امام محمد باقر (ع) و تئوریزه کردن اصول فکری تشیع
عصر پنجمین امام از ائمه شیعه را باید سرآغاز مرحلهای تازه در امامت شیعه دانست. چراکه تا پیش از دوران امام باقر (ع) تلاش ائمه معطوف و متمرکز بر حفظ اسلام ولو در حد صیانت از ظواهر شریعت بود و میتوان کار را تئوریزه کردن اصول فکری تشیع دانست.
با ارتحال پیامبر اسلام و ممنوعیت نقل احادیثشان در دوران خلفا و منزوی کردن اهلبیت ایشان به عنوان تنها منبع مشروع مرجعیت دینی، انحراف در دین آخرین پیامبر کلید خورد تا اینکه به تدریج منجر به قدرت گرفتن بنیامیه شد؛ کسانی که از بیستوسه سالِ نبوت، حدود بیستویک سالش را با آن در ستیز گذراندند و تنها دو سال مانده به پایان عمر پیامبر (ص)، لاجرم در جریان فتح مکه، تسلیم شدند و حالا بر منبر پیامبر خدا به گزاف تکیه زدند و خود را «خلیفهالله» خواندند. آری پس از رحلت نبی مکرم اسلام (ص)، فقط 30 سال زمان لازم بود که «طلقا» -آزاد شدگان فتح مکه به دستور پیامبر- به عنوان جانشینانِ حضرتش بر امت اسلام سیطره بیابند و به نام ایشان حکمرانی کنند.
به قدرت رسیدن دشمنترین دشمنان پیامبر در جامعه اسلامی، البته حاصل همان انحرافی بود که در نخستین ساعات پس از رحلت ایشان آغاز و به تدریج عمیق و عمیقتر شد. لذا چهار امام نخست از اهل بیت پیامبر(ص) ناگزیر از آن بودند که بیشتر همت خود را معطوف کنند به صیانت از اصل اسلام در برابر انحرافی که از خط رسالت ایجاد شد.
صورتبندی استراتژی ائمه شیعه
شهید صدر از استراتژی ائمه شیعه یک صورتبندی کلی ارائه میدهد و نهایتا آن را به سه مرحله تقسیم میکند؛ مرحله اول که به آن اشاره شد دوران امامت چهار امام نخست – امیرالمومنین(ع)، حسنین (علیهماسلام) و امام سجاد(ع) – را شامل میشود.
اما مرحله دوم مشخصا ناظر به ایجاد چارچوب ویژهای برای شیعیان آلمحمد(ص) است. دورهای که با امامت امام باقر(ع) شروع میشود و تا آغاز امامت امام رضا(ع) ادامه مییابد. طبق صورتبندی شهید صدر نهایتا مرحله سوم استراتژی ائمه، با امامت حضرت رضا(ع) آغاز میشود و تا عصر غیبت ادامه مییابد که هدف ائمه در این دوره بستر سازی برای تشکیل حکومت است.
البته اشاره به این نکته نیز ضروری است که این صورتبندی از نقش متفاوت ائمه به معنای آن نیست که در هر یک از این مراحل، لزوما هدف قبلی کنار گذاشته شده باشد یا نسبت به اهداف بعدی بیاعتنایی وجود داشته باشد؛ بلکه معنای این صورتبندی آن است که ائمه در هر مرحله ضمن توجه به اهداف دیگر، اهتمام ویژه خود را متمرکز بر هدف خاصی میکردند که اقتضای آن مرحله بخصوص بود و آن هدف به کانونیترین محور سیاستگذاریها و فعالیتهای ایشان تبدیل میشد.
امام باقر (ع) و آغاز مرحله دوم امامت شیعه
اما موضوع این مقاله، معطوف به همان مرحله دوم است که با امامت حضرت باقر(ع) آغاز میشود.
در این دوره، امت اسلام با درایت چهار امام نخست شیعه از مرحله اول عبور کرده و با همه انحرافاتی که در دین حق به وجود آمد، اما اصل پیام نبیّ خاتم حفظ و از تحریف آن جلوگیری شد. لذا با پشت سر گذاشتن اصلیترین خطری که دین حق را تهدید میکرد، فرصتی مهیا شد تا خط امامت، چارچوبهای عقیدتی، فکری و فقهی خود را برای پیروان اهل بیت(ع) ترسیم کند. (1)
اما جایگاه امام باقر(ع) در جامعه عصر خود، در وضعیتی متناقض و پارادوکسیکال قرار داشت؛ از سویی ایشان به عنوان فردی از اهل بیت پیامبر شناخته میشد که دارای مقامی بینظیر در علم دین است و برای عموم امت اسلام شخصیتی به غایت محترم بود اما از سوی دیگر اهل بیت به عنوان یک مکتب اصیل در فهم دین، کمتر مورد توجه قرار میگرفتند. به بیان دیگر متن جامعه اسلامی، برای امام باقر به عنوان یک شخص احترام بالایی قائل بود اما این جایگاه صرفا وابسته به فضیلت فردی و موقعیت علمی ایشان بود و جامعه معاصر ایشان اساسا برای اهل بیت به عنوان مجموعهای که تداوم خط رسالت در آنها به ظهور و بروز رسیده کم ترین توجهی قائل نبود و چنین چارچوبی را به رسمیت نمیشناخت! وجود همین رویکرد البته در مورد هر یک از سلف صالح امام نیز از دیگر ویژگیهای جامعه عصر امام باقر است. به بیان دیگر جامعه اسلامی در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم برای هر یک از ائمه شیعه احترام خاصی قائل بود. این احترام به ویژه در مورد امام حسین(ع)، از مرتبه بسیار بالایی برخوردار بود. اما منشاء آن احترام، این نبود که امام حسین(ع) را جزئی از رویکرد عام اهل بیت پیامبر و به عنوان پیشوای دین بدانند که دارای برنامه و استراتژی روشن است. بلکه از نظر آنها سیدالشهدا صرفا به عنوان یک فرد، کسی بود که مخلصانه برای اسلام جنگیده و در این راه مظلومانه به قتل رسیده است. حالا امام باقر در وضعیتی قرار دارد که لازم میداند این تلقی عمومی را تغییر و نشان دهد اهمیت عاشورا در این بود که قیام جدشان از کانونیترین نقاط برنامه جانشینان واقعی پیامبر یعنی ائمه شیعه بوده است. (2)
اینکه چرا در دوره امام باقر بر خلاف ادوار قبلی چنین نگاه مستقلی به هر یک از ائمه به وجود آمد و اساسا جامعه آن روزگار در هیچ سطحی حجیت و مشروعیت ایشان را به عنوان یک مجموعه منسجم به رسمیت نمیشناسد، ریشه در یک مبنای فکری جدید داشت که در میان جامعه معاصر امام باقر(ع) پایههای آن گذاشته و بدعتی تازه بود که به بدعتهای گذشته اضافه شد. این مبنای فکری جدید عبارت بود از مرجعیت یافتن صحابه و یا صحابه و تابعین. (3)
مساله مرجعیت دینی
چنانکه میدانیم پیامبر اکرم مرجعیت دینی و سیاسی را در خاندان خود منحصر کرد اما با تحولات پس از رحلت ایشان این مرجعیت در میان قاطبه امت، نادیده و ناشنیده گرفته شد. در حوزه سیاسی البته وضعیت تا حدودی روشن بود و در آخرین دهههای منتهی به عصر امام باقر، کسانی که بر مسند پیامبر نشسته بودند، به واسطه شهرت دشمنیهای دیرینهشان با اسلام، لازم نمیدیدند که حتی به ظواهر شرع، ملتزم باشند و بدون رودربایستی آنچه میخواستند را انجام میدادند. چنانکه در بحث تعیین حاکم نیز نیازی نمیدیدند حتی به سیره خلیفه دوم و مبتنی بر شورا عمل کنند بلکه قدرت را همانند حکوتهای سلطنتی از شاخه سفیانی به شاخه مروانی دست به دست و از پدر به پسر منتقل میکردند.
اما در مورد مرجعیت دینی وضعیت به این سادگی نبود. هرچند پس از رحلت پیامبر با اصل قرار دادن اهداف سیاسی و توسعه حکومت از طریق فتوحات و همچنین سرازیر شدن ثروتهای هنگفت به مدینهالنبی و روبهراه شدن وضعیت اقتصادیِ بسیاری از صحابه، دغدغههای دینی و شرعی به حاشیه رفته بود و حتی در برابر بدعت در مناسک و عبادات از سوی صاحب منصبان رسمی نیز کمترین حساسیتی وجود نداشت. اما چنانکه اشاره شد با تلاش چهار امام نخست شیعه در مرحله اول، از اضمحلال اصل دین و تباه شدن اساس شریعت جلوگیری و این وضعیت تا حدود زیادی بازسازی شد. اما بازسازی حساسیتهای دینی در جامعه، طبعا وجود مرجعیت دینی را اقتضا میکرد که در اختلاف فهم دینی بتواند محل رجوع آحاد باشد و این مرجعیت، نمیتوانست از آنِ حاکمان و امرا باشد. چراکه اساسا خلفا چنین جایگاهی را در نزد عامه نداشتند و البته خود آنها نیز چنین ادعایی را مطرح نکرده بودند.
از طرف دیگر مردم برای فهم دین چه به لحاظ اعتقادی و چه به لحاظ فقهی نیازمند رجوع به کسانی بودند که قولشان حجت شرعی باشد. این همان چیزی بود که رسول خدا پیشبینیاش را کرده و برایش تدبیری اندیشیده بود که در مسیر بازگشت از حجهالوداع آن را به گوش عموم امت خود رساند.
اما امت به هر دلیل بر کنار نهادن آن تدبیر اجماع کردند. هرچند تدبیر پیامبر که بنابر اعتقاد شیعه مبتنی بر دستور خداوند و صراحت وحی بود – «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس؛ ى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى پیامش را نرساندهاى. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مىدارد»(4) – نادیده انگاشته شد اما صورت مساله پاک نشد و همچنان به قوت باقی بود؛ آن صورت مساله عبارت بود از اینکه فهم چه کسی در آموزههای پیامبر و تفسیر قرآن حجت است؟ خلفا که مطلقا از چنین استحقاقی برخوردار نبودند و چنان که اشاره شد خودشان نیز چنین جسارتی نکردند که مدعی مرجعیت دینی باشند. منصوبان پیامبر (ائمه اطهار) هم که شدیدا در انزوا قرار داشتند و جامعه از بهرهمندی نظر ایشان محروم شده بود و البته حاکمان و امرا نیز از مطرح شدن نام ایشان به عنوان اوصیا و وارثان علم نبی(ص) شدیدا احتراز میکردند. در این شرایط وقتی اختلافی پیش میآمد در فهم فلان حکم از شرع یا تفسیر آیهای از قرآن، مشخص نبود که معیار کجاست و سخن چه کسی حجت است؟
مساله حجیّت صحابه
بنابراین علیرغم نیازی که در جامعه برای رجوع به ائمه وجود داشت اما این امکان ازغالب امت اسلام سلب شد. لذا در جامعه اسلامی خلائی به وجود آمد که تودههای مردم را در فهم دین و کلام خدا، دچار تردیدهای انباشته و سردرگمیهای طاقتفرسا کرد.
این وضعیت در ادامه برای حل مساله، از سوی کسانی که مرجعیت دینی اهل بیت را به رسمیت نمیشناختند، به ابتکاری منجر شد که در واقع میتوان از آن به عنوان بدعتی کلامی یاد کرد؛ اینکه سخن و عمل صحابه و تابعین حجت است. البته توجه به این نکته ضروری است که میان اهل عامه، مفهوم «صحابه»، وسعت بسیار وسیعی دارد و لزوما محدود به مهاجران و انصار نیست بلکه هر کسی که در عصر پیامبر اسلام آورده و ایشان را دیده باشد میتواند در جرگه صحابی رسول قرار بگیرد ولو آن فرد در آخرین روز حیات ایشان تسلیم شده باشد. لذا طبیعی بود بنیامیه هم که بیست و یک سال با نبی مکرم در ستیز بودند به یمن همان تسلیم اجباریشان در ماجرای فتح مکه، حالا به عنوان صحابی رسول شناخته شوند و سخنشان حجت شرعی باشد! تابعین هم در واقع نسل بعدی هستند که پیامبر را ندیدند اما صحابه – به همان مفهومی که آمد- را دیدهاند. جالب اینکه در نسلهای بعدی بحث حجت بودنِ تابعینِ تابعین نیز مطرح شد. حتی در مواردی که میان عمل خود صحابه یا تابعین اختلاف به وجود میآمد نیز برخی از علمای عامه، حکم به حجت بودن اهل مدینه دادند!
در واقع این مساله ناشی از آن بود که امت اسلامی با عصر پیامبر فاصله زمانی معناداری پیدا کرده بود و دیگر کسی در جامعه وجود نداشت تا دستکم پیامبر را دیده و سخنان ایشان را مستقیما از خودشان شنیده باشد که نظرش بتواند برای امت حجت باشد.
این همان عارضهای بود که البته پیامبر(ص) پیشبینی و راهکارش را تعیین کرده بود. راهی که ایشان در حدیث مشهور «ثقلین» – که مورد وثوق فریقین است – تضمین و قرآن و اهل بیت را در کنار هم به عنوان ارکان هدایت معرفی کردند.
اما با درگذشت پیامبر، کسانی «حسبنا کتابالله» را شعار خود قرار دادند و این تلقی – که از قضا ریشه در قرآنناشناسیشان داشت – را جا انداختند که با وجود قرآن برای هدایت به چیز دیگری احتیاج نیست!
اما با گذشت زمان، فاصله گرفتن از دوران حیات پیامبر، توسعه یافتن مرزهای جهان اسلام و ظهور نسلهایی که پیامبر را ندیده بودند و از سوی دیگر اختلاف افتادن در فهم دین میان فقها و علمای جماعت، روشن شد که کتاب خدا کافی نبود و پیشبینی پیامبر و راهبرد ایشان نسبت به آینده امت دقیقتر از دیگران بود چراکه: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛ خدا بهتر میداند رسالتش را قرار دهد»(5).
البته این مبنا برای پر کردن آن حفره عقیدتی کافی نبود و لذا به تعبیر مرحوم میرزای نائینی به یک «متممِ جعل» نیز نیاز داشت. چنانکه نائینی در «دروس فی علمالاصول» میگوید این متممِ جعل، همان مساله اجتهاد و رای بود. بر پایه همین مبنا بود که بعدها بزرگان عامه به ایجاد مکاتب قیاس، استحسان و مصالح مرسله و … پرداختند که در واقع تشکیل فقه اهل سنت را باید بر پایه همین مبانی دانست. (6)
نکتهای که اینجا حائز اهمیت است اینکه تقیه در دوره دوم ائمه تنها در برابر حاکمان نبود بلکه ائمه و پیروانشان در مقابل آحاد امت نیز ناگزیر از تقیه بودند و این اصل نه فقط عقاید کلامی و جهتگیریهای سیاسی بلکه به تعبیر شهید صدر حلال و حرامهای فقهی را نیز شامل میشد. در واقع فاصله درک دینی جامعه از اهل بیت طهارت، در دوره صادقین علیهمالسلام آنقدر بود که شهیدصدر صراحتا میگوید: «من معتقدم که امامان علیهمالسلام در برابر ذهنیت افکار عمومی بیشتر تقیه میکردند تا در برابر خلفای جور و ستم». (7)
فتنه غلات و مرزبندی ائمه با آنها
اما تلاش ائمه برای چارچوب سازیِ تشیع در تقابل با درک ناصواب از دین در جبهه فکری اهل سنت تنها یک سوی ماجرا بود. سوی دیگر ماجرا آن بود که ائمه ناگزیر از آن بودند تا یک مرزبندی درونی (درون تشیع) نیز داشته باشند که به لحاظ اهمیت به هیچ وجه کمتر از سویه قبل نبود. این مرزبندی درونی در برابر سنت سیئه غلات شیعه بود که از چند دهه پیش در میان شیعیان پدید آمد و به تدریج نضج گرفت و فربه شد و از دوران امام باقر(ع) به بعد تبدیل به یکی از بزرگترین معضلات درونی جامعه شیعه شد. بر اساس منابع شیعی ظاهرا جمعیتهای اولیه غلات از زمان امامت امام حسن مجتبی(ع) و در دوران امام سجاد(ع) به طور جدی شروع به فعالیت کردند. (8) مقابله با این فرقه ضاله که برخی جریانهای آنها تحت تاثیر اندیشههای مسیحی، گنوسی و مانوی به نوعی قائل به شرک در باره ذات باری شدند از مهمترین و کانونیترین محورهای فعالیت صادقین علیهمالسلام در این دوران بود. در کتب حدیثی امامیه از جنبههای مختلف میتوان به وفور، احادیثی را نشان داد که ناظر به عقاید انحرافی غلات شیعه است. این احادیث، از لعن و طرد شخصیتها و متکلمین غالی را شامل میشود تا روایاتی که در ردّ اندیشههای آنان از سوی ائمه امامیه به ویژه امامان باقر و صادق علیهمالسلام صادر شده است. چنانکه شیخ مفید در «امالیِ» (مجلس اول، حدیث ششم)، روایتی را از ابوحمزه ثمالی نقل میکند که امام باقر(ع) فرمودند: «قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَامِرِ بْنِ مَعْقِلٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقِرُ(ع) :«یَا أَبَا حَمْزَهَ لَا تَضَعُوا عَلِیّاً(ع) دُونَ مَا رَفَعَهُ اللَّهُ وَ لَا تَرْفَعُوا عَلِیّاً فَوْقَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ کَفَى عَلِیّاً (ع) أَنْ یُقَاتِلَ أَهْلَ الْکَرَّهِ وَ أَنْ یُزَوِّجَ أَهْلَ الْجَنَّه؛ ای اباحمزه! علی را پایینتر از مقام رفیعی که خداوند قرار داده قرار ندهید و نیز او را بالاتر از جایگاهی که خداوند برای او مقرر فرموده، ننهید. برای علی همین بس است که با مرتدان جنگید و با بهشتیان ازدواج کرد». (9)
کیسانیه و اهل غلو
این همان دورهای است که فتنه غلات در حال نیرو گرفتن بود و در عراق مغیرهبن سعید عجلی از نخستین رهبران این فرقه در حال جولان بود. وی ابتدا خدمت امام باقر رسید و از ایشان خواست به نوعی وی را تایید کنند اما توسط ایشان طرد شد. سپس به سراغ ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفیه – فرزند محمد حنفیه و نوه امیرالمومنین(ع) و از رهبران کیسانیه – رفت اما نوشتهاند او نیز مغیره را با ضرب و شتم از خود راند. (10) پس از ابوهاشم اما نزد عبدالله بن حسن (نفس زکیه) رفت و او که مردی آرام بود، سکوت کرد و مغیره این سکوت را به معنای تایید، تبلیغ و اعلام کرد نفس زکیه همان مهدی موعود و قائم آل محمد است و … .
البته در مورد خود ابوهاشم نیز حرف و حدیثهای زیادی وجود دارد. برخی از محققان از جمله شهید صدر معتقدند ابوهاشم با خط اهل بیت(ع) ارتباط روشن و منسجمی نداشته است. اموری که درباره پدرش محمدحنفیه وجود داشت نهایتا به شکل یک مذهب درآمد و ابوهاشم نیز از این فرصت استفاده کرد و دادههای امامان را پس از تحریف و واژگونسازی به آن مذهب افزود. (11)
اساسا از همان آغاز پس از مرگ محمد حنفیه، عدهای در باره او سخنان ناروا و ناوارد گفتند و همین سرآغاز فرقه جدیدی در تشیع شد. چنانکه حسنبن موسی نوبختی (متلکم امامی مذهب قرنهای سوم و چهارم) در کتاب «فرقالشیعه» خود مینویسد: «گروهی گفتند که محمدبن حنفیه مهدی موعود است و علی علیهالسلام او را بدین نام خوانده است و او نمرده و نخواهد مرد و نیز نشاید که بمیرد، بلکه ناپدید شده و دانسته نیست در کجا باشد. بزودی بازگردد و زمین از آن او شود و بر جهانیان پادشاهی کند، و امامی پس از ناپدید شدن او نیاید مگر تا خود او بازگردد». (12)
در بین غلات البته به تدریج گروههایی نیز شکل گرفتند که پا را از این هم فراتر گذاشته و برای ائمه، شان الوهی قائل شدند.
آسیبهای غلو برای مذهب شیعه البته به همینجا ختم نشد بلکه در مواردی، غالیان زمینه ساز انشعابات مختلفی بودند که در میان پیروان اهل بیت رقم خورد.
چنانکه نوبختی از شان الوهی محمد حنفیه نزد پیروانش خبر میدهد که نهایتا به لعن امام باقر(ع) و اعلام برائت ایشان از آن جماعت انجامید: «حمزه بن عماره بربری [که مورد لعن امام صادق(ع) قرار گرفت] از مردم مدینه از این دسته بود، ولی از آنان جدا گشته دعوی پیغمبری کرد و گفت که محمدبن حنفیه خداوندگار بزرگ والاست، و حمزه امام است و به وسیله هفت چیز که از آسمان بروی فرود آید زمین را بگشاید و جهان از آن او گردد. پس گروهی از مردم مدینه و کوفه از وی پیروی کردند، ولی ابوجعفر محمدبن علیبن الحسین [الباقر] او را لعنت کرده و از وی بیزاری جست و وی را دروغگو شمرد و شیعیان [امامیه] نیز از او بیزاری جستند». (13)
غلات و مساله اباحه
نکته دیگری که اینجا باید به آن توجه داشته باشیم اینکه در میان غلات بودند فرقههایی که اهل اباحه بودند و عمل به واجبات و ترک محرمات را تنها مربوط به دوره پیش از حصول معرفت امام میدانستند. لذا به گمان آنها معرفت امام موجب برداشته شدن حدود شرعی میشود. چنانکه در پارهای متون رفتارهای عجیبی به آنها نسبت داده شده که نه تنها اهل صوم و صلوه نبودند بلکه از شرب خمر تا ازدواج با محارم را نیز برای خود جایز میدانستند چنانکه نوبختی مینویسد همین حمزه بن عمار، دختر خود را به زنی گرفت و … !(14)
آنچه با مطالعه در باره احوال و عقاید غلات شیعه به دست میآید، یادآور آرا و رفتارهای برخی از فرق صوفی و عارفان از قبیل ملامتیه و دیگران است که در سدههای بعدی در میان اهل سنت پدیدار شد و نضج گرفت.
لذا شاید تاکیدات موکد ائمه – به ویژه صادقین علیهمالسلام – در مورد انجام فرائض، ترک محرمات و عمل صالح، بیارتباط نباشد با آنچه میگذشت در میان گروههایی که به نوعی منتسب به تشیع بودند و به واسطه معرفت امام – یا کسانی که آنها را ابواب ائمه میدانستند – خود را ملزم به رعایت شریعت نمیپنداشتند. در واقع استراتژی ائمه در مواجهه با این عارضه، تاکید بر عمل صالح، تقوا و التزام به انجام فرائض و ترک معاصی بود.
چنانکه شیخ کلینی در «اصول کافی» فصلی را تحت عنوان «بابالطاعه و التّقوی» تدوین کرده که هشت روایت از صادقین علیهمالسلام آورده و همه آنها ناظر به بحث فوق است و ما اینجا تنها به دو مورد از آن بسنده میکنیم؛
- عَلِیُّ بـْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدٍ أَخِی عُرَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ [الباقر] علیه السلام قَالَ: لَا تَذْهَبْ بِکُمُ الْمَذَاهِبُ فَوَاللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ؛ این مذهب شما را از دین بیرون نبرد که به خدا سوگند جز کسی که از خداوند فرمانبری میکند، شیعه ما نیست. (15)
- أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بـْنِ النَّضـْرِ عـَنْ عـَمـْرِو بـْنِ شـِمـْرٍ عـَنْ جـَابـِرٍعـَنْ أَبـِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ یَا جَابِرُ أَ یَکْتَفِی مَنِ انْتَحَلَ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَوَاللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقـَی اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَهِ وَ کـَثـْرَهِ ذِکـْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاهِ وَ الْبـِرِّ بـِالْوَالِدَیـْنِ وَ التَّعـَاهـُدِ لِلْجـِیـرَانِ مـِن الْفـُقـَرَاءِ وَ أَهـْلِ الْمـَسـْکَنَهِ وَ الْغَارِمِینَ وَ الْأَیْتَامِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ تِلَاوَهِ الْقُرْآنِ وَ کَفِّ الْأَلْسـُنِ عـَنِ النَّاسِ إِلَّا مـِنْ خَیْرٍ وَ کَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِی الْأَشْیَاءِ قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یـَا ابـْنَ رَسـُولِ اللَّهِ مـَا نـَعـْرِفُ الْیَوْمَ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَهِ فَقَالَ یَا جَابِرُ لَا تَذْهَبَنَّ بِکَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ یَقُولَ أُحِبُّ عَلِیّاً وَ أَتَوَلَّاهُ ثُمَّ لَا یَکُونَ مَعَ ذَلِکَ فَعَّالًا فَلَوْ قَالَ إِنِّی أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ فَرَسُولُ اللَّهِ صل علی علیه و آله و سلم خَیْرٌ مِنْ عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ لَا یَتَّبِعُ سِیرَتَهُ وَ لَا یَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ عَهُ حُبُّهُ إِیَّاهُ شَیْئاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحـَدٍ قـَرَابـَهٌ أَحـَبُّ الْعـِبـَادِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَکْرَمُهُمْ عَلَیْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ یَا جـَابـِرُ وَ اللَّهِ مـَا یـُتـَقـَرَّبُ إِلَی اللَّهِ تـَبـَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَّا بِالطَّاعَهِ وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَهٌ مِنَ النَّارِ وَ لَا عَلَی اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّهٍ مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَ مَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ؛ جابر گفته است: حضرت باقر علیه السلام به من فرمود: ای جابر! آیا کسی که ادعای تشیع دارد، کافی است که فقط به دوستی ما معتقد باشد؟ به خدا سوگند جز کسی که از خدا پروا کرده، فرمانبری کند، شیعه ما نیستند.
- و ای جابر آنان این را جز به سبب فروتنی و هراس و امانت و ذکر بسیار و یاد خدا و نماز و نیکی به پدر و مادر و رسیدگی به نیازمندان و بیچارگان و بدهکاران و یتیمان همسایه و راستگویی و خواندن قرآن و جز به خیر زبان نگشودن در برابر مردم و امانتدار خویشان شدن در امور نمیفهمند. جابر گفته است من عرض کردم: ای پسر رسول خدا ما امروز کسی را به این صفات نمیشناسیم. حضرت فرمودند: ای جابر این مذاهب تو را از راه بیرون نبرد. آیا بس است که مردی بگوید: من علی را دوست میدارم و از او پیروی میکنم، سپس برایش عمل نکند؟ او اگر بگوید: من رسول خدا – درود خدا بر او و خاندانش که برتر از علی(ع) است – را دوست دارم، سپس از شیوهاش پیروی نکرده، به سنّتش عمل نکند، دوستیاش به او سودی نمیرساند.
- پس از خدا پروا کرده برای آنچه نزد خدا است عمل کنید. میان خدا و هیچ کسی خویشاوندیای نیست. محبوبترین بندگان در نزد خداوند عزتمند و [و گرامیترینشان در بارگاه او] پرهیزگارترین و فرمانبردارترین آنان هستند. ای جابر به خدا سوگند هیچ کس جز با اطاعت، به خداوند پاک و والا نزدیک نمیگردد. ما برات دوری از دوزخ به همراه نداریم و هیچ کس نزد خدا بهانهای ندارد. هر کس مطیع خدا بود، دوست ما است و هر کس از او نافرمانی میکرد، دشمن ما. ولایت و دوستی ما جز با عمل و پرهیزگاری به دست نمیآید». (16)
بنابراین ائمه امامیه در مرحله دوم – بنا بر صورتبندی شهید صدر – در برابر چنین وضعیتی قرار داشتند. از سویی مرجعیت دینی در میان اهل جماعت، تقلیل یافته بود به حجت بودن قول و فعل صحابه، تابعین و یا اهل مدینه به اضافه آن متمم جعل که پیشتر مورد اشاره قرار گرفت.
از سوی دیگر در درون خود شیعه نیز نحلهها و فرقههایی پدید آمدند با محوریت غلو در باره ائمه یا برخی صحابه که امامان باقر و صادق علیهمالسلام ناگزیر از طرد و لعنشان بودند. چراکه عقاید آنها علاوه بر اینکه تصویر اعتقادی تشیع را در میان اهل جماعت مخدوش میساخت، حاوی انحرافات عمیق و گمراه کنندهای نیز بود که آسیب آن نیز به هیچ وجه کمتر از آنهایی نبود که مرجعیت دینی اهل بیت را نپذیرفته بودند.
لذا امام باقر(ع) نخستین امامی بود که با اوج این هر دو عارضه بیرونی و درونی تشیع مواجه شد؛ هرچند ریشههای آن چنانکه اشاره شد از خیلی پیشتر و شاید زمان امام حسن مجتبی(ع) شکل گرفته بود اما در زمان پنجمین امام شیعه به بحرانی جدی تبدیل شد و البته در دوره امام صادق نیز شاید بر شدت آن نیز افزوده شد.
آری تئوریزه کردن عقاید تشیع به عنوان مذهب پیروان اهل بیت پیامبر توسط امام باقر کلید خورد. نقشی که با تهدیدهای بیرون از جامعه شیعه از سویی و انحرافات درونی فرقههای منسوب به تشیع، اهمیتی بسیار بالا و خطیر داشت. این نقش برای نخستین بار توسط امامی از ائمه اهل بیت ایفا شد که سالها قبل پیامبر اسلام بشارت دیدار او را به یکی از صحابه خود داده بودند؛ جابربن عبدالله انصاری اوصاف امام باقر را از رسولالله شنید و حامل سلامی از جانب ایشان بود که در آخرین روز حیاتش به شکافنده علم نبوت رساند. (17)
منابع
- امامان اهل بیت مرزبانان حریم اسلام، شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر، ترجمه رضا ناظمیان و حسام حاج مومن، انتشارات دار الصدر، ص584.
- همان، ص591.
- همان، ص593.
- قرآن کریم، ترجمه محمدمهدی فولادوند، سوره مائده، آیه67.
- همان، سوره انعام، آیه124.
- امامان اهل بیت مرزبانان حریم اسلام، شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر، ترجمه رضا ناظمیان و حسام حاج مومن، انتشارات دار الصدر، ص595، به نقل از نائینی، دروس فی علمالاصول، حلقه سوم، صص 258-259.
- همان، 596.
- حیات فکری سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، انتشارات علم، چاپ سوم؛ 1393، ص367.
- الامالی، شیخ مفید، ترجمه: طه طرزی، انتشارات تهذیب، چاپ اول؛1396، صص16و19.
- حیات فکری سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، انتشارات علم، چاپ سوم؛ 1393، ص367.
- امامان اهل بیت مرزبانان حریم اسلام، شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر، ترجمه رضا ناظمیان و حسام حاجمومن، انتشارات دار الصدر، ص601.
- فرقالشیعه، حسنبن موسی نوبختی، ترجمه و تعلیقات محمدجواد مشکور انتشارت علمی و فرهنگی، چاپ پنجم؛ 1396، ص29.
- همان، 30.
- همان.
- اصول کافی، ثقهالاسلام محمد کلینی، جلد سوم، ترجمه صادق حسنزاده، انتشارات قائم آل محمد(عج)، چاپ ششم؛ 1393، حدیث 1612، ص167.
- همان، حدیث 1614،صص 167و168.
- الارشاد، شیخ مفید، جلد دوم، ترجمه و شرح سیدهاشم رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ سیزدهم؛ 1396، ص227.
عظیم محمودآبادی
منبع: https://b2n.ir/x64611
ثبت دیدگاه شما