• 4
  • 0
  • 424

در عظمت پیامبر رحمت صلي الله عليه و آله و امام صادق علیه السلام

گفتاری از آیت الله العظمی صافی گلپایگانی دام ظله العالی

گفتاری از آیت الله العظمی صافی گلپایگانی دام ظله العالی

توماس كارلايل در كتاب «الأبطال» كه ترجمه آن به نام قهرمانان منتشر شده است، مي گويد: «البَطَلُ في صُورَةِ النَّبي» قهرمان پيغمبران. در آنجا نه حضرت موسي را مي گويد و نه حضرت عيسي، و نه حضرت ابراهيم را، بلكه مي گويد: بطل و قهرمان در نبوت و پيغمبري، محمّد صلي الله عليه و آله است.


بسم الله الرحمن الرحیم

در بيان ويژگي ها و وصف پيامبر گرامي اسلام حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي صلّي الله عليه و آله و سلم، كتاب ها و آثار زيادي نوشته شده است.

* در کلام نویسندگان و شعرا

مسلمانان از شيعه و سنّي و نيز خاورشناسان، و هم چنين شعراء عجم و عرب در مدح آن حضرت بسيار نوشته و سروده اند، و همه به عجز خود در وصف آن بزرگوار اعتراف كرده اند.
از جمله شعراي عجم كه در مدح آن بزرگوار شعر سروده اند، سروش اصفهاني ملقب به شمس الشّعرا است كه در ديوان شعر خود دارد:

امروز فسرد آذر برزين * كردند براق مَحْمِدَت را زين
امروز بهشتيان به استبرق * بستند بهشت عدل را آذين
امروز بُوَد فرشتگان را سور * اهريمن، سوگوار و اندوهگين
امروز شكست صفّه كسري * و آمد به جهان يكي درست آيين
امروز به گلْستان دين بشكفت * شمشاد و گل و بنفشه و نسرين
سالار پيامبران ابوالقاسم * آن كرده خطاب، ايزدش: ياسين
چون شعله كشد جحيم آتش را * حبّ وي و آل وي دهد تسكين
بر جنّ و بشر پيمبر مرسل * نسرشته خداي، بوالبشر را طين
خورده است خدا به موي او سوگند * كرده است خدا به روي او تحسين
از چرخ گذشته با چه؟ با جامه * بر عرش نشسته با چه؟ با نعلين
نفرين كردند انبيا بر قوم * چون نوح و چو هود و صاحب يقطين
آزار ز انبيا فزون تر ديد * از قوم، و نكرد قوم را نفرين
از فرش به عرش باز آمد * جنبنده هنوز حلقه زلفين
اسرار دو كَون در شب معراج * بي واسطه كرد حق بدو تلقين
طبع من و صد هزار همچون من * از منقبتش مقصّر و مسكين

شعراي عرب هم در مدح حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و مناقب و فضايل آن حضرت بسيار شعر و نثر سروده و نوشته اند، به طور مثال شاعر عرب احمد الشوقي در سروده خود مي گويد:

وُلِدَ الهُدى فَالكَائِناتٌ ضِياء * وَ فَمُ الزَّمانِ تَبَسُّمٌ وَ ثَناء
الرُّوحُ وَالملأ المَلائكُ حَولَه * لِلدِّينِ وَالدُّنيا بِه بُشرَاء
وَالعَرشُ يَزهُو وَالحَظيرةُ تَزدَهي * وَ المُنتَهى وَالسِّدرَة العَصمَاء

تا آنجا كه مي گويد:

بِكَ بَشَّرَ اللهُ السَّماءَ فَزُيِّنَت * وَ تَضَوَّعَت مِسكاً بِكَ الغَبراءُ

يَــومٌ يَتيهُ عَلَى الزَّمانِ صَبــاحُهُ * وَ مَسَاؤُهُ بِمُحمَّدٍ وَضَّاء(1)

اين ها نمونه اي از اشعار در وصف و مدح حضرت ختمي مرتبت است.

* از منظر قرآن

ولي هر چه كه ما بگوييم و ديگران اعتراف كنند قرآن از همه بالاتر است:

«لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ.»(2)

اصلاً راجع به شخصيت حضرت رسول صلي الله عليه و آله ما نمي توانيم حرف بزنيم. انسان مبهوت مي شود، آن هايي هم كه خيلي بالا هستند مبهوت مي شوند.

* در کلام امیرالمؤمنین علیهماالسلام

بايد مثل اميرالمؤمنين عليه الصلاة و السلام، پيغمبر را وصف كند. اگر مي خواهيد وصف آن حضرت را ببينيد، بايد آن خطبه شريفه اميرالمؤمنين عليه الصلاة و السلام در نهج البلاغة را ملاحظه كنيد كه مي فرمايد:

«إِنَّ اللهَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى‏ التَّنْزِيلِ‏ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَة»(3)

يا در جاي ديگري از نهج البلاغه شريف مي فرمايد: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ وَ أَعْلَامُ الْهُدَى دَارِسَةٌ وَ مَنَاهِجُ الدِّينِ طَامِسَةٌ فَصَدَعَ بِالْحَقِّ وَ نَصَحَ لِلْخَلْقِ‏ وَ هَدَى إِلَى‏ الرُّشْدِ وَ أَمَرَ بِالْقَصْدِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏.»(4)

و يا اين كه اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه الصلاة و السلام در خطبه معروف قاصعه(5) ، معجزه اي از پيامبر نقل مي كند كه يكي از مورّخان مي نويسد: من شك ندارم كه اين معجزه واقع شده است، چرا كه در آن زماني كه مردم معاصر پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله هنوز در قيد حيات بودند، اميرالمؤمنين در بين جمعيت همان مردم اين خطبه را مي خواند، و همه هم مي دانستند كه اين امر واقع شده است.

حضرت در آن خطبه مي فرمايد: «لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ. فَقَالُوا لَهُ: يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ‏ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ»

اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايند: با پيغمبر اكرم بودم كه گروهي از قريش آمدند، و گفتند: يا محمد! تو ادعاي بزرگي كرده اي كه پدران تو و احدي از اهل تو اين ادعا را نكردند. ما از تو معجزه اي مي خواهيم كه اگر آن را به ما نشان دهي مي فهميم كه تو پيامبر هستي، و الا مي فهميم كه ساحر و دروغگويي.

«فَقَالَ: وَ مَا تَسْأَلُونَ؟ قَالُوا: تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَقَالَ: إِنَّ اللهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ. فَإِنْ فَعَلَ اللهُ لَكُمْ ذَلِكَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟ قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لَا تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ وَ إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي الْقَلِيبِ وَ مَنْ يُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ. ثُمَّ قَالَ: يَا أَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ الله فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اللهِ»

فرمودند: چه مي خواهيد؟ گفتند: درختي كه آنجا هست را بطلب تا نزد تو بيايد. حضرت فرمودند: اگر خداوند اين را امر را به شما نشان داد، شما ايمان مي آوريد؟ گفتند: آري …

حضرت رو به درخت كردند و فرمودند: اگر تو مرا مي شناسي بيا.

«فَوَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ‏ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّيْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللهِ مُرَفْرِفَةً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللهِ وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْكِبِي وَ كُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ. فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذَلِكَ قَالُوا: عُلُوّاً وَ اسْتِكْبَاراً فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَ يَبْقَى نِصْفُهَا.

فَأَمَرَهَا بِذَلِكَ. فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِيّاً فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللهِ. فَقَالُوا: كُفْراً وَ عُتُوّاً. فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كَانَ. فَأَمَرَهُ فَرَجَعَ»

امير المؤمنين عليه السلام مي فرمايد: درخت به طرف حضرت آمد در حالي كه سر و صداي زيادي داشت. در مقابل پيغمبر ايستاد…

قريش متحير و مبهوت شدند. گفتند كه امر كن به جاي خودش برگردد و نصف آن نزد شما بيايد.

پيغمبر اكرم صلوات الله عليه و آله امر كردند درخت برگشت و نصف آن جلو آمد.

«فَقُلْتُ: أَنَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اللهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِكَ وَ إِجْلَالًا لِكَلِمَتِكَ»

آن وقت اميرالمؤمنين عليه الصلاة و السلام وقتي اين معجزه ظاهر شد مي فرمايد: من اوّل كسي هستم كه به تو ايمان آوردم.

 

* خاورشناسان و شخصیّت پیغمبر

 

خلاصه اين كه در اطراف شخصيت پيغمبر صلوات الله عليه و آله اگر هر روز بگوييم باز هم تمام نمي شود. حتي بيگانگان و خاورشناسان هم در مقابل عظمت هاي وجود پيغمبر ناچار به اعتراف شده اند: توماس كارلايل در كتاب «الأبطال» كه ترجمه آن به نام قهرمانان منتشر شده است، از هر صنفي، قهرمان و بطل آن صنف، يعني كسي كه در آن صنف موفق بوده است را نام مي برد، مثل البطل في صورة القائد، البطل في صوره الشاعر. در جايي مي گويد: «البَطَلُ في صُورَةِ النَّبي» قهرمان پيغمبران. در آنجا نه حضرت موسي را مي گويد و نه حضرت عيسي، و نه حضرت ابراهيم را، بلكه مي گويد: بطل و قهرمان در نبوت و پيغمبري، محمّد است.

 

* شخصیّت امام صادق علیه السلام

 

شخصيت عظيم حضرت صادق عليه الصلاة و السلام هم همين طور است. اين مدرسه اي كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام براي امّت اسلام افتتاح كردند، اگر نبود مي توان گفت دين ناقص مي ماند. هر چه از اصول و فروع كه لازم بود فرمودند. ابوحنيفه مي گويد: «مَا رَأيتُ أفقهَ مِن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّد؛ من فقيه تر از جعفر بن محمّد نديدم.»(6)

يا ابن عقده متوفاى ۳۳۳ هجرى – كه از محدّثاني معتبر و مورد قبول نزد عامه مسلمانان از شيعه و سنّي است- كتابى نوشته به نام «أسماء الرِّجال الّذين رووا عن الصادق عليه السلام» و در آن كتاب نام چهار هزار نفر را نقل كرده كه همه از حضرت صادق عليه السلام حديث نقل كرده اند و اخذ علم نموده اند، كه متأسفانه اين كتاب مانند كتاب هاى ديگر از بين رفته فقط بزرگاني از آن ياد كرده اند.(7)

يا اين كه نجاشى در رجال خود از احمدبن عيساى اشعرى نقل كرده، مي گويد: «قَالَ: خَرَجتُ إلَى الكُوفَةِ فِي طَلَبِ الحَديثِ فَلَقيتُ بِها الحَسنَ بنَ عَلي الوَشّاء فَسَألتُهُ أنَ يَخرُجَ إلي كِتابِ العَلاء بنِ رَزين القلاء وَ أبان بن عُثمان الأحمر فَأخرَجَهُما إليّ فَقُلتُ لَهُ: أحَبُّ أن تُجيزَهُما لِي. فَقَال لِي: يَا رَحِمَك اللهُ وَ ما عَجَلتُك أذهَب فَاكتُبهُما وَ أسمع مِن بعد. فَقُلتُ: لا آمُنُ الحَدثان‏. فَقَال: لَو عَلِمتُ أنَّ هذا الحَديثَ يَكُونُ لَه هذَا الطَّلب لاستَكثَرتُ مِنهُ فَإنّي أدرَكتُ فِي هذَا المَسجِد تِسعمِائة شيخٍ كُلٌّ يَقُولُ حَدَّثَني جَعفَرُ بنُ مُحمَّد؛ من در طلب علم حديث به كوفه رفتم و در آنجا به خدمت حسن بن على وشا رسيدم، به او گفتم: كتاب علاء بن زرين و ابان بن عثمان احمر را به من بدهيد تا از روى آن ها نسخه بردارى كنم؛ او آن دو كتاب را من داد، گفتم: اجازه روايت نيز بدهيد. فرمود: خدا تو را رحمت كند، چقدر عجله دارى ببر بنويس؛ سپس بيا براى من بخوان تا بشنوم؛ آن گاه اجازه روايت بدهم. گفتم: بر خودم از پيشامدهاى زمان خاطر جمع نيستم.

حسن بن وشا گفت: عجب! اگر من مي دانستم كه حديث اينگونه مشترى و خواهان دارد، بيشتر از اين جمع مي كردم. من در مسجد كوفه ۹۰۰ شيخ را درك كرده ام كه همه مي گفتند: حديث كرد مرا جعفر بن محمد.»(8)

 

* مقام والای اهل بیت علیهم السلام

اين چه مدرسه اي بوده است؟ اين چه علوم و معارفي بوده است كه اين ها داشته اند؟ مرور زمان نشان داد اين كه پيغمبر اكرم بارها مي فرمود: عترت من، اهل بيت من؛ «أُذَكِّرُكُمُ‏ اللهَ‏ فِي أَهْلِ بَيْتِي»(9) و يا «لَا تُعَلِّمُوهُمْ‏ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ»(10) اين ها همين طور نبود كه مثلاً چون قوم و خويش او هستند اين را بفرمايد، بلكه براي همين مقامات و علوم و درجاتي بود كه اين ها داشتند.

احمد بن عبد العزيز معروف به ابن عياش از علماي بزرگ ما در قرن چهارم كه در سال 401 وفات كرده است كتابي دارد به نام «مُقتَضَب الأثَر فِي النَّصِّ عَلي الائمَّة الإثني عَشَر» من بيش از 50 سال پيش نسخه اي از آن را ديدم كه خوب چاپ نشده بود. تصميم گرفتم مجدد آن چاپ شود و براي اين كه معلوم شود كه اين كتاب اثر آن وقت ها است، تمامي مدارك و شواهد را ديدم و از كتاب هاي ديگر كه بعد از آن روايت كرده اند همه را استخراج كردم.

يك مقدمه اي هم بر آن نوشتم كه در آن، كلامي از شبراوي رييس اسبق جامعه الأزهر نقل كردم. الشيخ عبدالله الشبراوي كتابي به نام «الإتحاف بحبّ الأشراف» دارد كه در موضوع فضايل سادات نوشته است. او در آن كتاب از قول بعض اهل علم نقل مي كند كه:

«إنَّ آلَ البَيتِ حَازُوا الفَضَائلَ كُلَّها عِلماً وَحِلماً وَ فَصَاحَةً، وَ ذَكاءً وَ بَديهَةً وَ جُوداً وَ شُجَاعَةً. فَعُلُومُهُم لا تَتَوَقَّفُ عَلى تَكرارِ دَرسٍ، وَلا يَزيدُ يَومَهُم فِيها عَلى مَا كَانَ بِالأمسِ. بَل هِيَ مَواهِب مِن مَولاهِم. مَن أنكَرَها وَ أرادَ سَترَها كَانَ كَمَن أرادَ سَترَ وَجهِ الشَّمسِ. فَمَا سَأَلَهُم فِي العُلومِ مُستَفيد وَ وَقفوا وَلا جَرى مَعَهُم في مِضمَار الفَضلِ قَومٌ إلّا عَجَزُوا وَ تَخَلَّفُوا وَ كَم عَايَنُوا فِي الجِلاد و الجِدالِ أمُوراً، فَتَلَقَّوها بِالصَّبرِ الجَميلِ، وَمَا استَكَانُوا و ما ضعفوا تقرّ الشقائق إذا هدرت شقائقهم و تصغي الأسماع إذا قال قائلهم و نطق ناطقهم سجايا خصهم بها خالقهم»

مي گويد: هر كس فضايل اهل بيت عليهم السلام را منكر شود، مثل كسي است كه بخواهد آفتاب را بپوشاند. و هيچ كس از آن ها تا به حال سؤالي نكرده كه آن ها در جواب بمانند.

تا اين كه مي گويد: «وَقَد أشرَقَ نُورُ هذِه السِّلسلةِ الهَاشِميّة، وَالبيضَةُ الطَّاهرة النبوية، والعِصَابة العَلَوية، وَهُم إثناعشر اماماً مناقبهم علية، و صفاتهم سنية، ونفوسهم شريفة ابيه، و أرومتهم كريمة محمدية. ثم ذكر اسمائهم الشريفة عليهم الصلوة والسلام»

بايد قدر اهل بيت عليهم السلام و اين معارف و هدايت هايي كه از آن بزرگواران در دست ماست را بدانيم، و به علاوه اين معارف را به گوش همه جهانيان برسانيم تا همگان – كه تشنه اين علوم هستند- از اين درياي بي نظير معرفت و علم بهره مند گردند ان شاء الله.

پی‌نوشت‌ها:
[1] . اين شعر در الشوقيات احمد الشوقي چاپ دار الشروق مصر آمده است.
2 . آل عمران؛ آيه164.
3 . نهج البلاغة؛ خطبه26.
4 . همان؛ خطبه195.
5 . همان؛ خطبه192.
6 . طبقات الحفاظ؛ الذهبي، الطبقة الخامسة، ص166.
7 . در رجال العلامة الحلي؛ قسم دوم، باب چهارم، شرح حال احمد بن محمد بن سعيد معروف به ابن عقدة/رجال الطوسي؛المقدمة به اين كتاب اشاره شده است.
8 . رجال نجاشي؛ شرح حال حسن بن على بن زياد الوشا.
9 . بحارالانوار؛ج23،باب7،حديث10.
10 . كافي؛ جلد1، بَابُ مَا نَصَّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ.

 

 

 

في عظمة نبيّ الرحمة والإمام الصادق عليهما السلام
مقال لآية الله العظمى الصافي الگلپايگاني دام ظله بمناسبة عيد 17 ربيع الأول

بسم الله الرحمن الرحيم

ما كتب من الكتب والآثار في خصائص نبيّ الاسلام وخاتم المرسلين نبيّنا محمد المصطفى صلى الله عليه وآله ومناقبه كثيرة جداً.

* في كلام الكتّاب والشعراء:

ما أكثر من كتب في فضائل النبي صلی الله علیه وآله ومدحه من المسلمين سنة وشيعة ومن المستشرقين، وما أكثر من نظم في مدحه من شعراء العرب والعجم، والكل منهم يعترف بعجزه ويذعن بقصوره في وصفه ومدحه.
من شعراء العرب أحمد شوقي اذ يقول:
وُلِدَ الهُدى فَالكَائِناتٌ ضِياء * وَ فَمُ الزَّمانِ تَبَسُّمٌ وَ ثَناء
الرُّوحُ وَالملأ المَلائكُ حَولَه * لِلدِّينِ وَالدُّنيا بِه بُشرَاء
وَالعَرشُ يَزهُو وَالحَظيرةُ تَزدَهي * وَ المُنتَهى وَالسِّدرَة العَصمَاء
إلى أن يقول: بِكَ بَشَّرَ اللهُ السَّماءَ فَزُيِّنَت * وَ تَضَوَّعَت مِسكاً بِكَ الغَبراء
يَــومٌ يَتيهُ عَلَى الزَّمانِ صَبــاحُهُ * وَ مَسَاؤُهُ بِمُحمَّدٍ وَضَّاء (1)

ومن شعراء العجم سروش الاصفهاني الملقب بشمس الشعراء، اذ يقول:
امروز فسرد آذر برزين * كردند براق مَحْمِدَت را زين
امروز بهشتيان به استبرق * بستند بهشت عدل را آذين
امروز شكست صفّه كسري * و آمد به جهان يكي درست آيين
سالار پيامبران ابوالقاسم * آن كرده خطاب، ايزدش: ياسين
چون شعله كشد جحيم آتش را * حبّ وي و آل وي دهد تسكين

كان هذا نموذجاً من الأشعار في وصف النبي الخاتم ومدحه صلی الله علیه وآله.

* في القرآن الكريم
مهما قلنا نحن في مدح النبي صلی الله علیه و آله أو اعترف الآخرون، إلا أنّ القران الكريم فوق الجميع:
«لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ.»(2)
أجل، يقف الانسان عاجزا أمام هذه الشخصية العظيمة، بل حتى العظماء من البشر اعترفوا بقصورهم.

* في کلام امیرالمؤمنین علیه السلام

علينا أن نقتفي آثار مدح النبي صلی الله علیه وآله في كلام امیرالمؤمنین علیه الصلاة والسلام، فمثله هو من يؤدي حق مديحه ويصف مكارم أخلاقه ونبل شخصيته، إن أردنا أن نتعرف على عظيم سيرته وصفاته الحميدة فعلينا أن نقرأ خطبته علیه السلام الشريفة في نهج البلاغة التي يقول فيها «إِنَّ اللهَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى‏ التَّنْزِيلِ‏ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَة.»(3)
ويقول في موضع آخر من كتاب نهج البلاغة : «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ وَ أَعْلَامُ الْهُدَى دَارِسَةٌ وَ مَنَاهِجُ الدِّينِ طَامِسَةٌ فَصَدَعَ بِالْحَقِّ وَ نَصَحَ لِلْخَلْقِ‏ وَ هَدَى إِلَى‏ الرُّشْدِ وَ أَمَرَ بِالْقَصْدِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏.»(4)
وينقل علیه السلام في خطبته المعروفة بالقاصعة معجزة للنبي صلی الله علیه و آله يقول أحد المؤرخين فيها: لا أشك أن من عاصر النبي صلی الله علیه وآله حين وقوع تلك المعجزة وشاهدها كان منهم من يسمع هذه الخطبة لأمير المؤمنين علیه السلام ويقر بوقوع تلك المعجزة.
يقول علیه السلام فيها : «لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ. فَقَالُوا لَهُ: يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ‏ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّاب. فَقَالَ: وَ مَا تَسْأَلُونَ؟ قَالُوا: تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَقَالَ: إِنَّ اللهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ. فَإِنْ فَعَلَ اللهُ لَكُمْ ذَلِكَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟ قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لَا تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ وَ إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي الْقَلِيبِ وَ مَنْ يُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ. ثُمَّ قَالَ: يَا أَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ الله فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اللهِ.»
«فَوَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ‏ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّيْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللهِ مُرَفْرِفَةً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللهِ وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْكِبِي وَ كُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ. فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذَلِكَ قَالُوا: عُلُوّاً وَ اسْتِكْبَاراً فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَ يَبْقَى نِصْفُهَا.
فَأَمَرَهَا بِذَلِكَ. فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِيّاً فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللهِ. فَقَالُوا: كُفْراً وَ عُتُوّاً. فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كَانَ. فَأَمَرَهُ فَرَجَعَ»
لذا قال علیه السلام: «فَقُلْتُ: أَنَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اللهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِكَ وَ إِجْلَالًا لِكَلِمَتِكَ»(5)

* المستشرقون وشخصيّة النبي صلی الله علیه وآله

أجل، مهما تحدثنا لا نستطيع أن نلم بجانب واحد فضلا عن جميع أبعاد و جوانب شخصية النبي صلی الله علیه وآله حتى الأجانب والمستشرقين اعترفوا مجبرين وانحنوا أمام عظمة هذه الشخصية :
طوماس كارلايل ذكر في كتابه «الأبطال» أسماء الأبطال في مختلف الأصناف، مثل في صورة القائد، والبطل في صورة الشاعر، يذكر: البطل في صورة النبي، و يقول البطل هو ليس موسى ولا عيسى ولا إبراهيم، وإنما يقول: بطل النبوة هو محمد.

* شخصية الامام الصادق عليه السلام:
شخصية الامام الصادق علیه السلام كشخصية جدّه شخصية عظيمة ايضاً. عرف بمدرسته الكبرى التي أسسها مناراً للأمة الاسلامية، والتي لا نبالغ إن قلنا أنه لولاها لأضحى ما وصلنا من الدين ناقصاً.
يقول أبو حنيفة: «ما رأيت أفقه من جعفر بن محمد.»(6)
وقد ألف ابن عقدة المتوفى في سنة 333 هجرية ، كتابا باسم «أسماء الرجال الذين رووا عن الصادق عليه السلام” ذكر فيه أسماء أربعة الاف رجل ممن نقل الحديث عن الامام علیه السلام وأخذ عنه العلوم، ولكن للأسف هذا الكتاب الذي أشار إليه بعض الأعاظم ضاع أو ضيع كغيره.(7)
ينقل النجاشي في رجاله عن أحمد بن عيسى الأشعري : «قَالَ: خَرَجتُ إلَى الكُوفَةِ فِي طَلَبِ الحَديثِ فَلَقيتُ بِها الحَسنَ بنَ عَلي الوَشّاء فَسَألتُهُ أنَ يَخرُجَ إلي كِتابِ العَلاء بنِ رَزين القلاء وَ أبان بن عُثمان الأحمر فَأخرَجَهُما إليّ فَقُلتُ لَهُ: أحَبُّ أن تُجيزَهُما لِي. فَقَال لِي: يَا رَحِمَك اللهُ وَ ما عَجَلتُك أذهَب فَاكتُبهُما وَ أسمع مِن بعد. فَقُلتُ: لا آمُنُ الحَدثان‏. فَقَال: لَو عَلِمتُ أنَّ هذا الحَديثَ يَكُونُ لَه هذَا الطَّلب لاستَكثَرتُ مِنهُ فَإنّي أدرَكتُ فِي هذَا المَسجِد تِسعمِائة شيخٍ كُلٌّ يَقُولُ حَدَّثَني جَعفَرُ بنُ مُحمَّد»(8)

* مكانة أهل البيت عليهم السلام

ما أعظمها من مدرسة؟! وما أعظم ما اشتملت عليه من علوم ؟!
فليس قول النبي صلی الله علیه وآله فيهم علیه السلام : «أذكركم الله في أهل بيته»(9) ولا قوله: «لا تعلموهم فهم أعلم منكم»(10) محاباة لهم لكونهم قرباه ، بل لكونهم حقا أصحاب هذه المنزلة العظيمة، وجديرون بذلك لما وصلوا إليه من العلوم والمقامات.
لأحمد بن عبد العزيز المعروف بابن عياش من كبار علماء القرن الرابع، المتوفى في عام 401 كتاب باسم «مقتضب الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر» كنت قد اطلعت على نسخة منه قبل أكثر من 50سنة، وكانت رديئة الطباعة، لذا صممت على إعادة طبعه، بعد أن وقفت على جميع الشواهد والأدلة على صحة نسبته لمؤلفه، واستخرجت رواياته أجمع من الكتب الأخرى التي كتبت بعده.
وقدمت له مقدمة نقلت فيها كلاما للشبراوي رئيس جامعة الأزهر الأسبق. الشيخ عبد الله الشبراوي له كتاب «الاتحاف بحب الأشراف» الذي كتبه في فضائل ذرية النبي صلی الله علیه وآله، ينقل فيه عن بعض أهل العلم قوله:
«إنَّ آلَ البَيتِ حَازُوا الفَضَائلَ كُلَّها عِلماً وَحِلماً وَ فَصَاحَةً، وَ ذَكاءً وَ بَديهَةً وَ جُوداً وَ شُجَاعَةً. فَعُلُومُهُم لا تَتَوَقَّفُ عَلى تَكرارِ دَرسٍ، وَلا يَزيدُ يَومَهُم فِيها عَلى مَا كَانَ بِالأمسِ. بَل هِيَ مَواهِب مِن مَولاهِم. مَن أنكَرَها وَ أرادَ سَترَها كَانَ كَمَن أرادَ سَترَ وَجهِ الشَّمسِ. فَمَا سَأَلَهُم فِي العُلومِ مُستَفيد وَ وَقفوا وَلا جَرى مَعَهُم في مِضمَار الفَضلِ قَومٌ إلّا عَجَزُوا وَ تَخَلَّفُوا وَ كَم عَايَنُوا فِي الجِلاد و الجِدالِ أمُوراً، فَتَلَقَّوها بِالصَّبرِ الجَميلِ، وَمَا استَكَانُوا و ما ضعفوا تقرّ الشقائق إذا هدرت شقائقهم و تصغي الأسماع إذا قال قائلهم و نطق ناطقهم سجايا خصهم بها خالقهم»
إلى أن يقول : «وَقَد أشرَقَ نُورُ هذِه السِّلسلةِ الهَاشِميّة، وَالبيضَةُ الطَّاهرة النبوية، والعِصَابة العَلَوية، وَهُم إثناعشر اماماً مناقبهم علية، و صفاتهم سنية، ونفوسهم شريفة ابيه، و أرومتهم كريمة محمدية. ثم ذكر اسمائهم الشريفة عليهم الصلوة والسلام»

ختاماً أقول علينا أن نتعرف على عظمة أهل البيت عليهم السلام، وما وصلنا من علومهم وهديهم، وأن نوصل ذلك إلى أسماع الناس كافة، ليغترفوا من بحر هذه العلوم والمعارف ان شاء الله.

مصادر:
1. الشوقيات أحمد الشوقي، مطبعة دار الشروق بمصر.
2. آل عمران؛ الآية164.
3. نهج البلاغة؛ الخطبة26.
4. نهج البلاغة؛ الخطبة195.
5. نهج البلاغة؛ الخطبة192.
6. طبقات الحفاظ؛ الذهبي، الطبقة الخامسة، ص166.
7. رجال العلّامة الحلي؛ القسم الثاني، الباب الرابع.
8. الرجال للنجاشي؛ شرح حسن بن على بن زياد الوشا.
9. بحارالأنوار؛ج23،الباب7،الحديث10.
10.الکافي؛ المجلد1، بَابُ مَا نَصَّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ.

 

منبع: دفتر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی دام ظله العالی

ثبت دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*

ده − 7 =