نقش معرفت در نهضت حسینی
خون حسین تا نقطه پایان تاریخ انسانی در حال افشاگری جبهه سیاهی و تاریکی است و تابندگیاش همه حق خواهان و پاکان را به خود جذب کرده، مسیر پاکی و زلالی را نشانشان میدهد. خون حسین تا انتهای تاریخ انسانیت، مرز میان جبهه حق و جریان باطل است.
«فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی»؛ نهضت سرخ حسینی که در عاشورای سال ۶۱ق رخ داد، همواره محل گفتگو میان عوام و خواص بوده است. در کنار گزارشهای تاریخی و مقتلنگاریهای بسیار متعدد، تفسیرهای فراوانی پیرامون این حادثه و تجزیه و تحلیل عوامل شکلدهنده آن، بهویژه هدف کنشگر اصلی این صحنه یعنی اباعبدالله الحسین علیهالسلام پدید آمده است. این تحلیلها گاه تا پای نفی یکدیگر نیز پیش رفتهاند، بهگونهای که برخی مفسران از هدفی برای این قیام سخن گفتهاند که دیگران نفی آن میکنند. این نوشتار درصدد است اندکی در این وادی سخن گوید.
پیش از ورود به اصل مسئله، تذکر دو نکته کلیدی بسیار مهم است:
الف) ضرورت استناد تحلیلها به متن واقعه؛
ب) ضرورت کلاننگری در تحلیل پدیدههای انسانی؛
چرا که علت بسیاری از این تضادهای موجود میان تفاسیر مختلف واقعه عاشورا ریشه در عدم مراعات این دو مسئله کلیدی دارد.
۱. ضرورت استناد تحلیلها به متن واقعه
یکی از الزامات تحلیل معتبر یک پدیده انسانی و اجتماعی عدم دخالت دادن پیشفرضهای تحلیلگر و مفسر است. مسئله هرمنوتیک و عدم/دخالت پیشفرضها در ادراک یکی از مسائل کلیدی معرفتشناسی است که در جای خود به تفصیل از آن بحث شده است. بنا بر دیدگاه صحیح، برخی پیشفرضها و پیشدانستهها مانند معانی واژگان و قوانین دستور زبان برای فهم صحیح متن زبانی یا غیرزبانی ضرورت دارند، اما دخالت دادن برخی از پیشفرضهای مفسر نتیجهای جز تفسیر به رأی نخواهد داشت. فهم و تفسیر واقعگرایانه از یک پدیده در گرو آن است که تحلیلگر پیشفرضهای غلط، سلایق، انتظارات و خواستههای خود را از دخالت در فرآیند فهم بازداشته، درصدد فهم واقع آن گونه که هست، برآید. اعتبار معرفتشناختی یک تحلیل بدان است که از بند پیشفرضهای مخرّب مفسر آزاد بوده، به دادههای معتبر و شواهد مستخرج از متن پدیده استناد داشته باشد.
یکی از مهمترین و دقیقترین مستندات در تحلیل یک واقعه اجتماعی، سخنان کنشگران حاضر در صحنه است. مفسر یک رویداد تاریخی باید به جای تفسیر دلبهخواهی آن، از زبان خود پدیدآورندگان رخداد بشنود که چرا به چنان کنشی اقدام کردهاند. یک تحلیل معتبر باید به گفتههای خود پدیدآورندگان واقعه استشهاد کند و بر پایه اظهارات مورد اعتماد ایشان به تفسیر و واکاوی پدیده روی آورد.
بر همین اساس، در تحلیل واقعه عاشورا نیز باید به جای تحلیلهای مندرآوردی و تفسیرهای مبتنی بر پیشفرضهای غلط، بر اساس شواهد و مستندات موجود در متن خود واقعه به ویژه سخنان بازیگران این صحنه بپردازیم.
هر تفسیری از واقعه عاشورا که چشم بر خصوصیات عینی این واقعه و ویژگیهای بازیگران آن ببندد و تنها بر پایه نگرشهای از پیش پذیرفته مفسر به تحلیل این قیام بنشیند، چیزی نیست جز تحریف آگاهانه واقعه عاشورا و تخریب قیام اباعبدالله علیهالسلام. متأسفانه در طول تاریخ، نه تنها عدهای از سر دشمنی با این قیام، تصاویر وارونه از آن به دست دادهاند، عدهای دیگر بدون استناد به مستندات محکم و شواهد روشن یا به عناوین گوناگون چون نواندیشی دینی، تفسیرهایی نامتعبر از این واقعه درخشان به دست دادهاند.
۲. ضرورت کلاننگری در تحلیل پدیدههای انسانی
واقعیات هستی و به ویژه امور انسانی دارای وجوه و زوایای متعددند. به همین جهت، یکی از لغزشگاههای معرفت انسانی این است که با تمرکز بر یک جنبه از جوانب مختلف یک موضوع، جهات دیگر آن را به دست فراموشی بسپاریم. حاصل چنین نگرشی، ارائه تصویری کاریکاتوری یا شیر بدون یال و دم از واقعیت خواهد بود.
ناکامی یک دانشآموز در آزمون نهایی سال تحصیلی میتواند علل متعددی داشته باشد: ضعف معلم، کم استعدادی ذاتی دانشآموز، تلاش اندک، فضای نامطلوب کلاس به علت وجود عناصر مزاحم، ناآرامی روحی و…
این چندضلعی بودن واقعیت هنگامی که به امور اجتماعی میرسد، پیچیدهتر میشود و ابعاد متعدد و تودرتو پیدا میکند و ارائه تصویری درست از آنچه رخ داده و تحلیل و تبیین عوامل شکلدهنده آن در گرو آن است که با پیش گرفتن رویکرد همه جانبهنگری، به شناسایی همه عوامل تأثیرگذار و میزان اثرگذاری هر یک بپردازیم. تشخیص میزان اثرگذاری نیز بسیار مهم است، گاه برخی عوامل در وقوع یک پدیده مؤثرند، اما این گونه نیست که اگر آن عامل در صحنه حاضر نبود، پدیده مزبور بهکلی رخ نمیداد، بلکه غیبت آن عامل از صحنه موجب تغییر در برخی ویژگیهای آن پدیده میشد. برای نمونه، در همان مثال ناکامی تحصیلی یک دانشآموز، شاید عوامل مخرب دیگر آن چنان قوی باشند که نبود عامل الف در اصل کامیابی تأثیر نداشته باشد، بلکه شکل و سطح ناکامی را اندکی تغییر دهد. برای یک مثال عینی از موضوع بحث، یکی از عوامل شکلگیری واقعه جانسوز کربلا، دعوت شیعیان کوفی است. اما آیا اگر این دعوت و خلف وعده کوفیان نبود، واقعه عاشورا به کلی رخ نمیداد؟ بله اگر حضرت تنها و تنها به علت آن دعوت راهی کربلا شده بود، در فرض انتفای آن علت، معلول هم پای به صحنه نمیگذاشت و عاشورایی در کربلا اتفاق نمیافتاد، اما اگر پای علل و عوامل دیگر در قیام عاشورا در میان باشد که این گونه است، در فرض نبود دعوت کوفیان، عاشورا باز هم رخ میداد، اما شاید در سرزمینی دیگر. عاشواری کربلا رخ نمیداد، اما شاید عاشورایی در مکه و حتی کعبه اتفاق میافتاد.
عدم جامعنگری به پدیدههای اجتماعی حتی گاه موجب آن میشود که یک تحلیلگر علل و عوامل مختلفی را که در واقع در تحقق آن واقعه نقش داشتهاند، به غلط مقابل هم مینهد و در واقع به جای آن که به همه عوامل توجه داشته، در صورت امکان میزان تأثیرگذاری هر یک را تاحدودی برآورد کند، با تأکید بر یک عامل، عوامل دیگر را نفی میکند، گویا هر معلول و هر واقعه اجتماعی تنها یک علت میتواند داشته باشد و اگر چند امر احتمال نقشآفرینی در آن را داشتند، باید تأثیر یکی را تثبیت و دیگران را نفی کرد.
پس تحلیل درست پدیدههای انسانی به ویژه اجتماعی مرهون جامعنگری در عین دقت در جزئیات است. غرق شدن در جزئیات موجب مغالطه کنه و وجه یا جمع المسائل فی مسألۀ واحدۀ یا فروکاست پارهای از جوانب مسئله به یک یا چند بعد آن میشود.
۳. نمونهای از تفسیر به رأی از قیام عاشورا
پیرو آنچه گفتیم، برخی از تحلیلها از قیام کربلا به جهت عدم استناد به متن واقعه و عدم بهرهمندی از شواهد متقن یا به علت دخالت دادن پیشفرضها و انتظارات مفسر، تحلیل واقعه رخداده در متن تاریخ نیستند، بلکه تفاسیر دلبخواهی گویندگان و نویسندگان است که به علل و اغراض گوناگون صورت بسته است.
برای نمونه، برخی از کسانی که درباره قیام و شهادت حسین علیهالسلام به موافقت یا مخالفت سخن گفتهاند، داستانی را درباره زنی به نام اُرینَب نقل کردهاند که دل از یزید میبرد و معاویه میکوشد با فریب شوهرش و جدا ساختن آن دو، او را به ازدواج یزید درآورد، اما هنگامی که امام از موضوع آگاه میشود، با ازدواج مصلحتی مانع نقشه معاویه میشود و در نهایت، امام او را طلاق داده، به همسر سابقش برمیگرداند. (إبن قتیبه الدینوری، الإمامۀ و السیاسه، ص۲۱۵-۲۲۳)
معاویه و یزید در این ماجرا شکست خوردند و به گفته برخی از نویسندگان، یزید از همین جا کینه امام را به دل گرفت و آنچه در کربلا رخ داد، انتقام این شکست بود. گویا نخستین بار، ملاحسین واعظ کاشفی در روضه الشهداء از نقش این ماجرا در حادثه عاشورا سخن گفته و آن را در عرض امتناع امام از بیعت با یزید، به عنوان یکی از علل دشمنی یزید با آن حضرت معرفی میکند. (ملاحسین کاشفی، روضۀ الشهداء، ص۴۱۳-۴۱۶) برخی نویسندگان سدههای بعدی نیز به تفصیل فراوان به نقل این داستان پرداختند. یکی از این نویسندگان در قالب رمان تاریخی در خصوص زندگانی امام حسین(ع)، جایگاهی مهم به این ماجرا بخشید و به مدد خیالبافی و اسطورهپردازی، اضافات و جزئیاتی را به این داستان افزود که تا پیش از او در هیچ اثر تاریخی و ادبی نیامده بود.(ر.ک: زین العابدین رهنما، زندگانی امام حسین بن علی بن ابی طالب، ج۱، ص۴۲-۵۳، ۷۴-۷۸، ۸۲-۹۲، ۱۰۹-۱۱۹، ۱۳۶-۱۴۵ و…) وی در نهایت کینه یزید از امام حسین در واقعه را از عوامل دشمنی یزید با آن حضرت به شمار میآورد. (همان، ج۲، ص۵۳۶)
برخی دشمنان تشیع نیز این داستان را دستاویزی برای اهانت به ساحت مقدس سیدالشهداء قرار دادند و با چشم پوشیدن بر همه علل و زمینههای دینی، سیاسی و اجتماعی واقعه عاشورا، رویداد کربلا را معلول این واقعه معرفی کردند. (آله دالفک، پژوهشی در زندگی علی: نماد شیعه گری، ص۳۲۴-۳۲۷)
چنانکه ملاحظه میکنیم داستانی دروغین که نخستین بار در کتاب مجهول الانتساب الإمامه و السیاسه ابنقتیبه آمده است و به گواهی تاریخنگاران متخصص شواهد فراوانی برای ساختگی بودن آن وجود دارد (ر.ک: السید جعفر مرتضی، خرافات و اساطیر: قصه أرینب بنت إسحق، الهادی، العدد ۳، ص۵۶-۶۷؛ عبدالرحیم قنوات، داستان یک داستان: بررسی شکل گیری و تحول افسانه اُرینب، مطالعات اسلامی: تاریخ و فرهنگ، ش۹۲، ص۹-۲۵) تا آنجا پیش رفته که علت قیام خونین و نهضت الهی سیدالشهداء معرفی شده است، در حالی که، حتی بر فرض درستی این واقعه دروغین، نه در سخنان حضرت و نه گفتههای افراد جبهه مقابل سخنی در این خصوص گزارش نشده است و در منابع کهن نیز در ارتباط این رویداد و قیام و شهادت آن حضرت سخنی به میان نیامده است.
یکی دیگر از تفاسیر حادثه عاشورا، تفسیر شورمندانه و احساسمحور است که ابعاد معرفتی این نهضت را نادیده میگیرد. این تفسیر با اصالت بخشیدن به ماتم، اشک، پوشیدن لباس سیاه و اقامه عزا بر ابعاد معرفتی و اصلاحگری قیام امام حسین(ع) چشم میپوشد. این رویکرد نهتنها حرکتی در پیروان حسین برنمیانگیزد، بلکه بهعکس عامل تخدیر و رضایت به وضعیت موجود جامعه است و میتواند ابزاری باشد برای جلوگیری از تعالی اجتماعی و اخلاق اسلامی و جلوگیری از حرکت بهسمت ابعاد اسلامی. طرفداران این نگرش به علت ضعف بنیانهای فکری و با تأثیرپذیری از آموزه مسیحی فدیه بر این باورند که فلسفه قیام و شهادت اباعبدالله، شفاعت از پیروان اوست و گریه پیروانش بر حسین کفاره همه گناهان است.
«بر اساس تعلیم مسیحیت، عیسی رنجها و مرگ خود را با آزادی کامل پذیرفت، تا به نمایندگی از بشر، کفاره تمام گناهانی باشد که مردم مرتکب شده و بر اثر آن، به خدا بیحرمتی کردهاند.» (توماس میشل، کلام مسیحی، ص۸۹)
عدهای از نویسندگان قیام اباعبدالله را بر پایه این آموزه نادرست مسیحیت تفسیر کردهاند. میرزا محمدباقر شریف طباطبایی از مشایخ شیعیه در کتاب اسرار شهادت آل الله الأطیاب معتقد است «یکی از اسباب شهادت آن بزرگوار صلواتاللّهعلیه گناه گناهکاران از مؤمنین بوده که او جان و مال خود را به جهت کفاره گناه گناهکاران به خدا فروخته و به عوض آن جان و مال بهشت را خریده از برای نجات گناهکاران و شفاعت ایشان.»(محمدباقر شریف طباطبایی، اسرار شهادت آل الله الأطیاب ص۴۴)
البته این شفاعت مشروط به استحقاق داشتن شفاعتشونده است و مؤمنان با اقامه عزا و ماتم برای آن حضرت شایسته بهرهمندی از شفاعت ایشان میشوند:
«[امام حسین] میخواست که کشته شود از برای اینکه مؤمنین اوّلین و آخرین بر او جزع کنند و گریه و زاری نمایند و تمنّای این کنند که کاش با او بودند و به فوز شهادت فایز بودند تا به این واسطه، گناهان ایشان آمرزیده شود و گریه و اندوه ایشان، کفاره گناه ایشان باشد و این گریه و اندوه بدون شهادتِ چنین بزرگواری صورت وقوع نمییافت، پس در واقع، شهادت آن بزرگوار، کفاره گناه جمیع گناهکاران است.» (همان، ص۷۷)
وی تا آنجا پیش رفت که منکران این نظریه را تکفیر کرد و به صراحت نوشت:
«اگر کسی ایمان به کفاره بودن شهادت او نداشته باشد، در حقیقت مشرک است و إن اللّه لایَغفِرُ أنیُشرَک به را مصداق است.» (همان، ص۸۵)
تکیه بر شهادت فدیهوار اباعبدالله در تفاسیر روشنفکران معاصر نیز به چشم میخورد. حمید عنایت، با استناد به سخنان نویسندگان برخی کتابهای سنّتی نتیجه گرفته است:
«شهادت امام حسین(ع) بیشباهت [به] به صلیب کشیده شدن عیسی نیست. همانطور که عیسی خود را در محراب صلیب قربانی کرد که بشریت را رستگار کند، امام حسین(ع) هم اجازه دارد که در صحرای کربلا شهید شود تا امت اسلام را از گناه تطهیر کند.» (حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص۳۱۳)
برخی دیگر از روشنفکران معاصر با پیشفرض انگاشتن مدعیات دنیای مدرن درصدد تفسیر واقعه عاشورا برآمده و بهصراحت اعلام میکند: «تفسیر مسیحایی از رنج و مصیبت امام، سازگاری بیشتری با ساختار دنیای مدرن دارد.» (مجید محمدی، فرهنگ عاشورا در عصر سکولار)
۴. معرفتبخشی به امت برای اصلاح امور جامعه
اکنون در واقعه موردنظر، یعنی حادثه جانسوز و منحصر به فرد عاشورای ۶۱ هجری برای تحلیل درست مسئله، در کنار دقت در جزئیات، باید برخی مسائل کلان را مورد لحاظ قرار دهیم تا بتوانیم به تصویر درستی از موضوع دست یابیم.
یکی از وجوه بسیار مهم مسئله، شناخت درست شخصیت کلیدی و کنشگر اصلی واقعه یعنی اباعبدالله الحسین علیهالسلام است. نخست باید به این پرسش پاسخ دهیم که برپاکننده این قیام خونین کیست و دال مرکزی شخصیت او در این واقعه چیست. حسین ویژگیهای فراوانی دارد: یک انسان است، شجاع است، از سران بنی هاشم، بلکه بزرگ ایشان است، نوه پیامبر است، فرزند علی و فاطمه است و… آیا حسین به عنوان یک تیپ شخصیتی خاص قیام کرد، یا از سر شجاعت و برای کم کردن روی یزیدیان یا … یا اینکه حسین به مثابه امام منصوب از طرف خداوند برای ایفای نقش امامت در هدایتگری امت به پاخاست. تحلیل قیام عاشورا باید مبتنی بر شناخت ویژگی کلیدی بازیگر اصلی آن باشد، اباعبدالله علیهالسلام در مقام امام منصوب از طرف پروردگار برای هدایت جامعه اسلامی دست به این قیام زده است. او در کسوت امام جامعه دینی مأموریت دارد امت اسلام را به سوی رستگاری و سعادت هدایت کند. بر همین اساس، در مواضع مختلف به روشنی از مأموریت، مقصد و استواری خویش در این مسیر پرده برمیدارد.
امام علیهالسلام یک سال قبل از مرگ معاویه، در منی برای اصحاب پیامبر و تابعان سخنرانی فرمود و با استناد به آیات قرآن به وظیفه سنگین عالمان دینی در مقابله با گمراهیها و فسادهای جامعه و ضرورت امر به معروف و نهی از منکر اشاره میکند و ایشان را از تخلف از این وظیفه برحذر داشته، سپس به هدف و تصمیم خود مبنی بر اقدامه عملی در خصوص مفاسد اجتماعی اشاره میکند:
«اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ، وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یُعْمَلُ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکامِکَ.» (بحار الأنوار، ج۹۷، ص۷۹-۸۰)
(خداوندا! تو مى دانى که آنچه از ما (در طریق تلاش براى بسیج مردم) صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر زمامدارى و یا به چنگ آوردن ثروت و مال نبود، بلکه هدف ما آن است که نشانههاى دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستى را در همه بلاد برملا کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و فرایض و سنّتها و احکامت مورد عمل قرار گیرد.
محوریترین جایگاه حسین در میان مردم، امامت است، امام هدایت است و باید مردم را به سمت سعادت راستین رهنمون شود و این سعادت راستین با نسخه های من درآوردی محقق نمیشود، بلکه تنها عمل به نسخه پروردگار است که انسان را به سعادت میرساند. به همین جهت هدف خویش را آشکار ساختن دین الهی برای مردم معرفی میکند تا مردم در سایه عمل به دستورات الهی از ستم رهایی یابند.
معاویه در نیمه رجب سال ۶۰ درگذشت و فرزندش یزید بر اریکه سلطنت اموی تکیه زد. یزید ملاحظهکاریهای پدرش را نداشت و به راحتی و آشکارا احکام شریعت را زیر پا مینهاد. به همین جهت، یکی از محورهای اساسی سخنان امام حسین علیهالسلام تا عاشورا روشنگری در خصوص شخصیت و سیره و منش یزید و موضعگیری قاطع در خصوص اوست.
یزید به حاکم مدینه ولید بن عتبه نامه نوشت تا از مردم مدینه به ویژه امام حسین علیهالسلام بیعت بگیرد. امام(ع) در جواب ولید بدون هیچ ترس و تردیدی فرمود:
«إنّا أهلُ بیتِ النُبوّه و معدنُ الرِّساله و مختلَفُ الملائکهِ و بنا فَتح اللهُ و بنا ختمَ اللهُ
و یزیدٌ رجلٌ فاسقٌ، شاربُ الخَمر، قاتلُ النَّفس المُحرَّمه، مُعلِنٌ بالفِسقِ و مِثْلِی لایُبَایِعُ مِثْلَهُ». (بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۲۵)
ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم، ما مکان آمد و شد فرشتگانیم. اسلام به واسطۀ ما آغاز شد و به دست ما به انجام میرسد. اما، یزید فاسق و شرابخوار است، قاتل انسانهای محترم است. آشکارا فسق و فجور میکند و حد و مرز الهی را میشکند، و «کسی مثل من با مثل یزید بیعت نمیکند.
بنا بر گزارشهای تاریخی، یک روز پس از طرح مسئله بیعت از سوی حاکم مدینه و عدم پذیرش بیعت از سوی امام حسین، مروان بن حکم با قیافه خیرخواهانه و از سر تحکّم حضرت را به بیعت با یزید فراخواند: «إِنِّی آمُرُکَ بِبَیْعَهِ یَزِیدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّهُ خَیْرٌ لَکَ فِی دِینِکَ وَ دُنْیَاکَ.»
امام حسین علیهالسلام در پاسخ به پیشنهاد مروان آشکارا از خطر یزید برای جامعه اسلامی سخن گفت:
فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الإِسلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ وَ لَقَد سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ الْخِلَافَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلَى آلِ أَبِیسُفْیَانَ وَ طَالَ الْحَدِیثُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَرْوَانَ حَتَّى انْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ.» (بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۲۶)
انا للّه و انا الیه راجعون، باید فاتحه اسلام را خواند؛ زیرا امّت اسلام گرفتار حاکمى همانند یزید شده است. خودم از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: خلافت بر آل ابوسفیان حرام است.
یکی دیگر از سخنان امام علیهالسلام که پرده از چرایی قیام وی برمیدارد، نامه حضرت به اشراف بصره برای پیوست به حضرت است. امام حسین(علیه السلام) نامهاى در یک نسخه به پنج تن از اشراف بصره ـ مالک بن مسمع بکرى، احنف بن قیس، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هیثم و عمرو بن عبیدالله بن معمر ـ به این مضمون نوشت و توسّط فرستادهاى براى آنان فرستاد:
أَمّا بَعدُ فَاِنَّ اللّهَ اصْطَفى مُحَمَّداً (صلى الله علیه وآله) عَلى خَلْقِهِ، وَ أَکْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، وَ اخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إِلَیهِ وَ قَد نَصَحَ لِعِبادِهِ وَ بَلَّغَ ما أُرْسِلَ بِهِ (صلى الله علیه وآله) وَ کُنّا أَهْلَهُ وَ أَوْلِیاءَهُ وَ أَوْصِیاءَهُ وَوَرَثَتَهُ وَ أَحَقَّ النّاسَ بِمَقامِهِ فِی النّاسِ، فَاسْتَأْثَرَ عَلَیْنا قَوْمُنا بِذلِکَ، فَرَضینا وَ کَرِهْنَا الْفُرْقَهَ وَ أَحْبَبْنَا الْعافِیَهَ، وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنّا أَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقِّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ.
وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولی إِلَیْکُمْ بِهذَا الْکِتابِ، وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلى کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ (صلى الله علیه وآله)، فَاِنَّ السُنَّهَ قَدْ أُمیتَتْ، وَ إِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ أُحْیِیَتْ، وَ اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلی وَ تُطیعُوا أَمْری اَهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ، وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ» (بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۴۰)
امّا بعد خداوند محمّد (صلى الله علیه وآله) را بر خلقش برگزید و او را به پیامبرى خود گرامى داشت، و براى انجام رسالتش وى را انتخاب کرد، سپس او را به نزد خویش برد، در حالى که حقّ خیرخواهى بندگان را ادا کرده بود و رسالتش را به درستى ابلاغ نمود. ما خاندان پیامبر (صلى الله علیه وآله) و اوصیا و وارثان او و شایستهترین مردم به جانشینى وى بودیم، ولى قوم ما، ما را (به ناحق) کنار زدند و ما نیز (به ناچار) پذیرفتیم، چرا که تفرقه را ناخوش داشته و عافیت (سلامت دین و امّت اسلامى) را دوست داشتیم. در حالى که ما به یقین مىدانستیم از کسانى که بر این مسند تکیه زدند، سزاوارتریم.
اکنون فرستاده خود را با این نامه به سوى شما اعزام کردم و من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرامیخوانم، چرا که (این گروه) سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از بین برده و بدعت (در دین) را احیا کردند، اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت مىکنم.
حضرت در این سخنان نیز وضعیت نامطلوب موجود و ریشههای نابسامانی آن را ترسیم فرموده، به برنامه خویش جهت اصلاح این وضعیت اشاره فرموده است. وضعیت نابسامان امت اسلامی، ظلم و فساد و عدم پیروی از احکام الهی ریشه در انحراف مسیر جانشینی پیامبر دارد و راه اصلاح این امور و مقابله با بدعتهای حاکمان ظالم جامعه اسلامی، قیام ضد ایشان و برگرداندن سررشته امور به دست متولیان راستین آن است.
حضرت اباعبدالله در پاسخ به دعوتنامههای کوفیان قیام علیه حکومت یزید را یک وظیفه دینی معرفی کرده، خود را شایستهترین فرد برای انجام این وظیفه میخواند و بدین ترتیب برای همگان آشکار میکند که او در مقام یک مسلمان وظیفه دارد در مقابل حکومت ستمگری که احکام الهی را زیر پا مینهد، قیام کند، و دیگران نیز چنین وظیفهای بر دوش دارند:
«أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَالَ فِی حَیَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالإِثمِ وَ الْعُدوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَولٍ وَ لا فِعلٍ کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَهَ الشَّیْطَانِ وَ تَوَلَّوا عَن طَاعَهِ الرَّحمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ وَ إِنِّی أَحَقُّ بِهَذَا الأمرِ لِقَرَابَتِی مِنْ رَسُولِ اللَّه…» (بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۸۲)
یکی دیگر از مهمترین مستندات تفسیر و تحلیل قیام عاشورا که میتوان آن را سند نهضت عاشورا دانست، وصیتی است که حضرت در اختیار برادرشان محمد حنفیه قرار دادند. هنگامی که حضرت میخواستند از مدینه منوّره به مکّه مکرّمه حرکت کنند، به دیدار محمد حنفیه رفتند و پس از سخنانی که میان ایشان برقرار شد، وصیّتنامهای نوشته، آن را به خاتم خود ممهور نمودند و سپس آن را پیچیده و به ایشان تسلیم نمودند. و پس از آن با او وداع نموده و در شب سوم شعبان سال شصت هجری با جمیع اهل بیت خود به سمت مکّه رهسپار شدند. و آن وصیّت چنین است:
بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِیطَالِبٍ إلَی أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّه:
إنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ. وَأَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، جَآءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ. وَأَنَّ الْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ. وَأَنَّ السَّاعَه ءَاتِیَه لاَ رَیبَ فِیهَا. وَأَنَّ اللَهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ.
إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصلاَحِ فِی أُمَّه جَدِّی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ؛ أُرِیدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ، وَأَسِیرَ بِسِیرَه جَدِّی وَسِیرَه أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِیطَالِبٍ علیه السلام.
فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَهُ أَوْلَی بِالْحَقِّ، وَمَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّی یَقْضِیَ اللَهُ بَیْنِی وَبَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ؛ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ. وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی إلَیْکَ یَا أَخِی؛ وَمَا تَوْفِیقِی إلاَّ بِاللَهِ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإلَیْهِ أُنِیبُ. وَالسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَعَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی. وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّه إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ. (بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۲۹-۳۳۰)
بسم الله الرّحمن الرّحیم. این است وصیّت حسین بن علیّ بن أبیطالب به برادرش محمّد معروف به ابنحنفیّه:
همانا حسین بن علیّ گواهی میدهد هیچ معبودی جز الله نیست؛ اوست یگانه که شریک ندارد. و به درستی که محمّد صلّیاللهعلیهوآله، بنده او و فرستاده اوست که به حقّ از جانب حقّ آمده است. و بهشت و جهنّم حقّ است، و قیامت فرا میرسد و در آن شکّی نیست. و خداوند تمام کسانی را که در قبرهایند، برمیانگیزاند.
من برای تفریح و تفرّج خروج نکردم، و نه برای استکبار و بلندمنشی، و نه برای فساد و خرابی، و نه برای ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّیاللهعلیهوآله میباشد. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و سنّت جدّم، و روش پدرم علیّ بن أبی طالب علیهالسّلام رفتار کنم. پس هر که مرا بپذیرد و به قبولِ حقّ قبول کند، خداوند سزاوارتر است به حقّ. و هر که مرا در این امر نپذیرد، پس من شکیبایی پیشه میگیرم تا آنکه خداوند میان من و میان این جماعت، حکم به حقّ فرماید؛ و اوست که از میان حکمکنندگان مورد اختیار است. و این وصیّت من است به تو ای برادر! و تأیید من نیست مگر از جانب خدا؛ بر او توکّل کردم، و به سوی او بازگشت میکنم. و سلام بر تو و بر هر که از هدایت پیروی نماید. و هیچ جنبش و حرکتی نیست، و هیچ قدرتی نیست مگر به خداوند بلندمرتبه و بزرگ.
حاصل سخنان روشن حضرت آن است که امت اسلامی در اثر انحراف مسیر حکومت اسلامی از جایگاه راستینش به سلطنت اموی یزید گرفتار وضعیتی نامطلوب است و حسین در جایگاه امامت الهی امت برای اصلاح این امور بر پایه معیارهای الهی و دینی قیام میکند. اما اصلاح از وضعیت نامطلوب به وضعیت مطلوب باید به دست خود امت صورت تحقق پیدا کند، از این رو، به روشنگری وجوه فساد و خرابی برای امت میپردازد و ایشان را به همراهی او برای اصلاح اوضاع دعوت میفرماید. حسین برای اصلاح دینی جامعه اسلامی به پا خاسته است و یکی از الزامات این اصلاح اجتماعی، معرفتبخشی به امت اسلامی در خصوص وضعیت موجود و ضرورت اقدام برای دستیابی به موقعیت مطلوب است.
۵. استمرار معرفتبخشی پس از عاشورای سال ۶۱
جریان معرفتبخشی حسینی از مکه شروع شده تا روز عاشورا در کربلا ادامه دارد. حضرت چند بار برای مردم مقابل خودش خطبه خوانده، برای روشنگری ایشان میکوشد. مسائل را تبیین میکند تا کسی از سر جهل در سپاه مقابل جای نگرفته باشد.
روشنگری حسین علیهالسلام بسیار دقیق و اعجاب برانگیز است. او در عین این که برای تنویر اذهان جبهه مقابل از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند، در شب عاشورا از زوایهای دیگر برای یاران جان فدای خویش صحنه نزاع حق و باطل را ترسیم میکند:
«إِنَّ هَؤُلاءِ یُرِیدُونِی دُونَکُمْ وَ لَو قَتَلُونِی لَمْ یَصِلُوا إِلَیْکُمْ فَالنَّجَاءَ النَّجَاءَ وَ أَنْتُم فِی حِلٍّ فَإِنَّکُمْ إِنْ أَصْبَحْتُمْ مَعِی قُتِلْتُمْ کُلُّکُمْ فَقَالُوا لانَخْذُلُکَ وَ لانَخْتَارُ الْعَیْشَ بَعْدَکَ فَقَالَ ع إِنَّکُمْ تُقْتَلُونَ کُلُّکُمْ حَتَّى لایُفْلِتَ مِنْکُمْ أَحَدٌ.» (بحار الأنوار، ج۴۵، ص۸۹)
اینان مرا میخواهند، نه شما را، و اگر مرا بکشند به شما کاری نخواهند داشت، پس خود را نجات دهید. شما آزادید [که بروید و بیعت من بر گردن شما نیست] و هنگامی که اظهار وفاداری یارانش را دید، فرمود: همه شما فردا کشته میشوید و یک تن از شما زنده نخواهد ماند.
امام در جبهه خودی و در جمع یاران نیز معرفتبخشی میکند تا کسی با تصویر نادرست و با انگیزه دیگری جز یاری دین خدا خونش را به پای این قیام مقدس نریزد. پایان غمانگیز دنیایی قیام خود را یادآوری میکند تا احدی به امید زر و سیم دنیا در کنار امام هدایت قرار نگرفته باشد. مقصود امام این است که هر کس در این میدان قدم میگذارد، از سر آگاهی و انتخاب آزادانه باشد.
اما آیا معرفتبخشی حسین در روز عاشورا به پایان میرسد؟
بی تردید نه؛ چون اولا حسین غیر از سپاه رزم و جنگ، سپاه دیگری با فرماندهی خواهر قهرمانش به همراه آورده که پس از او، راه تبیین را ادامه خواهند داد. کربلا نقطه آغاز و عاشورا سپیدهدم روشنایی قیام حسین است. سپاه دوم حسین با ادای وظیفه تبیینگری چنان موفق عمل میکند که یزید ملعون اشک ندامت میریزد و خود را از گناه نابخشودنی خون حسین تبرئه میکند.
حضرت زینب (س) که به صورت ناشناس در دارالاماره وارد مجلس شد و گوشهاى نشست، ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟ پاسخ دادند: این زن، زینب دختر على است. ابن زیاد رو به زینب کرد و گفت «الحمدللهِ الذی فَضَحَکُم وَ قَتَلَکُمْ و أکذَبَ أُحدوثتَکم» (خدا را سپاس که شما را رسوا ساخت و نادرستى خبرهاى شما را نشان داد)
زینب (علیها السلام) پاسخ داد:
«إنَّما یَفْتَضِحُ الْفاسِقُ، وَ یَکذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنا» فقط فاسق رسوا مىشود و فاسد دروغ مىگوید و آن هم ما نیستیم و دیگرى است.
ابن زیاد گفت: «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِأَخیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ» کار خدا را نسبت به برادر و خاندانت چگونه دیدى؟
زینب با صلابت و قدرت پاسخ داد: «ما رَأَیْتُ إِلاّ جَمیلا، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إلى مَضاجِعِهِمْ، وَ سَیَجْمَعُ اللهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ، فَتُحاجُّ وَ تُخاصَمُ، فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ یَوْمَئِذ، ثَکِلَتْکَ اُمُّکَ یَابْنَ مَرْجانَهَ» (بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۱۵-۱۱۶) جز زیبایى و نیکى ندیدم، آنها گروهى بودند که خداوند شهادت را برایشان مقرّر کرد و آنان نیز به آرامگاه خویش شتافتند. به زودى خداوند تو و آنان را [در روز قیامت]گرد خواهد آورد و میان شما داورى خواهد کرد؛ در آن روز بنگر چه کسى پیروز خواهد بود؟ اى پسر مرجانه! مادرت به عزایت بنشیند.
همچنین آن حضرت در شام در مجلس یزد این گونه قهرمانانه او را خوار کرد:
«أَ ظَنَنْتَ یَا یَزِیدُ حَیْثُ أَخَذْتَ عَلَیْنَا أَقْطَارَ الأَرْضِ وَ آفَاقَ السَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا نُسَاقُ کَمَا تُسَاقُ الأُسَرَاءُ أَنَّ بِنَا هَوَاناً عَلَیْهِ وَ بِکَ عَلَیْهِ کَرَامَهً وَ أَنَّ ذَلِکَ لِعِظَمِ خَطَرِکَ عِنْدَهُ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِکَ وَ نَظَرْتَ فِی عِطْفِکَ جَذلانَ مَسْرُوراً حَیْثُ رَأَیْتَ الدُّنْیَا لَکَ مُسْتَوْثِقَهً وَ الأُمُورَ مُتَّسِقَهً وَ حِینَ صَفَا لَکَ مُلْکُنَا وَ سُلْطَانُنَا فَمَهلاً مَهلا أَ نَسِیتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى وَ لایَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأنفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۳)
ای یزید آیا گمان میبری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شدهای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو میچرخد و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهستهتر. آیا فراموش کردهای قول خداوند متعال را گمان نکنند آنان که کافر گشتهاند این که ما آنها را مهلت میدهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت میدهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک.
به گفته شهید مطهری، امام میدانست که یارانش از سوی سپاه یزید و عمربن سعد به شهادت میرسند و هیچکس از افراد بشر به این واقعه و هدف آن آگاه نمیشوند. لذا ثبت این واقعه نیازمند مروجانی است که ندای حق و حقیقت را به گوش انسانهای عاقل برسانند و آن مروّجان، اهلبیت و زنان و بچههای حضرت بودند که تکمیلکننده قیام خونین کربلا بودند. نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زینب(س) از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا میکند و تمام کارها از این پس به او واگذار میشود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى میکند که دوست و دشمن به گریه در میآیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین(ع) را برپا میکند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان و کودکان، پرستارى میکند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت على(ع) و حیاى فاطمه(س) را در هم میآمیزد و خطابههاى عالى علوى را به یاد مردم میآورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، متنبه میسازد. (مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷ (حماسه حسینى)، ص۳۹۵، ۴۰۶-۴۰۹، ۶۴۶-۶۴۹)
خط معرفتبخشی حسین مرزهای تاریخ و جغرافیا را نیز درمینوردد. پس از کاروان پیامآوران کربلا نیز حسین همچنان در طول تاریخ در حال روشنگری است، اما امروز که او و سپاه تبیینش دیگر حضور ندارند، چگونه؟ «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الضَّلالهِ وَ الْجَهَالَهِ وَ الْعَمَى وَ الشَّکِّ وَ الارتِیَابِ إِلَى بَابِ الْهُدَى مِنَ الرَّدَى» (بحار الأنوار، ج۹۸، ص۳۳۱)
خون حسین تا نقطه پایان تاریخ انسانی در حال افشاگری جبهه سیاهی و تاریکی است و تابندگیاش همه حق خواهان و پاکان را به خود جذب کرده، مسیر پاکی و زلالی را نشانشان میدهد. خون حسین تا انتهای تاریخ انسانیت، مرز میان جبهه حق و جریان باطل است.
حجتالاسلام مهدی عبدالهی، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، دانش آموخته سطح ۴ حوزه علمیه قم و دکترای فلسفه اسلامی
_______________________________________________
منابع
إبن قتیبه الدینوری، الإمامۀ و السیاسه، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الأضواء، الأولی، ۱۹۹۰.
دالفک، آله، پژوهشی در زندگی علی: نماد شیعه گری، دوم، ۱۹۹۲.
رهنما زینالعابدین، زندگانی امام حسین بن علی بن ابیطالب، تهران: کتابهای پرستو، ششم، ۱۳۴۹ش.
شریف طباطبایی، محمدباقر، اسرار شهادت آل الله الأطیاب، بیجا، بیتا.
عنایت حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، تهران: خوارزمی، ششم، ۱۳۹۲ش.
قنوات، عبدالرحیم، داستان یک داستان: بررسی شکلگیری و تحول افسانه اُرینب، مطالعات اسلامی: تاریخ و فرهنگ، سال۴۶، بهار و تابستان ۱۳۹۳ش، ش۹۲، ص۹-۲۵.
کاشفی، ملاحسین، روضه الشهداء، تصحیح: حسن ذوالفقاری و علی تسنیمی، تهران: انتشارات معین، اول، ۱۳۹۰.
المجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الثانیۀ، ۱۴۰۳ق.
محمدی، مجید، «فرهنگ عاشورا در عصر سکولار»، در حسین نورانینژاد و دیگران، عاشورا در گذار به عصر سکولار، تهران: انتشارات کویر، اول، ۱۳۸۳، ص۲۰۷-۲۲۵.
مرتضی، السید جعفر، خرافات و اساطیر: قصه أرینب بنت إسحق، الهادی، ربیع الاول ۱۳۹۵، السنه الرابعه، العدد ۳، ص۵۶-۶۷.
میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه: حسین توفیقی، قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، چهارم، ۱۳۹۶.
ثبت دیدگاه شما