• 4
  • 0
  • 1070

کتاب «قرآن مورخان» منطبق بر عقاید شیعه نیست

کتاب «قرآن مورخان» منطبق بر عقاید شیعه نیست

با توجه به طرح چنین مباحثی در این اثر فارغ از روش‌شناسی آن نیازمند نقد جدی است، زیرا در آن ادعاهایی بیان شده که با واقعیات تطبیق ندارد.


نشست علمی «قرآن مورخان» با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حمیدرضا شریعتمداری، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب برگزار شد.

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حمیدرضا شریعتمداری، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در بخش نخست سخنان خود در این نشست گفت: در اواخر سال 2019 انتشارات سرف اقدام به چاپ این کتاب – اثری سه جلدی با یک مجلد الکترونیک و آنلاین- به زبان فرانسه نمود. اخیراً در نشستی که در حلقه دیدگاه نو صورت گرفت، این کتاب توسط جناب آقای امیرمعزی که بانی اصلی و یکی از دو سرویراستار علمی این اثر هستند، معرفی شد. این اتفاق به زبان فارسی افتاد در حالی که اثر به زبان فرانسه و از دسترس خیلی‌ها دور بود. این معرفی، موجی از توجه و اهتمام را در جوامع و مجامع علمی برانگیخت. این اثر هم از لحاظ خود کتاب و هم از لحاظ بانی اصلی آن، جناب آقای امیرمعزی، اثری جالب توجه و بحث برانگیز شده است.

وی افزود: به طور کلی در خصوص این کتاب به سرویراستاری آقای دکتر امیرمعزی، چند محور را می‌توان مورد بحث قرار داد:

– محور اول کتابشناسی توصیفی این اثر است: ساختار کتاب، مدخل‌ها، مقالات، نویسندگان و …

طبعاً در کنار کتاب‌شناسی توصیفی می‌توان به بازتاب‌های این کتاب توجهی داشت. در جلسه امروز انجمن، توقف و تمرکزی در این بخش اول خواهیم داشت.

– محور دوم روش‌شناسی کتاب است: روش تاریخی انتقادی یا آنچه به نقادی تاریخی متون مقدس موسوم شده است؛ به تعبیر خودشان به کارگرفتن تاریخ مادی، مطالعات باستان‌شناسانه، سنگ‌نوشته شناسانه، خط‌شناسانه، نسخه‌شناسانه، بحث‌های فیلولوژیک و بی‌اعتمادی به متون و گزارش‌های اسلامی می‌تواند مورد بحث قرار بگیرد.

در ذیل روش‌شناسی، شناخت رویکرد حاکم بر این اثر نیز می‌تواند مورد توجه قرار بگیرد. یعنی کمینه‌گرایی که در مواجهه با قرآن کریم گاهی از آن صحبت می‌شود و اثرپذیری زیادی که این اثر به نظر می‌رسد داشته است چه از شوک دهه هفتاد یا نقطه عطف دیگری که در سال‌های 2000-2005 صورت گرفت.

شریعتمداری اشاره کرد: طبعاً بعد از بیان معرفی و روش‌شناسی این اثر، زمینه برای نقد این روش‌شناسی فراهم خواهد شد، یعنی اساساً این روش‌شناسی تا چه حدی قابل دفاع و قابل قبول است؟ و اینکه این روش‌شناسی حتی اگر مقبول باشد و درباره عهدین به کار گرفته شده باشد، در خصوص قرآن کریم قابل تطبیق و اجرا هست؟ و آیا به این روش‌شناسی در این اثر واقعاً پایبند بوده‌اند یا نه؟ آیا واقعا اتیمولوژی، فیلولوژی و فقه‌اللغه و ریشه‌شناسی کلمات و بقیه مؤلفه‌های روش‌شناسی اتفاق افتاده یا نه؟

– سومین نوع مواجهه با این اثر، بررسی آرای تفسیری است که در جلد دوم و سوم در حدود 3500 صفحه و معطوف به همه سوره‌های قرآن اتفاق افتاده است. یعنی این آرای تفسیری مطرح شود و مورد ارزیابی و تبیین و تقویم قرار گیرد.

– کار دیگری که در خصوص این اثر و نسبتی که این اثر با آقای امیرمعزی دارد و می‌شود انجام داد، کتابشناسی توصیفی و تحلیلی و انتقادی آثار قرآن‌پژوهانه جناب آقای دکتر امیرمعزی است. طبعاً در ذیل این بررسی، بازشناسی دیدگاه‌های قرآن‌پژوهانه جناب آقای امیرمعزی هست.

– محور بعدی در خصوص کتاب قرآن مورخان نسبت و مناسبات قرآن‌پژوهی آقای دکتر امیرمعزی و شیعه‌شناسی ایشان است و طبیعتاً در ذیل آن، آشنایی با دیدگاه‌های شیعه‌پژوهانه جناب آقای امیرمعزی.

وی در بخش دوم سخنان خود به مروری بر مجموعه فعالیت‌های قرآنی امیرمعزی پرداخت و گفت: اگر مجموعه کارهای قرآنی جناب آقای امیرمعزی را مورد توجه قراردهیم ایشان

– در سال 2007 «فرهنگ قرآن» را سرپرستی کرده و خود نیز مقدمه مفصلی بر این کتاب نوشته‌اند.

– کتاب «قرآن ناطق و قرآن صامت» را نوشته‌اند که به تعبیر دکتر حسن انصاری، کتابی تازه درباره تشیع باطنی است.

شریعتمداری در ادامه گفت: مقاله‌ای که جناب دکتر امیرمعزی در مجموعه مقالات «قرآن ناطق و قرآن صامت» داشتند درباره دغدغه‌های همیشگی ایشان یعنی تشیع در نخستین سده هجری بوده است. در مقدمه ایشان هم این نگاه‌ها موجود است.

– کار مشترکی با اتان کلبرگ دارند و آن تحقیق کتاب القرائات سیاری است که هم کاری قرآنی است و هم مهم‌ترین مستند حدیثی تحریف قرآن در میراث شیعه کتاب القرائات سیاری است. از حدود 1050 حدیث شیعی که در فصل الخطاب مورد استناد قرار گرفته، حدود 350 حدیث از آن برگرفته از کتاب القرائات سیاری است.

– در مجموعه «قرآن مورخان» هم دکتر امیرمعزی، عنوان و مدخلی که برگزیده و پی گرفته‌اند تشیع در قرآن است.

مجموعه مطالعات قرآنی ایشان کاملاً نشان می‌دهد که ایشان یک تلاقی و تقاطعی بین شیعه‌شناسی و قرآن‌پژوهی خود برقرار کرده‌اند.

نقب‌هایی به بحث‌های شیعه‌پژوهانه در نشست حلقه دیدگاه نو

وی همچنین گفت: در همین معرفی‌ای که در حلقه دیدگاه نو داشتند در چند مقطع، نقب یا گریزی به بحث‌های شیعه‌شناسانه زدند.

 بحث تحریف قرآن و دیدگاه شیعه در این باب را به‌عنوان شاهدی بر اینکه مسلمانان قرآن عثمان را نپذیرفتند و در مقطع بعد هم در دوران عبدالملک، علویان زیر بار قرآنی که در دوران عبدالملک تنظیم و تنسیق نهایی پیدا کرد و عنوان اسلامی که عبدالملک به نظر ایشان پایه‌گذار این نام و تسمیه بوده نرفتند و به همین جهت مورد قتل و آزار قرار گرفتند. آنجا تصریح می‌کنند که نام مورد نظر علویان برای این دین، ایمان بوده نه اسلام. و اگر از همین ریشه و اشتقاق استفاده می‌کردند، خود را مسلّم –اهل تسلیم دین باطن- می‌دانستند.

در همین ارائه و گزارش، با نگاه اپوکالیپتیکی و آخرالزمانی که مطرح می‌کنند، بحث مسیح موعود را به‌عنوان یک انتظاری برآمده از فرهنگ مسیهودی –فرهنگ مسیحی یهودی یا یهودیانی که به مسیح به عنوان یک منجی و موعود باور دارند- می‌دانند، یعنی یک مسیح موعود و نجات بخشی مورد انتظار بوده و همانجا هم می‌گویند آن مسیح موعود و نجات بخش، علی علیه‌السلام بوده است.

همین طور که ملاحظه می‌فرمایید در ارائه‌ای که داشتند این گریزها را به بحث‌های شیعه‌پژوهانه زده‌اند.

نقطه تلاقی شیعه‌پژوهی و قرآن‌پژوهی محمدعلی امیرمعزی

عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب تأکید کرد: می‌دانیم که نقطه تلاقی شیعه‌پژوهی و قرآن‌پژوهی جناب آقای دکتر امیرمعزی، بحث تحریف قرآن است. ایشان در جایی به صراحت بیان کردند که در مطالعات حدیثی هم در مورد تشیع قدیم به احادیث تحریف قرآن و رواج نظریه تحریف قرآن در میان شیعه در  قرون سوم و چهارم، رسیدم و به این جمع‌بندی رسیدم که شیعه، قرآن واقعی را قرآن علی می‌دانسته و در راستای همین نگاه و تلقی، کتاب القرائات را تحقیق و تصحیح و چاپ کردند و مقدمه مفصلی بر آن نوشتند. ایشان معتقدند که در سه چهار قرن اول، تقریبا همه شیعه قرآن را قبول نداشند و قرآن اصلی را قرآن علی می‌دانستند که حاوی تاویل‌ها و تفسیرهای علی بوده است.

ایشان چند بحث در نسبت حضرت علی علیه‌السلام با قرآن دارند، که در جاهای مختلف مطرح کرده‌اند. بنابراین ما نباید تردیدی داشته باشیم که حتی در مطالعات قرآنی هم جناب آقای امیرمعزی، دغدغه‌های شیعه‌پژوهانه داشته‌اند و دنبال کرده و می‌کنند و همانطور که بارها در جاهای مختلف بیان کرده‌اند: “دغدغه اصلی من آن تشیع راستین، تشیع قدیم و تعالیم ائمه و عرفان شیعی است”.

وی افزود: ما طبعاً بعد از این نشانه‌ها وقتی بخواهیم سراغ شیعه‌پژوهی آقای دکتر امیرمعزی به عنوان ریشه‌های مطالعات و تحقیقات ایشان برویم طبیعتاً دنبال این نیستیم که مثلاً بگوییم چون در حیثیت علمی طبیعتاً تعهد و وفاداری در این نوع نگاه‌ها ملحوظ نیست، در متن واقع هم ایشان به خاطر آن نوع نگاه شیعه پژوهانه‌شان عاری از تعهد ایمانی به اصالت قرآن بوده است. نه ما نمی‌خواهیم وارد این نیت‌خوانی‌ها شویم، بلکه می‌خواهیم بگوییم  این‌ها یک بسته و یک مجموعه هستند و باید با هم دیده شوند و به نظر می‌رسد از این پیوندی که میان قرآن‌پژوهی و شیعه‌پژوهی ایشان وجود دارد می‌توانیم به یک سری نتایجی برسیم که به برخی از آن‌ها در پایان بحثم اشاره خواهم کرد.

این را هم یادآور شوم که طبیعتاً بنده هم به اصل آثار ایشان به زبان فرانسه دسترسی نداشتم و اساساً بنای بنده در این کار ابتدایی این نیست که همه دیدگاه‌های ایشان را استیفا کرده باشیم و بعد بخواهیم نقد کنیم. نه فعلاً بنایمان بر بازشناسی است و تکیه‌ام در همه عرایضم عیناً بر فرموده‌های جناب دکتر امیرمعزی است در مجموعه بحث‌ها وگفتگوها و نوشته‌هایی که ایشان داشته‌اند و تأکید می‌کنم این را یک پیش درآمد در نظر بگیرید.

شیعه‌پژوهی محمدعلی امیرمعزی

شریعتمداری همچنین گفت: دوستانی که دنبال کرده‌اند کما بیش می‌دانند ولی طبیعتاً برای کسانی که کمتر با شیعه‌پژوهی ایشان آشنا هستند، بنده سرنخ‌ها و سرفصل‌های بحث را ارائه می‌کنم. از نظر ایشان تشیع به دو سنت و دو مرحله تقسیم می‌شود و مقطع تاریخی و بازه زمانی مشخصی هم مدنظر ایشان هست.

در سه قرن نخست تا پیش از برآمدن آل بویه، تشیع قدیم و نخستین و راستین وجود دارد. منظور از تعبیر راستین این نیست که ایشان با نگاه ارزشی بیان می‌کنند. منظور تشیعی است که بوده است و تأصّل و اصالت داشته است. تشیع در سه قرن نخست، از نظر ایشان، تشیع باطنی و عرفانی بوده است. در به کار بردن تعابیر هم گاهی دقت دیده نمی‌شود. ایشان گاهی می‌گویند باطنی و باطنی را به سمت نگاه عرفانی سوق می‌دهند ولی در جاهای دیگر باطنی دقیقاً به همان معنایی است که ما از باطنی‌گری اسماعیلیه و غلات می‌فهمیم.

عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب افزود: ستون فقرات تشیع به نظر ایشان چهره امام و سیمای امام است. تشیع یعنی دین امام. ایشان تأکید دارند که تشیع یک دیانت است نه یک مذهبی در ذیل یک دین و زیر پرچم و بیرق یک دین. تشیع یعنی دین امام مثل مسیحیت که دین مسیح است. ضروری دین شیعه چهره امام است. امام مظهر تجلی صفات خداست. اگر این خصیصه را از تشیع بگیریم دیگر تفاوت جوهری بین تشیع و تسنن وجود ندارد. گویا ما یک قسم حضرت عباسی خورده‌ایم که  تقریری را مطرح کنیم که تفاوت جوهری با دیگر مذاهب اسلامی داشته باشد.

 از نظر ایشان چهره حضرت علی را با چهره حضرت مسیح در ادیان گنوستیک می‌شود مقایسه کرد. به جای تجسید و اینکارنیشنی که در مسیحیت وجود دارد اینجا مظهریت و ایمننس وجود دارد، و انتقال مظهریت از امام به دیگری مطرح می‌شود.

 تشیع سر است، مستسر است و مستتر است، امری است که در روایات صعب و مستصعب معرفی شده است. این نشان می‌دهد چیز خاصی است غیر از آنچه فقها و متکلمان و محدثین بعد از قرن چهارم می‌گویند.

مقوله تبدید علم را که در روایات است مطرح می‌کند و این هم به این معناست که به راحتی حقیقت تشیع در دسترس نیست. به هر حال ذات شیعه از نظر ایشان شناخت نورانیت و فرازمانی بودن و حجیت ائمه است.

وی یادآور شد: چرا آل بویه و عالمان شیعه‌ای که در دوران آل بویه پا گرفتند از این تشیع دست کشیدند؟ چون می‌خواستند بر جامعه‌ای حکومت کنند که اکثریت آنان اهل سنت بود، این جنبه‌ها را کمرنگ کردند، عقلانیت –به معنای عقلانیت منطقی یا عقلانیت فقهی کلامی- را بیشتر کردند که غیر از عقلانیتی است که پیش از این مطرح بوده است. برای اینکه به معتزله نزدیک‌تر شوند به همین خاطر سنت عقل‌گرای فقهی کلامی شکل گرفت و شاید یکی از سه ضلع مطالعات ایشان، نسبت دین، اسلام و تشیع با قدرت است. می‌گویند تشیع سیاسی برای آنکه قدرت خود را حفظ کند به این نگاه رو آورد و به فقها و متکلمان این قدرت را داد که آن سنت فکری و شیعی خودشان را تثبیت و غالب کنند. تصریح آقای امیرمعزی است که اینها تشیع را سانسور کردند تا اختلاف با اهل سنت کم شود. البته این تشیع باطنی به نظر ایشان در قالب تصوف به حیات خود ادامه می‌دهد.

شریعتمداری گفت: من اینجا یک پرانتز باز کنم که چه نسبتی میان جناب امیرمعزی و استادشان کوربن وجود دارد؟ خود ایشان در جاهایی چند فرق اساسی بین خود و مرحوم کروبن در روش‌شناسی و دیدگاه‌ها بیان کرده‌اند ولی جمع‌بندی بنده در مورد هانری کوربن این است که هانری کوربن تمام تلاشش این بود که تشیع را با تصوف و با گرایش اسماعیلی و حکمت پهلوانی و خسروانی و حکمت باستان ایران، همه را در یک خانه قرار دهد و به هم برساند. یک تصویری از تشیع ارائه کند که تشیع همان تصوف بشود، همان که سیدحیدر آملی می‌گوید که تشیع چیزی جز تصوف نیست و تصوف چیزی جز تشیع نیست و با همان تقریر و بیان موجود در اسماعیلیه و در عین حال همه چیز از جمله فلسفه را به این ارجاع و تحویل بدهد و حتی فلسفه ابن سینا را به نوعی به فلسفه مشرقی و اشراقی – به معنای حکمت اشراق- برگرداند و همه این‌ها را با ادیان ایران باستان در یک کاسه بریزد. این پیوندهایی که در آقای امیرمعزی زده می‌شود، آن پیوندها را به ذهن خطور می‌دهد و بعداً هم خواهیم دید.

ایشان معتقدند که تلاش‌هایی که برای ارائه یک تشیع ارتدوکسی و راست‌کیشانه صورت می‌گیرد نادرست و ناموفق است و عامه شیعه با این تلاش‌ها همسو نیستند. صوفیه‌ی شیعه هم این‌ها را قبول ندارند. از نعمت اللهیه و ذهبیه و خاکساریه نام می‌برند و شیخیه را هم حتی در این سیاق می‌آورند و نمی‌دانم منظورشان این است که می‌خواهند شیخیه را هم فرقه‌ای صوفیه قلمداد کنند یا نه؟

تشیعی که ایشان مطرح می‌کند عمدتاً متکی بر مجموعه‌ای از احادیث است و این احادیث در تلقی‌ای که بعداً شکل گرفته تا دوره‌ای میراث غالیان تلقی شده است حال یا عیناً حدیث میراث غالیان است یا تفسیر و برداشتی که از این احادیث می‌شود.

وی افزود: جناب آقای امیرمعزی معتقدند که اتهام غلو به بانیان این شیعه‌شناسی و مشخصاً بحث تحریف قرآن، اتهام ناواردی است. این روایاتی که در آن میراث مطرح بوده را مثلاً در کافی کلینی هم می‌بینیم. در حقیقت شیعه وقتی شکل عوض می‌کند و اتفاقی که از دوران آل بویه به بعد با شیخ مفید و سیدمرتضی و … رقم می‌خورد شروع به متهم کردن بانیان این نوع نگاه می‌کند. اتهام غلو در تشیع مثل اتهام زندقه در اهل سنت است.

نکته‌ای که از نظر ایشان نسبت به دوره پسا آل بویه مغفول مانده این است که ائمه تقیه می‌کردند و اگر لعنی هم متوجه برخی از راویانِ اینطور سخنان از سوی ائمه شده نه به خاطر محتوای غلوآمیز آن‌هاست بلکه بخاطر این است که چرا آن سخن را بازگو کرده و این سرّ را آشکار کرده‌اند. ایشان در جایی حدود 25 راوی متهم به غلو را برشمرده‌اند که از سوی امام صادق علیه‌السلام مثلاً ملعون واقع شده‌اند اما در دوره امامان بعدی حضور دارند و معلوم است که همچنان مقبول هستند. تمام این فرازها و بخش‌ها مورد بررسی و نقد قرار گرفته که نمی‌خواهم وارد آن نقدها شوم.

ایشان از دیانت تشیع سخن می‌گویند. تعبیر «دین علی» که عنوان مقاله‌ای از ایشان است همینجا مطرح می‌شود و در «علی راز محفوظ» هم تعبیرشان از ولایت این است که ولایت یعنی مقام هستی‌شناسانه امام. باید بررسی کرد که نگاه کیهان‌شناسانه به امام و قائل شدن به جایگاه هستی‌شناسانه برای امام ادبیات چه جریان‌هایی از اسماعیلیه و قبل از آن‌ها بوده‌است. ولایت یعنی مأموریت مقدس ائمه در تعلیم اسرار باطنی. تشیع در پرتو همین امام شناسی خود، خداشناسی و نبی‌شناسی و معاد‌شناسی متفاوتی دارد و اگر آن امام‌شناسی بر این نوع شناخت‌های دیگر سایه نیفکند، در حقیقت اساساً دین‌شناسی ای برای تشیع نمی‌ماند.

اشاره‌ای هم به مفهوم عقل قدسی دارند و اینکه عقلی که در آن دوره مطرح بوده، با این عقل منطقی فقهی کلامی متفاوت است. با این عقلی که تشیع تاریخی سیاسی مطرح کرده متفاوت است و بعد عقل و جهل را به امام و دشمنان امام و عقل و جنود عقل را به امام و یاران امام بر می‌گردانند.

سرنخ دیگر در شیعه‌پژوهی ایشان، نسبت تشیع با ایران است البته می‌گویند من نمی‌خواهم بگویم تشیع، شکل ایرانی اسلام است اما اینکه امیرالمؤمنین کوفه را به‌عنوان مرکز خلافت خود در نظر می‌گیرد، معنادار است. کوفه در قلب ایرانشهر است و تشیع در کوفه در محیطی ایرانی که مانیِ مسیح‌گرا و ادیان گنوستیکی، بردیسانیان و مَرقیون و … و گرایش مسیهودی وجودداشته، شکل گرفته است.

ایشان تمام مخالفت‌هایی که با نوع نگرش‌‌شان به تشیع می‌شود را برخاسته از نگاه ایدئولوژیک می‌دانند. یعنی گویا تحت تأثیر تشیع پسا آل بویه، یک ایدئولوژی برای شیعه شکل گرفته و هر مخالفتی که با جناب امیرمعزی صورت می‌گیرد از این موضع ایدئولوژیک است. گویا ما بیش از آنکه تحت تأثیر فکر و اندیشه و مبانی و ادله باشیم تحت تأثیر یک نظام فکری و دینیِ بسته‌ی به سبک ایدئولوژی‌هایی که در قرن بیست و بیست و یک مطرح است هستیم.

دکتر شریعتمداری تأکید کرد: خلاصه قرآن‌پژوهی جناب آقای دکتر امیرمعزی که با شیعه‌پژوهی ایشان کاملاً مرتبط می‌شود و پیوند می‌خورد قیاس یا به تعبیر خودشان سیلوجیزمی است که مطرح کرده‌اند. در مقدمه اول قیاس ایشان با تکیه بر 35 سوره پایانی قرآن و ده‌ها آیه دیگر می‌گوید پیامبر اسلام آمده تا آخرالزمان را اعلام کند. و مقدمه دوم این است که پیامبر اکرم ص متعلق به فرهنگ یهودی مسیحی – biblical culture – بوده است فرهنگ مبتنی بر کتاب مقدس و تفکر یهودی‌ای که به عیسی  به عنوان منجی موعود معتقد است. یعنی پیامبر در یک فضای برهوت و خالی ظهور نکرد. جاهلیت را نباید این گونه که می‌فهمیم بفهمیم بلکه بستری بوده که فرهنگ‌هایی در آن بوده و با مطالعات تاریخ مادی خواسته‌ند نشان دهند که کتیبه‌ها و نوشته‌ها و آثاری هست که نشان دهنده این فرهنگ مسیهودی هست. پس دو مقدمه قیاس چنین است:

مقدمه اول: رسالت پیامبر آنچنان که از قرآن بر می‌آید این است که آخرالزمان را اعلام کند.

مقدمه دوم: فضایی که پیامبر در آن زیست می‌کرده و مأموریتش را انجام داده فضای کتاب مقدسی و آخرالزمانی است.

طبعاً از چنین شخصی انتظار می‌رود و باید دنبال این مهم و مطلوب باشد که مسیح موعود را اعلام کند. اعلام کند که مسیحی که قرار است در این آخرالزمان ایفای نقش کند کیست. بعد می‌گوید این مسیح همان علی است و به نقل‌هایی که خود امیرالمؤمنین فرموده‌اند من مسیح هستم، من موعود هستم، استناد می‌کند.

بنابراین قیاسی بر اساس یک مطالعه قرآن‌پژوهانه چیده می‌شود. نهایتاً یک علی اللوژی، کریستولوژی یا مسیحولوژی نتیجه گرفته می‌شود که بر امیرالمؤمنین تطبیق می‌یابد.

خلاصه بحث

1- نشانه‌هایی از پیوند بین مطالعات قرآن‌پژوهی و شیعه‌شناسی ایشان را بیان کردم.

2- ریشه این مطالعات قرآنی در تشیع‌پژوهی ایشان است و یکی از نقاط مهم تلاقی، بحث تحریف قرآن است.

3- نتیجه و دست‌آورد آن یک تلقی شیعه‌پژوهانه است که علی علیه‌السلام مسیح موعودی بوده است که قرآن و اسلام و پیامبر اسلام به دنبال مطرح کردن ایشان به عنوان ایفا کننده نقشی تاریخی در آخرالزمان است.

وی در پایان گفت: بیش از این ادعایی ندارم. به نظر می‌رسد دقیقاً در آن دوره‌هایی که تحریف قرآن در شیعه مطرح شده تا قبل از قرن چهارم و پنجم، یک ربط و نسبت روشنی میان غالی‌گری و تحریف قرآن وجود دارد. اصلاً از غلو صحبت نمی‌کنم تا بعداً اختلاف پیدا کنیم که فلان دیدگاه غلو بوده است یا نه. غالی‌گری اشاره به جریان‌های مشخصی است که به‌عنوان غلات شناخته می‌شدند و منابع شیعی […] هستند در نگاه به آن‌ها و طرد آن‌ها از تشیع و حتی منابع ملل و نحل و طبقات و تراجم و تاریخ‌نگاری کلام و اندیشه اهل سنت.

جناب آقای دکتر مدرسی در مقاله ارزشمندی در باب ستیزه‌های دیرین در باب تحریف قرآن در شیعه دو بستر را مطرح می‌کند که یکی از این بسترها غلو است و پرچمداران تحریف قرآن، به عنوان غالی – یا تنزلاً به‌عنوان متهم به غلو – تلقی می‌شدند. شخص شاخص این تفکر و نگاه، ابن سیار یا سیاری است که می‌دانیم از شیخ صدوق تا شیخ طوسی تا شیخ مفید تا ابن غضائری و همه بزرگان شیعه در قرن چهارم و پنجم با رویکرد‌های حدیث‌گرایانه و کلام‌گرایانه و… درباره ایشان تعابیری از قبیل متهافت، مرتفع القول، غال، لا یعبأ به و … گفته‌اند.

 شاید عجیب باشد که اکنون هم در روزگار ما کسانی که یک نوع تشیع را مطرح می‌کنند ولو اینکه می‌خواهند بین خودشان و غلات مرزگذاری کنند و من هم نمی‌خواهم آن‌ها را به اینکه آگاهانه به دنبال ترویج تشیع غالیانه یا احیای غلات هستند [متهم کنم] ولی به هر حال همان میراث و همان نگاه و فضا و تلقی را دنبال می‌کنند و بعد مسئله اصلی‌شان این می‌شود که القرائات سیاری را در میان این همه آثاری که وجود دارد، احیا کنند و قرآن مورخان را پایه‌گذاری کنند. این به نظر من بدون اینکه بخواهیم تصمیم قطعی و بتّی و نهائی در مورد آن بگیریم، موضوعی است که قابل تأمل و بررسی است.

ثبت دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*

هفده − چهار =