آیه مباهله و منظور از «نفس پیامبر»
برخی از شیعیان معتقدند بر اساسِ آیهی مباهله، علی بن ابیطالب علیه السلام، نفس و جانِ پیامبر صلی الله علیه و آله و بلکه نفسِ خداوند متعال است؛ همانطور که در برخی از روایات نیز چنین آمده است:«السلام علی نفس الله العلیا، و شجره طوبی، و سدره المنتهی، و المثل الأعلی». رویکردهای صوفیانه و عرفانی و فلسفه صدرائیِ متاخر در نزد شیعه، سعی میکردند تاویلاتی برای این تعابیر بیابند؛ مانند اینکه علی علیه السلام، نفسِ خداوند متعال در مقامِ فعل است.
محمدهادی معرفت از قرآنپژوهان نامدار دوران معاصر درباره آیه مباهله و معنای آن در کتاب «پرتو ولایت» چنین نوشته است:
1. ابن حجر هیثمى در کتاب الصواعق المحرقه، شانزده آیه درباره مقام ولایت مولا امیر مؤمنان علیهما السّلام ذکر کرده است که آیه مباهله، نهمین آیه آن مىباشد. وى ذیل آیه مباهله اثبات مىکند که مقصود از «أنفسنا» شخص على علیه السّلام است و نفس على علیه السّلام همان نفس پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله شمرده مىشود.
هیثمى براى اثبات سخن خود به روایتى درباره روز شورا اشاره مىکند. روز شورا خلیفه دوم دستور داد آن شش نفر مجلس شورا را تشکیل دهند و از بین خودشان یک نفر را براى خلافت انتخاب کنند. در آن جلسه شرایطى را براى حضرت على علیه السّلام تعیین کردند و گفتند: «شما را به شرطى به خلافت برمىگزینیم که پس از عمل به کتاب و سنت پیغمبر، سنت شیخین را نیز رعایت کنید».
حضرت علیه السّلام گفتند: «آن دو نفر (شیخین) هرچه گفتند، نظر خودشان است و براى من، پس از کتاب خدا و سنت پیغمبر، نظر خودم حجت است».
آن شش نفر گفتند: «حال که شرط ما را قبول نمىکنید، شما را انتخاب نمىکنیم».
سپس به خلیفه سوم این پیشنهاد را دادند و او هم تمام شرایط را پذیرفت و در نهایت با او بیعت کردند.
هریک از افرادى که در آن جلسه حضور داشتند، کاندیداى خلافت بودند و هر کدام خود را معرفى مىکردند. ابن حجر کلام مولا امیر مؤمنان علیه السّلام را ذکر مىکند.
حضرت مىگویند: «انشدکم باللّه هل فیکم أحد أقرب إلى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فی الرحم منّی، و من جعله نفسه، و أبناءه أبناءه، و نساءه نساءه، غیری؟ قالوا: اللّهم لا»[1]؛ «من شما را به خدا سوگند مىدهم، آیا در بین شما شخصى نزدیکتر از من به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله، از جهت رحم، وجود دارد کسى که [آنقدر به پیغمبر نزدیک باشد که پیامبر] او را نفس خودش قرار داده باشد و فرزندان او را فرزندان خود بشمارد و زنان او را زنان خودش بداند. همگى به اتفاق گفتند: نه!».
ابن حجر مىگوید: «حضرت امیر علیه السّلام در آن جلسه مهم، خود را نفس پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله معرفى کرد و همه حاضران پذیرفتند که او نفس پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله است».
واحدى- که یکى از مفسران بزرگ است- نقل مىکند که «أبناؤنا» یعنى حسن و حسین و مراد از «نساءنا» فاطمه و مقصود از «أنفسنا» على بن ابى طالب علیهم السّلام است.[2]
علامه حلّى با همین بیانات ولایت بلافصل امام امیر مؤمنان علیه السّلام را پس از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ثابت مىکند. وى مىگوید: «به عقیده ما فردى باید جانشین پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله شود که به تصریح آیه مباهله خود پیغمبر شناخته شده است.
مراد آیه- که مىگوید:” على علیه السّلام خود پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله است”- این نیست که شخص على علیه السّلام همان شخص پیامبر باشد؛ بلکه منظور این است که در همه صفات کمالى، به جز مقام رسالت، همانند اوست.
ازاینرو پس از رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، شخصى که در همه صفات، همانند پیامبر است باید جانشین ایشان شود. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله کاملترین مخلوق است و تصرفاتش بر دیگران اولویت دارد و کسى که با پیامبر در همه ویژگىها مساوى باشد، همانند پیامبر کاملترین مخلوق است و تصمیمش بر تصمیم دیگران اولویت دارد».
علامه حلى در ادامه مىگوید: «این آیه بهترین دلیل برترى مرتبه مولایمان امیر مؤمنان علیه السّلام است؛ چرا که خداوند به تساوى وى با نفس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله حکم کرده است و خداوند او را براى یارى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در جایگاه خطیر دعا کردن برگزید. چه فضیلتى از این بالاتر که خداوند به پیامبرش دستور دهد که براى توسل و دعا از او (على) کمک بخواهد. آیا این جایگاه رفیع براى شخصى غیر از او وجود دارد؟»[3]
علامه مظفر در کتاب دلائل الصدق در توضیح سخنان علامه حلى مىگوید:
«این آیه بر امامت مولا امیر مؤمنان علیه السّلام پس از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دلالت مىکند؛ چرا که ایشان در همه ویژگىها و فضایل، به جز نبوت، با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مساوى است که اولویت پیامبر بر دیگران، از جمله این ویژگىهاست. کسى که نفس او نفس پیغمبر است، زیر دست هیچکس قرار نمىگیرد، همان گونه که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله زیر دست هیچکس نبود».
مظفر در ادامه مىگوید: «بلکه تنها از یک جنبه این آیه مىتوانیم امامت امیر مؤمنان علیه السّلام را ثابت کنیم. از این آیه استفاده مىشود که على علیه السّلام پس از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از همه امت بالاتر است و عقل حکم مىکند که رهبرى امت را برترین فرد امت به عهده گیرد»[4].
2. مرحوم صدوق نقل مىکند: در مجلسى که امام رضا علیه السّلام، مأمون و برخى از دانشمندان حضور داشتند، امام علیه السّلام آیههایى را که در شأن اهل بیت علیهم السّلام است، بر مىشمردند تا به آیه مباهله رسیدند. حضرت از حاضران پرسیدند: «آیا مىدانید مراد از” و أنفسنا و أنفسکم” چیست؟»
آنها در پاسخ گفتند: «خود پیامبر».
حضرت گفتند: «همگى شما در اشتباهید. مقصود، على بن ابى طالب است»، سپس براى اثبات سخن خود به نامهاى که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله به یکى از قبائل عرب نوشته بودند، اشاره کرده، گفتند: «پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آن نامه آنها را اینگونه تهدید کردند:” اگر سر تسلیم فرود نیاورید، شخصى را به سوى شما مىفرستم که همانند خودم است؛ یعنى: على بن ابى طالب علیه السّلام”».
امام رضا علیه السّلام در ادامه گفتند: «این ویژگىاى است که هیچکس نمىتواند در آن بر على پیشى بگیرد و فضیلتى است که هیچ بشرى نمىتواند به آن برسد و شرفى است که هیچ آفریدهاى نمىتواند در آن، بر على علیه السّلام سبقت بگیرد؛ زیرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نفس على علیه السّلام را همانند نفس خودش قرار داده است»[5].
3. مرحوم سید مرتضى در کتاب الفصول المختاره از استادش، شیخ مفید، نقل مىکند: روزى مأمون از حضرت على بن موسى الرضا علیه السّلام پرسید: «بزرگترین فضیلت امیر مؤمنان علیه السّلام که قرآن بر آن دلالت مىکند، چیست؟»
امام رضا علیه السّلام گفتند: «حدیث مباهله». سپس امام علیه السّلام آیه مباهله را قرائت کردند و در توضیح آن گفتند: «مراد از” أبناء” حسن و حسین علیهما السّلام هستند؛ مقصود از” نساء” حضرت زهرا علیها السّلام مىباشد و مراد از” أنفسنا” امیر مؤمنان علیه السّلام است که به حکم خداوند، نفس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است. از طرفى مىدانیم که هیچ آفریدهاى برتر از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله نیست و به حکم پروردگار هیچکس نباید از نفس رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله برتر باشد».
مأمون پرسید: «به چه دلیل مىگویید:” أنفسنا” یعنى امیر مؤمنان علیه السّلام؟ ممکن است مقصود خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باشد».
امام رضا علیه السّلام در پاسخ گفتند: «این سخن تو، به قرینه کلمه” ندع”(دعوت کنیم) درست نیست؛ چرا که کسى خودش را دعوت نمىکند. دعوتکننده همواره دیگرى را دعوت مىکند و از آنجا که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مردى را، به جز امیر مؤمنان علیه السّلام، در مباهله دعوت نکرده بود، ثابت مىشود که على علیه السّلام نفس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است»[6].
حیدر حب الله نیز در این باره نوشته است:
برخی از شیعیان معتقدند بر اساسِ آیهی مباهله، علی بن ابیطالب علیه السلام، نفس و جانِ پیامبر صلی الله علیه و آله و بلکه نفسِ خداوند متعال است؛ همانطور که در برخی از روایات نیز چنین آمده است:«السلام علی نفس الله العلیا، و شجره طوبی، و سدره المنتهی، و المثل الأعلی»
رویکردهای صوفیانه و عرفانی و فلسفه صدرائیِ متاخر در نزد شیعه، سعی میکردند تاویلاتی برای این تعابیر بیابند؛ مانند اینکه علی علیه السلام، نفسِ خداوند متعال در مقامِ فعل است؛ یعنی چون پیامبر و اهل بیت ایشان، صادرِ اول و وسائطِ در فیض هستند پس نفسِ خداوند متعال میباشند و خداوند در عالَمِ خلق و فعل، در علی و محمد و حسن و حسین – علیهم السلام – تجلی میکند بدون اینکه اینان، همان خداوند متعال در مقام ذات و غیب الغیوب باشند؛ و بدین صورت اعتقاد داشتند که اینگونه، از شرک و کفر، اجتناب کرده و در عین حال، یکسان بودنِ خداوند با اصحاب کساء را نیز ثابت کردهاند؛ آنهم بر اساس یک معنای عرفانی لطیف که بر مفاهیمی همچون وحدت تشکیکی و وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت و نظریهی فیض و … استوار است.
حتی بدین شیوه، یکی بودنِ پیامبر صلی الله علیه و آله با اهل بیت علیهم السلام را نیز ثابت میکنند و معتقدند پیامبر (ص) – به همین معنی – همان علی (ع) است؛ و به همین دلیل است که علی (ع)، نفسِ پیامبر (ص) در آیهی مباهله معرفی شده است. لذا معنی عبارت فوق بدین صورت است که علی (ع) در عالَمِ سُنَن و خَلق و قوانین، همان خداوند متعال است. به همین دلیل است که در این زیارت و دیگر نصوص و کلمات، میبینیم صفاتِ فعلِ الهی، به علی علیه السلام، نسبت داده میشود مانند اینکه ایشان، مُحاسِب و مُعاقِب و مُثیب و مُجازی و حاشِر و ناشِر و باعث و فاطر و خالق و رازق است و اینکه ایشان، همان صراط و سدره المنتهی و شجره طوبی و عرش و کرسی و … میباشد.
*بخشی از کتاب «پرتو ولایت» محمدهادی معرفت(صص: 173-169) و اضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع (ج 3 سوال 419).
[1] . الصواعق المحرقه، ص 93.
[2] . همان.
[3] . دلائل الصدق، ج 2، ص 82 و 83.
[4] . همان، ص 85.
[5] . عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 182.
[6] . بحار، ج 10، ص 350 و 351.
منبع: https://b2n.ir/j69139
ثبت دیدگاه شما