• 4
  • 0
  • 287

نعمت‌الله صفری فروشانی

تعامل امام عسکری (ع) با فرقه‌ها و جریان‌های شیعی

تعامل امام عسکری (ع) با فرقه‌ها و جریان‌های شیعی

آنچه باید مورد توجه قرار گیرد این است که امام حسن عسکری علیه السلام نسبت به امامان قبل از خود مظلومیت خاصی دارند. به این معنا که اگر به افرادی پیشنهاد می‌دادیم موضوع پایان نامه یا مقاله خود را به این امام اختصاص دهند تنها جوابی که می‌شنیدیم این بود که منابع در این زمینه محدود است و نمی‌توان مطلبی در حد یک پایان نامه تهیه کرد. بنابراین با درک ضرورت پرداختن به این موضوع، تصمیم گرفتیم یک جلسه از مجموعه جلسات سیره پژوهی را به این بزرگوار اختصاص دهیم. یک جنبه خاص از زندگی ایشان را انتخاب کردیم و امیدواریم که دیگران به جنبه‌های دیگر آن بپردازند. زمانی که این موضوع را انتخاب کردم تصور کردم در حد یک جلسه قابل ارائه نباشد اما در ادامه به این نتیجه رسیدم که یک جلسه گنجایش طرح همه جوانب این موضوع را ندارد.


1. اهمیت بحث: با توجه به اینکه موضوع آن مربوط به زمان مشرف به عصر غیبت است و حوادث آن دوره می‌تواند در مسایل بعد از غیبت موثر باشد از اهمیت بالایی برخوردار است. نطفه برخی از جریانات، در این دوران بسته می‌شود و در عصر غیبت به بروز و ظهور می‌رسند؛ از آن جمله می‌توان به جریان جعفر، نصیریه و غالیان اشاره کرد. اگر تعاملات این فرقه‌ها را موشکافی کنیم، می‌توانیم به شناخت صحیحی از زندگانی و مدیریت دوران امام حسن عسکری علیه السلام برسیم.

2. گذری بر منابع: متاسفانه مطالب مهمی درباره این دوره در منابع تاریخی وجود ندارد؛ زیرا جریان شیعه بروز و ظهور سیاسی نداشته است و تمامی تحرکات، به صورت درون گروهی بوده است که طبیعتا نمی‌توانسته جذابیتی برای تاریخ نگاران آن زمان داشته باشد. یک دسته دیگر، منابع فضایلی است مانند دلایل الامامه. این منابع اعتبار کاملی ندارند اما در عین حال نمی‌توان از توجه به آن‌ها غافل شد؛ زیرا مطالب موجود در این کتاب‌ها در منابع دیگر یافت نمی‌شود. دسته سوم، منابع فرقی مانند فرق الشیعه، المقالات و الفرق و همچنین کتب اهل سنت هستند که متاسفانه مطالب آن‌ها در این زمینه، از حد دو یا سه پاراگراف تجاوز نمی‌کند، اما دسته چهارم از منابع که ذی قیمت و بسیار مورد توجه هستند، منابع غیبت نگاری می‌باشند؛ خصوصا کتاب الغیبه شیخ طوسی. همچنین منابع رجالی و بویژه کتاب معرفه الرجال کشی که درباره یاران امام حسن عسکری علیه السلام مطالب فراوانی دارد، بسیار مهم هستند. کتاب اخیر، یک گنج به معنای واقعی است. هر قسمت آن را می‌توانید مبنا قرار دهید و بر اساس آن یک پایان نامه در سطح دکتری ارائه کنید. دسته پنجم از منابع که معمولا فراموش می‌شوند و بزرگان ما کمتر به آن‌ها مراجعه می‌کنند، منابع مخالف است. این منابع از این جهت اهمیت دارند که می‌توانند نکات مهمی را از شرایط زمانی و مکانی آن دوران روشن کنند. یکی از این منابع، رساله‌ای است که فردی بنام «بشار» بر علیه امامیه نوشته است و ابن قبه نیز در رد او رساله «النقض» را نگاشته است که در کتاب کمال الدین موجود است. بشار شخصیتی است که در قرن چهارم می‌زیسته است و طرفدار جعفر، برادر امام حسن عسکری علیه السلام بوده است. از منابع جدید می‌توان به کتاب مکتب در فرآیند تکامل اشاره کرد که قسمت مهمی از تلاش خود را به امام حسن عسکری علیه السلام اختصاص داده است. کتاب‌هایی مانند حیاه الامام الحسن العسکری علیه السلام و موسوعه اهل البیت علیهم السلام و همچنین اعلام الهدایه در بخش امام حسن عسکری علیه السلام نیز به بررسی زندگانی این امام همام پرداخته‌اند اما به طور تخصصی وارد موضوع نشده‌اند. از میان مقالات نیز می‌توان به دائره المعارف بزرگ اسلامی و دانشنامه جهان اسلام اشاره کرد. بنابراین به نظر می‌رسد کتاب یا پایان نامه مستقلی با رویکرد جلسه امروز تاکنون منتشر نشده است که این مطلب، ضرورت بحث آن را دو چندان می‌کند.

این امام همام در سال 232 یا 231 بدنیا آمد که البته سال 232 مشهورتر است و در سال 260 به شهادت رسیدند. بنابراین نهایت عمر ایشان حدودا 28 سال می‌باشد و امامت ایشان که از سال 254 شروع شد بیش از 5 سال و اندی نبوده است. ایشان با سه خلیفه عباسی هم عصر بوده اند: 1. مستعین (248-252)؛ 2. معتز (252-255) و 3. مهتدی (255-256): این خلیفه تلاش می‌کرد رفتاری مانند عمر بن عبدالعزیز داشته باشد و می‌گفت با اینکه اموی‌ها بد بودند یک عمر بن عبدالعزیز داشتند اما ما چنین فردی نداشتیم. اصلاحاتی را نیز شروع کرده بود ولی در نهایت موفق نشد. هر سه خلیفه نسبت به امام حساس بودند؛ حتی مهتدی که چنین، ادعای اصلاحات می‌کرد. امام در دوران هر سه خلیفه به زندان رفت که برخی زندان‌ها مدت کوتاه و برخی نیز مدت زیادی طول کشید. ما در مورد هیچ امامی چنین وضعیتی را سراغ نداریم.
اگر توجه کنیم می‌بینیم که زندان‌های صریح امام‌ها از زمان امام کاظم علیه السلام شروع شد. بعد از ایشان غیر از امام رضا علیه السلام، بقیه ائمه علیهم السلام یا به شدت تحت نظر بودند یا به زندان می‌افتادند. سوال این است که علت این اقدامات چیست و چرا خلافت اینقدر نسبت به آنان حساس بود؟ در حالی که امام صادق علیه السلام فعالیت بیشتری داشتند ولی چنین وضعیتی را در مورد امام صادق علیه السلام شاهد نیستیم.

فرضیه بنده این است که پاسخ را باید در فعالیت سازمان وکالت جستجو کرد. این سازمان آنچنان که باید و شاید، شناخته نشده است. هم اکنون، این سازمان را در حد اخذ وجوهات معرفی می‌کنیم؛ گاهی هم در حد پاسخ به سئوال شرعی مطالبی را پیدا می‌کنیم، اما فکر می‌کنم کارکرد این شبکه بیش از این مقدار است و جزئیات آن مخفی مانده است؛ زیرا هم دستگاه خلافت مانع فعالیت آن‌ها می‌شد و هم ائمه علیهم السلام در صدد بودند که این شبکه افشا نشود. کارکرد این شبکه رنجی بود که ائمه علیهم السلام می‌بردند و وقتی می‌خواستند وارد جریان سیاسی بشوند کمبود آن را احساس می‌کردند؛ و آن، عدم وجود کادر مناسب در شرایط بحرانی بود. یکی از مهم‌ترین مشکلات امام علی علیه السلام این بود که کادر مناسب نداشت. مثلا گاهی وقت‌ها مجبور می‌شد از کمیل استفاده کند. کمیل فرد با تقوا و متدینی بود اما مدیر نبود. یا مجبور می‌شد از جوانی مثل محمد بن ابی بکر استفاده کند. او شایسته‌ترین فرد نبود ولی امام علیه السلام چاره‌ای نداشت. محمد از این جهت خوب بود که یکی از نزدیک‌ترین افراد به امام علیه السلام بود و حاکم در شرایط بحرانی، باید نزدیک‌ترین افراد را بر پست‌های مهم بگمارد.

در زمان امام حسن عسکری علیه السلام چند فرقه وجود دارد؛ فرقه‌هایی مانند زیدیه و اسماعیلیه که البته ارتباط چندانی با امامیه ندارند. به این دلیل که اسماعیلیه در حال فعالیت زیر زمینی است و زیدیه هم در طبرستان حکومت تشکیل داده است و طبیعتا فرصت برخورد و مواجهه با امامیه را ندارند. البته بعدها در دوره فترت یادشان افتاد که می‌توانند به امامیه اشکال کنند؛ مانند ابوزید علوی و افراد دیگر. گروه دیگری که در این زمان وجود دارد واقفیه است. این گروه نفس‌های آخر را می‌کشد و در این دوره فعالیت زیادی ندارد. شاید یکی از مهم‌ترین گروه‌های فعال در این دوره، غالیان باشند که اقسام متعددی دارند:

1. غالیان طرد شده: آن‌ها جایگاهی در میان شیعیان ندارند. امام علیه السلام صریحا آن‌ها را لعن کرده است و قدرت زیادی نیز ندارند. بزرگ‌ترین آن‌ها علی بن حسکه است. او شاگردانی دارد که امام علیه السلام را با اشکالات و شبهاتشان اذیت می‌کنند. امام علیه السلام نیز در مورد آن‌ها می‌فرمایند: این افراد «مستأکلین بنا» هستند یعنی به اسم ما مردم را می‌خورند.
2. غالیانی که از سوی شیعه طرد نشده‌اند و غلو اصطلاحی ملل و نحلی بر آن‌ها صادق نیست. ممکن است در برخی آموزه‌ها تندروی داشته باشند اما قائل به حلول و اتحاد نیستند. البته از نظر رجالی متهم به غلو هستند.
3. خطرناک‌ترین جریان غالی که امتداد پیدا کرد و الان نیز در حال فعالیت است و از نظر جمعیت دومین جمعیت شیعه را دارد، فرقه نصیریه است. رییس آنان، محمد بن نصیر نمیری است که درگیری‌هایی با امام هادی و عسکری علیهما السلام داشته است. او ائمه علیهم السلام را در حد خدایی بالا می‌برد و بعدها در حد امامت و خودش را بعنوان نبی و بعدا بعنوان باب مطرح کرد.
البته فرضیه بنده این است که با توجه به شخصیت‌های بزرگی که به او پیوسته‌اند مانند حسین بن حمدان که او را بسیار تقدیس می‌کند بسیاری از چیزهایی که به آن‌ها نسبت می‌دهند، ممکن است مطالب واقعی نباشند. مانند اباحه تمام محرمات ولی به هر حال، او کسی بوده است که خودش را منتسب به امامان می‌دانسته و از طرفی این برخوردها نیز از طرف امام با او می‌شده است.

فرضیه دیگر بنده این است که محمد بن نصیر با این کار، سعی می‌کند آموزه‌ای را به عنوان بابیت بسازد. در تفکر او باب، اختیار وسیعی دارد؛ تالی تلو امام است؛ همه اختیارات امام حتی علم و معجزه را نیز دارد. اینجاست که به برخی منابع نصیریه نیاز پیدا می‌کنیم. در باب پانزدهم کتاب الهدایته الکبری که نسخه خطی است، محمد بن نصیر به عنوان باب مطرح شده است. این باب با باب‌های دیگر فرقی نمی‌کند. همان کسی که چهارده باب را نوشته است این باب را نیز نوشته است  اما صلاح نبوده است که این باب چاپ شود. نصیریه در زمان غیبت امام دوازدهم علیه السلام، امامیه هستند و دوازده امام، حتی وکلای اربع را هم قبول دارند. فرق آن‌ها با ما این است که آن‌ها معتقدند این چهار نفر وکلای امام علیه السلام هستند و کارشان دریافت وجوهات است و صاحب اسرار ایشان نیستند، اما در تفکر آن‌ها باب امام هادی و امام حسن عسکری و امام زمان علیهم السلام محمد بن نصیر نمیری است.

روایاتی داریم که امام حسن عسکری علیه السلام به شدت ابوشعیب (محمد بن نصیر) را رد می‌کنند اما نصیریه این روایات را توجیه می‌کنند. به عنوان مثال در گزارشی آمده است امام حسن عسکری علیه السلام در جمعی نشسته بودند. از ایشان پرسیدند که آیا محمد بن نصیر وکیل شماست؟ امام فرمودند: خیر. به محمد گفتند که امام چنین چیزی فرموده‌اند. گفت: من که وکیل امام نیستم. آیا اگر از شما بپرسند سلمان وکیل امام علی بود؟ می‌گویید بله؟ من وکیل امام نیستم، باب امام هستم. امام علیه السلام موفق به سرکوبی کامل این گروه نشدند زیرا آن‌ها رهبران جذابی داشتند و از مرکز حکومت دور بودند و در جاهایی مانند جنبلا و حمص زندگی می‌کردند.
گروه دیگر فعال در این دوران، فطحیه است. فعالیت آن‌ها از زمان امام صادق علیه السلام تا این دوران ادامه داشت. سوال من این است که با روایات اثنی‌عشر چه می‌کردند؟ البته به نظر می‌رسد آن‌ها عبدالله افطح را امام هفتم می‌دانند و بعد از او، امام موسی کاظم علیه السلام را امام هشتم می‌دانند. همین طور تا امام حسن عسکری علیه السلام که از نظر آن‌ها امام دوازدهم می‌شود. در این زمینه باید بررسی کرد که نسبت به حضرت مهدی علیه السلام و مساله غیبت چه نظری دارند. اگر طرفداران این گروه، افرادی عادی و عامی بودند امکان داشت قبول کنیم که به خاطر تعصب و ارادت خاصی که به عبدالله افطح دارند، چنین اعتقادی دارند و نمی‌خواهند امام نبودن او را قبول کنند؛ اما این گونه نیست. در بین آن‌ها افرادی مانند خاندان بنی فضال مشاهده می‌شود که عیاشی درباره این خانواده می‌گوید: فقیه‌تر از این افراد ندیدم که در هر علمی واردند.
خطرناک‌ترین و پر دردسرترین گروه‌های فعال در این دوره، جریان جعفر است که از درون بیت امام برخاسته است. امام هادی علیه السلام سه پسر دارند: محمد که فرد خوبی بوده، گمان امامت در مورد او می‌رفته است اما در زمان حیات پدر وفات می‌کند. در همان زمانی که زنده بوده است عده‌ای به این امید که امام می‌شود اطراف او جمع شدند و به تبلیغات پرداختند. این‌ها بعد از فوت محمد حاضر نشدند بپیذیرند که او مرده است. عده‌ای هم که پذیرفتند، قبول نکردند که امامت از این شخص بیرون رفته است. عده‌ای نیز گفتند که به فرزندش منتقل شده، عده‌ای نیز قائل شدند به غلامش «نفیس» منتقل شده است. این گروه‌ها بنام محمدیه و نفیسیه معروف شدند. فعالیت چشم‌گیری از این جریان نداریم ولی بعضی وقت‌ها عده‌ای به این جریان کمک می‌کنند.
فرزند دوم، جعفر است که از همان زمان امامت امام هادی علیه السلام با برادرش و با امام سازگار نبوده است و با مخالف امام علیه السلام همدست می‌شده است. مثلا در سال 248 حارث بن حاتم قزوینی یکی از بزرگ‌ترین وکلای امام در سامراء با یک وکیل دیگری که امام می‌فرستد بنام علی بن جعفر حمانی درگیر می‌شود و امام نیز او را عزل می‌کند، اما به شیعیان می‌فرمایند چیزی به او نگویید. حارث بن حاتم می‌فهمد و جریان شدیدی علیه امام راه می‌اندازد، علیه امام تبلیغ می‌کند، اموال ایشان را پس نمی‌دهد. در همین زمان جعفر با او همدست می‌شود. بیشترین قسمت فعالیت جریان جعفر، بعد از وفات امام حسن عسکری علیه السلام است، اما در این زمان نیز، برای خودش یار جمع می‌کند حتی متکلمان بزرگی مانند علی بن طاحن به او می‌پیوندند. این جریان، بسیار فعال است؛ خصوصا این که سردمدار این جریان فرزند مستقیم امام است. حتی خواهر او بنام فاطمه که البته با جعفر از یک مادر بوده‌اند نیز به جریان جعفر می‌پیوندند و همراه با خواهر حارث بن حاتم قزوینی فعالیت می‌کنند. جعفر به دنبال جذب محمدیه نیز برمی‌آید. عده‌ای از فطحیه نیز به او می‌پیوندند؛ زیرا آن‌ها قبلا مشکل اساسی انتقال امامت به برادر را با انتقال امامت از عبدالله افطح به امام موسی کاظم علیه السلام حل کرده بودند؛ که در این زمینه برخی از خاندان بنی فضال نیز نقش دارند. به یکی از بزرگان آن‌ها می‌گویند راس الفطحیه الثانیه و در منابع جدید نیز از این گروه با عنوان نو فطحیه یاد شده است.
در این دوران جریانات امامی نیز بودند که هر کدام بحث مستقلی می‌طلبد و در اینجا تنها به سرفصل‌های آن اشاره می‌کنم.

در این زمینه برخی از شخصیت‌های امامیه را مطرح می‌کنم که هر کدام یک جریانند:
1. فضل بن شاذان: در این زمان نیشابور بسیار قدرتمند و قوی است و این قدرت شیعه در آن دیار، می‌تواند پیامد توقف امام رضا علیه السلام در نیشابور باشد. فضل بن شاذان از دست پروردگان یونس بن عبدالرحمن، شاگرد هشام بن حکم که خودش یک جریان در زمان امام صادق علیه السلام و زمان‌های بعدی بوده است.
2. سعد بن عبدالله اشعری
3. ابوهاشم جعفری
4. عبدالله بن جعفر حمیری
5. احمد بن اسحاق
6. یعقوب بن اسحاق بصری

ثبت دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*

چهار + پنج =