گزیدهای از سخنان امام کاظم (ع) در تحف العقول – ابن شعبه حرانی – ترجمه بهراد جعفری
آنچه در پی میآید، گزیدهای از سخنان امام کاظم علیه السلام است.
امروز سالگرد ولادت هفتمین امام، حضرت موسی بن جعفر(ع) (۱۲۸ ـ ۱۸۳ق) ملقب به «کاظم» (فرخورندۀ خشم) و «باب الحوائج» است. وی همزمان با شروع قیام ابومسلم خراسانی بهدنیا آمد و در سال ۱۴۸ق پس از شهادت پدر بزگوارش امامصادق (ع) به امامت رسید. دوران ۳۵ ساله امامت او با خلافت منصور، هادی، مهدی و هارون عباسی همزمان بود. ایشان بارها زندانی شد و نهایتاً در ۱۸۳ق در زندان به شهادت رسید. دوره امامت آن حضرت با اوج قدرت خلافت عباسی همزمان بود و او در برابر حکومت وقت، تقیه میکرد و شیعیان را نیز به این کار سفارش مینمود؛ از این رو موضعگیری صریحی از ایشان در برابر خلفای عباسی و قیامهای علوی گزارش نشده است. در کتاب «مسند الامام الکاظم (ع)» بیش از سه هزار روایت از ایشان گردآوری شده است. منابع شیعه و سنی علم، عبادت، بردباری و بخشندگی حضرت را ستوده و او را کاظم و «عبد صالح» لقب دادهاند. حرم امام کاظم (ع) و نوهاش امام جواد (ع) در منطقه کاظمین بغداد قرار دارد. آنچه در پی میآید، گزیدهای از سخنان ایشان است.
در ستایش خرد
۱ـ خداوند با عقل، هر حجتی را بر مردم تمام کرده است.
۲ـ هر چیزی علامتی دارد، و علامت خردمند، اندیشیدن است و علامت اندیشیدن، خاموشی است.
۳ـ هر چیزی مَرکبی دارد، و مرکب خردمند تواضع است،
۴ـ خداوند انبیا و رسولان خود را به سوی مردمان ارسال نداشت جز بدین خاطر که از جانب خدا عقل و خرد برگیرند؛ بنابراین [در دعوت الهی] پذیرش هر بندهای نیکوتر باشد، معرفتش به خدا نیکوتر است. و هر کس که به فرمان الهی آگاهتر باشد، عاقلتر است، و عاقلترین ایشان از بالاترین درجه در دنیا و آخرت برخوردار است.
۵ ـ خدا را بر بندگان دو حجت است: حجت ظاهری، حجت باطنی؛ حجت ظاهری رسولان هستند و انبیا و امامان، و حجت باطنی، عقل و خرد است.
۶ـ خردمند کسی است که نه حلال او را از شکر و سپاس بازدارد، و نه حرام بر صبرش چیره گردد.
۷ـ هر کس سه چیز را بر سه چیز مسلط گرداند، مانند آن است که هوس خود را بر نابودی عقلش کمک کرده: هر کس که روشنائی اندیشهاش را با آرزوهای درازش تاریک سازد؛ کسی که شگفتیهای حکمتش را با سخنان یاوه و گزاف نابود کند؛ و آن کس که نور عبرتش را با شهوات نفسش خاموش سازد. و هر کس که خردش را نابود کند، دین و دنیای خود را تباه ساخته است.
۸ ـ در جهل تو همین بس که مرتکب امور ممنوع و حرام شوی!
۹ـ چگونه کردارت نزد خدا پاک باشد با آنکه دل از فرمان پروردگارت باز داشته باشی و علیه عقلت به طاعت هواست؟
۱۰ـ شکیبائی بر تنهائی، علامت نیروی عقل است.
۱۱ـ هر کس خردش به درجهای رسید که شایسته دریافت علوم الهی گشت، از اهل دنیا و دنیاپرستان کناره میگیرد، و بدانچه نزد خداست میپردازد. خداوند مونس او در وحشت، و یار و یاورش در تنهایی است، و موجب توانگری و عزت او هنگام فقر و بیکسی میگردد.
۱۲ـ دانش با آموزش به دست آید، و آموزش با عقل استوار گردد.
۱۳ـ دانش جز از عالم ربانی به دست نیاید، و شناختن آن عالم از راه عقل صورت پذیرد.
۱۴ـ عمل اندک از خردمند مقبول است و چندبرابر؛ و عمل بسیار از جاهل مردود است و ناپذیرفته!
۱۵ـ خردمند به اندک از دنیا که همراه حکمت باشد، خشنود است؛ ولی به کمبود حکمت که همراه دنیا باشد راضی نمیشود، و بدین خاطر تجارت ایشان سود میدهد و فایده میبخشد.
۱۶ـ خردمندان زیاده بر احتیاج دنیا را کنار نهادند تا چه رسد به گناهان، با اینکه ترک دنیا فضیلت است و ترک گناه لازم.
۱۷ـ خردمندان چشم از دنیا پوشیدند و دیده به آخرت دوختند.
۱۸ـ هیچ کس تا از خداوند خرد نیابد، از او نمیهراسد، و آن کس که از جانب او خرد نیافت، [هرگز] دلش بر درک و شناختی ثابت که بینایش سازد و حقیقتش را در آن دریابد، استوار نمیگردد. و هیچ کس اینگونه نشود جز فردی که گفتارش تصدیقکنندۀ کردارش باشد، و باطنش موافق ظاهرش؛ زیرا خداوند بر عقل که در باطن است و پنهان، جز ظاهری که از آن حکایت کند، هیچ دلیل و گواهی قرار نداده است.
۱۹ـ امیرالمؤمنین علیهالسلام مکرر میفرمود: خداوند با چیزی برتر و بهتر از عقل و خرد پرستش نشود.
۲۰ـ عقل هیچ کس به کمال نمیرسد تا در او چند خصلت مختلف باشد: دیگران از کفر و شرارتش در امان باشند، و به هدایت و خیرش امیدوار، و زیادی مالش بخشش شود، و گفتار زائدش برکنار، بهرهاش از دنیا کفاف و گذران زندگی باشد، هرگز از تحصیل دانش سیر نشود، ذلت با خدا را بیش از عزت با غیر او دوست دارد؛ به تواضع بیش از شرافت مایل باشد؛ احسان اندک دیگران را بسیار شمارد و احسان بسیار خود را اندک؛ و تمام مردم را بهتر از خود بیند و خود را پستترین ایشان، و این پایان کار است.
۲۱ـ کسی که مردانگی ندارد، دین ندارد؛ و کسی که عاری از مردانگی است، عقل ندارد.
۲۲ـ خردمند با کسی که میترسد تکذیبش کند، سخن نمیگوید، و از کسی که از دریغش نگران است، تقاضا نمیکند؛ و آنچه نتواند بهجا آورد، وعده نمیدهد؛ و بدانچه در امیدواریاش سرزنش شود، دل نمیبندد؛ و به کاری که بترسد در انجامش بماند، اقدام نمیکند.
۲۳ـ عاقل هرگز دروغ نمیگوید، اگرچه مطابق میلش باشد.
۲۴ـ روشنی بدن در چشم است و چون چشم بینایی داشت، تمام بدن روشن است، و بیشک عقل و خرد روشنائی روح و جان است، که چون بندهای خردمند باشد، به پروردگار خود آشناست؛ و چون او را بشناسد، دین خود را درک میکند؛ و اگر با پروردگارش آشنا نباشد، هیچ دینی برایش نمیپاید، و همچنانکه جسم جز با روح قوامی ندارد، دین نیز جز با نیتی صادق نمیپاید، و نیت صادق نیز جز با عقل و خرد، عاری از ثبات و پایداری است.
۲۵ـ خواب خردمند از شبزندهداری نادان بهتر است.
۲۶ـ خداوند جز خردمند را به نبوت برنینگیخته تا اینکه خرد او از تلاش تمام کوشندگان بیشتر بوده است.
۲۷ـ مهرورزی به مردم، نیمی از عقل است.
۲۸ـ آن کس را که خداوند به سه چیز گرامی داشته، بدو لطف کرده است: عقلی که زحمت هوای نفسش را کم کند؛ دانشی که رنج جهل را از او دور سازد؛ و توانگریی که خاطرش را از ترس تهیدستی آسوده گرداند.
۲۹ـ سرای دنیا همچون ماری است که ظاهرش نرم است و درونش زهر کشنده دارد، [به همین خاطر] مردمان صاحبدل و خردمند از آن حذر مینمایند، و کودکان دست خود به سویش دراز میکنند!
۳۰ـ معاشرت با افراد دیندار شرف دنیا و آخرت است، و مشورت با خردمند خیرخواه خوشبختی است و با برکت، و هدایت و توفیق الهی را در پی دارد. چون خردمند خیرخواه نظرش را برایت گفت، مبادا مخالفت کنی که بیشک موجب هلاکت است.
۳۱ـ خردمند تیزهوش اوست که آنچه را تاب و توان ندارد، واگذارد.
۳۲ـ شگفتی جاهل از خردمند، بیش از تعجب خردمند از جاهل است.
۳۳ـ از معاشرت و انس با مردم بپرهیز مگر اینکه در میانشان فردی عاقل و درستکار بیابی. در این صورت با او همدم شو؛ ولی از سایرین همچون فرار از درندگان شکاری بگریز٫
۳۴ـ شایستۀ فرد عاقل است که چون کاری را انجام داد، از خدایی که او را مشمول نعمتهایش ساخته، حیا کند از اینکه کسی را غیر از خدا در کارش شریک سازد.
۳۵ـ از دنیا و اهلش حذر کن که مردم در آن چهار دستهاند: نادان هواپرست؛ آموزندۀ علم قرآن که هر چه بر دانشش اضافه شود، تکبرش افزون میگردد، با علم خود بر دیگران برتری میجوید و گردنفرازی میکند؛ عابد نابخردی که زیردستانش را تحقیر میکند و دوست دارد او را گرامی دارند؛ و دانا به راه حقی که دوست دارد به حق قیام کند، ولی یا ناتوان است یا شکستخورده، و چون نمیتواند بدانچه میفهمد قیام کند، غمناک است. او از تمام مردم زمانش برتر است و در عقل و خرد برجستهتر.
سپاه عقل و جهل
۳۶ـ عقل و سپاهش را بشناس و نیز جهل و سپاهش را تا از راهیافتگان باشی. خدا «عقل» را آفرید و آن نخستین آفریده از روحانیان بود که بدو گفت: «بازگرد»، بازگشت، پس فرمود: «پیش آی»، پیش آمد، فرمود: «تو را بزرگوار آفریدم و بر تمامی مخلوقاتم گرامی داشتم.» سپس «جهل» را از دریائی تلخ و تیره آفرید و بدو گفت: «بازگرد»، بازگشت، فرمود: «پیش آی»، نیامد، پس لعنتش کرد. سپس برای عقل هفتاد و پنج لشکر مقرر فرمود، و چون جهلْ گرامیداشت و عطای الهی را نسبت به عقل مشاهده کرد، گفت: «پروردگارا! این آفریدهای همچون من است، او را آفریدی و گرامی داشتی و قوی ساختی، و من ضدّ اویم، در حالی که فاقد نیرو و توانم. هر لشکری که بدو بخشیدی، به من نیز بده.» خدا فرمود: «بسیار خوب، ولی اگر پس از آن نافرمانی کنی، تو و لشکرت را از جوارم بیرون میرانم و از رحمتم دور میسازم.» گفت: پذیرفتم. پس خداوند به او نیز هفتاد و پنج لشکر بخشید.
[اینک سپاهیان عقل و جهل] ایمان، کفر؛ تصدیق، تکذیب؛ اخلاص، دوروئی؛ امیدواری، ناامیدی؛ عدالت، بیدادگری؛ خشنودی، ناخشنودی؛ حقشناسی، ناسپاسی، بیطمعی، طمع؛ توکل، حرص (زیادهخواهی)؛ دلنرمی، خشونت؛ دانش، نادانی؛ پاکدامنی، پردهدری؛ زهد، رغبت؛ مدارا، کجخلقی؛ ترس، گستاخی؛ فروتنی، بزرگی؛ آرامش، شتاب؛ بردباری، حماقت؛ سکوت، گزافهگویی؛ گردننهادن، گردنفرازی؛ مطیع بودن، سرکشی؛ گذشت، کینه؛ نرمدلی، سختدلی؛ باور، دودلی؛ پایداری، بیتابی؛ چشمپوشی، انتقام؛ بینیازی، فقر؛ اندیشیدن، بیتوجهی؛ حفظ، فراموشی؛ پیوستن، قطع رابطه؛ قناعت و صرفهجوئی، زیادهطلبی؛ احسان، دریغ؛ دوستی، دشمنی؛ وفاداری، خیانت؛ فرمانبری، سرپیچی؛ فروتنی، گردنکشی؛ راحتی، گرفتاری؛ درک، غفلت؛ دانستن، ندانستن، مدارا، دشمنی؛ پاکدلی، فریبکاری؛ نگهداری، افشاگری؛ خیراندیشی، بدخواهی؛ درستی، تأخیر و امروز و فردا کردن؛ نیکی و شایستگی، زشتی و ناشایستگی؛ تقیه و پنهانکاری، افشا و بیپروایی؛ انصاف، ستم؛ پرهیزگاری، رشک و حسد؛ پاکیزگی، آلودگی؛ پاکدامنی، بیشرمی؛ میانهروی، زیادهروی؛ راحتی، خود را بهرنج انداختن؛ آسانگیری، سختگیری؛ تندرستی، بلا و گرفتاری؛ اعتدال، افزونطلبی؛ موافقت با حق، پیروی از هوس؛ سنگینی و متانت، سبکی و جلفی؛ خوشبختی، بدبختی؛ توبه، اصرار بر گناه؛ دقت و مراقبت، سهلانگاری؛ دعا کردن، سرباز زدن؛ شادابی، بیحوصلگی؛ شادی، اندوه؛ مأنوس شدن، کنارهگرفتن؛ سخاوت، بخیل بودن؛ خشوع، خودبینی؛ حفظ گفتار، سخنچینی؛ طلب آمرزش، بیهوده طمع بستن؛ زیرکی، حماقت.
همۀ این صفات و خصلتها جز برای پیغمبر یا جانشین او یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده، جمع نمیشود؛ اما افراد مؤمن دیگر از بعضی از این صفات برخوردارند که همان لشکریان عقل است تا بهتدریج همه را دریابند و از لشکریان جهل رها گردند. در این زمان است که با پیغمبران و اوصیایش در بلندترین پایه و مقام همراه میشوند.
حکمت
۳۷ـ رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم فرمود: هر گاه مؤمنی را دیدید که خموش است، بدو نزدیک شوید که او آموزش حکمت میدهد. مؤمن کمگوست و پرکار، و منافق پرگوست و کمکار.
۳۸ـ مردم ستارگان را مینگرند، ولی با آنها راه نمییابند مگر کسی که مجاری و منازلشان را بشناسد. شما نیز حکمت را میخوانید، ولی هیچ یک بدان هدایت نمیشوید مگر کسی که به آن عمل کند.
۳۹ـ کمگوئی حکمت بزرگی است، پس بر شما باد به رعایت سکوت؛ چرا که آن آرامشی است نیکو و موجب سبکباری و تخفیف گناه.
۴۰ـ کشت در زمین هموار میروید نه در سنگ سخت، حکمت نیز مقیم دل متواضع میشود نه دل متکبر گردنکش، زیرا خداوند فروتنی را ابزار خرد قرار داده، و تکبر را ابزار نادانی. آیا نمیدانی کسی که سر به سقف بکوبد، سر خود را بشکند، و کسی که سر فرو آرد، در سایۀ سقف مینشیند و محفوظش میدارد. همچنین هر کس که در برابر خدا فروتنی نکند، همو خوارش سازد و کسی را که تواضع کند، عزیز گرداند.
۴۱ـ به احمقان حکمت میاموزید که بدان ستم نمودهاید، و آن را از اهلش بازمدارید که در حق ایشان ظلم کردهاید.
۴۲ـ همان طور که [دنیاپرستان] حکمت را برای شما واگذاشتند، شما نیز دنیا را برای آنان واگذارید.
۴۳ـ بدانید که سخن حکیمانه گمشدۀ مؤمن است، پس بر شما باد به [آموزش] علم پیش از آنکه بالا رود. و بالا رفتن علم، همان غایب شدن عالم از میان شماست.
۴۴ـ آنچه از دانش نمیدانی، فراگیر و از آنچه آموختی، به جاهل بیاموز٫ عالم را به جهت علمش محترم بدار، و از ستیزه با او بپرهیز٫
۴۵ـ نادان را برای نادانیاش کوچک شمار، ولی او را مران، بلکه به خود نزدیک ساز و تعلیمش ده.
۴۶ـ بپرهیز از اینکه بر حکمت دست یابی و آن را در دسترس افراد نادان قرار دهی!
اندرزها
۴۷ـ اگر به دست تو گردوئی باشد و مردمان گویند: «مروارید است»، [این سخن] تو را هیچ سود ندهد، و تو خود میدانی که آن گردوست؛ و اگر به دستت مروارید باشد و گویند: «گردوست»، [این سخن] به تو زیانی نرساند، و تو خود میدانی که آن مروارید است.
۴۸ـ اگر آنچه در حد کفایت است بینیازت سازد، کمترین چیز دنیا کفایتت خواهد کرد؛ و چنانچه حد کفایت تو را بینیاز نسازد، [دیگر] هیچ چیز دنیا بینیازت نخواهد ساخت.
۴۹ـ هر کس که جویای بینیازی بدون مال است، و آسودگی دل از حسادت، و سلامت دین، باید با التماس از خدا بخواهد که خردش را به کمال برساند؛ زیرا هر کس که میاندیشد، در حد رفع احتیاج قناعت میورزد، و کسی که اینگونه باشد، بینیاز و توانگر میشود، و کسی که بدین حد نساخت و قناعت نکرد، هرگز توانگری را درنمییابد.
۵۰ ـ آن کس که زبانش راستگوست، عملش پاک و نیکوست؛ و آن کس که نیتش پاک باشد، روزیاش افزون میشود؛ و آن کس که با برادران و خانوادهاش بهخوبی برخورد کند، عمرش طولانی گردد.
۵۱ ـ با ارزشترین مردم کسی است که دنیا را برای خود هیچ مقام و منزلتی نداند.
۵۲ ـ بیشتر درستی در مخالفت هوا و هوس نهفته است، و هر کس آرزویش دراز است، کردارش بد باشد.
۵۳ ـ هان! برای تنهای شما بهایی جز بهشت نیست، پس آن را جز به بهشت مفروشید.
۵۴ ـ خدا آن بنده را رحمت کند که از خدا آنچنان که باید شرم کند، و تمام اجزای سر ـ از چشم و گوش و زبان ـ را از محرمات محفوظ دارد، و نیز شکم را از آب و خوراک حرام؛ مرگ و پوسیده شدن را به یاد آورد و بداند که بهشت در این جهان دارای مشکلات است و دوزخ دارای لذات و شهوات (یعنی بهشت قرین مشکلات و سختیهاست و دوزخ قرین لذات).
۵۵ ـ هر کس که از تعرض به آبروی مردم خودداری کند، خداوند نیز در روز رستاخیز از کیفر گناهش میگذرد؛ و هر کس که خشم خود را از مردم بازدارد، خدا نیز روز رستاخیز خشم خود را از او بازمیدارد.
۵۶ ـ در پی اصلاح روزگاری باش که در پیش داری، پس نظر کن که روزی خواهد بود و پاسخی برایش مهیا کن! پس چنان رفتار کن که گویی پاداش کردارت را میبینی تا طمعت در آن افزون گردد.
۵۷ ـ در تغییرات و دگرگونیهای روزگار و حالات زمانه بنگر؛ زیرا از دنیا آنچه آید، همانی است که رفته و گذشته، پس، از آن درس و عبرت گیر.
۵۸ ـ درب حلم و بردباری را محکم سازید که بهراستی باب آن صبر است.
۵۹ ـ خداوند آن کس را که بیجا بخندد و بیهدف ره پوید، دشمن دارد.
۶۰ ـ بر زمامدار واجب است همچون چوپان باشد که نه از حال ایشان غافل میشود و نه بر آنان بزرگی میفروشد و تکبر میورزد.
زبان
۶۱ ـ هر نعمتی که در ادای شکرش سستی نمائی، همچون گناهی است که بدان بازخواست گردی.
۶۲ ـ سخنگویان سه دستهاند: سود برنده، سالم مانده، و هلاکشونده. آن کس که سود میبرد، همان ذکرگوی خداست؛ آن کس که سالم میماند، فرد خاموش است؛ و اما هلاک شونده اوست که غرق در باطل میشود (یعنی یاوه گوید و گزافه پردازد).
۶۳ ـ چه بد است بندهای که دو چهره و دو زبان دارد: برادرش را در حضور میستاید و در غیاب [با غیبت و بدگوئی،] گوشتش را میخورد! اگر به برادرش چیزی دهند، بدو رشک میورزد و چون گرفتار شود، تنهایش میگذارد.
۶۴ ـ بیشک بدترین بنده خدا کسی است که همنشینی با او را به جهت بدزبانیاش ناپسند میداری.
۶۵ ـ آیا مردم را چیزی جز محصول زبان به دوزخ میاندازد؟
۶۶ ـ از خوب بودن مسلمانی هر کس، دوری او از سخن یاوه و گزاف است.
شرم
۶۷ ـ در پنهانی از خدا شرم کنید، همچنانکه در آشکارا از مردم شرم مینمائید.
۶۸ ـ شرم از ایمان است و ایمان موجب بهشت است، و بیشرمی از خشونت است و خشونت موجب دوزخ است.
۶۹ ـ خداوند بهشت را بر بدزبان بیشرم حرام ساخته است، همو که نه از آنچه گوید باکی دارد و نه بدانچه در بارهاش گویند.
فخرفروشی
۷۰ ـ بهترین وسیله تقرب بنده به خدا پس از شناخت او، نماز است و احسان به پدر و مادر، و پرهیز از حسادت و خودبینی و فخرفروشی.
۷۱ ـ از فخرفروشی بپرهیز، که هر کس در دلش به اندازه دانهای کبر و فخر باشد، به بهشت نمیرود.
۷۲ ـ هر کس که در دلْ خود را بزرگ شمارد، فرشتگان آسمان و زمین لعنش میکنند، و هر کس که بر برادران و همردیفان خود تکبر ورزد، با این کار به ضدیت خدا پرداخته و با خدا رقابت کرده است.
۷۳ ـ هر کس ادعای چیزی کند که در او نیست، خود را به راهی نادرست، بهزحمت انداخته است.
۷۴ ـ بپرهیز از فخرفروشی بر دوستان و بالیدن به علم و دانش، که مشمول عذاب الهی میشوی و خدا بر تو غضب میکند، و پس از دشمنی خداوند، دیگر نه از دنیایت سود میبری و نه از آخرتت منفعت به دست میآوری.
احسان
۷۵ ـ هر کس که احسانی به او شود، باید جبران کند؛ تلافی این نیست که مانند همان احسان او را انجام دهی، بلکه بهتر آن است که تو برتری خود را نشان دهی. اگر همان کنی که او کرده، فضل و برتری با اوست که آغاز نموده.
۷۶ ـ احسان جز در حق افراد متدین یا خانوادهدار، احسان به حساب نیاید.
۷۷ ـ احسان به مؤمن برای فرد نیکوکار جز با سه شرط احسان نیست: ناچیز و اندک شمردن؛ پنهان و مخفی داشتن؛ و شتاب در انجام آن.
۷۸ ـ کسی که احسان خود به مؤمن را کوچک و ناچیز به حساب آرد، برادرش را بزرگ داشته است؛ و هر کس احسان خود را بزرگ شمارد، برادر خود را کوچک داشته؛ و کسی که احسان خود را پنهان سازد، کردارش عزیز و ستوده گردد.
۷۹ ـ پاداش نیکوکاری سریعترین خیر است، و کیفر ستمکاری سریعترین شر.
۸۰ ـ خشم کلید شرّ و بدی است، و کاملترین مؤمن، خوشخلقترین ایشان است.
۸۱ ـ بر طاعت خداوند صبر پیشه دار، و از نافرمانیاش خودداری کن.
۸۲ ـ در سرای دنیا همچون کسی ساکن شو که خانه از آن او نیست و فقط چشم بهراه کوچ کردن است!
۸۳ ـ سرای دنیا همچون ماری است که ظاهرش نرم است و درونش زهر کشنده دارد، [به همین خاطر] مردمان صاحبدل و خردمند از آن حذر نمایند، و کودکان دست خود را به سویش دراز میکنند!
۸۴ ـ چون برایت دو کار پیش آمد که نمیدانی کدامشان بهتر است، با آن کار مخالفت کن که به هوای نفست نزدیکتر است که بیشک بسیاری از کارهای درست در مخالفت هوایت نهفته است
۸۵ ـ خداوند افراد متواضع را فقط به اندازه فروتنیشان بالا نبرده، بلکه در حد عظمت و مجد خود رفعت بخشیده؛ و نیز اهل خوف را درخور ترس آنان ایمن نساخته، بلکه در حد کرم و سخاوتش آسودهخاطر ساخته؛ و افراد محزون را نه در حد اندوهشان خرسند ساخته، بلکه در حد مهربانی و رحمتش شاد نموده است.
۸۶ ـ به خدای مهربان چه گمان داری؟ همو که رفتارش با آنان که او را به سبب دوستانش میآزارند دوستانه است، با آنان که از برای او آزار میکشند، چگونه رفتاری خواهد داشت؟
۸۷ ـ به خدای توبهپذیر مهربان گمانت چیست؟ آن خدائی که توبۀ دشمن خود را میپذیرد، با آنان که رضایتش را جلب مینمایند و در راه او دشمنی مردم را با خود پذیرفتهاند، چگونه رفتاری خواهد داشت؟
۸۸ ـ از طمع بپرهیز و بر تو باد به نومیدی از اموال مردم.
۸۹ ـ ریشه طمع به مردم را در دل بخشکان، که بیشک طمع و آز، کلید خواری است، و رباینده عقل، و از بینبرنده مردانگی است و آبرو برانداز، که دانش را میبرد.
۹۰ ـ بر تو باد که به پروردگارت پناهنده شوی و بر او توکل کنی. با نفست مبارزه کن تا آن را از پیروی هوایش بازگردانی، که مبارزه با نفس همچون نبرد با دشمن بر تو واجب است.
۹۱ ـ از ما نیست کسی که روزانه از خود حساب نکشد، تا چون کردار شایستهای کرده بر آن بیفزاید، و چون از او خطائی سر زده، از خدا آمرزش بخواهد و به سویش بازگردد.
۹۲ ـ چه زشت است تهیدستی پس از توانگری، و گناه پس از عبادت. و از این زشتتر، بنده عابدی است که عبادت را ترک میکند.
۹۳ ـ زندگی جز برای دو شخص خیری ندارد: شنونده هشیار، و دانشمند گوینده.
۹۴ ـ هر چیزی را زکاتی است و زکات بدن، گرفتن روزههای مستحبی است.
۹۵ ـ برترین عبادت پس از خداشناسی، انتظار فرج است
۹۶ ـ هر کس پیش از ستایش خدا و صلوات بر پیامبر آغاز به دعا کند، بهسان تیراندازی است که کمان بیزه بکشد.
ثبت دیدگاه شما