• 3
  • 0
  • 494

دكتر سبحانی، مدرّس حوزه و دانشگاه از نزدیکان فکری استاد مرحوم محمدرضا حکیمی مطرح كرد:

وجه افتراق اندیشه عدالتخواهانه علامه حکیمی با دکتر شریعتی

نگرش شریعتی برخاسته از سوسیالیسم است و خود شریعتی هم این را انکار نمی‌کند و تلاش می‌کند که مؤلفه‌های سوسیالیسم مدرن را با اندیشه‌های دینی و مکتب تشیع پیوند بزند و حتی گاهی اوقات این-همانی میان آنها قائل می‌شود.


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، موقعیت ویژه استاد محمدرضا حکیمی در سپهر کلی معرفت دینی و اندیشه اجتماعی معاصر، به گونه‌ای است که نمی‌توان با برخوردهای هیجانی و احساسی صرف که به ویژه در فضای عاطفی پس از رحلت غم‌بار ایشان شکل گرفته است، حق مطلب را ادا کرد و این نکته‌ای است که مدّنظر ما بوده است با این همه سکوت درباره وی و نادیده گرفتن سهم و منزلت ایشان در نظام معرفتی شیعی نیز امر ممکن و پسندیده‌ای نیست؛ به همین منظور تصمیم گرفتیم ضمن ارج نهادن به میراث ارجمند فکری علامه حکیمی و پاسداشت مقام اجتماعی شامخ ایشان، از رهگذر گفت‌وگویی معرفت-بنیاد و بی‌طرف با دکتر محمدتقی سبحانی، مدرّس حوزه و دانشگاه و از نزدیکان فکری استاد مرحوم محمدرضا حکیمی، به تبیین جایگاه علامه در ساختار کلی اندیشه معاصر بپردازیم که حاصل گفت‌وگوی ما را در زیر می‌خوانید:

* سیمای کلّی شخصیت استاد حکیمی در نظر شما چگونه است؟ او را به مثابه یک محدّث و فقیه شیعی به یاد می‌آورید یا یک مصلح و نواندیش دینی؟

-به نظر من مرحوم علامه حکیمی یک اندیشمند در میدان عمل بود و دو ویژگی برجسته شخصیت ایشان “اندیشمندی” و “جستجوگری” حقایق و معارف بود که از این جهات هرگز کوتاه نمی‌آمد. ایشان شخصیتی است که در حد توان با همه اندیشه‌ها و افکار، از نحله‌ها و مکتب‌های گوناگون آشنایی پیدا کرده بود و از سوی دیگر دین را در پهنه عمل و برای تحقق در زندگی ملموس روزمره می‌خواست. زیست مؤمنانه و موحدانه برای ایشان یک عنصر اساسی بود و از این منظر میان شخصیت‌های معاصر یک شخصیت کاملا استثنایی به شمار می‌آمد. ما به هیچ‌وجه ایشان را به عنوان یک محدث فقیه در معنای سنتی‌اش نمی‌شناسیم اما اصلاحگری و نواندیشی ایشان هم مؤلفه‌های مخصوص به خودش را دارد. ایشان به هیچ‌وجه از بنیادهای معرفتی و از نگاه متدولوژیک به حوزه معرفتی غافل نیست یعنی جمع میان اصالت در اندیشه و تکامل و رشد و توسعه در میدان عمل را توأمان مورد توجه قرار داده است که مسئله بسیار مهم و درس‌آموزی است.

* ربط و نسبت کلی اندیشه‌های استاد حکیمی را با مباحث دین‌پیرایی جدید چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بی‌تردید ایشان یکی از شخصیت‌هایی بوده که در طول دوران حیاتش در حوزه اصلاح و توجه به پیرایه‌های دین بسیار حسّاس و عمیقاً اندیشگر بوده اما در عین حال ایشان معیارهای اصلاح و پیرایش و پالایش دین را دقیقاً از خود دین می‌خواست یعنی تفاوت ایشان با بسیاری از نواندیشان دوران معاصر در این است که در نهایت اصلاح دین و اصالت دین را بازبسته فرهنگ قرآن و اهل بیت می‌دانست، باز از این جهت شخصیت ایشان قابل توجه است که بسیار نسبت به شرایط اجتماعی و پیرایه‌های دینی حساس است و در عین حال توجه دارد که برای این اصلاح‌گری حتماً نیازمند معیارها و موازینی هستیم که این موازین را باید از درون دین و در درون میراث دینی جستجو کرد.

*گروهی از منتقدان مقوله “اسلام عدالت‌خواه” را که یکی از ارکان اساسی در اندیشه و آثار استاد حکیمی به شمار می‌آید، متأثر از اندیشه‌های سوسیالیستی و چپ می‌دانند؛ به نظر شما اساساً چنین نقدی به ایشان وارد است؟

ببینید! نمی‌شود انکار کرد که بسیاری از اندیشمندان ما در طول سده گذشته و به خصوص در دهه‌های 20 تا 50 که اندیشه سوسیالیسم در دنیا و ایران رواج داشت، به گونه‌ای تحت تأثیر آن نگاه بودند. بی‌گمان در اندیشه‌های ایشان هم ممکن است که شائبه‌هایی از آن نگرش نفوذ داشته باشد ولی انصاف این است که عدالتگری و عدالتخواهی ایشان کاملاً ریشه در سیره و سنت اهل ‌بیت(عليهم السلام) دارد. یعنی بنیادهای نظریه عدالتگرایانه ایشان کاملاً بازبسته فرهنگ قرآنی و فرهنگ انبیایی و اوصیایی است -به تعبیری که خود ایشان دائم تکرار می‌کرد- این است که اگر کسانی می‌خواهند بگویند عدالتخواهی یا مکتب عدالتخواهانه‌ای که او ترویج می‌کرد همان مکتب سوسیالیسم یا برگرفته از آن است من به هیچ وجه چنین برداشتی ندارم و با آن موافق نیستم اما طبیعی است که قرائت‌هایی یا تعبیرهایی هم (ناخودآگاه) از اندیشه سوسیالیسم در ذهن و زبان ایشان نفوذ کرده باشد.

به یاد داشته باشیم که ایشان یکی از مخالفان و منتقدان جدی سوسیالیسم غربی بود و اساساً با چپ‌گرایی مدرن هیچ میانه‌ای نداشت و در آثارش و در بیانش به جدّ آنها را نقد می‌کرد. حتی در مقابل برخی دوستان نزدیک خودش که به گونه‌ای گرایش‌های سوسیالیستی داشتند ایستادگی می‌کرد و فاصله خودش را با آنها درست تعریف می‌کرد. من عدالتخواهی ایشان را کاملاً یک عدالتخواهی علوی و قرآنی می‌دانم و این اتهام را به هیچ‌وجه نمی‌پذیرم. به عنوان مثال من می‌توانم اندیشه ایشان را با کسی مانند دکتر شریعتی مقایسه کنم. نگرش شریعتی برخاسته از سوسیالیسم است و خود شریعتی هم این را انکار نمی‌کند و تلاش می‌کند که مؤلفه‌های سوسیالیسم مدرن را با اندیشه‌های دینی و مکتب تشیع پیوند بزند و حتی گاهی اوقات این-همانی میان آنها قائل می‌شود اما به هیچ روی مرحوم استاد حکیمی چنین تصوری ندارد و به روشنی میان این مقولات تفکیک قائل می‌شود.

*مسئله دیگری که گاهی برخی به آن اشاره کرده‌اند، سامانِ گزینشی روایات اهل بیت(عليهم السلام) در آثار ایشان و به ویژه مجموعه “الحیاة” است، به این معنی که در مقابل توجه فراوانی که به شیوه زیست عدالتخواهانه حضرت امیر(عليه السلام) شده است، به زندگی نسبتاً متنعّمانه امام محمدباقر(عليه السلام) و امام جعفر صادق(عليه السلام) توجهی نشده؛ شما این مسئله را چطور می‌بینید؟

برداشت ایشان از امیرمؤمنان هرگز برداشت چپ‌گرایانه نبوده. اگر ایشان امیرمؤمنان را اسوه عدالتخواهی می‌دانند به دلیل آن ویژگی‌های جامعی است که همه ما در شخصیت امیرالمؤمنین سراغ داریم و طبیعی است که هر کسی که بخواهد به عدالتخواهی اسلامی نگاه کند به امیرمومنان علی (عليه السلام) برمی‌گردد دلیلش هم این است که ایشان در عین آنکه یک شخصیت معرفتی و الهی است، یک چهره سیاسی کنشگر در میدان عملی سیاست و اجتماع هم هست و این چیزی است که در رابطه با سایر اهل بیت(عليهم السلام) مجال ظهور و بروز پیدا نکرد که حالا بخواهیم مقوله عدالتخواهی را به آن شکل جامع و گسترده در زندگی آنها سراغ بگیریم. ولی همین دوستانی که انتقاد می‌کنند که در آثار ایشان نسبت به سایر ائمه التفات کمتری شده است، اگر منصفانه میراث قلمی استاد حکیمی را بررسی کنند، خواهند دید که ایشان با نگاهی موشکافانه و عمیق به تحلیل شخصیت آنها نیز پرداخته و آن بزرگواران را با یک تحلیل جامع بررسی کرده است.

اگرچه این را هم انکار نمی‌کنم که ایشان با آن نگاه عدالتخواهانه منحصر به فردشان گاهی برخی فرازهای زندگی ائمه اطهار(عليه السلام) را به نوعی قرائت کرده که ممکن است کسانی بر آن خرده بگیرند که کاملاً منطبق با اصول اسلامی و قرآنی نیست؛ این خطا از هرکسی ممکن است سر بزند اما علی‌الاصول این طور نیست که ایشان بخواهد مانند کسی مثل دکتر شریعتی که اساساً اینگونه به صحنه تاریخ نگاه می‌کرد، رویدادهای تاریخی و فرمایشات معصومین(عليهم السلام) را تفسیر و تبیین کند و از این منظر بین ایشان و کسانی مثل دکتر شریعتی فاصله می‌بینم و معتقدم که ایشان نوعاً به جنبه‌های توسعه‌خواهانه در اندیشه اهل بیت هم توجه دارند. بزرگترین شاهدش هم کتاب “الحیاة” ایشان است. “الحیاة” آکنده از روایات صادقین(عليهما السلام) است و در همان روایات هم که نگاه کنیم می‌بینیم ایشان کاملاً بخش‌هایی را که به حوزه رفاه، بهره‌مندی از حیات دنیا و مقولاتی مانند توسعه اقتصادی و اجتماعی مربوط می‌شود، مورد توجه قرار داده است.

*به باور شما در نظام اندیشگی استاد حکیمی، چه نسبتی میان اسلام با انقلاب اسلامی و گفتمان مرکزی آن -ولایت فقیه- برقرار می‌شود؟

ببینید! کسی نمی‌تواند انکار کند که اساساً مرحوم علامه حکیمی یکی از نظریه‌پردازان اندیشه انقلاب بود یعنی اگر قرار باشد ما پنج متفکر اسلامی را نشانه بگیریم که تفکر انقلابی شیعه را تئوریزه و تبیین کردند و ریشه‌های آن را و ساختار و برنامه‌هایش را بررسی و تحلیل کردند، بی‌تردید علامه حکیمی یکی از برجسته‌ترین آنها است. من اعتقاد دارم که ایشان از همان آغاز جوانی یعنی از دورانی که نوخواهی فکری و توجه به معارف الهی را در نظر داشت کاملاً اندیشه اصلاح‌گرایانه و انقلابیگری را در ذهن و ضمیر خودش داشت و تا پایان عمر هم با همین دغدغه زندگی کرد. البته ایشان دو تفاوت اساسی با برخی اندیشه‌های انقلابی داشت که مسیر ایشان را با بسیاری دیگر متفاوت می‌کرد؛ یکی این است که ایشان اندیشه و نظریه تحول اجتماعی را در متن معارف قرآن و سنت جستجو می‌کرد و این تفاوتی داشت با کسانی که انقلابیگری را در نوع نگاه‌های غربی و مکتب‌های چپ مدرن دنبال می‌کردند. ایشان واقعاً انقلابی‌گری را یک انقلابی‌گری شیعی و علوی می‌دانست. تفاوت دوم هم این بود که ایشان به شدت معتقد بود که ما نباید فقط در اصول و بنیادها به نگاه انقلابی اسلامی و شیعی بپردازیم بلکه انقلابی‌گری در تحقق برنامه‌های جزئی مکتب اسلام است. این اهتمام به جزئیات معارف عملی اسلام و سیره اهل بیت(عليهم السلام) در حیات اجتماعی و سیاسی باز راه ایشان را با بسیاری از نظریه‌پردازان و کنشگران انقلابی در دوران معاصر جدا می‌کند.

ایشان به جدّ معتقد بود که قرآن و اهل بیت عليهم السلام برای حکومت و برای اصلاح اجتماعی و اقتصادی برنامه دارند و انقلابی‌گری به مفهوم این است که ما به دنبال تحقق این برنامه‌ها باشیم اگر به این نکته توجه کنیم شاید قانع شویم که او در بین بسیاری از انقلابیون، یک انقلابی اصیل و یک کنشگر جدّیِ وجودی در حوزه تحولات سیاسی و اجتماعی بود.
چکیده: نگرش شریعتی برخاسته از سوسیالیسم است و خود شریعتی هم این را انکار نمی‌کند و تلاش می‌کند که مؤلفه‌های سوسیالیسم مدرن را با اندیشه‌های دینی و مکتب تشیع پیوند بزند و حتی گاهی اوقات این-همانی میان آنها قائل می‌شود.

منبع: خبرگزاری تسنیم

ثبت دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*

یازده − سه =