در گفتگو با معاون پژوهشی موسسه شیعهشناسی قم مطرح شد؛
شیعه شناسی در ایران و غرب/ بیشتر مطالعات غرب جامعه شناسانه است
احمد بهشتیمهر گفت: مطالعات غرب از نــوع مــطــالـعـات جـامـعـهشـنـاسـانـه و مردمشناسانه با تمرکز بر جمعیت شیعی است؛ در حالی که در فضاهای اسلامی ما مـطـالعه بر اندیشه ها بوده است.
متن زیر گفتگویی است که درباره شیعه شناسی در ایران و غرب با احمد بهشتیمهر معاون پژوهشی موسسه شیعهشناسی قم صورت گرفته است. مشروح این گفتگو را در ادامه می خوانید.
*لطفاً به عنوان مقدمه اندکی برای مخـاطبان اخبار شیعیان پیرامون مطالعات شیعی و شیعهشناسی به عنـوان یـک رشتـه دانشگـاهـی توضیح دهید.
مطالعات شیعی یا شیعهشناسی یا به عبارت دیگر Shiite studies، بـه عـنـوان نـوعـی از مـطـالـعـات آکادمیک رشتهای دانشگاهی است کـه محل تولد آن کشورهای غربی اســـت و آن هــم در فـضـــاهــای دانـشگـاهـی غـرب نـه فضـاهـای عـمـومـی یـا تـبلـیـغی، تبشیری و انـتـشاراتی. در دانشگاههای غرب (اعم از اروپا، آمریکا و کانادا) ذیل دانـشـکـدههـای شـرقشـنـاسی یا اسـلامشـنــاسـی، خـاورمـیـانـه یـا مطالعات عربی آفریقایی و مواردی مـثـل اینهـا، بـه شیعـهشنـاسـی و اسلامشناسی میپردازند. ذیل این عـنـوان، مـوضوعاتی از شیعیان یا تشیع مورد مطالعه قرار میگیرد.
تا آنجا که ما بررسی کردیم دانشگاه شـیـعــهشـنــاســی یـا دانـشـکـده شیعـهشنـاسـی نـداریـم، امـا ذیـل دانـشـکـدههـا و رشـتـههای دیگر موضوعاتی وجود دارد که مستقیماً بـه شـیـعـیـان یـا بـه تشیع مربوط مـیشـود. بـه هـمـین دلیل اگر ما شیعهشناسی را به عنوان یک نوع از مـطـالـعـات دانـشگاهی مورد نظر داشـتـه باشیم، باید بگوییم که در غرب ایجاد شده و امروزه هم البته فراتر رفته و تقریباً در همه جای دنیا به این موضوعات میپردازند؛ یعنی موضوعاتی وجود دارد که مستقیماً به شیعیان یا با تمرکز بر شیعیان یا تشیع مطالعه میشود.
*جنـابعـالـی بـه مـطـالعـات آکـادمیک شیعهشناسی اشاره کردید. این نوع از مطالعات چه ویژگیهایی دارند؟
در مطالعات آکادمیک اولاً، عمده نگاه به آن موضوع، یک نگاه استقلالی است یعنی فارغ از اینکه شما در دنیای اسلام، مذاهب دیگری داشته باشید، مثلاً اهل تسنـن یـا گـروههای مخالف، گروههای معـانـد یـا حتـی گروههایی که همکاری میکنند، مخالفت و ضدیتی ندارند؛ خیر، به این موارد توجه جدی نمیشود؛ بلکه نگاه کاملاً استقلالی است. همانطور که دانشگـاهها جمعیتهای مختلف دنیا را مطالعه میکنند، مثلاً شرقیها، هندیها، سرخپوستها یا قبایل بومی استرالیا و … مورد مطالعه هستند، یک گروه هم شیعیان هستنـد. بنـابـراین فقط از همین جهت مطالعه و توصیف میشوند. بنابراین با آن نوع از مطالعات درون دینی خود ما که معـولاً شیعـه را در کنار اهل تسنن مورد مـطـالعـه قـرار مـیدهند متفاوت است. مطالعات آکادمیک از این نوع نیست.
ثـانیـاً، نـوع مـطـالعاتی که در جوامع دانشگاهی غرب صورت گرفته عمدتاً از نوع مطالعات فرهنگی — اجتماعی بوده، یعنـی مـطـالعـات مثلاً جامعهشناختی و مـردمشنـاختـی. مـا در فضـاهای داخل مـذهـب خودمان و در فضاهای اسلامی شیعیان یا تشیع را مطالعه میکنیم، ولی معمـولاً نگـاهمان به اندیشههای ایشان است؛ یعنی نگاههای کلامی یا حداکثر نگاههای تاریخی داریم، در حالی که در دانشگاههای غرب اینطور نبوده است و بیشتر به عنوان مطالعه جمعیت یا مطالعه جـامعـهشنـاسـانـه صـورت گـرفته است. بنـابـرایـن اگـر ما از شیعهشناسی سخن مـیگـوییم شیعهشناسی به معنی واقعی کلمه مورد نظر است.
*منظور از شیعهشناسی به معنی واقعی کلمه چیست؟
هـمـانـطور که میدانید در فرهنگ و ادبیات خودمان دو واژه یا دو اصطلاح را خیلی به جای یکدیگر به کار میبریم. البته به کار بردن این دو واژه به جای یکدیگر گناهی نابخشودنی نیست و ایرادی ندارد، ولـی بـهـتـر اسـت در فـضاهای علمی و دانـشـگاهی این دو اصطلاح از یکدیگر تـفـکـیـک شـوند. به نظر میرسد که در فضاهای غربی روی یک اصطلاح تمرکز بوده و در فضاهای اسلامی روی اصطلاح دیگر؛ این دو واژه، عبارتند از «شیعه» و «تشیع». بسیاری از اوقات میگوییم شیعه ولی منظورمان تشیع است و یا بالعکس. در فضاهای آکادمیک این دو اصطلاح از هم جدا میشوند.
پس باید به تفاوت این دو اصطلاح دقت کنیم. تفاوت آنها این است که شیعه همان طور که در لغت معنا میشود به معنای گروه، پیروان، اصحاب، انصار و یـاران اسـت. اصـطـلاحـاً هم مـیدانـیم منظورمان از شیعه، همان پیروان علی بن ابیطالب(ع) هستند، همان جمعیتی که امروزه در دنیا به نام شیعه معروف هستند. بنابراین اگر میخواهیم شیعهشناسی کار کنیم و به معنی واقعی کلمه مقید باشیم، باید چه چیزی را مطالعه کنیم؟
آری! شـیـعـه یعنـی پیـروان، یـاران و اصـحـاب علـی بـن ابیطالب(ع.) پس شیعهشناسی یعنی مطالعه پیروان علی بن ابیطالب(ع)، مطالعه گروه یا جمعیتی که خـود را شـیـعـه مـینـامـنـد. پس اگر ما شـیعهشناسی یعنی جوامع شیعی دنیا را مطالعه میکنیم. این جمعیت شیعی است کـه مـوضـوع مـطـالـعـه مـاسـت.
مـثـلاً موضوعاتی از این دست که این جمعیت در دنیا آمارشان چقدر است؟ در کدام مناطق و کشورها پراکنده شدهاند؟ نظام اجتماعی (نـظـام خـانـواده، اقتصـادی، فرهنگی، سیـاسـی، اجتمـاعـی) آنها به چه شکل اسـت؟ بـه عنـوان یـک جمعیـت از چـه فـرهنگی برخوردار هستند؟ زبان، نژاد، نوع پوشش، غذاهایی که مصرف میکنند چیست؟ شهرهای مقدس، عالمان دین، بـزرگـان و بـرجستگان ایشان چه کسانی هـسـتـنـد؟ چه نقشی در تمدن اسلامی داشتهاند؟ ارتباطات ایشان با گروههای دیگر چگونه است؟ نیازها و واقعیتهای مـنـطـقـهای شـیـعـیان مناطق گوناگون چیست؟ البتـه میدانید که ذهنیت جامعه ما از شیعـهشنـاسـی ایـن نیسـت کـه شما فرمودید. در جامعه ما شیعهشناسی یعنی مطالعه مکتب تشیع یا مباحث کلامی و اعتقادی و مسایل اختلافی بین مذاهب و اموری از این دست. آیا کار شما چنین نیست؟
همانطور که پیش از این عرض کردم، ما مـیخواهیم بین دو اصطلاح تمایز قائل باشیم. درست است که در جامعه ما همه مـواردی را کـه شما برشمردید به عنوان مباحث شیعهشناسانه میشناسند، اما در واقع، این اصطلاح در این کاربرد اندکی با مسـامحه استفاده میشود. همانطور که عـرض شـد معنـای لغـوی و اصـطلاحی شیعهنیز چیزی غیر از این موارد است. اما در کنار اصطلاح شیعه، اصطلاح دیگر ما اصطلاح تشیع است. تشیع همانطور که از معنـای آن بـرمـیآیـد یک اعتقاد است؛ اعتقاد به خلافت و امامت یا ولایت علی بـن ابـیطـالـب(ع) که بلافاصله بعد از پیـامبـر خـدا (ص) بـه امامت و ولایت رسیـدهانـد.
هـر کسی چنین اعتقادی را داشتـه بـاشد، پیرو این اعتقاد میشود، یعنی او شیعه است. اما از خود این اعتقاد به »تشیع« تعبیر میشود. بنابراین اگر ما بخواهیم تشیعشناسی را تعریف کنیم باید بگـوییـم تشیعشناسی تمرکز بر جمعیت ندارد؛ بلکه تمرکز بر آن اندیشه و مذهب دارد. پـس شیعـهشنـاسـی یعنی مطالعه جوامع شیعی و تشیعشناسی یعنی مطالعه اندیشه، مکتب و مذهب.
*با این وصف، آیا تفاوت بین شیعهشناسی و تشیعشناسی صرفاً یک تفنن و ذوق است یا نتایج علمی یا عملی هم دارد؟
بلـه، نـتـایـج علمی هم دارد. مثلاً ما مـیدانـیم که تشیع به عنوان یک آموزه اعـتـقـادی یـک چیز بیشتر نبوده است. بـــالاخـــره پــیـــامــبـــر خـــدا(ص) و امـیــرالـمــؤمـنـیـن(ع) و بعـدهـا ائمـه معصومین(ع)، تشیع را یک بار و یک جور گـفـتـهانـد و تعریف کردهاند. در ساحت انـدیـشـه، تشیع یک چیز بیشتر نیست. مـعـیـارها، مشخصات، ملاک و حدود و صغور آن معلوم شده است. اما این اندیشه وقـتی میخواهد به عرصه اجتماع وارد شود، یعنی گروههای شیعی میخواهند تشیع بورزند و عملاً ملتزم به لوازم چنین اعتقادی شوند، ممکن است این اندیشه هنگامی که از ذهن به جهان خارج منتقل مـیشود و تجسم پیدا میکند، متنوع و متکثر و حتی متفاوت شود.
بنابراین ما در جهان خارج، تشیع متکثر نداریم اما شیعیان متنوع و متکثر داریم. به همین دلیل است که ما از عناوینی مثل شیعیان هند، شیعیان ایـران، شیعیـان اروپـا و آفـریقـا استفـاده میکنیم و اینها به ما میفهمانند که زندگی اجتماعی شیعیان مثلاً در کشورهای حاشیه خلیج فارس با زندگی شیعیان اروپا متفاوت است و هر دوی اینها نوع زندگیشان با نوع زنـدگـی شـیعیان جنوب شرق آسیا تفاوت میکند. فرهنگ، لباس، زبان و آداب و رسوم حتی شعائر ایشان با هم متفاوت است و در عـیـن حـال هـمه شیعه هستند. یا ایشان همگی حجاب شیعی دارند اما نوع حجاب آنـهـا با یکدیگر متفاوت است. یا همگی عـزاداری ایـام مـحـرم را دارنـد اما در هر منطقهای به شیوهای خاص خود. بنابراین در شیعهشناسی، تنوع و تکثر داریم ولی در تشیع تنوع و تکثر یا نداریم یا به این حجم وجود ندارد.
*بنـابـرایـن مـیخواهید بفرمایید که نوع مـطالعات غربی بیشتر به این تفاوتها تـوجـه دارند اما نوع مطالعات فضاهای اسلامی به آن جهت مشترک؟
آری! در فضاهای دانشگاهی غرب نوع مـطـالعات از نوع مطالعات شیعهشناسانه بوده است. البته همه را عرض نمیکنم؛ آنجا مـذهـب و مکتب نیز مطالعه میشود ولی بیشتر مطالعاتی که در غرب اتفاق افتاده از نــوع مــطــالـعـات جـامـعـهشـنـاسـانـه و مردمشناسانه و با تمرکز بر جمعیت شیعی است؛ در حالی که در فضاهای اسلامی ما بیشتـر مـطـالعـات بر روی اندیشهها بوده است. حتی وقتی عنوان شیعهشناسی را به کـار مـیبـریـم بـاز هم منظورمان مطالعه اندیشه است نه مطالعه جمعیت. در حالی که اگر ما از شیعهشناسی به عنوان یک رشته دانشگـاهـی یـا بـه عنـوان یـک مـوضوع آکادمیک سخن میگوییم و میخواهیم به معنـای دقیـق کلمـه متعهـد بـاشیـم بـاید جمعیتها و گروههای شیعی دنیا را مطالعه کنیم و همانطور که عرض کردم این نوع از مطالعات دستکم دو ویژگی دارند: با روش جـامعـهشنـاسـانـه و بـا نگاه استقلالی به موضوع.
*تـمـایـز شـیـعهشناسی و تشیعشناسی مشخص شد. اما آیا این دو اصطلاح با یکدیگر ارتباط هم دارند؟ آیا مسایل مشترک بین این دو وجود دارد یا خیر؟
بله، به نکته خوبی اشاره کردید. بد نیست این نکته را هم تذکر بدهیم که بین این دو اصطلاح و این دو نوع مطالعه، روابطی هم وجود دارد و اینها کاملاً بیگانه از هم نیستند. ببینید وقتی که یک جامعهشناس، جمعیت یا گروه خاصی را مطالعه میکند بالاخره به اندیشههای این جمعیت هم میپردازد. در ایـنـجـا خـیلـی بـه تـشـیعشناسی نزدیک شدهاست. منتها با این تفاوت که وقتی او تشیعشناسی میکند، در واقع آنچه که باید بـاشـد یـعنی فرهنگ آرمانی، اندیشههای آرمـانی را مطالعه و جستوجو مینماید؛ یـعنی، آنچه که پیامبر(ص) یا امام (ع) فرموده است و یا آنچه که یک شیعه به آن مـکلف است یا آنچه که بایسته و شایسته است مورد توجه قرار میگیرد.
اما وقتی که یک جامعه اندیشههای یک قوم را مطالعه مـیکـنـد، انـدیشههای واقعی و موجود را بررسی و توصیف مینماید نه اندیشههای آرمانی را یا حداقل فقط اندیشههای آرمانی را مطالعه نمیکند، اندیشههای موجود را هم مطالعه میکند. بنابراین ممکن است اعلام کـنـد که فلان جمعیت در فلان جا چنین اعتقادی دارند، شاید بر مبنای اندیشههای کلامی همان جمعیت چنین اعتقادی اصلاً نـادرست و خرافه باشد، ولی واقعیت این است که چنین اعتقادی دارند.
مـیدانـیـد کـه جـامـعـهشـنـاس بیشتر توصیفگر است و حق ارزشگذاری کردن را ندارد ولی یک متکلم و یا عالم یا مبلغ دین میتواند اینجا وارد شود و ارزشگذاری هم بکند و اعلام کند که چنین گروهی باید چنین اعتقاداتی داشته باشند؛ در حالی که ندارد یا بر عکس، یعنی به چیزی که نباید اعتقاد داشته باشد معتقد است. پس او به عنوان یک متکلم و به عنوان مبلغ یا عالم دین از این فضا استفاده میکند و تبلیغ خودش را برنامهریزی میکند. او این سؤال را برای خودش مطرح میکند که من چه کنم که این فرهنگ ناروا از دیدگاه متکلم یا مبلغ مذهبی — را به یک اعتقاد شایسته و درست تبدیل کنم.
البته تکرار میکنم که این کار جامعهشناس نیست کار متکلم یا عالم دین اسـت، ولی همین عالم دین میتواند از مکـانیسـمهـا و روشهـایـی کـه در علم جـامعـهشنـاسی برای تغییرات اجتماعی بیان شده استفاده نماید و به هدف خود برسد. اینجاست که این دو علم و این دو عالم به هم نزدیک میشوند.
*مگر همه شیعیان دنیا برای شیعهبودن نباید مثل هم باشند؟
دو پاسخ میتوان داد: اول اینکه، خیر. لازم نیست در همه چیزشان شبیه به هم باشند. دوم اینکه، فرض کنید باید مثل هم بـاشـنـد امـا آیـا واقـعاً هم مثل همدیگر هـسـتـنـد؟ خـیر با هم متفاوت هستند؛ درسـت یا نادرست، اما اینطور است. به هـمین جهت هم گفتم که جامعهشناس وقـتی مطالعه میکند تنوع و تکثر را در مییابد. اعتقادات همه شیعیان دنیا باید مـثل هم باشد اما آیا واقعاً هم مثل هم هست؟ بله در بعضی از اعتقادات که محور تشیع هستند همه شیعیان مانند یکدیگر مـیانـدیـشـنـد. مـثـلاً هـمـگی معتقدند امـیـرالـمـؤمـنین علی بن ابیطالب(ع) خلیفه اول بعد از پیامبر خدا(ص) است، امـا در زندگیهایشان میبینید که تنوع دارند و متفاوت هستند و حتی اعتقادات فــرعــیتـرشـان بـا هم فـرق مـیکـنـد. جـامعـهشنـاس ایـن تفاوتها را مطالعه مــیکـنــد. بنـابـرایـن شیعـهشنـاسـی و جـامـعـهشـنـاسی شیعیان به هم نزدیک میشوند، ارتباط پیدا میکنند ولی دقیقاً عین هم نیستند.
*نکتهای که خیلی خوب روشن نشد اینکه آیـا منظور شما از شیعهشناسی، صرفاً مـطـالعه زندگی شیعیان دوازده امامی است یا فرقههای دیگر شیعه هم مد نظر اسـت و اینکه گفتید شیعه آمریکایی با هنـدی و ایـرانی تفاوتهایی دارند، آیا صرفاً اینجا شما شیعه دوازده امامی را مد نظر دارید یا فرقههای مختلف شیعی را هم بررسی میکنید؟
مـا اگـر بخـواهیـم بـه همیـن عنوان شیعـهشناسی متعهد باشیم باید بگویم: بله. تمام فرقههای شیعی موضوع مورد مطالعه شیعهشناسان خواهند بود؛ چون بالاخره آنها هم شیعه هستند و تعریف شیعه بـر آنهـا صـدق مـیکنـد. مـا نمـیگوییم اثناعشریشناسی یا امامیهشناسی؛ بلکه میگوییم شیعهشناسی. اگر کسی مقید و متعهد به این واژه است همه شاخهها و گرایشهای شیعه را باید مطالعه کند؛ اعم از: شیعیان زیدی، اسماعیلی، اثناعشری و…، یعنـی انـواع شـاخـههـای کلامـی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی. همه اینها مورد مطالعه هستند فقط به جهت اینکه او مـیخواهد شیعهشناس باشد و همه این واژهها در شیعه بودن مشترک هستند.
البته میتوان در بین شیعهشناسی شاخهبندی کرد. مثل تقسیمبندیهایی که در مابقی علوم هم اتفاق افتاده؛ کسانی متخصص بشوند در شیعهشناسی اثناعشری و افرادی دیگر در شاخههای دیگر پژوهش نمایند. منتها در فضاهای غربی خیلی این تفکیک را نداشتند همانطور که گفتم آنجا بیشتر مــوضــوعــات مــطــالـعـه مـیشـود یـا تـکنگـاریهـایـی اتفاق میافتد. گاهی میبینید در مورد اسماعیلی بوده، گاهی دربـاره اثنـاعشـری بوده، گاهی در مورد فرقههای دیگر بوده یا گروههای اجتماعی دیگـر مـاننـد شیعیـان هنـد، افغانستان، پاکستان و ایران اینگونه مطالعه شده.
در ایران هم فضاهایی که عنوان شیعهشناسی دارند اگر بخواهند مقید باشند باید همه را مـطالعه کنند، ولی واقعیت این است که چون ایران کانون تشیع اثناعشری است بیشتـر مبـاحث مؤسساتی از این دست، ناظر به تشیع اثناعشری خواهد بود، ولی اگـر بخواهند از این فضا خارج شده، به فـرقـههای دیگر بپردازند ایرادی ندارد، چون آن اصطلاحی که تعریف کردند شامل فرقههای دیگر هم میشود.
*گفتید مطالعات شیعهشناسانه از غرب شروع شده است. آیا مطالعات غربیها قابل اعتماد بوده است؟
عرض کردم شیعهشناسی با این تعریف در فضاهای غربی به وجود آمده و البته روز به روز هم گسترش پیدا کرده است و بعد از پـیـروزی انـقـلاب اسـلامـی مـطـالـعات شیعهشناسی در غرب خیلی جدیتر شده است. متخصصان زیادی در غرب وجود دارند که بر روی شیعیان مطالعه کردهاند و مـتـخـصـص در امـور مربوط به شیعیان هـسـتـنـد؛ الـبـته با رویکردها و اهداف متفاوت و حتی گاهی با روشهای متفاوت شیعیان دنیا را مطالعه کردند. بخشهایی از اینها محققان برجسته و طراز اول دنیا هستند که تحقیقات آنها روشمند و مورد اعـتـمـاد اسـت.
بـخـشهایی از آنها نیز غرضهایشان صرفاً غرضهای پژوهشی اســت و بــرای فـهـمـیــدن اســت. امـا بخشهایی خیر، غرضهای دیگری هم دارنـد؛ یـعنی از این پژوهشها استفاده دیـگـری — غـیـر از توصیف و شناسایی شـیـعـیـان — نـیـز مـیکـنـنـد، بـالاخـره استفـادههـای فـرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی هم میکنند. از قرنهای گذشته مــطــالـعـات شیعـی و اسلامـی صـورت میگرفته، ولی امروزه نوع مطالعات شیعی و اسلامی در غرب تفاوت جدی با قبل پیدا کرده است.
مثلاً ما در دورههای گذشته در فضاهای آکادمیک غرب کسانی را داشتیم که خیلی بین شیعه و سنی تفاوتی قائل نـبــودنــد. اصـلاً ایـنـهـا را بـه خـوبـی نمیشناختند و همگی آنها را به صورت کلی به عنوان مسلمان مطالعه میکردند. در حـالـی کـه امروزه اندیشههای شیعی متمایزتر و مشخصشدهتر است یعنی ما کسانی را داریم که به خوبی اندیشههای شیعـی را میشناسند؛ نه مجموعهای از اندیشههای اسلامی را به صورت فلهای. باز در همان دانشمندان و شیعهشناسان نسل گذشته کسانی هستند که همه چیز تشیع را کار میکردند ولی به صورت فلهای.
همینطور در بین آنها کسانی را داریم که همـه چیـز تشیـع را کار کردند ولی کاملاً فصلبندیشده، مرزبندیشده و دقیق. ایـن عمدتاً در نسل گذشته است؛ یعنی کسانی که همه جای اسلام یا همه جای شیعه را سَرَک کشیدند که خود اینها هم دو دسته هستند: بعضیها بدون یک نظام و بعضیها با نظام فکری خاص. مثلاً در قرنهای گذشته شخصی مثل گلدزیهر را داریـم کـه خیلـی عمـومی درباره اسلام صحبت میکند، بنابراین او را نمیتوانیم بگوییم متخصص یک بخشی از اسلام.
اما مثلاً فرد دیگری به نام آقای مادلونگ هم در مورد خیلی از عرصههای اسلامی صحبت میکند، درباره فقه درباره فرقهها، کلام، تاریخ و موضوعات متفاوت اسلامی و شیعی صحبت میکند ولی در بین اینها، آقای مادلونگ یک متخصص تمامعیار و بسیـاری از تحقیقـات او معتبر و مستند است. ولی واقعیت این است که این نوع اسـاتیـد متعلـق به نسل گذشته هستند.
امروزه دیگر کسی تلاش نمیکند شیخ یا استاد همه شاخههای شیعهشناسی شود. از ویژگیهای فضاهای دانشگاهی آن است کـه مـوضوعات را کاملاً خرد شده، ریز، جزئی و تفصیلی مطالعه میکنند. به عنوان مثال فرض کنید خود آقای مادلونگ که بعضی از شاگردان او به او میگویند شیخ هـمــه شــاخـههـای شیعـهشنـاسـی؛ در اسـمــاعـیلــی، زیـدیـه، اثـنـاعـشـری و اساساًبسیاری از فرقههای شیعی، تاریخ تـشـیـع متخصـص اسـت، فقـه شیعـه را میداند، منابع شیعی را خوب میشناسد، ولی امروزه چنین اتفاقی نمیافتد.
خود آقـای مـادلـونـگ که این ویژگی را دارد شـاگـردانش را به سمت موضوعات خرد شده سوق داده است؛ مثلاً آقای مکدرموت متخصص شیخ مفید است یا خانم پرفسور اشـمـیـتگـر متخصـص علامـه حلـی یـا مـتـخـصص اندیشههای عقلانی معتزله است یا خانم نجلا ابوعزالدین متخصص دروزیه و آقای یحیی کوپر اصول فقه کار کرده. بعضی از مردمشناسان وقتی جوامع شـیـعی را مطالعه میکنند، مثلاً بر روی شیعیان هند متمرکز میشوند آن هم بر نوع عزاداریهای آنها، متخصص این بخش هـسـتـنـد یـا بـعـضیها که نوع معماری کـشـورهـای شیعی یا اسلامی را مطالعه مـیکـنـنـد دیگر به اندیشهها و وضعیت جمعیتی و فرقهها نمیپردازند. این نوع از مطالعات خطای کمتری دارد اما آنجا که وارد تـحلـیـل و تـفسیر میشوند معمولاً خطاها بیشتر است.
*فضاهای دانشگاهی روابط و اقتضائات خـاص خـود را دارد. آیـا شیعهشناسی غربیان به این موارد دقت دارند؟
در روابط مربوط به شکل و قالب خیلی بهتر است تا روابط مربوط به محتوا. مثلاً در سـطـوح دانشگاهی مثل کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری دقیقاًمانند دیگر رشتهها هستند، اما در متون درسی یا در بـرخی روشهای مورد استفاده نواقصی دیده میشود. اکثر متون درسی یا کمک درسی مربوط به رشتههای شیعهشناسی که در غرب نوشته میشود، از سوی غیر شیعیان نوشته شده است. چون شما در فضـای دانشگـاهـی نیـاز به متن درسی داریـد. در دورههای تحصیلات تکمیلی نیاز به متون کمک آموزشی یا متون مادر و مـرجـع دارید که در غرب این هم شکل گرفته.
ما امروز متون زیادی داریم که با مـوضـوع شیعیـان نـوشتـه مـیشود و با موضوع عام اسلامی که البته به شیعیان هـم مـیپردازد؛ مثلاً دایرةالمعارفهای متعـدد درباره اسلام مثل دایرةالمعارف اسـلام کـه چـاپ لایـدن هلنـد اسـت و دایرةالمعارفی بسیار مشهور و شناختهشده در دنـیـا است. اگر کسی بخواهد درباره فـضـاهـای اسـلامـی و شـیـعـی در زبان انگلیسی مطالعه کند جزء اولین متونی که سراغ آن میرود همین متن است که این متون نیز عمدتاً توسط متخصصین غربی نوشته شدهاند.
بـنــابــرایـن یـکـی از نـکـاتـی را کـه شیعهشناسان کشورهای شیعی باید به آن توجه داشته باشند این است که اولاً، از متون نوشته شده در غرب مطلع باشند آنها را بخوانند و ثانیاً، تلاش کنند این متون را خودشان تکمیل و تصحیح و بازآفرینی کنند. همانطور که گفتیم به لحاظ اعتبار آن مـتـون بـا هـم خیلـی متفـاوت هستنـد. بعضیها کاملاً بیاعتبار و غیرمستند و غیر فـنـی نوشته شدهاند و بعضیها هم نه؛ خیلی معتبر و از منابع و روشهای معتبر استفاده کردهاند و بنابراین نتیجه کار خیلی خوب از آب درآمده. بنابراین خیلی متنوع است؛ از بی اعتبارترین تا معتبرترین در بین اینها وجود دارد و این آثار یک طیف هستند که جا دارد شیعهشناسان کشور ما به این نکته توجه کنند و تلاش کنند خودشان از دل جـامعـه خـودشـان برای فضاهای آکادمیکی که شیعیان را مطالعه میکنند یا مطالعات شیعی انجام میدهند متن تولید کنند.
*به نظر میرسد این نقیصه بسیار جدی است و باید درباره آن فکری کرد؟
آری! متأسفانه امروز یکی از مشکلات حوزه شیعهشناسی این است که بسیاری از مـتـون درسی و کمک درسی موجود در دانـشـگـاههـای غـرب که درباره شیعیان نـوشته شده و آنها را معرفی میکند، به دست خود شیعیان نوشته نشده. مثلاً یکی از اسـاتـیـد کـرسـی شـیـعهشناسی غرب میگفتند که من خودم شیعه هستم و استاد شـیـعـهشـنـاسـی هـستم وقتی در غرب میخواهم شیعهشناسی درس بدهم هیچ متنی وجود ندارد و متن شناخته شده در این حـوزه مـتـنی است که یک بهایی نوشته است. این واقعیت تلخ در خیلی از فضاها وجود دارد. مقالهها و منابعی که شیعیان را معرفی کردند و ما را مورد مطالعه قرار دادند مـنـابعی هستند که از ناحیه غیرشیعیان نوشته شدهاند. یک مسیحی یک بهایی یا یک کسی که خودش شیعه نبوده اینها را نـوشـتهاند و باید هرچه سریعتر عالمان شیعی بتوانند این نقیصه را جبران کنند.
هـمـانـطور که پیش از این نیز عرض کردم، متخصصان کاملاً خرد و تفصیلی در مـورد شیعیـان وجـود دارد کـه آنها درباره تخصـصهای خودشان متن نوشتند و آن متـن در کشـورهـا و دانشگاههای مختلف تـدریـس مـیشـود. فـرض بفرمایید آقای پرفسور لیاقت علی تاکیم متخصص رجال شـیـعــی اسـت و شخـص دیگـری — کـه نـمـیخواهم نام ببرم — در نظام آموزشی حوزه متخصص است و درباره نظام آموزشی مـتـن مینویسد، حوزه علمیه قم یا حوزه علـمـیـه نـجـف را مـعـرفی میکند، متون آموزشی، شیوه آموزشی حوزههای علمیه شیعی را توصیف و تحلیل میکند. عدهای هستنـد که در فرهنگ شیعیان متخصص هستند و کار مردمشناسی انجام میدهند. متنهای آنها در دانشگاهها شناخته شده اسـت.
تعـدادی از شیعـهشنـاسـان غـربی فـرقـههـای اسلامـی و یـا شیعـی را خوب میشناسند پس متنهای آنها جزء متون کلاسیـک ایـن فضـا تعـریـف شده است. بنابراین یکی از محدودیتها و نواقص ما این است که ما به عنوان یک موضوع مورد مطالعه از ناحیه غیرشیعیان به دنیا معرفی مـیشـویم. جا دارد که خود جامعه شیعی نسبت به این مسئله خودآگاهی پیدا کند و تلاش کنـد کـه خودش، خودش را به دنیا معرفی کند نه از ناحیه دیگران به دنیا معرفی گردد. لازمه این کار این است که استادانی پـرورانـده شـوند که با اقتضائات فضاهای دانشگاهی و بینالمللی آشنا باشند و متونی را برای این فضا بنویسند، یا متونی را که پیش از این نوشته شده پالایش و بازنویسی کنند، کارهایی را که غربیها انجام دادند نقد کنند و در این حوزه خوشان را به دنیا معرفی کنند.
یکی از مشکلات دیگری که ما داریم اینکه، در فضاهای غربی هر کسی به هر نحوی که علاقهمند بوده مطالعه کرده. به همین دلیل گاهی موضوعاتی مورد مطالعه قـرار گرفتهاند که از دیدگاه جوامع شیعی، مـوضـوعـات درجـه یک یا با اولویت اول نـیـسـتـنــد. بـه عنـوان مثـال، بعضـی از دانـشگاههای غرب را داریم که گروههای نـامـتـعارف و اقلیتی از شیعیان را مطالعه میکنند ولی خوب به اسم شیعه و گروههای شـیـعـی مـعـرفـی مـیشـوند. اگر کسی از مـجموعه وضع شیعیان خبر نداشته باشد چنین احساس خواهد کرد که ایشان همان شیعیانی هستند که در جهان از آنان سخن گـفـتــه مــیشــود. مـثـلاً در بـعـضـی از دانشگاههای غرب تمرکز مطالعات بر روی گروههای اخباریگری است، در حالی که اخباریون نماینده اصیل شیعیان نبودند.
ما میدانیم که اخباریگری در میان شیعیان وجـود داشتـه و تعـدادی بـا گـرایشهای اخباریگری هستند ولی آن تشیع اثناعشری که برآمده از اندیشه اجتهادی است و برآمده از حوزههای علمیه و وابسته به جریان فقهی و اصولی است، حداکثری و نماینده غالب شیعیان اثنیعشری هستند، در حالی که در بعضی جاها میبینیم که تشیع اخباریگری بـه دنیـا معـرفی میشود. پس عدهای که علاقهمند به اخباریگری و اخباریان بودهاند و در آن عـرصه فعالیت کردهاند، هرجا که مـیرونـد آن را معـرفـی مـیکند. بنابراین مـخــاطـبـی کـه از گـروههـای مختلـف و جـریـانهای فکری مختلف آگاهی ندارد مـمـکن است چنین تصوری برایش پیش بیاید که اصلاً تشیع یعنی همین، که این نادرست است.
*آیـا در فضای داخلی جمهوری اسلامی ایران نیز چنین است؟
واقعیت این است که درکشور خود ما و حـتـی در مـجموع کشورهای اسلامی و کـشـورهـای شـیـعـی خـیلـی مـطـالـعات شیعهشناسانه نداشتیم. اخیراً بیش از یک دهــه اســت کــه در ایـران مـطـالـعـات شیعهشناسانه به همان تعریفی که اوایل سخنـانـم عـرض کـردم اتفاق افتاده. ما تشیعشناسی خیلی داشتیم؛ تاریخ تشیع داشتیم؛ کلام شیعه داشتیم؛ فقه و ا صول شیعه که قرن هاست در حوزه وجود دارد؛ ولی نوع آکادمیک شیعهشناسی به همان تعریفی که عرض کردم، اخیراً چند سالی است در ایران اتفاق افتاده تا امسال که سال 1391 هست، در ایران چندین مرکز و موِسسه با این عنوان فعالیت میکنند و مشغول به کار هستند، ولی واقعیت این اسـت کـه تقریباً همه این مراکز در نوع مطالعه تشیعشناسی قرار میگیرند.
نوع مــطــالـعــه آنـهــا جــامـعـهشنـاختـی و جمعیتشناسانه و مردمشناسانه نیست. آنها اندیشهها را مطالعه میکنند یا تاریخ این قوم را مطالعه میکنند. حدود ده سال یا بیش از یک دهه است که در کشور ما نوع جـامـعـهشـناسانه مطالعات شیعی شروع شده، یعنی شیعهشناسی به معنی واقعی کلـمـه اتـفاق افتاده است. اما تفاوتی با فضاهای غربی دارد که در فضاهای غربی رشته شیعهشناسی با این عنوان نداریم یا دانشکده شیعهشناسی نداریم یا لااقل ما تـا حـالا متوجه آن نشدیم، ولی الان در دانشگاه های ایران با عنوان شیعهشناسی رشته و گروه داریم.
حدود 8 سال است که در ایران این اتفاق افتاده و از سال 84 به اهـتـمـام مـؤسـسـه شـیـعهشناسی رشته شیعهشناسی در سه گرایش، کلام شیعی، جامعهشناسی شیعیان و تاریخ شیعه تعریف شـد که در شورای گسترش وزارت علوم ثـبـت شـد و به عنوان رشته دانشگاهی معرفی شد و الان چند دانشگاه در کشورمان این رشته را از کنکور دانشجو میگیرند و نـوع جـامـعهشناسانه مطالعات شیعی را دنبال میکنند. ولی سابقه جدی ندارد تا آنجایی که ما خبر داریم. با تعهد به همان معنایی که اول صحبتهایم عرض کردم، تنها در مؤسسه شیعهشناسی قم در حال اتـفـاق افتادن است.
در حال حاضر این مــؤسـســه، پــژوهــشهــایــی از نـوع بینرشتهای بین دو رشته جامعهشناسی و الاهیات انجام میدهد. مابقی مؤسسات بیشتر به نوع مطالعات کلامی یا تاریخی مـیپـردازنـد کـه از نـوع جامعهشناسانه نیسـت. اگـر بـا آن دو تعـریف بخواهیم اصــطـلاحبـنــدی کـنیـم بیشتـر از نـوع تشیعشناسی هستند تا شیعهشناسی.
*آیا از مراکز شیعهشناسی دنیا گزارشی وجود دارد که مشخص کرده باشد در کدام مـراکـز از ایـن نـوع مـطالعات صورت میپذیرد؟
یکبار مؤسسه شیعهشناسی تلاش کرد بخشهایی از این مراکز را شناسایی کند. جستوجوی نهچندان کاملی در فضاهای انگلیسیزبان اتفاق افتاد و مؤسسه حدود 50 دانـشـگـاه را شـنـاسـایـی کرد که آنها مطالعات شیعی یا مطالعات اسلامشناختی انجام میدهند. اولاً، منحصر به فضاهای انـگلـیـسیزبان بود و بنابراین فضاهای آلمانی، فرانسوی، اسپانیولی و عربی در این پژوهش وجود نداشت و ثانیاً، همان انـگلـیـسـی زبـان هم کـامل نبود، یعنی مقداری ادامه پیدا کرد و بعد رها شد. با این وجود، حدود 50 مرکز شناسایی شد که در دنیا دارند کار اسلامشناسی و شیعهشناسی انجام میدهند. طبیعتاً از آن سال به این طرف باید افزایش هم پیدا کرده باشد.
هم مراکز جدید اضافه شده باشند و هم خود ایـن مـراکز گسترش پیدا کرده باشند یا رویـکـردشـان تغییر کرده باشد. بنابراین امروز شیعیان در دنیا به خوبی و به صورت تفصیل مورد مطالعه قرار میگیرند. پس وجود مؤسسات و مراکزی از خود جامعه شـیـعـی کـامـلاً ضـروری است که بتواند خودش، خودش را به دنیا معرفی کند و چنین اتفاقی نیفتد که این جمعیت از ناحیه گروههای دیگری به دنیا معرفی شوند و مـنـطـقـیتـرین و درستترین راه برای معرفی هر گروه این است که خود آن گروه خودش را به دیگران بشناساند، نه اینکه از نـاحـیـه گروههای دیگر که احیاناً هم با بعضی از اغراض و اهداف غیرپژوهشی فـعـالیت میکنند.
به نظر میرسد حجم مطالعات شیعهشناسانه در دنیا حجم قابل توجهی است که گاهی آثاری که نوشتند فوقالعاده مهم، گاهی پژوهشی بوده و غرضهای دیگر در آن دخالت نداشته و گاهی هم نه. اما جوامع ما میتوانند از آثار آنـهـا اسـتـفـاده کـنند و از ناحیه ایشان تکنگاریهای فوقالعاده مهمی صورت گرفته که به بعضی از اینها به عنوان آثاری که در حوزه اسلامشناسی و با تمرکز بر مـسـایل شیعیان نوشته شده، خود ما در کشورمان جوایز بینالمللی اعطا کردیم.
این آثار روز به روز هم حجیمتر میشوند و همینطور سالیانه متخصصان بیشتری را در حوزه مسایل مربوط به شیعیان میبینیم که دارند از دانشگاههای غربی فارغالتحصیل میشوند و به یک استاد تبدیل میشوند و شـاگـرد مـیپـرورانند و به یک نویسنده تبدیل میشوند و متن مینویسند برای ایـن حـوزه کـه جـا دارد فضاهای شیعی خـودشـان در ایـن عـرصـه فـعالیتهای بیشتـری انجام دهند و به همان مسئله منطقی که عرض کردم نزدیک شویم. در هـمـیــن راستـا در کشـور مـا هـم رشتـه شیعهشناسی تعریف شد و دانشجویانی از ایـن رشته فارغالتحصیل شدند و متونی برای این رشته نوشته شده، ولی در مقایسه با حجم کاری که در کشورهای غربی اتفاق میافتد هنوز ناچیز و کم است.
مثلاً در دایرةالمعارف اسلام بیش از 1200 مدخل داشتیم که بالاخره این مدخلها به نحوی یا مربوط به شیعیان بودند یا شیعیان درباره آنـها سخن ویژهای داشتند. بیش از 90 درصـد ایـن مـدخـلهـا را غـیـرشـیعیان نـوشـتـهانـد؛ مـثلاً نویسنده مدخلهای مـربـوط بـه امـامان شیعه تقریباً همگی غـیرشیعه و اساساً غیر مسلمان هستند. حتی پیامبر ما را هم غیر مسلمانان به دنیا معرفی میکنند یا درباره قرآن آثار زیادی وجـود دارد کـه نوشته شده و قرآن را به عـنـوان مـهمتـریـن مـتـن اسلامی غیر مسلمانان به دنیا معرفی میکنند.
بسیاری از این نوشتهها در معرفی قرآن یا در بیان دیــدگــاههــای شـیـعـی دربـاره قـرآن و موضوعات دیگر موفق نبودند و متأسفانه بسیاری از اینها با این رویکرد نوشته شده که شیعیان قائل به تحریف هستند؛ در حالی که میدانید امروزه در جوامع شیعی هیچ کس اعتقادی به تحریف قرآن ندارد ولی متون بهگونهای نوشته میشوند که متأسفانه خواننده کاملاً برداشت میکند که شیعیـان بـه صـورت حـداکثـری قائل به تحریف قرآن هستند. برای اینکه چنین اتفاقی نیفتد طبیعتاًباید از دل جامعه شیعی کسانی باشند که بتوانند وارد این فضا شوند و دیدگاههای خودشان را اعلام کنند.
البته به نظر میآید تلاشهایی صورت گرفته که البته خیلی کم است. مثلاً کالج اسلامی لندن در انگلیس تلاش میکند ذهنیتها یا آن رویکرد شیعی معتبر را نسبت به این مسایل اعلام کند و از متخصصان و اساتید معتبـر استفـاده کنـد، ولـی در مجمـوعه دانشگاههایی که در غرب وجود دارد چنین مراکزی خیلی کم و محدود است. مراکز دیگری هم وجود دارند که اساساً آکادمیک نیستند و موضوع بحث ما فعلاً در فضاهای دانشگـاهی است.
بنابراین اگر با روابط حـاکم بر فضاهای آکادمیک رفتار نشود طـبیعتـاً مـورد تـوجـه دانشگـاههـا قـرار نمیگیرد. کسانی در این عرصه کار میکنند و مـتونی هم مینویسند و محققانی هم میپرورانند، ولی خیلی دانشگاهی نیست و بـا ادبـیـات دانشگاهی پیش نمیروند بـنـابـرایـن طـبـیعتاً مورد توجه فضاهای دانشگاهی نیز قرار نمیگیرند.
ثبت دیدگاه شما