گفتمان «قائم آل محمد»؛ پاسخی اجتماعی به قیامخواهی شیعیان در سده دوم هجری
شواهد تاریخی گواه آن است که در اوایل سده دوم هجری به خصوص در دوره امام صادق(علیه السلام) تفکیک مقام معنوی امام از جایگاه سیاسیاش در اندیشه شیعیان آن دوره به تکامل رسید و نهادینه گشت؛ البته طرح این آموزهها ضرورتاً با انگیزهای ابتدائاً معرفتی نبود، بلکه گاهی پاسخی به گرایشهای سیاسی و قیامخواهی شماری از شیعیان بود.
محمدهادی گرامی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یادداشتی درباره گفتمان «قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله)» به رشته تحریر درآورده است که متن آن از نظر میگذرد؛
«شواهد تاریخی گواه آن است که در اوایل سده دوم هجری به خصوص در دوره امام صادق تفکیک مقام معنوی امام از جایگاه سیاسیاش در اندیشه شیعیان آن دوره به تکامل رسید و نهادینه گشت. برخی شیعهپژوهان نشان دادهاند كه در دوره امام صادق رهیافت الهی بودن امر امامت و تفكیك آن از قدرت سیاسی به خوبی برای شیعیان نهادینه شد.
این نكته نشاندهنده یك پیشرفت بزرگ در دوره ایشان نسبت به دوره امامت امام باقر و امام سجاد بود. در دوره آن دو امام، شماری از شیعیان، خط امامت غیرسیاسی و خاموش را وانهادند و به همین خاطر حلقه یاران آن دو امام به تعداد بسیار محدودی تقلیل یافت. درواقع در دوره دو امام پیشتر، اكثریت شیعیان به دنبال جریانهای سیاسی بودند. چنین وضعیتی تنها بدینخاطر بود كه تا دوره امام صادق تفكیك مقام امامت از قدرت سیاسی هنوز نهادینه نشده بود، اما از دوره ایشان و گسترش و نهادینه شدن آموزههایشان، كمكم چنین تفكیكی در ذهن اكثریت جامعه شیعی نهادینه شد.
از این دوره کمکم تلاش شد تا با طرح آموزههایی خاص، زمینه تفکیک مقام معنوی و سیاسی امام در اذهان شیعیان فراهم شود. البته طرح این آموزهها ضرورتاً با انگیزهای ابتدائاً معرفتی نبود، بلکه گاهی پاسخی به گرایشهای سیاسی و قیامخواهی شماری از شیعیان بود. در این میان گسترش و تأکید بر گفتمان «قائم آل محمد» یا «امام قائم» چنین کارکردی داشت.
با صرف نظر از بحثهای الهیاتی درباره اصالت این احادیث که به علت تعدد این روایات شاید تشکیک در آن بسیار دشوار باشد، این گفتمان از لحاظ اجتماعی پاسخی بود برای درخواست قیام علیه حاکمان وقت که از جانب طیف وسیعی از شیعیان مطرح میشد. نتیجه طرح چنین گفتمانی این بود که با تأکید بر ضرورت شکلگیری خیزشهای شیعی در زمان مناسب و با رهبری آگاه، در عین حال گرایشهای مبارزهطلبانه برخی شیعیان را در آن برهه زمانی خاص فرو مینشاند. این گفتمان به حدی از اعتبار دست یافت که حتی شماری از هواخواهان تشیع ـ همچون محمد بن عبدالله نفس زکیه ـ تلاش کردند بلندپروازیهای سیاسی خود را به عنوان مصداقی از این گفتمان و در چارچوب آن توجیه کنند. گویا اصطلاح قائم که دستكم از اوایل سده دوم هجری در محافل شیعی بهكار بسته شد، دلالت داشت بر یكی از اعضای آل محمد كه انتظار میرفت بر ضد رژیم نامشروع قیام كند و عدالت را به زمین بازگرداند.
فرقههای مختلف نخستین شیعی انتظار بازگشت و قیام آخرین امامی را كه از سوی آنها پذیرفته شده بود، میكشیدند، امامانی كه به خاطر همسانانگاری آنها با قائم، معمولاً مرگشان انكار میشد. مثلا در دوره امام صادق در میان برخی عوام جامعه دهان به دهن شد كه ایشان همان قائم آل محمد هستند. یا در دوره امام کاظم به دلیل طولانیشدن عدم دسترسی به امام كاظم در زندان، اعلام شد كه ایشان قائم است و غایب شده است. تب و تاب سیاسی شیعیان و انتظار برای تحول سیاسی ـ برخلاف گفته برخی پژوهشگران ـ همچنان بعد از امام رضا نیز ادامه یافت. حتی شخصیتهایی همچون «علی بن مهزیار»، «عبدالعظیم حسنی» و «ایوب بن نوح» از امام جواد، هادی و عسكری درباره قائم بودن آنها و زمانی خلاصی از مشکلات پرسش میكردند.»
ثبت دیدگاه شما