دکتر سید جواد میری:
شیعه شناسی در اسرائیل استراتژیک است
اسلام شناسی، شیعه شناسی و رشته ها و بحث هایی از این قبیل معمولا رشته هایی هستند که خاستگاه غربی دارند. ضرورت شناخت شیعه یا اسلام یا هر دین و فرهنگ دیگر برای کشورها و دولت های جهان بر کسی پوشیده نیست. این شناخت ها در بسیاری از موارد برای تسهیل روابط بین پیروان ادیان یا فرهنگ های مختلف است اما در همه موارد علیرغم تسهیل روابط بحث های استراتژیک هم به این مباحث دامن می زند.
رشته شیعه شناسی در کشورهای اروپایی و امریکایی مانند انگلیس یا آمریکا سبقه ای طولانی تر از دیگر کشورها دارد. اما این رشته در اسرائیل حکایتی دیگر است. در اسرائیل شاید به دلیل حساسیت موضوع توجه ویژه ای به آن شده است. تا جایی که شاید بتوان با اطمینان گفت که بهترین و قوی ترین تحقیقات در این زمینه در اسرائیل انجام شده است. اینکه هدف اسرائیلی ها از توجه به این رشته چیست و چرا تا این اندازه به آن توجه می شود، بحث هایی است که در گفتگو پیش روی با دکتر سید جواد میری، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی داشته ایم. این گفتگو در ادامه آمده است؛
*بحثی را شما در مجله جاستیس در مورد شیعه شناسی در اسرائیل داشتید. اساسا رشته شیعه شناسی و مطالعات شیعه شناسی چگونه شروع شد و اسرائیلی ها تا چه اندازه در این زمینه فعال اند؟
تقریبا می توان گفت از اوایل قرن بیستم مطالعات اسلام شناسی در غرب به عنوان یک دیسیپلین، رشته یا تخصص در دانشگاه های آمریکا و اروپا آغاز می شود. معمولا وقتی که صحبت از مطالعات اسلام شناسی می شود، این مطالعات متمرکز به منابع اهل تسنن بود. به عنوان مثال وقتی می خواستند درباره تاریخ اسلام، پیدایش قرآن، معنا و مفهوم وحی صحبت کنند، همه اینها به گونه ای متاثر از نگاه اهل تسنن بود. تا اینکه در اوایل دهه شصت میلادی قرن بیستم یک سری مطالعات به گونه غیر معمول یا به تعبیری برخلاف آن جریان غالب توسط افرادی که تقریبا بعضی از آنها هم ایرانی بودند، یا با ایرانی ها همکاری می کردند، مانند هانری کربن، لوی ماسینیون یا آنه ماری شیمل و از سوی دیگر به عنوان مثال سیدحسین نصر و افرادی از این قبیل که در حلقه علامه طباطبایی قرار می گیرند یا حتی داریوش شایگان شروع شد.
از اوایل قرن بیستم مطالعات اسلام شناسی در غرب به عنوان یک دیسیپلین، رشته یا تخصص در دانشگاه های آمریکا و اروپا آغاز می شود، این مطالعات متمرکز به منابع اهل تسنن بود
به گونه ای آرام آرام این نگاه غالب که اسلام مساوی با نگاه اهل سنت است، یا منابع اهل تسنن منابع معیار هستند تغییر می کند. خود انقلاب اسلامی در ایران هم یک وضعیت جدید را در مطالعات اسلام شناسی ایجاد می کند. به عنوان مثال دیدگاه های مرحوم دکتر شریعتی به زبان های دیگری مانند ترکی و انگلیسی، بوسنیایی، آلمانی و فرانسوی و …ترجمه می شود و به گونه ای وضعیت مطالعات اسلامی شناسی تغییر می کند.
یعنی اگر امروز در اروپا و آمریکا نگاه کنید وقتی صحبت از مطالعات اسلامی می شود، هرچند هنوز به صورت نهادی جا نیفتاده اما به صورت گفتمانی نمی توانید این را کتمان کنید که مطالعات اسلام شناسی فقط محدود به نگاه های سنی نیست. یعنی نگاه های شیعی و منابع شیعی هم آرام آرام پای خود را در فضای آکادمیک باز کرده است. این یک تاریخچه کوتاهی از این مطالعات بود.
البته باید این را هم اشاره می کردم که ظهور و بروز دولت فاطمی در آن روزگار یعنی دوران قرون وسطی اروپایی و ظهور و بروز دولت شیعی صفوی در ایران، ذهنیت یا به تعبیری ذهن و زبان اروپاییها یا فرنگی ها را حساس می کند که نگرش های دیگر یا ژئوکالچرهای دیگری، سوای ژئوکالچر و نگاه اهل تسنن وجود دارند. اما تا این نگاه ها و برخوردها بیاید و در نهاد آکادمی به صورت مطالعات آکادمیک مطرح شود حداقل دو سه قرن طول می کشد.
*شیعه شناسی به چه صورت در اسرائیل مطرح شد؟
اما سوالی که الان در اینجا مطرح است، این است که مقصود ما از مطالعات شیعه شناسی در اسرائیل چیست؟ چرا ما باید در مورد مطالعات شیعه شناسی در اسرائیل حساسیت نشان بدهیم؟ یا اصلا چرا باید به آن بپردازیم و مطالعه کنیم؟ آیا واقعا این به عنوان یک رشته در کنار رشته های دیگر می تواند مطرح شود؟ به عنوان یک تخصص یا یک پارادایم در کنار پارادایم های دیگر قابلیت مطرح شدن است؟
من در اینجا یک پیش فرض دارم و این پیش فرض من را به اینجا رهنمون کرده است که به این باور برسم که اگر امروز مطالعات شیعه شناسی به عنوان یک رشته آکادمیک در دنیا مطرح است، پس می شود در کنار اسلام شناسی به اینها پرداخت. منتها می توان خیلی وسیع تر در ذیل مفهوم مطالعات ادیان به آن پرداخت و مطالعه کرد و بعد گفت که سبک یا نحوه نگرش اروپایی ها با آمریکایی ها یا ژاپنی ها تفاوت دارد یا ندارد؟ یا اینکه آیا ما می توانیم سبک های مختلف اسلام شناسی یا شیعه شناسی در این کشورها قائل باشیم؟ اما در اسرائیل نوعی از شیعه شناسی وجود دارد که فقط معطوف به دغدغه های آکادمیک نیست و اساسا نکته کلیدی حرف من این است.
در اسرائیل نوعی از شیعه شناسی وجود دارد که فقط معطوف به دغدغه های آکادمیک نیست.
البته ممکن است که فردی بگوید که همیشه همینگونه بوده است. مثلا اینکه انگلستان یا فرانسه هم در زمانی که شیعه شناسی و یا اسلام شناسی می کردند همه می دانند که با وزارت خارجه خودشان در ارتباط بوده اند و… بله همیشه این سوال که رابطه قدرت و علم چیست وجود دارد. این را می توان در ذیل نهاد قدرت و علم و به ویژه در نهاد سیاسی به نام دولت- ملت، رابطه قدرت و علم را در رابطه با نهاد دولت و حکومت چیست، بررسی کرد که خودش یک بحث مستوفی می طلبد.
در اسرائیل می توان این را به ضرس قاطع مطرح کرد که در نگاه های محققین یا اندیشمندان اسرائیلی یک نگرش خاصی وجود دارد که این نگرش به اینها یک سبک می دهد که وقتی درمورد شیعه شناسی مطالعه می کنند صرف دغدغه های آنها آکادمیک نیست.
حالا این سوال اینجا مطرح می شود که اگر صرف دغدغه های آکادمیک نیست، آیا ارزش علمی اینها خیلی پایین است؟ به عنوان مثال مطالعات علمی نمی کنند؟ نه برعکس، اتفاقا مطالعات دقیق و پژوهشهای میدانی دقیقی را مدنظر خودشان قرار داده اند. اما ماحصل این مطالعات فقط تولید مقالات علمی در مجلات نیست. بلکه به صورت پروژه، راهکار و استراتژی هایی در اختیار نیروها یا به تعبیری بازیگران عرصه مطالعات امنیتی قرار می گیرد.
*آقای دکتر به نظر شما این نگاه استراتژیک که اسرائیلی ها به این مسئله دارند آیا زائیده همان موقعیت جغرافیایی است که در آن قرار گرفته اند؟ چگونه اسرائیلی ها از این مطالعات شیعه شناسی برای پیش برد اهداف خودشان استفاده می کنند؟
سوال خوبی است، در واقع مسأله این است که آیا دغدغه های استراتژیک اسرائیل مزید بر علت نیست که اسرائیل بیشتر از بریتانیا یا بیشتر از آمریکا یا فرانسه به این مسئله بپردازد؟ این را نمی توان انکار کرد. به عنوان مثال وقتی که می گوییم که مطالعات شیعه شناسی در اسرائیل سبک یا سبک های جدیدی را ابداع می کند، منظورمان چیست؟
آیا منظورمان این است که یک سبک ادبی جدید یا یک سبک علمی جدید را ابداع می کند؟ نه مقصودم این است که به عنوان مثال اسرائیلی ها دریافته اند که با تمامی اختلافات و تمایزاتی که بین نحله های مختلف شیعی در جهان از شیعیان زیدی، اسماعیلی، علوی و … وجود دارد، همه اینها با تمامی تفاوت ها و اختلافاتی که دارند، دارند به یک همگرایی می رسند. اما چرا اینها دارند به یک همگرایی می رسند؟ دلایل زیادی می تواند داشته باشد.
شاید به دلیل این باشد که حکومت جمهوری اسلامی ایران به یک پختگی رسیده و توانسته در عرصه بین الملل خودش را به گونه ای مطرح کند تا بتواند این نحله های مختلف را ساماندهی کند و نقاط تمایز را کم رنگتر و نقاط اشتراک را تقویت بکند. برای اینکه اسرائیلی های بفهمند که چگونه می شود حرکت های موازی در جهان تشیع ایجاد کنند، نیاز به مطالعه دارند. به عنوان مثال؛ مکتب فقهی نجف با مکتب فقهی قم یا مکتب فقهی قم با مکتب فقهی مشهد و… با هم تفاوت های زیادی دارند. اسرائیلی ها مطالعاتشان را به این سمت برده اند که ببینید که مثلا مکتب فقهی نجف به ویژه در اواسط قرن نوزده به این طرف چه مسائلی را برای خودش مطرح می کند و این مسائل کلان به گونه ای فرموله و مفهوم سازی می شود که نگاه فقهای نجف نسبت به حکومت، حوزه سیاست، فرهنگ و علم، فلسفه و تجدد چیست؟
به نظر می رسد یک افتراق ها یا نقاط تمایزی بین نگاه فقهی قم و نجف وجود دارد و البته ممکن است مشترکاتی هم وجود داشته باشد. اسرائیلی ها بیشتر روی نقاط افتراق بحث می کنند. مثلا اینکه نگاه فقهی آیت الله خویی با نگاه فقهی امام خمینی چه تفاوت هایی دارد. یا نقش عرفان که ما به عنوان تصوف یا عرفان نظری می نامیم، تفاوتش در مکتب فقاهتی قم با مکتب فقهی مشهد در چیست؟ آیا وقتی می گوییم فلسفه قدرت این را دارد که در مقابل تجدد مفاهیمی خلق کند، این مفاهیم مانند سد سکندری باشد که ژئوکالچر شیعی و ژئوکالچر ایران را در سطح منطقه تقویت بکند و عواملی که باعث واگرایی می شود را تقلیل بدهد؟ آن نقاط افتراق چیست؟ آن مفاهیم چگونه از دل پارادایم حکمت در ایران استخراج می شود؟ یا مثلا در حوزه فکری شیعی استخراج می شود. اسرائیلی ها بر روی این موضوع کار می کنند. حالا صحبت اینجاست که وقتی ما صحبت از ژئوکالچر شیعی می کنیم، مقصودمان چیست؟ کدام منطقه را در نظر داریم؟
اگر به نقشه نگاهی بیاندازید، می توانید ببینید که تقریبا از جنوب روسیه یعنی از منطقه قفقاز شمالی گرفته و به ویژه جمهوری داغستان تا جمهوری آذربایجان و بخش های عظیمی از گرجستان و حتی بخش هایی که امروز در دست ارمنستان است که دارد پاکسازی نژادی می شود و از شیعیان و مسلمانان آن را خالی می کنند و بعد ایران و تا حدودی می توانید مناطقی از ترکیه را در نظر بگیرید. بعد از آن عراق، بحرین، شرق عربستان، حتی کویت، حاشیه جنوبی خلیج فارس، شما حضور پررنگ شیعیان را می بینید. منطقه یمن و از طرفی در کرانه جنوبی مدیترانه، سوریه و لبنان را دارید. این پهنه قسمت های عظیمی از افغانستان و تا حدودی شبه قاره هند رادر بر می گیرد، حالا به این که شیعیان در اروپا هم وجود دارند کاری ندارم. در مناطق آسیای غربی که ما به آن ترکستان غربی می گفتیم نیز جمعیت عظیمی شیعی به صورت متراکم وجود دارد.
یعنی به گونه ای می توانید از یک ژئوکالچر شیعی صحبت کنید، یک ژئوکالچری که متاثر از نگاه هایی است که نگاه ایرانی برآن غالب است. یعنی یک تفسیر و روایتی از اسلام و دیانت، حتی حکومت داری و آیین شهریاری در آن وجود دارد که به گونه ای اینها را به هم نزدیک می کند و اتفاقا نقطه گرانیگاه آن را هم می توان به صورت سمبلیک ایران دانست. ممکن است بعضی وقت ها در ایران نبوده و در جاهای دیگر بوده باشد. اما به صورت سمبلیک تقریبا ایران گرانیگاه آن بوده است.
به زبان دیگر شما می توانید از فلات فرهنگی ایران صحبت بکنید که مختص ایران سیاسی نیست و وقتی شما همچنین چارچوبی را در نظر می گیرید اگر به تغییر و تحولات در جهان از نظر ژئوپولیتیکی و ژئوکالچری نگاه کنید و زوایای حضور اقتصادهای چند قطبی در جهان را ببینید. می بینید که اقتصادهای بزرگ امروزه آرام، آرام نمی توانند در چارچوب های ملی تعریف بشوند. اگر یک اقتصاد، تمدن، حکومت یا نگرشی در جهان رشد کند حتما باید یک منطقه را زیر پوشش خودش داشته باشد و این نکته را شما در فلات فرهنگی ایران به صراحت می توانید ببنید.
اما یک سوال در این زمینه در ذهن من هست. سوال این است که اگر چنین دغدغه هایی در اسرائیل وجود دارد که ایران را به عنوان یک حوزه فرهنگی و به ویژه تشیع را به عنوان یک نگرش که می تواند یک ژئوکالچر شکل بدهد، می شناسند چرا این تحقیقات و مطالعات در ایران مد نظر قرار نگرفته است؟ چرا ما یک رشته یا یک دانشکده نداریم که بیاید و نگاه ها، نگرشها و سبک های مختلف که در اسرائیل برای تعریف، تببین و شناخت شیعه شناسی وجود دارد را مطالعه کند؟
یک علت عمده که می توانم در کنار بسیاری از علل دیگر که شما و خوانندگان هم ممکن است به آن واقف باشید بشمارم، این است که ساختار دانشگاه ها و آکادمی ما خیلی اروپا محور است. به این معنی که اگر رشته ای در اروپا یا امریکا تاسیس بشود، ما از ایران یک نفر را می فرستیم و آن رشته را می خواند و بعد آن را در ایران تاسیس می کنیم. یعنی به این گونه در اینجا رشته تاسیس می کنیم. چرا که رشته ها و تخصص ها به دلیل نیازهایی نیست که در فرهنگ یا تمدن یا در کشور ما وجود داشته باشد، بلکه چون در اروپا یا امریکا اینگونه رشته ای تاسیس نشده است، اینجا هم تاسیس نشده است. اما سوال اینجاست که برای ما دانستن استراتژی ها، رویکردها و دانش هایی که اسرائیلی ها، محققین و اصحاب علوم انسانی اسرائیلی نسبت به شیعه شناسی دارند از نان شب برای ما واجب تر است.
ساختار دانشگاه ها و آکادمی ما خیلی اروپا محور است. به این معنی که اگر رشته ای در اروپا یا امریکا تاسیس بشود، ما از ایران یک نفر را می فرستیم و آن رشته را می خواند و بعد آن را در ایران تاسیس می کنیم
ما باید بدانیم که آنها به چه صورت دارند ما را مفهوم سازی می کنند؟ چگونه دارند روی حرکت ها و جنبش های اجتماعی ما فکر می کنند و از این چه نتایجی می خواهند بگیرند.
اگر ۵۰ سال قبل در آکادمی ها و علما می گفتید که مفهوم مسیحیان صهیونیست، چیست؟ می گفتند که این چه مفهومی است! صهیونیست ها که یهودی اند، آن هم از نوع افراطی آن و مسیحیان هم که اصلا یهودیت را قبول ندارند. مگر می شود ما مسیحی ای داشته باشیم که به نوعی تندرو از یهودیت ایمان داشته باشد؟ اصلا صهیونیست ها چگونه می توانند در کنار مسیحیان باشند؟ اما می بینید که بعد از ۵۰ سال صهیونیسم مسیحی یکی از مفاهیم بسیار کلیدی نه تنها در حوزه آکادمیک است بلکه این نگرش و نگاه توانست ۸ سال استراتژی های جهانی و ژئوپلیتیک جهان را تغییر دهد که از درون آن اشغال عراق، افغانستان و نابودی لیبی و الان هم نابودی سوریه و غیره بیرون آمد. چرا؟ چون نئومحافظه کاران معتقد بودند که اگر مسیح یا مسیح موعود قرار است که بیاید باید جنگ و نزاع بسیاری در جهان صورت بگیرد و این جنگ و نزاع ها موجب تسریع آمدن مسیح در اورشلیم یا بیت المقدس خواهد شد. به همین دلیل ما باید صهیونیست ها را تقویت کنیم که این موجب بازگشت مسیح خواهد شد.
*تحلیل و مطالعه بر روی کارهایی که اسرائیل در زمینه مطالعات اسلامی و شیعه شناسی انجام می دهند چه ضرورت های دیگری دارد؟
علتی که باید روی مطالعات شیعه شناسی در اسرائیل بیشتر مطالعه بشود و ما بفهمیم که آنها دارند چکار می کنند این است که یک موقع اسرائیلی ها ممکن است روی تئولوژی اسلامی یا کلام اسلامی کار بکنند، ممکن است یک نفر روی نحله های سیاسی کار کند، اما یک موقع هست که بعضی ها می آیند و به دنبال ایجاد و خلق مدل هایی از پلیتیکال تئولوژی هستند. یعنی کلام سیاسی به این معنی هستند که ما رویکردهایمان را نسبت به روایت های دینی و رویکردهای مان به مسائل سیاسی تغییر بکند. این تغییر در جهان مسیحیت و یهودیت اتفاق افتاده است. می گویم ۵۰ سال پیش اصلا غیر قابل هضم بود که ما از مسیحیت صهیونیست یا صهیونیسم مسیحی صحبت کنیم، اما امروز این یک واقعیت است. مثلا الان برخی از مدل های آن را شما می بینید مانند داعش که امروزه می گوید من مسلمانم، اما این در واقع یک نوع تسنن صهیونیستی است به این معنا که روایت هایی که از دین داریم این روایت ها به جایی اینکه اوامر دینی یا گزاره های دینی را به عنوان میزان قبح و حسن ذاتی قرار بدهد آمده و دغدغه های سیاسی و تروریستی را میزان حسن و قبح دین قرار داده است و یک چرخش پارادایمی انجام شده است.
هنوز اسمی برای آن درست نشده است که مثلا آیا این داعش اسلام است یا نه؟ من با توجه به مطالعاتی که در ادیان داشتم می توانم بگویم که شاید در ۱۰ یا ۲۰ سال آینده ما نباید داعش را به عنوان یک حرکت اسلامی تندرو یا افراطی معرفی بکنیم. همانطوری که محققین غربی مفهوم سازی می کنند که داعش حرکتی جهادی است. درصورتی که مفهوم جهاد یک مفهوم تلطیف شده است. جهاد برمی گردد به اینکه اولا انسان نفس خود را از بدی ها و غیره پاک کند و دوم اینکه انسان باید برای فهم جهان اجتهاد بکند. یعنی باید کوشش بکند تا جهان را مفهوم سازی کند و آن را بفهمد. در قسمت سوم برمی گردد به اینکه جهاد بکند در مقابل کسی که به او حمله کند. یعنی اینکه از ارزش های خودش دفاع بکند و نه اینکه به زنان و مردم دیگر حمله بکند.
به فرض مثال زنان ایزدی را بگیرد و به آنها تجاوز بکند و برای آن هم تحلیل اسلامی بکند. این دیگر اسلام نیست و این را نمی توان حرکت های جهادی نامید. اینها حرکت های تسنن صهیونیستی است. یعنی در این جور نگاه ها نوعی از وهابیت و نوعی از صهیونیسم با همدیگر درآمیخته شده اند. اسرائیلی ها به دنبال این هستنند که همچنین شبیه سازی هایی را براساس مطالعات عمیقی که دارند در جهان تشیع هم ایجاد بکنند.
اما سوال اینجاست که این کار چگونه می تواند صورت بگیرد؟ به نظرم ارتباطی بین بهائیت و محققین شیعه شناسی اسرائیلی وجود دارد. به عنوان مثال شاید اغراق نباشد که محققین بهایی در حوزه آکادمیک از زبده ترین افرادی هستند که روی تاریخ تشیع کار کرده اند و علت اینکه روی تاریخ تشیع کار کرده اند، نه به این خاطر که دوست داشته اند که محقق خوب شیعی باشند، بلکه به خاطر اینکه تاریخ و تفکر شیعی برایشان مهم بوده است. برای اینکه بتوانند ثابت کنند که ادیان منسوخ می شوند و ادیان به گونه ای در تغییر و تحول اند. این را از دینامیزمی که در داخل تفکر شیعی بوده نتیجه می گیرند و می گویند آن تغییر و تحولات منجر به ایجاد دین جدیدی به نام بهایت شده است و به همین خاطر خیلی با دقت روی این مسئله کا رکرده اند.
به فرض مثال اگر شما به نام های شیعه شناسان جهان توجه کنید، غیر ممکن است که نام بهایی ها را نبینید. عراقی ها، لبنانی ها، ایرانی ها و حتی علمای بزرگ ما هم محقق شیعه شناسی نیستند. ممکن است در سنت شیعی رشد کرده باشند و فقه و اصول و مکاتب فقهی را مورد مطالعه و ارزیابی قرار بدهند، اما اینکه تاریخ تفکر و اندیشه شیعه در جهان چگونه بوده است، شما دو تا ایرانی را در اینجا پیدا نمی کنید. اما بهایی ها کار کرده اند.
اگر شما به نام های شیعه شناسان جهان توجه کنید، غیر ممکن است که نام بهایی ها را نبینید.ا
به عنوان مثال در دانشگاه هاروارد استاد خیلی معروف و شهیری به نام دکتر عباس امانت که ایرانی بهایی است وجود دارد و بسیاری از کسانی که امروز در مرکز شیعه شناسی تل آویو فعال اند به گونه ای از دانشجویان او هستند. مثلا یکی از اینها مایر لیتواک است که از دانشجویان برجسته عباس امانت بوده است. این ارتباطات اتفاقی نیست. به نظر می رسد که محققین بهایی به دلایل دینی خودشان، گرایش به مطالعات شیعه شناسی دارند و محققین اسرائیلی به دلایل دغدغه های استراتژیک خودشان به شیعه شناسی گرایش پیدا کرده اند.
این گرایشها در یک جا به همدیگر رسیده و میوه های این پیوند موجب سبک یا سبک های جدیدی از مطالعات شیعه شناسی شده است. اما متاسفانه یکی از مسائل یا موانعی که در ایران برای این چین مطالعاتی وجود دارد اولا این است که دست ما از تمامی مطالعات شیعه شناسان اسرائیلی کوتاه است. البته این به این معنی نیست که آنها مطالعاتشان را در دسترس قرار نمی دهند، اتفاقا کسانی که در حوزه آکادمیک کار می کنند بیشتر مطالعاتشان را به زبان انگلیسی هم منتشر می کنند. نکته دیگر هم اینکه زبان عبری به عنوان یک زبان در دانشگاه های ایران هنوز به اندازه زبان های دیگر مانند عربی و …تدریس نمی شود، تا بتواند یک سری محقق را به وجود بیاورد که این محققین هم مسلط به منابع اسرائیل باشند و هم دغدغه های استراتژیک و امنیتی را بشناسند. هنوز ما یک رشته نداریم که در آن تئولوژی سیاسی با دغدغه های استراتژیک و امنیتی مورد مطالعه قرار بگیرد.
آیا می توان به گونه ای اندیشید و تئوری پردازی کرد که این سبک های مختلف مانند مرکز موشه دایان که در اسرائیل وجود دارد و بسیاری از شیعه شناسان در آنجا هستند، را شناخت؟ دغدغه های استراتژیک و مطالعات تئولوژیکی که بر روی نحله های عرفانی و یا صوفی می کنند چه استراتژی هایی را ممکن است در آینده برای دولت اسرائیل رقم بزنند؟ مثال دیگر اینکه محققی اسرائیلی امریکایی به نام مارتین کرامر یکی از بزرگترین متخصصین جریانات شیعی است که آمده روی امام موسی صدر کار کرده است و تفاوت هایی که ممکن است بین امام موسی صدر یا به فرض مثال امام خمینی وجود داشته باشد و تأثیری که می تواند در بعد فعالیت های اجتماعی سیاسی داشته باشد را بررسی کرده است.
مثلا آیا اختلافاتی که بین امل و حزب الله وجود دارد آیا فقط اختلافات در نگرش نظامی است یا نه؟ اینها ریشه در نگاه های کلامی، فقهی و فلسفی دارد. یا مثلا نگاه امام موسی صدر به انسان، حکومت و… چه تفاوتی با نگاه آیت الله خویی و امام خمینی می تواند داشته باشد؟ جالب است که بدانید این آدم شاگرد یکی از اندیشمندان ایرانی الاصل به نام فواد عجمی بوده که اهل تبریز بوده و در اواخر قرن نوزده به جبل عامل مهاجرت می کنند و در آمریکا استاد بوده است.
اگر خط سیر تفکر فواد عجمی را دنبال کنید نمونه یک نوع تفکری است که من آن را تشیع صهیونیستی می نامم. یعنی شما می توانید حلقه هایی را در آکادمی پیدا کنید که به نظر می رسد که مطالعه بی طرفانه پدیده های جهان است. در عین حال که مسئله بی طرفی در مطالعات مطرح است اما باز حلقه هایی هست که این افراد را به صورت شبکه به همدیگر وصل می کند. برای شناخت این مسئله ما نیازمند مطالعاتی هستیم که بدانیم که اسرائیلی ها چگونه روی تشیع کار می کنند.
*پیشنهاد شما چیست؟
من می گویم که نه تنها مطالعات شیعه شناسی بلکه مطالعات سبک های شیعه شناسی و از آن مهمتر مطالعات سبک های شیعه شناسی در اسرائیل حتی به عنوان یک زیرگروه مورد نیاز ماست و باید یک سری نیرو جمع و تربیت شوند که ببینند که آیا واقعا اصلا ما می توانیم از یک سبک با عنوان اسرائیلی صحبت کنیم یا نه؟ اصلا این چنین چیزی وجود دارد؟ اما چون خیلی از این مسائل و حتی اسم اسرائیل در ایران تابو است، بسیاری از محققین ایرانی حتی اگر شایستگی آن را هم داشته باشند ترس دارند که وارد این مباحث بشوند و به آن بپردازند. اما واقعیت امر این است که مطالعه سبک های شیعه شناسی در اسرائیل برای ایران یک مطالعه صرف آکادمیک نیست، بلکه این با بود و نبود یا با وضعیت کنونی و وضعیت آینده ما در ارتباط است و پیوند عمیقی بین آنها وجود دارد. چون لابی اسرائیل و بهائیت بسیار قوی است.
کسانی که در حوزه امنیتی به معنای اخص کلمه کار می کنند نیاز دارند که بدانند که اسرائیلی ها چه استراتژی هایی را با پشتوانه مطالعاتشان دارند ایجاد می کنند
از حیث آن جنبه امنیتی هم کسانی که در حوزه امنیتی به معنای اخص کلمه کار می کنند نیاز دارند که بدانند که اسرائیلی ها چه استراتژی هایی را با پشتوانه مطالعاتشان دارند ایجاد می کنند. شاید شما به صورت سخت افزاری در یمن و عراق بتوانید کارهایی بکنید اما اگر اینها مبتنی بر مطالعات میدانی نباشد به نتیجه مطلوب نمی رسد. مطالعات سبک های شیعه شناسی اسرائیل یکی از نیازهای آکادمیک امروز ایران است. امیدوارم که این بحث را چند نفر بخوانند و پرسشهایی در آنها ایجاد شود. البته این فقط کار وزارت علوم نیست بلکه نهادهایی که نگاه امنیتی به مسئله دارند هم باید به آن توجه کنند وکسانی که می توانند در این زمینه کار کنند صرفا نباید ایرانی باشند بلکه می توانند از جاهای دیگر هم باشند که بتوانند این گونه پروژه ای را تعریف کنند.
ثبت دیدگاه شما