی و احساسی و زودگذر میباشد.
نباید از تصوف همان تلقی باشد که از وهابیت، بهاییت، عرفانهای نوظهور، مسیحیت تبشیری و غیره وجود دارد؛ این فرقهها مقولاتی هستند که با عمق اندیشه اسلامی و تشیع ارتباطی ندارند هرچند بهعنوان یک چالش و مساله برای ما مطرح هستند اما نمیتوان گفت که آنها ریشههای عمیق در حوزه فکر و اندیشه ما داشتند. این فرقهها در یک دوره تاریخی بروز و ظهور داشتند و تاثیر گذاریهای خود را برجای گذاشتهاند و قطعاً طبق قرائنی که وجود دارد در یک مرحلهای تاریخ از صحنه فرهنگ ما حذف خواهند شد چنانچه وهابیت و بهاییت امروز چنین وضعیتی روبهزوالی دارند.
اما تصوف اینگونه نیست، تصوف از همان آغاز حرکت بزرگ اسلامی در جهان، خود را بهعنوان بخشی از این فرهنگ و تمدن حاضر کرده و بسیاری از بزرگان اسلامی را به خود متوجه ساخته و میراث تولید کرده و صاحب تفسیر، فقه و آداب است و تیرهای از مدارس اخلاقی ماتحت تاثیر تصوف بوده است. تصوف در ابعاد مختلف فرهنگ، هنر، ادبیات و غیره جامعه ما نفوذ کرده و نقشآفرینی داشته است.به همین دلیل نباید تصور کرد که نحوه مواجهه با تصوف در حد یک رویارویی سطحی، جدلی و موقت است، تصوف را باید جدی گرفت.
تصوف دارای دولایه اعتقادی(فکری) و فرهنگی(تمدنی) است، تصوف بهعنوان یک جریان ریشهدار گذشته از اینکه یک سلسله اعتقادات باطل ازنظر ما دارد؛ اخلاقی دارد که اخلاق اسلامی و قرآنی نیست و آدابی دارد که بخشی از آنها بدعتهایی است که در تاریخ گذاشتهشده است و مناسبتی شکل داده که با مناسبتهای اجتماعی اسلامی در ستیز بوده است. اما از طرف دیگر تصوف یک جریان واقعی نسبتاً گسترده، عمیق، دارای یک میراث علمی و بزرگان نامداری است که ویژگی دوم این واقعیت است.
تصوف بهعنوان مجموعه اعتقادات که مجموعهای از انحرافات در آن حاکم است موفق شده درگذشته و امروز بسیاری از سنگرهای اسلامی را فتح کند و دست به اثر آفرینی، موجآفرینی و تشکیل دولت بزند و در دورههایی اقتصاد جامعه را تحت سلطه خود بگیرد و فرهنگ، ادب، معماری ایجاد کند و حتی در برابر انحرافات دیگر موجود در اسلام قد علم کند.
بهعنوانمثال درزمانی که مارکسیست در دنیا فعال بود و در سرزمینهای اسلامی جولان میداد یکی از سنگرهای جوانان مسلمانان در برابر استعمار مارکیست، فرهنگ صوفیانی بود. زمانی که وهابیت تمام مظاهر معنوی اسلام مانند توسل، شفاعت، تبرک و… را موردتردید قرار میداد هیچ شکی نیست که یکی از سنگرهایی که در برابر نفوذ این جریان را در دنیا گرفت، گروههای صوفیانه بودند.
صوفیه بهعنوان یک جریان در جامعه ما حضورداشته و در حوزههای علمیه تاثیر گذاری کرده و در جامعه اهل سنت کاملا چتر خود را پهن کرده و حضور جدی داشته و بزرگانی از جهان اسلام را متوجه خودساخته است.
تصوف در شیعه و تصوف در اهل سنت را باید ازلحاظ سابقه تاریخی، زمینههای فکری و اعتقادی و فرهنگ، سیاست، اقتصاد و جامعه باید از همدیگر تفکیک کرد. زادگاه تصوف در اسلام جامعه سنی بود که داشتن قدرت و حمایت حاکمان ازاینگونه حرکتها از عوامل مهم در آن است. دور کردن امت اسلامی از اسلام ناب و اهلبیت و داشتن بیشترین همخوانی از این شکل از تصوف با مکتب خلافت از عوامل مهم در حمایت حاکمان از جریان متصوفه بوده است.
تصوف گواهی میدهد که هم این جریان در جامعه اهل سنت شکلگرفته و قوامیافته و هم اولین شخصیتهایی که از این اندیشه حمایت کرده و به آن مشروعیت بخشی و ترویج کردند علمای اهل سنت و فرهنگ سنی است. اولین جریان فرهنگی فعال در پذیرش و تئوریزه کردن تصوف جریان حنبلی گری و اهل حدیث است.موطن و زادگاه اصلی معرفتی و علمی تصوف در تاریخ اسلام حنابله است و این در حالی است که معتزله بهعنوان جریان عقلگرا با تصوف مخالف است و جریان حدیث گرا کاملا از تصوف حمایت میکند که یکی از دلایل آن رویکردهایی است که در جریان اهل حدیث در قرنهای دوم و سوم وجود دارد.
همخوانیهای جدی بین اندیشههای تصوف که ازنظر ما یک اندیشه وارداتی است با رویکردهایی است که با جریان اهل حدیث در قرنهای دوم و سوم وجود دارد از عوامل مهم حمایت اهل حدیث از این جریان است. مساله شهود، رؤیت،تقابل باعقل و غیره از عوامل مهم در بروز اندیشههای باطن گرایانه در اهل حدیث میباشد. تصوف در نقطه شروع خود با اصلیترین گروه از اهل سنت پیوند خورده است و اگر ما هسته اصلی جهان اهل سنت را اهل حدیث بدانیم که اینچنین نیز است و معتزله و غیره در حاشیه بودند و بعدها نیز اشاعره، حنابله و غیره به آنها پیوند خوردند و کاملا از اندیشه متصوفه استقبال کردند و بسیاری از آنها که نام عالم اسلامی به آنها گذاشتهشده از همین گروه بودند. بیشترین ادبیات پایه صوفیانه را ابو عبدالرحمن سلمی ایجاد کرد و طول تاریخ افراد دیگر بزرگان این جریان متصلب در اهل حدیث و یا اشاعره هستند.
تصوف برای مشروعیت بخشی به خود در جهان سنتی توانسته از کلام، فقه، حدیث و غیره در راستای مرام و آیین خود بهرهبرداری کند و خود را در قالب ادبیات و فکر سنی آرایش دهد بهگونهای که از آغاز دوگانگی بین تصوف و تسنن احساس نمیشود. امروز در جهان اسلام مساله صوفی-سنی مساله غریب یا عجیبی نیست و در دویست سال بهخصوص نهضتهای صوفیانه در جهان اهل سنت موجآفرینی و نفوذ کردهاند. جهان اهل سنت صوفیه را بخشی از خود میداند و در بین آنها جریانی مانند وهابیت در اقلیت است.
دوم سوم بزرگان الازهر مصر صوفی مسلک است. در دوسوم مساجد بزرگ مصر ائمه جمعی که اقامه نماز میکنند صوفی هستند و به صوفیه بودن خودشان نیز افتخار میکنند. این تصوف، تصوف “سنی مالیده شده” است. آنها میخواهند یک تفسیری از تصوف ارائه دهند که کاملا با شرع و فرهنگ اهل سنت سازگاری داشته باشد. بسیاری از اذکار و حلقههایی که صوفیان ما در خانقاههای انجام میدهند بزرگان دینی در شمال آفریقا در مساجد جامع شهر انجام میدهند.
اندیشه صوفیه از شرق دور و از تایلند، اندونزی و مالزی تا شبهقاره هند، پاکستان، افغانستان، عراق تا مراکش و آفریقا امتداد دارد. هم خویشی بین تصوف و تسنن اینگونه شده است که شکافی بین سنی و صوفیه احساس نمیشود. و امروز در هیچ کجای جهان اهل سنت خانقاه (زاویه) رقیب عالمان دینی نیستند. تمام بزرگان صوفیه افراد مذهبی و شریعت مداری هستند که در نظام فکری و اعتقادی اهل سنت حرکت میکند و با بزرگان سنی نیز ارتباط دارد. تصوف بهعنوان قدرت رقیب جامعه دینی جامعه سنی محسوب نمیشود بلکه بخشی از ظرفیتهای فکری و اجتماعی آنها میباشد.
زادگاه تصوف بههیچعنوان شیعه نبوده است، تا قرن ششم هیچگونه بروز و ظهوری از اندیشه صوفیانه وجود ندارد. در صوفی بودن چند روای شیعه در این دوران که عدهای آن را ادعا کردند جای شک است. تا قبل از فروپاشی مدرسه بغداد و هجرت مرحوم شیخ طوسی به نجف هیچگونه نشانهای از حضور تصوف در جامعه و اندیشه شیعه وجود نداشته است.
از قرن ششم تا قرن نهم که همزمان با ظهور دولت صفویه در یک دوران فترت است گروههایی از صفویه وجود دارد که رنگ ولایت امیرالمؤمنین را با خوددارند و بعدها بستر ظهور دولت صفویه را تشکل میدهد بخشی از واقعیت جهان تشیع است اما هرگز آن اتفاقی که در جهان اهل سنت اتفاق میافتد در جهان تشیع رخ نمیدهد. فقه شیعی صوفیانه در جهان تشیع وجود ندارد، کلام شیعی صوفیانه وجود ندارد. خبری از ادبیات همآوایی نزدیک جریان اهل سنت با صوفیه در جهان تشیع نیست.
بزرگترین خط ارتباط بین جریان تصوف و تشیع در این دوران در مدرسه حله و حضور افرادی مانند سید حیدر آملی است اما در این دوران هم خبری از کلام شیعی صوفیانه و فقه شیعی صوفیانه نیست و در آثار علامه حلی نقد کلام صوفیانه نمایان است.
یک اتفاق مهم در این دوره تاریخی میافتد و آن این است که ادبیات اخلاقی ما به ادبیات صوفیانه گره میخورد. این بهگونهای است که رنگ و معنای تصوف در آن وجود ندارد و دانش فقهی شیعه رنگ تصوف نمیگیرد و مشروعیت بخشی تصوف که در اهل سنت ایجاد میشود در جامعه شیعی رخ نمیدهد. برخی از تلاشها صورت گرفته اما به دلیل فاصله عمیق بین فرهنگ شیعی و فرهنگ تصوف این اتفاق نمیافتد.
افرادی مانند ابو جمهور احصائی و غیره از قرن نهم به بعد اولین تلاشها برای واردکردن تصوف در حوزه علوم عقلی تشیع انجام میدهند. فرهنگ صوفیانه بهتدریج به شکلهای مختلف وارد میشود و فرقههای صوفیانه بهتدریج اظهار تشیع میدهند.
وارد شدن ابن عربی و دستگاه معرفتی او و مساله وحدت وجود بهتدریج کلام، فلسفه و فرهنگ ما را تحت تاثیر میدهد. به تعبیر دیگر آن اتفاقی که در اهل سنت در قرن دوم اتفاق افتاد در جامعه شیعی از قرن نهم به بعد رخ داد. بااینوجود آن پیوندی که در جامعه اهل سنت اتفاق افتاد در جامعه شیعی نمیافتد.
موضع رسمی حوزه علمیه شیعه در برابر تصوف روشن است و همه مراجع یکصدا علیه تصوف فتوا داده و آثار و کتابهای آنها موجود است اما در کنار این مساله نباید از این نکته غفلت کنیم که ادبیات ما و فرهنگ ما با تصوف آغشته شده است. اگر از موضع اعتقادی به این مساله میپردازیم باید برای این آغشتگی ادبیات، هنر، فرهنگ عامیانه، معماری و فرهنگ خودمان به تصوف هم چارهای کنیم. بخش زیادی از فرهنگ عامیانه ما مانند نگاه به مساله قضا و قدر در جامعه ایران متأثر از تصوف است. تقدیرگرایی و ابنالوقت بودن از تصوف وارد فرهنگ دینی ما شده و ارتباطی با تعالیم اهلبیت ندارد.
برداشت ما از تصوف شیعی با تصوف سنی از نقطه آغاز مختلف است چون تصوف شیعی از زمان پیدایش تا امروز بهعنوان اپوزیسیون فرهنگ،جامعه، تفکر و قدرت سیاسی شیعی است و جریان مخالف جریان حاکم است و همیشه خانقاه در مقابل مسجد و حلقه در برابر مدرسه قرار داشته و حرکتهای سیاسی و اجتماعی متصوفه کاملا مشخص است. و هرگز در برابر قدرت سیاسی شیعه کنار نیامدند. هیچکس نمیتواند امروز ادعا کند که بدنه تصوف معاصر شیعی با بدنه علمی، معرفتی و سیاسی شیعه همآوا بودند که دلیل اصلی آن نیز آن عمق و شکاف تاریخی است و تصوف در تشیع یک زاییده نامیمون است. تصوف دو قرن گذشته رقیب همهجانبه فرهنگ شیعه بوده است درحالیکه در اهل سنت چنین تقابلی از ابتدا نبوده است.
انحراف ازنظر اعتقادی انحراف است و نمیتوان برای رد باطلی به باطل دیگر تمسک جست.تصوف عمومی در جهان اهل سنت تصوف با گرایش به اهلبیت است. تصوفی که امروز در شبهقاره، اندونزی، شمال آفریقا و… وجود دارد بامحبت اهلبیت آغشته است و این اعتقاد را داریم که باید انحراف را اصلاح کنیم اما وقتی درجایی زمینههایی برای آشنایی مردم بافرهنگ اهلبیت ایجادشده را هم تخریب نمیکنیم.
ما در برابر تصوف سنی جهان معاصر راهبرد سه وجهی داریم، اول اینکه خودمان را تصوف سنی گره نمیزنیم، کنار آنها خودمان را معرفی نمیکنیم، ما سرنوشت، جامعه و اعتبار خود را به تصوفی که امروز در دنیا وجود دارند گره نمیزنیم هرچند همکاریهای با آنها در پشتصحنه داریم. آبرو و اعتبار نظام معرفتی شیعه را نباید به جریان تصوف جهان اسلام گره بزنیم و بارها این را گفتهایم که ضرر اینکه خود را حامی جریان تصوف در جهان اسلام معرفی کنیم از فایده آن بهمراتب بیشتر است.
راهبرد دوم اینکه؛ درعینحال با تصوف هم نباید تقابل کنیم، بدون اینکه اصل اول را نقض کنیم باید از زمینههای آنها در نشر تشیع باید در پشتصحنه استفاده کنیم. تصوف شیعی اپوزیسیون شیعه است و با مکتب تشیع آشتی نخواهد کرد.
راهبرد سوم، حضور فعال در میدان تعامل معرفتی با این جریان بهقصد اصلاح اندیشهها و رویههایی که در این فرقهها وجود دارد و قابل اصلاح است. بسیاری از حواشی که در برابر برخی از این فرقهها وجود دارد در واقعیت نیست. نشر معارف اهلبیت در آنها و توسط آنها باید در راهبرد حضور فعال در میدان تعامل معرفتی با تصوف شیعی باید دنبال گردد.
ثبت دیدگاه شما