حبیب الله بابایی
مدنیت و معنویت در اربعین
تمدن، نظام مناسبات و تعاملات میان انسان ها در کلانترین سطوح اجتماعی است که در اشکال مختلف و نهادها مختلف اجتماعی نمود پیدا میکند. آنچه در همایش اربعین رخ میدهد، هم از نظر ایمانی و هم حبی و عشقی، کارکردهای تمدنی دارد.
اربعین از یکسو حرکت و تمرینی ایمانی است که موجب افزایش ایمان میشود و نظام مناسبات انسانی را تنظیم میکند و در نتیجه باعث عمران و آبادانی جامعه مسلمین میشود. از سوی دیگر، در اربعین، با تإکید بر یک محبوب واحد، محبتی نسبت به همدیگر به وجود میآید و نظام مناسبات انسانی به شکل درستی سامان مییابد. صورتبندی چنین جامعهای بر پایة معشوق و محبوب واحد باعث میشود «من»ها و منیتها رنگ ببازند و همه به یک «ما» تبدیل شوند (وحدت اجتماعی بر پایة معشوق مشترک). علاوه بر معشوق مشترک، هم مهربانتر و بلکه عاشقتر میکند (وحدت اجتماعی بر اساس عشق مشترک).
راهپیمایی ایام اربعین در عراق پدیدهای کلان فرهنگ و تمدنی در مقیاس جهان اسلامی و بلکه دنیای امروز است. این راهپیمایی نه یک راهپیمایی، بلکه یک همایش بزرگ انسانی اخلاقی و فرهنگی است که باید آن را مصداقی از امت اسلام، که در سایه معنویت اسلامی شکلمیگیرد، قلمداد کرد. حقایق بکر و پنهان این همایش انسانی و اسلامی بسیار فراتر از جلوههای ظاهری آ« است. به رغم همة عظمت و بزرگی این پدیدة انسانی، بسیاری از نخبگان ما در حوزه و دانشگاه از ماهیت این حرکت و پیامدهای انسانی، اخلاقی، فرهنگی و تمدنی آ« در غفلت به سر میبرند و در این باره تحلیلی ارائه نمیکنند و نظریه ای طرح نمیکنند. آنچه در این مقاله میآید، تحلیلی جامع از این پدیدة عظیم انسانی و اسلامی نیست، بلکه بررسی گوشههایی از این رخداد بزرگ است.
با توجه به تعاریف تمدن و مدنیت در جامعهشناسی، تاریخ، الهیات و فلسفه، میتوان به طور خلاصه گفت که تمدن نه یک پدیدة سخت، بلکه پدیدهای نرم است که از هویتی انسانی، جمعی، فکری و اخلاقی برخوردار است و این مختصات را دارد:
اولاً تمدن بزرگترین و پیچیدهترین واحد اجتماعی است که بر دیگر واحدهای اجتماعی مانند فرهنگ، ملت، دولت و … سایه انداخته و بر آنها تإثیر میگذارد وقتی سخن از بزرگترین واحد اجتماعی به میان میآید، منظو نه بزرگی در عرض و جغرافیاست، بلکه بزرگی به وسیعترین قلمرو ارتباطی در یک جامعه است که همة ساحات اجتماعی را در بزرگترین قلمرو مربوط به همان جامعه متأثر میکند و در همة انها اثر میگذارد. بنابراین، ضرورتاً هر تمدنی به لحاظ جغرافیا وسیع نیست و هر تمدنی ضرورتاً یک امپراتوری نیست. آنچه در یک تمدن اهمیت پیدا میکند نه وسعت در جغرافیا، بلکه قابلیت توسعه و تسری به دیگر جوامع و تمدنهاست. هرچند ممکن است یک تمدن به لحاظ جغرافیایی بسیار کوچک باشد، آنچه یک تمدن را رسمیت میبخشد و آن را به لحاظ تمدنی در چشم دیگرانی که در آن تمدن زندگی نمیکنند معتبرمیکند، قابلیت الگوسازی و تسری الگوهای زیستی و نظام مناسبات انسانی آن جامعه به دیگر جوامع انسانی است.
عنصر دیگر در ماهیت تمدن، تأکید بر تکثر گروهها، ادیان، فرهنگها و به طور کلی واحدهای اجتماعی است. در یک تمدن، سخن از یک فرد، یک ملت، یک زبان و حتی یک آیین امری دور از ذهن و واقعیت است. هرچند ممکن است یک آیین و یک فرهنگ در یک تمدن غالب باشد، هموراه در هر تمدنی انسانهای مختلف،فرهنگهای متعدد، زبانهای گوناگون و خواستههای متنوعی وجود دارند و هر یک سهم تمدنی ایفا میکنند (صدری 1380: 35). در این بین،کارکرد تمدن ایجاد ارتباطی انسانی و عادلانه در میان همه برای صورت بندی یک تمدن معقول، انسانی و اخلاقی است (تمدن بر پایه عدالت). بدینسان، تمدن نه یک حکومت است که در چارچوب نظام سیاسی محدود بشود و نه تکنولوژی است که در ابزار پیشرفته زندگی محصور بماند، بلکه تمدن همان مناسبات و تعاملات میان انسانها در کلانترین سطوح اجتماعی است که در اشکال مختلف و نهادهای مختلف اجتماعی نمود پیدا میکند. همینطور تمدن هر تعاملی را شامل نمیشود، بلکه تعاملات و مناسباتی را شامل میشود که ماهیتاً انسانی و اخلاقی بوده باشد.
اساساً تمدن پدیدهای انسانی است و باید هویت انسانی بودنش در آن دیده شود. بر همین اساس، انسانی و اخلاقی بودن تمدن ملاک و معیار ارزیابی تمدن از غیر تمدن است.
از سوی دیگر، تمدن نه مجموعهای انباشته از عناصر مختلف اجتماعی، فرهنگی وسیاسی است، بلکه یک نظام و سیستم کلان اجتماعی است. در حقیقت،هر تمدنی همواره بر اساس یک منطق عقلانی و معطوف به یک غایت کلان بافته میشود و هویتی واحد، همسو و هماهنگ به وجود میآورد (koneczny 1962: 161 ـ 168). این نظام به هم پیوسته در تأمین نیازهای کلان معنوی و مادی به طور سیستمیک و در ایستادگی و مقاومت در برابر دیگر بودها، شرور و رفع کاستیهای کلان اجتماعی به طور پیوسته در هم تنیده عمل میکند.
بر اساس آنچه گفته شد، میـوان نتیجه گرفت که تمدن یک مفهوم مشکک است نه متواطی و تمدنها (چه تمدنهای تاریخی در گذشته و چه تمدنهای اجتمالی در آینده بر اساس ملاکهای فوق سنچیده می شوند؛ به گونه ای که برخی از تمدنها را میتوان «تمدنیتر» دانست و برخی از آنها را صرفاً یک تمدن معمولی یا تمدنی حداقلی طبقهبندی کرد. نکته مهم دیگر اینکه، همواره تمدنها زمانیآند و بر اساس اقتضائات زمانی و مکانی برخی از سازههای تمدنی در تمدنها زمانیاند و براساس اقتضائات زمانی و مکانی برخی از سازههای تمدنی در متن و مرکز قرار میگیرند و برخی دیگر به حاشیه میروند. گاهی با توجه به شرابط چبری، هویت یک تمدن را باید براساس عنصر «مقاومت» تعریف و تأسیس کرد و به موجب فزونی دشمنان و غیریتها اولویت نخست تمدن را مقاومت در بارار غیریتها قرار داد و گاهی نیز وضعیت زمانه و بحران معنا و فقر روحی و روانی اقتضا میکند تمدن نقطه مرکزی خود را «معنویت» قرار دهد و آن گاه که جامعهای توانست با مقاومت خود شرور را کم کنند (فمن یکفر بالطاغوت) و در درون خود نیز اخلاق و ارزشهای انسانی را نهادینه کند. این جامعه میتواند به یک عقیده مرکزیت ببخشد (و یومن بالله) و بر اساس ایمانی مشترک به ساخت تمدنی فراگیر دست بزند.[2]
بر اساس چنین مفهوم و ماهیتی از تمدن و مدنیت، نمیخواهم اربعین را یک تمدن بدانم، بلکه میخواهم اربعین را پدیدهای کاملاً تمدنی معرفی کنم و گوهر و هسته مرکزی تمدن را در آن جاری و صادق بدانم. در حقیقت، هر چند اربعین امری معنوی و ایمانی است، معنوی و ایمان بودنش مانع از تمدنی بودن آن نمیشود. به بیان دیگر، اربعین پدیدة خاصی است که در آن معنویت و مدنیت یک جا تجلی و تبلور پیدا میکند و تناقضات میان ماده و معنا برطرف میشود و امور مادی و دنیوی در پرتو حقایق معنوی سامان میگیرد. اگر اربعین و نظام مناسبات انسانی که در آن شکل میگیرد. در نظام مناسبات انسانی مسلمین تسری پیدا کند، بی شک تمدن اسلامی در وضعیت معاصر امروز احیا شده و به کمال خواهد رسید.
ایمان و عمران در اربعین
برای تبیین ارتباط میان ایمان و عمران، مدنیت و تأثیر امور باطنی در نظام مناسبات انسانی لازم است که پیامدهای ایمان و پدیدههای ایمانی در نظام مناسبات انسانی معلوم شود.
اساساً ایمان در فرایند تمدنی شدن سهمی بیشتر از عناصر ظاهری دارد [3]و در مسیر تمدنی شدن، امور ایمانی پایههای فرایند جمعی شدن و تمدنی شدن را شکل میدهد. آیات و روایات معتددی ضرورت گذر به مرحله ایمانی و باطنی را مورد تأکید قرار داده است. ایمانی که در فرد و جامعه به شکل فردی و جمعی جود دارد (هرچند نشانهای هم در ظاهر نداشته باشد) وجودش کارکردهای مهمی در ایجاد مناسبات انسانی و اخلاقی در میان مردم دارد؛ به گونهای که میتوان گفت پایة دینی یک تمدن، روح دینی آن تمدن و هویت اسلامی آن تمدن نیز در وجود ایمانیات اجتماعی در آن تمدن است. اساساً توسعه و تکمیل مناسبات انسانی در شکلگیری یک تمدن، فرایندی درونی،باطنی، قلبی و روحی را میطلبد. فرایند قلبی و باطنی اگر هم قابلیت سنجش نداشته باشد، قابلیت برنامه ریزی در پروری فردی و اجتماعی را دارد و نباید آن را در ساخت و تأسیس یک تمدن ناچیز انگاشت.
نقش ایمان در ساخت تمدن اسلامی دقیقاً در این نکته نهفته است که ایمان مناسبات اخلاقی و انسانی را (با توجه به معنای تمدن) تقویت میکند.[4] در حقیقت،مناسبات انسانی برآمده از نحوه نگرش میان خود و دیگر است. ایمان به حقیقت مشترک نه تنها مشترکات قلبی را میان من و دیگری بیشتر میکند، بلکه ایمانورزی به امر متعالی، منیتهای سفلی و در منهای فردی را کمتر و من علوی نهفته در آنها را،که حقیقتی مشترک بین انسانهاست، تقویت میکند و همین باعث میشود در گرایش به دیگری و ایجاد مناسبات و روابط انسانی و اخلاقی با دیگران آسانتر عمل کند و دیگری را همواره بر خود مقدم بدارد. اساس تمدن بر همین مناسبات شکل مییابد.
توضیح بیشتر اینکه، ایمان در این مرحله نوعی از اخوت ایمان را میان عاملان و کارگزاران تمدنی به وجود میآورد که این اخوت و برادری در وضعیت اسلامی یا انسانی حاصل میشود و در نتیجه اخوت میانی و حد وسط به وجود میآید. و اما در اخوت ایمانی، که شکوفا شدة اخوت انسانی و اسلامی است، بیشترین مشترکات انسانی، اسلامی و ایمانی به وجود میآید و در نظام مناسبات انسانی بسیار راهگشا و اثرگذار میشود. (ر.ک: بابایی 1391: 7ـ24).
بر اساس آنچه دربارة ایمان و تمدن گفته شد، شاید بتوان معنای آیه ذیل را در مورد «ایمان و عمران» به درستی فهم کرد؛ آنجا که خدای متعال در سوره توبه میفرماید: «ما كَانَ لِلْمُشْرِكِینَ أَن یَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِینَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ * إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَى أُوْلَـئِكَ أَن یَكُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِینَ* أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ مشرکان را نرسد که مساجد خدا را آباد کنند، در حالی که به کفر خویش شهادت میدهند. آناناند که اعمالشان به هدر رفته و خود در آتش جاوداناند. مساجد خدا را تنها کسانی آباد میکنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز بر پا داشته و زکات داده و جز از خدا نترسیدهاند، پس امید است که اینان از راه یافتگان باشند. آیا سیراب ساختن حاجیان و آبادکردن مسجدالحرام را همانند کار کسی پینداشتهاید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در را خدا جهاد میکند؟ نزد خدا یکسان نیستند و خدا بیدادگران را هدایت نخواهد کرد.» (توبه، 17ـ 18)
هرچند این آیات دربارة مسجد است، روشن است که منظور از «مسجد»، ضرورتاً مساجد معهود برای عبادت و انجام دادن مناسک دینی نیست، بلکه بر اساس معنای لغوی آن، که «کل موض یتعبد فیه فهو مسجد» (ابن منظور، بیتا، ج 3: 204) هرجا جامعهای که خدا در آن محور باشد و مردم در آن به عبادت خداوند مشغول باشند، هرچند آنجا بازار و محل تجارب باشد، مسجد است. بر همین مبنا بوده است که پیامبر(ص) فرمودهاند: «جعل لی الارض مسجداٌ و طهورا» که زمین برای من مسجد و پاکیزه قرار داده شده است (طوسی 1414: 57). بدینسان یک تمدن الهی نیز میتواند به لحاظ لغوی مسجد تلقی شود و عمران آن نیز ایمان به خدا را لازم داشته باشد.
در آیات یاد شده، چه اینکه در مقام تصویف باشد و چه در مقام انشاء، این سؤال پیش میاید که چرا عمارت کردن مسجد از سوی کفار عمارت نیست، بلکه عمارت کردن مسجد فقط از سوی مؤمنان عمارت محسوب میشود یا چرا مسجد را باید مؤمنان آباد کنند و نه کفار؟ اساساً نسبت میان عمران یا عمارت با ایمان چیست؟ ایمان چگونه آبادانی درست میکند؟ در پاسخ به این پرسشها باید گفت که اولاً تمدن یا مسجدی که قرار است در آن حرکت به سمت خدا باشد و خداوند مورد عبادت قرار بگیرد نمیتواند از سوی کسانی که ایمان به خدا ندارند ساخته شود. آنچه این عدم انکان را موجب میشود قاعدة «مناسبت» میان «سازه» و «سازنده» است. همواره آفریدگاران چیزی را میسازند که با خود آنها مناسبتی داشته باشد. غیرمؤمنان نمیتوانند یک امر ایمانی بسازند، همانطور که مؤمنان نمیتوانند امری غیر ایمانی ایجاد کندد. از این رو، نهفقط کسانی که مسجد را میسازند و به پروردگار مسجد ایمانی ندارد، بلکه کسانی که در مساجد ذکر دنیا میکنند، آنها هم در جهت عمران مسجد گام برنمیدارند،بلکه آبادانی و عمران آن را با ذکر دنیا از بین میبرند.
آنچه در همایش اربعین رخ می دهد، دقیقاٌ حرکت جمعی ایمانی و تمرین ایمانی جامعة مؤمنان است و همین موجب افزایش ایمان در سطح جامعه میشود و در صورتبندی عمران و آبادانی جامعة مسلمین و شکلگیری تمدن اسلامی نقشی تعیین کننده خواهد داشت.
کارکردهای حبی اربعین و تأثیر آن در فرآیند تمدنی
علاوه بر کارکرد ایمانی اربعین، در ساخت نظام مناسبات انسانی باید بر کارکردهای عشقی و حبی در اربعین نیز تإکید کرد. درباره ساخت نظام مناسبات انسانی و انسجام اجتماعی در تمدنهای مختلف نظریههای مختلفی شکل گرفته است. دربارة تمدن غرب و عنصر قوامبخش آن، برخی از دانشمندان، مانند ماکس وبر، بر عنصر«علم» تأکید میکنند. برخی هم،مانند گئورگ زیمل، بر عنصر«پول» به منزلة خدای مدرنیته و عامل انسجام و چسبندگی اجتماعی اصرار میورزند. برخی نیز «دنیاگرایی و سکولاریزاسیون» در تاریخ تمدن غرب را برجسته میکنند. همانطور که برخی هم عامل انسجام را نفس «تکثر و تنوع» میدانند. دربارة تمدن اسلامی هم همچنین نظریههای مختلفی وجود دارد: برخی از دانشمندان، مانند زرین کوب، بر مقولة «شریعت» تأکید میکنند. برخی مانند حسین نصر، بر عناصری مانند «سنت» و «معنویت» تمرکز میکنند. برخی هم مانند مارشال هاجسن، بر ادبیات مشترک مسلمانان، به ویژه قرآن، به منزلة متن مشترک میان مسلمانان اصرار دارند. (هاجستن 1974، ج 1: 88).
دشمن مشترک یا دوست مشترک
در شکلگیری انسجام دینی در جوامع دینی هم نظریههای مختلفی ارائه شده است. در این میان، دو نظریه، که یکی انسجام بر اساس دوست مشترک و دیگری انسجام بر اساس دشمن مشترک است، درخور توجهاند. انسجام بر اساس «دشمن مشترک» متعلق به رنه ژیرارد[5] است. وی در کتاب Violence and the Sacredبه صلیب کشیدن و کشتهشدن عیسی مسیح را مایة انسجام اجتماعی میداند. در این تئوری، انسانها گرایش تقلیدی به یکدیگر دارند و همین تقلید از گرایشهای یکدیگر باعث می شود برای رسیدن به آن خواستة مشترک رقابت و به یکدیگر دشمنی کنند. در این وضعیت دشمنی، آنها دشمن مشترکی به نام عیسی مسیح پیدا میکنند که با کشتن او به انسجام میرسند. اکنون دشمنان پیشین با داشتن دشمن مشترک با هم دوست میشوند و آن دشمن مشترک را بلاگردان دشمنی خود میکنند.
اما در برابر این نظریه، میتوان نظریه کاملاً متفاوتی را با الهام از تفکر و سنت اسلامی ارائه کرد که در آن با تأکید بر یک محبوب و معشوق مشترک و همینطور با تجربه مشترک حبی و عشقی به آن محبوب واحد، میتوان عشقی به یکدیگر به وجود آورد و یک نظام مناسبات انسانی بر پایة محبت را ایجاد کرد. صورتبندی چنین جامعهای بر پایة معشوق و محبوب واحد باعث میشود «من» ها و منیتها رنگ ببازند و همه به یک «ما» تبدیل شوند(وحدت اجتماعی بر پایة معشوق مشترک) . علاوه بر معشوق مشترک، عشق مشترک انسانی موجب رقت و لطافت نفسانی و روحی افراد میشود و آنها را به هم مهربانتر و بلکه عاشقتر میکند (وحدت اجتماعی بر اساس عشق مشترک).
به بیان دیگر، آنچه جوهر و هستة مرکزی جامعة دینی را شکل میدهد و آن را به یک زندگی بهشتی تبدیل میکنأ، همین وجود یک «ما» از «من»های مختلف مذهبی، فرهنگی و دینی بر محور یک هدف محبوب و غایت متعالی است. همة «من»ها و منیتهای سفلی در پرتو نور معنوی آن محبوب به یک «ما» و بلکه به یک «من کلی و علوی» تبدیل میشوند که در آن به رغم وجود کثرت و تعدد و تنوع، تنازعی در کار نیست، بلکه هر مقدار بر این تعدد و تنوع افزوده میشود، همزیستی و همکاری و همدلی در آن نیز بیشتر میشود.
در پرتو همین نظریه اخیر، میتوان پدیدة انسانی و معنوی اربعین را تحلیل کرد. آنچه سرزمین عراق را در این ایام به قطعهای از تمدن ایدهال تبدیل میکند، روابط پیشرفتة انسانی بر پایة حب معنوی و مشترک است که آن هم در کشور به ظاهر توسعه نیافته یا عقبمانده شکل میگیرد. در حقیقت، بهشتی بودن ایام اربعین در سرزمین عراق، نه در رفاه و آسایش زائران بلکه در شکلگیری مناسبات پیشرفتة انسانی، اخلاقی و معنوی در این ایام است که مثل و مانند آن در هیچ جامعة پیشرفتة و مدرنی یافت نمیشود.
اینکه هر کسی ملک شخصیاش را در معرض استفادة عموم زوار قرار میدهد، اینکه فقرا در انفاق اموال اندک خود از متمولان و ثرومندان پیشیمیگیرند، اینکه بسیاری از مردم کسب و کار خود را در این دهه تعطیل میکنند، اینکه در این ایام خاتلافات خانوادگی با شکلگیری موکب های خانوادگی یا پیادهرویهای خانوادگی به سمت کربلا حل و فصل میشود و این ایام به ایام آشتی تبدیل میشود، اینکه در این ایام فقرا در پرتو مساوات اسلامی با اغنیا یکسان و یکسطح میشوند، اینکه خدمت به زائر چنان ارج مییابد که خادمان در خدمت به زائر و دعوت از او رقابت میکنند و از همدیگر سبقت میگیرند و اینکه حرمت زائرالحسین آنچنان اوج میگیرد که عدهای برای تبرک خاک پای زوار را جمع میکنند، همه اینها، جلوههای اخلاقی و عرفانی خادمان و زائران حسینی است که نظام پیشرفته انسانی را به وجود میآورد.
روابط انسانی در ایام اربعین نه بر اساس ملاکهای دنیوی و سنجهةای ملیتی،سیاسی، طبقاتی یا قبیلهای، بلکه بر محور یک امر متعالی، معنوی و محوب، به صورت نظام خادم ـ زائر شکل میگیرد. در این نظام ارتباطی، هر کسی یا زائر الحسین است یا خادم الحسین. غیر از این دو،هویت و شناسنامة دیگری در این همایش بزرگ وجود ندارد.
وجود عشق معنوی و انسانی به یک کمال لایتناهی، که همه از عشقشان حظی و حبی میبرند، باعث میشود عشاق به جای نزاع بر سر معشوق، به یکدیگر عشق بورزند و با عشقورزی جمعی به معشوق مشترک،عشق معنوی یکدیگر را شعلهورتر کنند و در نهایت، شبکة ارتباطی و اجتماعی مملو از عشق و محبت بسازند که در آن عشق هم هدف است و هم راه، هم در فرد است و هم در جامعه. این نظام ارتباطی عشق محور مناسبات انسانی بسیار مترقیای را به وجود آورده و وحدت و انسجام تازهای خلق میکند که کمتر میتوان نمونهای برای آن در تاریخ بشریت پیدا کرد.
امروز، در ادبیات سیاسی،چنین جامعة آرمانیای رؤیا و آرمانشهر تلقی میشود و امکان وقوع چنین روابط آرمانی و انسانی،آن هم در دنیای بیروح کنونی، محال تصور میشود و این معجزهای است که حسین به علی (ع) در جهان تهی از عشق و معنویت رقم میزند و افقهای جدیدی را فراروی انسان معاصر باز میکند. ایجاد چنین مناسبات و روابط انسانی، در وضعیت مجازی و گسیختة مدرن و پسامدرن امروز، امروی است بسیار خارقالعاده و اعجاز برانگیز که در عمیقترین لایههای انسانی پیوستگی و همستگی میآفریند.
نکته مهم اینکه، هرگز عشق شورانگیز در این جامعة بزرگ انسانی موجب غفلت از عقلانیت و خودآگاهی در این حرکت نمیشود. عشاق الحسین، در اوج عشق و احساسشان،به آنچه میکنند آگاهی دارند و کاملاً فلسفة «حسب الحسین» و کارکرد اجتماع حسینی را میفهمند و آن را در قالب شعارهای مختلف و متنوع مانند «حب الحسین یجمعنا»، «یوحدنا حب الحسین» و «عشیرة الحسین فوق العشیرة» برجسته و نصب العین خود می کنند.
با چنین تصویری از بهشت اربعین و نظام حبی در روابط انسانی آن، رفتارهای زوار با یکدیگر و تعامل خدام با زائران سیدالشهدا مفهومتر و زیبایی و جذابیت آن آشکار میشود و آبشخور این همه ادب و تکریم یکدیگر در میان زوار و خدام، این همه میهمان نوازی و التماس برای اجابت دعوت و خدمت و این همه تواضع و فروتنی در میان زائران به یکدیگر معلوم میشود.
نکته پایانی
هرچند مسائل امنیتی و امور رفاهی و ابعاد سیاسی مراسم اربعین بسیار اهمیت دارد، این ابعاد ضروری نیاید باعث غلفت از جنبههای فرهنگی و لایههای درونی و فکری اربعین باشد. به جد میتوان گفت که با تکیه بر اربعین میتوان نوعی از رنسانس فرهنگی و اجتماعی را دنیای اسلام به وجود آورد. برای چنین رخدادی لازم است اندیشمندان،محققان و استادان در دانشگاه و حوزه دربارة این پدیده تفکر و اندیشه کنند و راهها و روش های تحلیل و تفکر در آن را هموار کنند.
اگر تفسیر این پدیدة کلان فرهنگی و تمدنی به دست افراد سادهاندیش سپرده شود، سطحی نگری و ظاهر بینی اعجاز اربعین رابه محاق خواهد برد و انحرافات دینی و مذهبی در آن رواج خواهد یافت. بنابراین،نباید نخبگان، استادان و محققان در حوزه و دانشگاه از ورود در این مسئله تکبر بورزند و این راهپیمایی را حرکتی عوامانه تلقی کنند، بلکه باید به چنین حرکتی که عصارة عقلانیت شیعی و دینی در صحنههای اجتماعی است ارج بنهند و آن را تجربه کنند و به جد در مقام تحلیل و تدبیر آن برآیند.
کتابنامه:
ابنمنظور،ابیالفضل جمال الدین محمد بن مکرم (بیتا). لسان العرب، ج 3، بیروت: دارصادر.
اشفیستر،البرت (1418). فلسفه الحضاره، ترجمه عبدالحمن بدوی، بیروت: دارالاندلس للطباعه و النشر.
الطوسی، ابی جعفر محمد بن ا لحسن (1414). امالی، قم: دارالثقافه.
بابایی، حبیب الله (1391). «اخوت انسانی و پیامدهای آن در عرصة جهانی»، اسراء، ش 13، ص 7ـ 24.
حسینی بحرانی، سیدهاشم (1417). البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، قم: قسم الدراسات الاسلامیه، مؤسسه البعثه.
صدری، احمد (1380). مفهوم تمدن و لزوم احیای آن در علوم اجتماعی، تهران: مرکز بین المللی گفتوگوی تمدنها و انتشارات هرمس.
مطهری مرتضی، (1385) مجموعه آثار، ج 23، تهران: صدرا، ج 3.
نصر،حسین (1382). برخورد تمدنها و سازندگی آینده بشر (نظریه برخورد تمدنها، هانتینگتون و منتقدانش) ترجمه و ویراسته مجتبی امیری، تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ج 4.
هانتینگتون، ساموئل (1382) نظریه برخورد تمدنها، هانتینگتون و منتقدانش، ترجمه و ویراسته مجتبی امیری، تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ج 4.
Hodgson, Marshall G.S. (1974). The venture of islam, consciesnce and History in a world civilization, the classical Age of islam Chicago and London: polonica publications.
Mazlish, Bruce (2001). Civilization in a Historical and Global Perspective, international sociology, 16: 293.—
ثبت دیدگاه شما