• 0
  • 0
  • 313

تعامل حديث با دانش هاي بشري

چکیده:

با نقد دو روش موجود در گفتگو افکندن میان حدیث و دانش بشری، یعنی روش تأليفي و روش گزاره سازی متناظر، روش سومی به نام گفتگوی گام به گام مشارکتی تعریف، پیکربندی و پیشنهاد داده شده است. مراحل اجرایی این روش عبارتند از: امکان­سنجی، هموار کردن مسیر گفتگو، فرضیه سازی بر پایه داده­های حدیث، صحت انتساب، ریزپردازی به جای نظریه­پردازی و آزمون فرضیه که همه اینها در بخش نخست مقاله آمده است. در بخش دوم مقاله، به سه مانع موجود این شیوه اشاره و از تقدس متون دینی و مشکل نقد آنها، ناآشنایی با شیوه دانش‌های نوین وراه‌هاى به بن بست رسيده، ياد و راه خروج نشان داده شده است. در برخی از بخش­ها نمونه­هایی برآمده از دل این شیوه آمده که بیشتر از دو دانش روانشناسی و پزشکی برخاسته­اند.


درآمد

بارور شدن علوم اسلامی، زاییدۀ رویارویی همه جانبۀ آنها با زندگی بشر است. برای نمونه هنگامی که دانش فقه، خود را متکفّل پاسخگویی به باید و نباید زندگی دید و افزون بر بایسته‌های زندگی، به شایسته‌ها نیز پرداخت و دروازۀ پرسش را به سوی هر مکلفّی گشود، نیازمند نگاهی نو به سرمایه‌های خود شد. هم آنچه را داشت، ژرفتر کاوید و هم آنچه را در سبد سرمایه‌هایش نمی‌یافت، از دیگر دانش‌ها وام گرفت و به استخدام درآورد. فقه، به متون دینی تکیه کرد، امّا بنای عقلا، ارتکازات فطری آدمیان، سیرۀ رفتاری دینداران و اتفاق و اجماع عالمان را نیز به یاری گرفت. اکنون حدیث و دیگر متون دینی نیز به این رویکرد نیاز دارند. در تعامل با حدیث، ضروری است که آن را سرمایه‌ای ماندگار و نه کالایی مصرفی ببینیم. نیازمند آن هستیم که احادیث را نه جملاتی کوتاه، بلکه اصلهایی بنیادین و قابل جریان در بسیاری از صحنه‌های زندگی بدانیم تا هر جا و هر زمان، میوه‌های شیرین آن را برچینیم. نوشتۀ در پیش رو، مراحل و موانع این رویکرد را بررسی میکند.

 

1. روش‌های بهره گیری از حدیث در دانش‌های بشري

اطلاعات در دسترس اینجانب، نشان دهندۀ کاربرد سه روش در بهره گیری از متون دینی و به ویژه حدیث برای پاسخگویی به پرسش‌های برخاسته از دانش‌های گوناگون بشری است.

1 ـ 1. روش اول:

ابتدایی ترین و در عین حال، عمومی ترین شیوه میان این سه، روش تألیفی است. در این روش، هر یک از دو سوی پژوهش، یعنی متون دینی و دانش بشری، کار خود را بر اساس داده‌ها و شیوۀ خود تا انتها، پیش میبرند و سپس در پایان تحقیق، یافته‌های نهایی خود را به یکدیگر ضمیمه میکنند و نوشته‌هایی را با نام‌های گوناگون، امّا با پسوندهای  مشترکی مانند «در دین و روان شناسی» و «از نگاه قرآن و اقتصاد»، «در اسلام و جامعه شناسی» و… پدید میآورند.

این روش، قدمتی به درازای چند نسل دارد، امّا اوج آن در ایران، پس از انقلاب فرهنگی و کنار هم نشستن حوزه و دانشگاه است. در این دوره نیاز به دیدگاه‌های دین در بسیاری از عرصه‌ها موجب شد، با نگاهی عجولانه به متون دینی، آنها را به همان صورت خام و بی پردازش، به درون پژوهش‌هایی بیاوریم که در بنیاد و روش با آنها بیگانه بودند. نکتۀ اسفبار این بود که برخی از این پژوهشگران در صدد تأييد یافته‌های خویش ازسوی دین بودند و نه ایجاد یک گفتگوی جدی میان نتایج تحقیق خود و داده‌های دینی. آسیبی که با عنوان «دخالت خواسته‌ها» در کتاب «آسیب شناخت حدیث» گوشزد شده ‌است.[1]

1 ـ ‌2. روش دوّم:

این شیوه در برخی از پژوهشگاه‌های ریشه دار در حوزه ودانشگاه به کار میرود و میتوان آن را شیوۀ گزاره سازی متناظر نامید. محققان در این روش، یک موضوع بزرگ مانند (کژروی اجتماعی) را به دهها و بلکه صدها گزاره، خرد میکنند و سپس به دنبال احادیثی روان میشوند که با هر یک از این گزاره‌ها، مناسبت دارد، خواه مؤید باشد و خواه مخالف. ایشان از ابتدا به دنبال تأييد قطعي داده‌های علمی از سوی متون دینی نیستند و از این رو ممکن است در هر یک از گزاره‌های علمی تردید کنند و حتی به گونه‌ای صریح آنها را  نادرست بخوانند. بر این پایه این شیوه، آسیب روش پیشین را ندارد، امّا به آسیبی دیگر مبتلاست. آسیب برهم زدن پیکرۀ سازوار احادیث یک موضوع که چه بسا در کنار یکدیگر، به یک مفهوم برسند و مجموع آنها، پیامی متفاوت با پیام یک یک آنها به تنهایی داشته باشد. امری که از سوی بسیاری از محققان دینی تجربه شده و احتمال و امکان تقیید و تخصیص بسیاری از احادیث مطلق و عام، آن را هشدار میدهد. این بدین معناست که ممکن است با دیدن مجموع روایت در یک حوزه خاص و اخذ نتیجه‌ای دیگر، گزاره علمی متناظر با آن را نه تنها رد نکنیم که به تصدیق آن برسیم. برخی مبانی نظری دلالت کننده بر لزوم مطالعه مجموعی احادیث  که از آن با اصطلاح (خانواده حدیث) یاد می‌شود و نیز نمونه‌های آن در کتاب «روش فهم حدیث» آمده اند و از این رو در اینجا به آن نمی‌پردازیم.[2]

1 ـ 3. روش پیشنهادی

آنچه این مقاله پیشنهاد می‌دهد، روش گفتگوی گام به گام مشارکتی است که از ترکیب پژوهش‌های مشارکتی و تحقیق‌های گفتگو مدار، شکل یافته است. در این شیوه، ما هیچ کدام از دو سوی تحقیق را تا پایان نمی‌بریم، بلکه درهر مرحله از مراحل جزئی تحقیق، یافته‌های هر یک از طرفین را با سوی دیگر تحقیق در میان مینهیم و گام بعدی پژوهش را بر اساس آنچه از این گفتگو بیرون میآید، طراحی میکنیم. در این روش، از آسیب  جزیی نگری در شیوۀ دوّم نیز جلوگیری میشود و خرد کردن پژوهش حدیثی، تنها تا آنجا ادامه مییابد که به یک بستۀ معنا دار متشکل از یک خانوادۀ حدیثی منتهی میگردد و بیش از آن،  ریزتر نمی‌شود و همین روال در پژوهش مربوط به علوم انسانی و تجربی نیز پی گرفته میشود. برای نمونه اگر احادیث طبّی را در بارۀ علل لاغری گرد میآوریم، لازم است افزون بر احادیث معرفی کننده خوراکی‌هایی که از فربه شدن جلوگیری میکند، احادیثی که شیوههای زندگی منتهی به لاغری را گوشزد میکند نیز یکجا و کنار هم گردآوریم مانند تعداد و چگونگی حمام کردن. همچنین در دانش پزشکی نیز به دنبال اسباب مختلف آن باشیم، نه آنکه تنها یک گزارۀ حدیثی  از امام صادق† مانند (أكل الحيتان يذيب الجسم [3]، خوردن ماهی، بدن را آب میکند)، را با یک گزارۀ پزشکی در بارۀ خوردن ماهی بسنجیم، زیرا بسی محتمل است که خوردن ماهی به طور طولانی و یا در کنار سایر کارها، به لاغری بینجامد همان گونه که در احادیث دیگر به همین نکته اشاره شده است[4]. ما در بخش بعدی به این موضوع اشاره میکنیم و اکنون به مراحل اجرایی این روش می‌پردازیم و امیدواریم که توضیح مراحل، به روشن شدن روش انجامد.گفتنی است این روش براساس واقعیتهای کنونی بنا شده است. در روزگار کنونی با کمبود اندیشمندانی روبروییم که در هر دو حوزۀ حدیث و یک دانش بشری به درجات عالی دانش دست یافته و فرصت سرمایه گذاری در پژوهشهای میان رشته اي را داشته باشند.

1‌ ـ 3 ـ 1. پیکربندی روش پیشنهادی

الف. امکان سنجی

مطالعۀ پیوسته و گسترده حدیث و آگاهی از پشت گرمی منظومۀ فکری امامت به قرآن که پاسخگوی نیازهای بشری است، میتواند حدیث را پاسخگوی پرسشهای انسان امروز معرفی کند ؛ امّا این به آن معنا نیست که همۀ آنچه را امامان میدانسته و یا حتّی بیان داشته‌اند، به ما رسیده باشد و یا حتّی بر فرض وجود و وصول، هر محدثّی بتواند پاسخ به پرسشهای هر علمی را درگنجینۀ حدیث بیابد و همۀ حدیث دانان، توانایی استخراج این پاسخها را داشته باشند. بسی حدیث دانان که از مفهومهای اوّلیه برخی علوم تجربی و حتّی علوم انسانی، تنها نامی شنیده و تصورّشان، در حدّ یک مفهوم لغوی است. حتّی آنان که یک گام جلوترند، گاه توان بازگرداندن همۀ مفاهیم نوین را به مفاهیم متناسبی که توان گفتگو با حدیث را داشته باشند، ندارند. افزون بر، برخی علوم نوین به گونه‌ای هستند که هیچ گزارۀ حدیثی مرتبط با آن ـ‌ دست کم در نظر نخست ـ به ذهن نمی‌آید، مانند فیزیک کوانتوم و شیمی آلی، مهندسی ترافیک و … . بر این پایه لازم است ابتدا انتظار پژوهش از احادیث و ارتباط احتمالی دانش بشری با آنها، معیّن شده و گسترۀ جستجو و فحص از مواد خام مرتبط و ناظر به موضوع، محدود شود، امری که در مرحلۀ بعدی بدان پرداخته میشود.

ب. هموار کردن مسیر گفتگو

پرسش، سکوی پرش پژوهشگر است و جهت دهنده به حرکت او. اگر از ابتدا و بی هیچ مقدمه از یک محدث بپرسیم: چگونه میتوان جنگلها را نجات داد و محیط زیست را حفظ نمود؟ و یا اگر سؤال کنیم: جدول مازلو در طبقه بندی نیازهای انسان تا چه اندازه، اعتبار دارد؟ شاید سؤال‌های درستی پرسیده باشیم، امّا آن قدر کلّی و دامنه دار هستند که در توان پاسخگویی یک پژوهشگر و محدّث نیست. برای این منظور باید پرسشهای کلّی را به پرسشهای ریزتری تقسیم کرده و در این ریز کردن، آنچه را پیشتر گفتیم در نظر گرفت. یعنی سؤال را باید چنان خرد کرد که بتوان بخش بزرگی از گنجینه و میراث حدیثی را به آن ناظر دانست وگرنه پرسش ما، نقشۀ پژوهش را ترسیم نمی‌کند و نمی‌توانیم محل جستجو از احادیث مرتبط را حدس بزنیم. ما باید بتوانیم ریز موضوعهایی پدید آوریم که یا خود از مصداقهای یک مفهوم طرح شده در احادیث‌اند یا با یک دو واسطه در زیر عنوانهای جامع مطرح شده در حدیث قرار میگیرند. در اینجاست که نیاز به گفتگوی دقیق و گام به گام پژوهشگران هر دو حوزۀ حدیث و دانش بشری، احساس میشود. پژوهشگر علوم انسانی و تجربی، باید سؤال را بشکافد و تا حدّ ممکن به مفاهیم بسیط تشکیل دهندۀ آن برسد و پژوهشگر حدیث هم باید بتواند هر یک از آن مفهومها را مصداق و منظور و مقصود یک مفهوم حدیثی کهن قرار دهد.

برای نمونه، اگر دانش روان شناسی و جامعه شناسی نیازمند به راههایی برای پیشگیری و یا درمان « تجمّل گرایی و تشریفات» است که در روایات به طور مستقیم به آن پرداخته نشده، باید بتواند آن را به عناصر ریزتری، مانند «  زیاده روی در حسّ زیبا دوستی، فخر فروشی، چشم و هم چشمی و…..» تقسیم کند تا پس از آن محدّث بتواند احادیث مربوط به جمال، اسراف، تکبّر، تفاخر، تکلّف و….» را به بررسی بنشیند. پس از این نیز مشارکت و گفتگوی روانشناس و محدّث، ضروری است زیرا ممکن است هنوز عناصر دیگری در میان باشند، همچنین نیاز است وزن هر یک از این عناصر در تشکیل مفهوم مرکّب و نهایی « تجمّل» مشخص شود تا مثلاً راههای جلوگیری از اسراف و تفاخر را بر راههای جلوگیری از تکلّف مقدّم بداریم و یا اهمیت بیشتری به آنها داده شود. روشن است که محدّث در اینجا نیاز به مفهوم شناسی لغوی، عرفی و سپس حدیثی دارد که شرح بیشتر آن در کتاب « روش فهم حدیث» و کتاب « اخلاق پژوهی حدیثی»[5] آمده است.

مفاهیم دیگر در سایر دانشهای بشری نیز نیاز به چنین تجزیه و تحلیلی دارند. نمی‌توان به یکباره مفهوم مدیریت را در احادیث کاوید، همان گونه که پدید آمدن علم مدیریت نیز دفعی و یکباره نبوده است، اما میتوان در بخش مدیریت نیروی انسانی به نکته مهم برنامه ریزی قبلی کار برای کارکنان و بازخواست بعدی از آنان اشاره کرد و آنگاه این قطعه از سخنان امام صادق ع را که میفرماید: (ورتب لكفاتك في كل يوم ما يعملون في غد، فإذا كان في غد فاستعرض منهم ما رتبته لهم بالأمس، وأخرج إلى كل واحد بما يوجبه فعله من كفاية أو عجز فامح العاجز وأثبت الكافي[6]، و برای هر یک از کارکنانت، کارهای فردایشان را  مرتب و معین  کن و فردا  آنچه  را برایشان مشخص کرده بودی از ایشان بخواه  و پس از ارزیابی کارشان، متناسب با لیاقتشان رفتار کن،  نالایق را کنار بگذار و لایق را استوار بدار )، ناظر به آن دانست و سپس در شرایط و زمینههای آن بحث کرد.

 دیگر نیازهای جوامع امروزین نیز، بیشتر مرکّب، پیچیده و در هم تنیده‌اند. برای نمونه مشکل ترافیک، مجموعه‌ای از بی نظمی، عدم رعایت حقوق دیگران، عجله و شتاب آلودگی، گذشت نکردن، تفاوت بیش از حدّ وسایل نقلیه، فقر اقتصادی، کمبود امکانات و تجهیزات، امکان رشوه دهی، ناآگاهی از قانون و محدودیتها و….. میباشد که تا هریک از آنها را یک به یک شناسایی نکنیم، امکان برقراری گفتگو با احادیث مرتبط با آنها را نخواهیم داشت.

ج. فرضیه سازی بر پایۀ دادههای حدیث

فرضیه، کلید آغاز پژوهش است و نقش راهنما را در فرآیند آن به عهده دارد. هستۀ بنیادین دانش، شناسایی رویدادهای به هم وابسته و تشخیص متغیّر مستقل و تابع در میان آنها است. فرضیه را میتوان حدس عاقلانه و احتمال عالمانۀ پژوهشگری دانست که از پس اندیشیدن به سؤال خود و با مطالعۀ متمرکز بر آن، کانون اصلی مشکل را یافته و راه حلّی هرچند بدوی به نظرش رسیده است. این  راه حلّ مفروض میتواند حدسی باشد و میتواند برخاسته از دو حوزۀ دانش بشری و حدیث باشد. ما آزاد هستیم هر حدسی را به صورت فرضیه درآورده و آن را بیازماییم، امّا هزینه و فرصت آزمودن هر چیز را در اختیار نداریم و از این رو ناگزیریم، فرض‌های خود را محدود کنیم و آن دسته را به مرحلۀ آزمون در آوریم که از مقبولیت نسبی و احتمال عقلایی موفقیّت و صحّت برخوردار باشند. در این جاست که احادیث میتوانند یاریگر ما باشند. اگر بتوانیم احادیث مرتبط با سؤال و مشکل را به شیوۀ مرحلۀ پیشین به پای میز گفتگو بکشانیم، آنگاه میتوانیم با دسته بندی آنها، فرضیههایی از درون حدیث و نه از بیرون، پدیدآوریم. این دسته بندی متناسب با هر علمی و حتّی هر سؤال و مشکلی میتواند متفاوت باشد.

برای  نمونه با نگاه به دانش نوین روانشناسی و برخی طبقه بندیهای آن، میتوانیم آن دسته از احادیث را که به ارتباط میان برخی رویدادها و صفات انسانی پرداخته احادیث تبیین کننده بنامیم. دسته‌ای دیگر را  نیز احادیثی قرار دهیم که  « نشانه شناسی» میکنند،  یعنی در  شناسایی یک بیماری روحی و یا عادت رفتاری ما را یاری میدهند و دستۀ سوّم نیز احادیثی باشند که با تشخیص علّت بیماری و حالت خاصّ روحی و گاه به طور مستقیم، راه مهار، درمان و یا تثبیت یک وضعیت روحی مثبت را نشان میدهند.

ادّعا این است که در هر یک از این سه دسته، امکان فرضیه سازی موجود است. به سخن دیگر، مطالعه و بررسی حدیث در انتهای راه نیست، بلکه باید درآغاز پژوهش و در آنجا که نیاز به یک فرض نخستین، اما نزدیک به واقعیت داریم، از حدیث بهره ببریم،  زیرا تعداد معتنابهی از احادیث به گونه‌ای هستند که میتوان از آنها، گزارههایی آزمون پذیر را استخراج کرد. اینجانب در دانش طبّ و روانشناسی، دو نمونۀ تجربه شده سراغ دارم که حاصل همکاری دارالحدیث و دو دانشجوی دکتری طبّ و روان شناسی است و در کتابهای « دانشنامه احادیث پزشکی» و « پژوهشی در فرهنگ حیاء» گزارش شده و نشر یافته‌اند.[7]

د. صحّت انتساب

به هنگام آوردن فرآوردهها براى برقرارى ارتباط و افكندن تناظر ميان گزارههاى دينى و علمى، هر يك از طرفين بايد بتوانند با اطمينان نسبى نظر ارائه شده را به حوزه شناختى خود منسوب دارند و از اين رو در حوزه دين و بويژه حديث بايد از روش بازيابى خانواده حديث سود جست و تنها در صورتى كه يك مجموعه درخور و با مضامين همسو و همساز فراهم آمد، اقدام به گزينش و چينش آنها نمود و در مرحله نخست، از مفاهيم متكلّفانه و با واسطههاى متعدد تحليلى، پرهيز نمود؛ به گونه اى كه با در اختيار نهادن ترجمه و به شرط توجه مخاطب به احاديث مشابه و هم مضمون، همان معناى ادعا شده به ذهن مخاطب خطور كند. و اين همان بحث حجيّت ظواهر در اصول است.

بر اين اساس، فرضيه ابتدايى از آن مقدار اعتبار برخوردار است كه ورود ما به فرآيند دراز مدت و پرهزينه آزمون و تحقيقات ميدانى براى  كاربردى كردن گزارههاى حديثى را توجيه كند. در صورت تشكيل خانواده حديث و گردآورى همه احاديث مرتبط و ناظر به موضوع مى‌توان، تا حدود زيادى، اجزاى طرحواره آغازين خود را تبيين نمود و ديدگاهى هرچند اجمالی و نه چندان شفاف از متغیرهای مستقل و و ابسته  را تصوير كرد.

هـ . ریزپردازی و نه نظریه پردازی

تجربه ناموفق هجوم به تهيه يك طرح جامع و يك نظريه كلى، به ما میآموزد كه سير كار را بايد برعكس نمود و از مسائل ريزتر آغاز كرد؛ مسئلههايى كه درباره آنها هم حديث هست و هم دانشهای نوین  بدانها پرداخته و نظريههايى را ابراز داشته‌اند؛ مانند خود شيفتگى؛ خشم و ترس (از زير مجموعه هوش هيجانى و بهداشت روانى در دانش روانشناسی و یا انحراف و جرم در علم جامعه شناسی). آنگاه در گام بعدى و شايد به وسيله نسلهاى بعدى، از كنار هم نهادن يافتههاى اين تحقيقات به سوى يك فرضيه جامع حركت كنيم؛ فرضيه اى كه لازم نيست واحد باشد، بماند و بپايد. اين سير حركتى با پيشينه ديگر حركتهاى علمى نيز همخوان است. در برخى از رشتهها، از مسائل جزيى و عينى آغاز كردند و سپس در مرحله بعدى و از پس سالها ارتباط و پيوند اين مسائل مجزا و جزيى، به نظريه پردازى كلان و جامع روى آوردند. اين به معناى در نظر نگرفتن اصول كلى، وضع شده و بنيادين در شناخت هستى از ديدگاه دين و نيز دانشمند درگير پژوهش نيست؛ چه آنها نيازى به پردازش دوباره ندارند و با ايمان مى‌آيند و همزاد با اعتقادند، بلكه به اين معناست كه تحقيق در باب صفاتى مانند كبر، خشم و لجاجت، و پژوهش درباره بزهکاری و اعتیاد، تنها فرع بر شناخت انسان و نظريه پردازى كلان درباره آدمى نيست و مى‌توان با داشتن دورنمايى از انسان و نگاه كلى به او به كار پرداخت؛ اگر چه رابطه متقابل را نفى نکرده و مى‌پذيريم كه وجود يك نظريه تأييد شده در باره انسان، به پژوهشهاى ميدانى و كاربردى در باره صفات او كمك شايانى مى‌كند؛ اما بحث بر سر وجود و عدم اين نظريه كلان و توان دستيابى به آن است.

و. آزمون فرضیه

در گستره تجربه‌های اینجانب و بر پایه گفتگوهای متعدّد با پزشکان و داروشناسان و روانشناسان، آزمون‌های بالینی در آزمایش فرضیه‌های بنا نهاده شده بر حدیث، بهتر پاسخ می‌دهند و بر آزمایش‌های درون آزمایشگاهی ترجیح دارند. یک تجربۀ اینجانب با گیاهان دارویی، ارتباط دارد. پس از جمع آوری احادیث پزشکی و جواب مثبت گرفتن از آزمایش «اثمد» یا همان سرمه به طریق آزمایشگاهی، به آزمایشگاه بزرگ گیاهان دارویی متعلق به  وزارت جهاد کشاورزی- که در آن سالها جهاد سازندگی نامیده میشد- پیشنهاد دادم که برخی از گیاهانی را که ما در دانشنامۀ احادیث پزشکی نام برده و خواص دارویی آنها را از زبان احادیث گزارش کرده ایم، تجزیه کنند و عناصر تشکیل دهندۀ آن را معین نمایند و بر اساس خواصّ عناصر موجود در آنها،آنچه را در حدیث داریم بسنجند، امّا پاسخ عزیزان آن بود که تجزیۀ یک گیاه به همۀ عناصر تشکیل دهندۀ آن، یک فرآیند طولانی و پرهزینه دارد و بهتر است که هر یک از داروهای گیاهی را بر روی همان بیماری بیازماییم که حدیث مربوطه، درمان او را با آن گیاه یا میوه، میسّر دانسته است.

برای نمونه اگر در کتاب خصال شیخ صدوق از امام صادق† نقل شده که: «البطیخ یذیب الحَصی فی المثانه[8]، خربزه سنگ مثانه را آب میکند»؛ و یا باقلا را خون ساز و آن را برای جلوگیری از پوکی استخوان مفید دانسته باشد[9] ما مي‌توانيم خربزه را به فردی که به بیماری سنگ کلیه یا مثانه مبتلاست، و باقلا را به كسي كه از پوكي استخوان رنج مي‌برد در  مقادیر مختلف، اما اندازه‌گيري شده و با طول مدت درمان معین به گونۀ حرفه‌ای بخورانيم و اين كار را بر روی داوطلبان متعدّدی بیازماییم و سپس به روش تجزیه و تحلیل آماری و دیگر روشهای معمول دانش پزشکی، اثرگذاری و موفّقیت دارو را در درمان بیمار بسنجیم.

این یکی از دیگر نقاطی است که لازم است طرف دیگر گفتگو، یعنی کارشناس داروسازی و پزشکی به عرصه بیاید و نظر خود را در انتخاب روش مناسب ارایه دهد و پیگیری و تجزیه و تحلیل نتایج را بر عهده بگیرد.

در دانش روانشناسی نیز واحد علوم روانشناختی پژوهشکده دارالحدیث، بر اساس روایات، به عامل اصلی حیا و نشانههای آن دست یافت و آنگاه بر اساس آنها، به تهیۀ آزمونی پرداخت که با تکمیل آنها از سوی داوطلبان، وجود و شدّت و ضعف حیا را اندازه گیری کرد. همچنین میتوان بر اساس احادیث ناظر به راههای ایجاد و تشدید حیامندی،  الگوهای مداخله را طرّاحی نمود و موفقیت آنها را در کلینیکها و مشاورهها آزمود.[10]

روانشناس مشاور میتواند با شکل دادن توصیۀ خود بر اساس آنچه از روایات به دست می‌آید،  مراجعه کننده را در تصحیح نگرش خود نسبت به مصیبت، راهنمایی کند و دردهای روحی او را پس از دریافت شوک سنگین از دست دادن عزیزانش تسکین دهد. جالب توجه اینکه در زلزله سهمگین بم و کرمان،  روزنامه پرشمار کیهان اقدام به چاپ مقاله‌ای کرد که برای نشان دادن امکان وقوع اخذ الگوهای مداخله از حدیث نوشته شده بود و توانایی احادیث را در  ارایه شیوه‌های تحمل مصیبت و مهار تنیدگی روحی ناشی از آن بر می‌نمود[11].

یک نمونۀ جدید در این میان، رسالۀ دکتری حجت الاسلام دکتر عباس پسندیده در بارۀ عوامل شادکامی در اسلام با رویکرد به روانشناسی مثبت گرا است. ایشان در طی سالیان درازی که به تحکیم روش و ساختن مدل برای این گونه پژوهشهای میان رشته‌ای اشتغال داشته، در این رساله، توانسته است بیشتر عوامل شادکامی را در احادیث شناسایی و معین کند، به گونه‌ای که به گفتۀ روانشناسان داور این رساله، می‌تواند در الگوهای مداخله به کار گرفته شود. گفتنی است عمومی سازی این الگو، زمانی میسر است که روانشناسان متعددی آن را در موارد متفاوتی  به کار ببرند و نتیجۀ دلخواه و مورد انتظار را بگیرند.

  1. مشکلات راه

آنچه در بخش پيش گفته آمد با سدها و موانعى هرچند خرد، روبرو است و  غفلتها و نقصها و برخی ناكاميها، راه بهره گیری از سخنان معصومان و آب حيات زندگى را بسته است. ما به برخى اشاره مى‌كنيم و در حدّ توان راه حل خود را پیشنهاد می‌دهیم.

2 ـ‌ 1. تقدّس دادههاى دينى

پژوهش و تحقيق در زمينه ترديد و شك، جوانه مى‌زند و يقين به درستى يك گزاره و يا اطمينان به نادرستى حتمى آن، تنها براى پايان پژوهش وکاربرد عملى آن مناسب است. از اين رو، گزارههايى كه از پيش پذيرفته شده و ادله ديگرى ردّ آن را ناممكن دانسته‌اند، نمى‌توانند پا در عرصه آزمون و خطا بنهند، بلكه خودْ معيار و محكى براى ردّ و قبول ديگر دادههاى علمى مى‌شوند. اين، شاید همان اصل ابطال پذيرى در آزمون تجربى فرضيههاست كه در مبحث ما نيز بايد مورد صدق بيابد.

نگاه ما به گزارههاى دينى، يك نگاه علمى محض نيست. ما سخنان ائمه‰ را همچون وجود شريف آنان، پاس مى‌داريم و حرمت مى‌نهيم و بنا به دليلهاى كلامى پذيرفته شده، حديث آنان را فراتر از عقل و هستى مى‌نشانيم و خلقت را با آنها تفسير مى‌كنيم. اينهاله تقدس، مانع از ورود گزارههاى دينى به فرآيند آزمون و خطا مى‌گردد و به اصطلاح قابليت ابطال پذيرى نمى‌يابند. به سخن ديگر، باورهاى درست بى‌دليل (Unjustified) به شمار مى‌آيند، نه گزارههاى درست مدلّل و موجّه ( knowledge propositional).

يعنى دليل درستى آنها را از درون آنها مطالبه نمى‌كنيم، بلكه در صادق بودن و معصوم و مبرا بودن گوينده از خطا مى‌جوييم. با اين نگرش، به يكباره همه احاديث، تاج تقدّس بر سر مى‌نهند و به توصيههايى اخلاقى و ارشادى مبدّل مى‌شوند و بى آنكه بتوان از آنها بهره برد، در گوشه و حاشيه زندگى جاى مى‌گيرند. پاسخ و راه حل چيست؟

براى پاسخ، اشاره به تقسيم بندى احاديث از حيث سند و دلالت، لازم است.

احاديث از نظر سند به دو گونه كلى قوى و ضعيف تقسيم مى‌شوند. منظور از حديث قوى آن است كه امكان ردّ آن نيست و حديث ضعيف، يعنى حديثى كه مى‌تواند راه اعتبار را بپويد و به مدد قرينههاى معنوى و تقويت مضمونى، به احاديث قوى ملحق شود. اين قرينهها، همان گونه كه مى‌توانند قرآن، سنّت پيامبر، و عقل باشند، مى‌توانند دادههاى علمى و تجربههاى قطعى بشرى نيز باشند.

از نظر دلالت نيز احاديث به دو دسته احاديث صريح و ظاهر و روايات مجمل و گنگ، تقسيم مى‌شوند.

در احاديث ضعيف، جا براى پژوهش و بررسى گشوده است و تبيين آن منحصر به گردآورى قرينههاى زبانى نيست، بلكه قرينههاى ديگرى مانند دادههاى تاريخى و تجربيات قطعى و علمی مى‌تواند ترديدها را بزدايد و بر اعتبار حديث بيفزايد.

براى آشنايان با علم اصول فقه و حديث، اين نكته مسلم است كه همه احاديث اخلاقى، تعليمى و حتی گاه فقهی، از گونه احاديث قطعى و با دلالت آشكار و صريح نيستند. تعداد قابل توجهى از آنها، داراى اسناد نه چندان قوى و ابهامهاى لفظى‌اند كه تنها از طريق قاعده «تسامح در ادلّه سنن» و يا تعاضد مضمونى و كثرت همراهى قرينههاى گوناگون اعتبار مى‌يابند كه نتيجه هيچ يك از دو راه، قطعيت حتمی و وجوب عمل نيست. اين به معناى جواز و احتمال ردّ آنها، از طريق گردآورى قرينههاى مخالف است و همين براى آغاز كار ميدانى و تجربى كافى است. اگرچه مى‌توان ادعا كرد كه بسيارى از احاديث اخلاقى در ميدان تحقيق، تاب مى‌آورند، اما پيش بينى صحت يك فرض، تأثيرى در ردّ و اثبات آن و لزوم پيمودن فرآيند منطقى آزمون آن ندارد.

افزون بر اين، ردّ معدودى از روايات منسوب به امامان، و وجود احتمالی روايات جعلى که با احاديث اصلى پيشوايان‰ آميخته‌اند، می‌تواند زمینه این تردید را به منظور روان شدن در پی قرینههای ناظر به حدیث فراهم آورد. این گفته به هيچ روى به معناى نفى همه روايات و سقوط كلى اعتبار آنها نيست، بلکه یکی از دلایل امکان و رَوایی تردید را بر می‌نماید. به عبارت ديگر، هر حديث در اين فرآيند، يك گزاره مستقل محسوب مى‌شود و ردّ و اثبات آن بر روند تحقيق ديگر احاديث تأثيرى ندارد. با اين نگرش، به آزمون كشيدن احاديث، نه ترديد در معصوم بودن امامان‰ است و نه ردّ احتمالى برخى از روایات به معناى تقدّس زدايى از حديث است.

بر این پایه، هرگاه متنى حديث دانسته شده، در فرآيند تحقيق تاب نياورد، آن را تا ظهور ترديد در صحت شيوه و نتيجه آزمون علمی، كنار مى‌نهيم و معتقد مى‌شويم كه راويان اشتباه كرده‌اند و يا به نادرستى به راويان منسوب شده است و يا دلالت آن ابهام دارد و نيازمند قرينههايى براى ارائه فهم روشمند و صحيح از آن است. در اين صورت ادله تسامح در سنن را شامل آن نمى‌دانيم، بلكه اين متن را مشمول قاعده «ردّ العلم» مى‌دانيم كه راه اعتدال ميان ردّ يكباره و نسنجيده حديث و قبول و باور ساده لوحانه است. گفتنى است  اين شيوه، از احاديث برگرفته شده است که تنها به دو حدیث امام على† و امام صادق† اشاره می‌کنیم. اميرالمؤمنين علي† مى‌فرمايد:

إذا سمعتم من حديثنا، ما لا تعرفونه فردّوه إلينا وقفوا عنده و سلّموا إذا تبيّن لكم الحق و لا تكونوا مذاييع عجلى، فإلينا يرجع الغالى و بنا يلحق المقصّر[12]؛

چون حديثى از ما شنيديد كه به معنایش پى نبرديد، آن را به ما بازگردانيد و در آن توقف كنيد و چون حق برایتان روشن شد، بپذيريد و عجول و شتابزده مباشيد كه تندرو به سوى ما باز مى‌گردد و كندرو به ما مى‌پيوندد.

حدیث دیگر، گفتگوی سفيان بن السمط با امام صادق† است. او می‌گوید:

         قلت لأبي عبد الله†: جعلت فداك إن الرجل ليأتينا من قبلك فيخبرنا عنك بالعظيم من الأمر فيضيق بذلك صدورنا حتى نكذبه، قال : فقال أبو عبد الله†: أليس عني يحدثكم ؟ قال: قلت: بلى. قال: فيقول لليل: إنه نهار، وللنهار: إنه ليل ؟ قال: فقلت له: لا. قال: فقال: رده إلينا فإنك إن كذبت فإنما تكذبنا [13].

                   به امام صادق† عرض کردم: فدایت شوم، کسی از سوی شما خبری برای ما می‌آورد که سینههامان از بزرگی آن تنگ می‌شود تا آنجا که شاید او را تکذیب کنیم.  امام صادق† فرمود: آیا از سوی من با شما سخن نمی‌گوید؟ گفتم: چرا. فرمود: آیا به شب می‌گوید: روز و به روز می‌گوید:  شب ؟ گفتم: نه (تا این حد). فرمود: خبر را به سوی ما بازگردان که اگر تکذیب کنی، ما را تکذیب کرده‌ای.

اين تعامل، يكسويه نيست و بهره‌هايى از حديث، نصيب علم و بهره‌هايى از علم، نصيب حديث مى‌شود.

از زاويه اى ديگر، بيشتر روايات ما، مانند سخنان ديگران، ظهور و نه صراحت دارند و اين بدان معناست كه ممكن است مقصود اصلى امام† از سخن خويش، با معناى بدوى و آنچه در آغاز و با يك نگاه ساده فهميده شده است، متفاوت باشد و اين تفاوت از پيمودن راههاى معمولى، مانند گردآورى قرينهها و يافتن زمينهها، شرايط و اسباب صدور حديث به دست نيايد و تنها در ميدان تجربه عملى و آزمايشگاهى مشخص گردد. اينجا نيز هراسى از تجربه و آزمون و خطا نيست؛ چه، ظهور، يك مفهوم كشدار است و از قلّه صراحت تا درّه ابهام، امتداد دارد و فرض تغيير معناى اوليه و تبديل آن به معناى ثانويه، مساوى دست كشيدن از ظهور نيست.

به عبارت ديگر، آزمون و خطا و تجربه، فهم ما را دگرگون مى‌سازد و نه معناى اصلى حديث و مقصود گوينده آن را تا از دست بردن در معنای حديث و شكستن تقدس آن به هراس افتيم. اين درست، مانند يافتن احاديث متعارض است كه به هنگام دستيابى به آن، هرچند از پس قرنها كاوش و بحث، گاه فهم ما را از معناى حديث اول تغيير مى‌دهد. آنچه در اينجا رعايتش لازم است، تقيّد به منطق و شيوه درست فهم حديث است؛ يعنى دادههاى تجربى و علمى، بايد از طريق روشهاى رايج، معناى جديد و تازه فهم را به حديث نسبت دهد و با قواعد زبان عربى و ديگر ضابطههاى حاكم بر فهم نصوص دينى، سازگار باشد.

يك نمونه بارز در اين ميان،  همان احاديث طبّى هستند كه چون در مقام عمل و تجربه درآمدند، در برخى موارد تأييد نگشتند و از اين رو، شيخ صدوق آنها را نه از نوع احاديث قانونى و كلى، بلكه از دسته احاديث خاص و موردى دانست كه با توجه به شرايط زمانى و مكانى خاص مخاطب، معنا مى‌يابد و صحت آن منوط به حصول همه آن شرايط و زمينههاست[14].

از اين رو، ما مى‌توانيم برای نمونه احاديثى را كه ميان خوردن انگور و راندن افسردگى ارتباط برقرار كرده‌اند؛ به بوته آزمايش درآوريم و در صورت تأييد، آن را به امامان معصوم و عالم خود† نسبت دهيم و آنجا كه تأييد نشد، در صورت ضعف سند، آن را به امامان نسبت ندهيم و حتى با مشاهده برخى قرينههاى ديگر، ساختگى بخوانيم.  در صورت صحت و اعتبار سند، نیز در عموميت و ابديت حدیث، ترديد روا می‌داريم، زیرا این دو مفهوم،  منطوق صريح روايات نيستند، به همان دلیل که شیخ صدوق برخی احاديث طبّى را  عمومى، جاويدان و براى هر زمان و مكان ندانسته است.

 در صورت اخير، راهى براى يك پژوهش گسترده ديگر را گشوده ايم و آن بازيابى شرايط و زمينههايى است كه راه درمان پيشنهادى معصوم† را موجّه و معقول كرده بوده است.

گفتنى است نمونه مذکور، شاهدى بر عدم عموميت دارد و آن توصيه خوردن انگور سياه به پيامبران است و آن هم در واقعه توفان نوح؛ یعنی افراد خاص و یا زمانهای ویژه. راههاى ديگري كه احاديث براى درمان افسردگى پيشنهاد ميدهند، مانند شستن لباس و نظافت سر و گردن نیز مى‌تواند قرينه اى بر عدم انحصار و متعدد بودن راههای متناسب با بيماران و گرفتاران گوناگون باشد.

2 ـ 2. ناآشنايى با روشهاى تجربى

ناآزمودگى در تحقيق، از بزرگ ترين موانع پيشبرد آن است و به كار بستن روش تجربى براى تحقيق گزارههاى دينى، مستلزم وجود پژوهشگرانى است كه در دو حوزه دين و علم و در بحث ما، حديث و روانشناسى به خوبى و به شيوه مدرسه اى درس آموخته و تجربه اندوخته‌اند و اين مطلوب، هم اكنون حاصل نيست؛ اگرچه متخصصانى داريم كه در كنار زمينه اصلى تحقيق خود، با كليات حوزه ديگر آشنا شده‌اند، اما اين مقدار آشنايى براى نظريه پردازى و بهره گيرى كامل از هر دو شاخه علم و دين، بسنده نيست، بويژه آنكه پيشينه اين همكارى متقابل در جهان غرب، قرين موفقيت نبوده است و دادههاى دينى منسوب به مسيحيت و نيز كوته بينى برخى از عالمان دينى، از بارور شدن آن جلوگيرى نموده است.

نمونه را، برخى از كشيشان با ورود به عرصه علم روانشناسى، به جاى كار طاقت فرسا براى تأليف اين دو حوزه و كاربرد روش درازدامن و وقت گير آزمون و خطا، بيشتر از روانشناسى وام گرفتند تا در وعظ و خطابه و مشورتهاى محلّى و اجتماعى، شأنى نو براى خود و يا مذهب بسازند. از اين رو، بدون تتبع كافى و تنها با چنگ زدن به يكى دو آيه انجيل و جمله كوتاه، انبوهى از تحليلها، استنباطها و نتيجههاى كم ارتباط را متكلّفانه، بر آن بار مى‌ساختند و سپس آن را رها مى‌كردند، بدون آنكه اين اطلاعات را به صورت يك فرضيه كارگشا و آزمون پذير درآورند تا با روشهاى معمول، به تأييد و ابرام و يا ردّ و انكار آن بپردازند. اين جريان در ايران نيز، هرچند با گستره‌اى كمتر، تكرار شده و برخى هوشمندان و دانشمندان آشنا با هر دو حوزه را به واكنش واداشته است.

بر اين اساس، پيشنهاد مى‌شود كه به تربيت پژوهشگران آشنا با هر دو حوزه بپردازيم، اما نه با شيوه معمول كه فقه و اصول را اصل و حديث و تفسير را فرع قرار مى‌دهند و نه آن گونه كه در برخی دانشگاهها، مقدمات علم خوانده مى‌شوند و تمرين‌هاى عملى و شيوههاى پژوهش كمتر آموخته مى‌شوند.

2 ـ‌ 3. راههاى به بن بست رسيده

ارائه پيشنهادهاى خام و راههاى پيموده شده ناتمام در ايران، تأثير سوء در بهره گيرى از دين و حديث در دانشهای نوین  داشته است. هجوم نسجيده و يكباره براى پى ريزى نظام جامع و كلان هر یک از علوم اسلامى، بدون توجه به داشتههاى اندك ما در اين باره و خردسال بودن اين علم نوپديد و نيز در دست نداشتن زيرساختهاى اساسى آن، ما را نه تنها به نظريه جامع نرسانده، بلكه با كلى گوييهايى در باره حقيقت انسان، نفس و روح، هویت جامعه، اصول مدیریت  و اقتصاد، به انتها رسیده است. اين طرحوارههاى كلى از صراحت لازم برخوردار نبودند و  افزون بر ابهام و اجمال، گاه به تضادهاى درونى نيز گرفتار بودند. این تلاشها نتوانستند براى پژوهشهاى كاربردى، زمينه سازى و براى تحقيقات ميدانى بسترسازى كنند و از پاسخ به پرسشهاى جزيى و عملی درماندند.

اين سير، ديدگاه نوميدان را تقويت كرد و منجر به جدايى دوباره و ژرف شدن گسل نخستين ميان عالمان دو حوزه علم و دين شد؛ اما امروزه، احساس درد مشترك، علقههاى نهفته را نمايان ساخته است. آگاهى مشترك حوزويان و دانشگاهيان از قابليت‌هاى هر دو طرف و درد مزمن عقب ماندگى جامعه ايرانى با آن همه سابقه درخشان تمدنى و قابليت‌هاى نژادى و فرهنگى، دگربار ضرورت اين هم انديشى و همكارى مشترك علمى را بر مى‌نمايد و از اين رو امید به ثمردادن این همكارى دوباره جوانه زده است.

نتیجه

اگر بتوانیم از قابلیت­های کنونی اندیشمندان معاصر سود جسته و گفتگوی میان صاحب­نظران حوزه­های مختلف را در یک بستر مناسب و هموار گردآوریم و از مسائل مورد انفاق و غیر کلان آغاز کنیم. می­توانیم در آیندۀ نه چندان دور شاهد هم­اندیشی­های ژرفتری باشیم. این کار بزرگ نیازمند وقت­گذاری، عرق ریزی روح و ذهن و روشن اندیش هر دو سوی گفتگو و بالا بردن آستانه تحمل هر یک از طرفین است. افزون بر این لازم است از پژوهش‌های جدیدی که ناظر به مسائل نوپدید آموزش و تحقیق‌های میان رشته‌ای در مغرب زمین صورت گرفته است. آگاه شد[15] و در کنار بومی سازی آنها به تطبیق آن بر وضعیت خود همت گماشت. گفتنی است هر دو سوی این تعامل باید از سطحی نگری و شتابزدگی بپرهیزند و هر یک در حوزۀ تخصصی خود، به طور عمیق اندیشیده و مطالعه کرده باشند تا راه‌های حل مسائل نوین را کشف و یا ابداع کنند؛ به امید آن روز که برای حل مشکلات فردی و اجتماعی به سرمایه‌های بر جای نهادۀ اهل بیت‰ مراجعه کنیم و از این دریای معرفت، گوهرهایی ناب را صید کنیم.

کتابنامه

1 . بالاساب رامانیام چاندرا موهان، یادگیری و تدریس میان رشته‌ای در آموزش عالی؛ نظریه و عمل، ترجمۀ دکتر محمدرضا دهشیری،تهران، نشر پژوهشکدۀ مطالعات فرهنگی و اجتماعی، اول، 1389­.

2. حسن بن علی شعبه حرّانی، تحف العقول، تهران، دار الکتب الإسلامیّة، 1376 هـ . ق.

3. حلوانی، نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، تصحیح ابطحی، قم موسسه امام مهدی (ع) ، 1408 ، هـ . ق.

4­.  کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تصحیح غفاری،تهران، دار الکتب الاسلامیه ، 1388، هـ . ق.

5­. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، بحار الانوار، تحقیق:‌ دار إحیاء التراث، بیروت، اول، 1412 هـ . ق.

6. محمّد بن حسن صفار قمي (معروف به ابن فروخ)، بصائر الدرجات، کتابخانۀ آیة الله مرعشی نجفی، قم، اول، 1404 هـ‌. ق.

7­. محمّد بن علی ابن بابویه (معروف به شیخ صدوق)، الاعتقادات، تحقیق: عصام عبدالسیّد، دارالمفید، بیروت، دوم، 1414 هـ . ق.

8 .——  ، الخصال، تصحیح غفاری، قم، انتشارات جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، اول، 1403 هـ . ق.

9. مسعودی، عبدالهادی، آسیب شناخت حدیث، قم، نشر زایر، اول، 1389.

10. — ——-  ، روش فهم حدیث، تهران، اننشارات سمت،سوم، 1386.


[1] . ر ک :  مسعودی، عبدالهادی، آسیب شناخت حدیث، درس پانزدهم، دخالت خواسته‌ها و دانستهها،  قم، نشر زایر، اول، 1389.

[2] . ر ک :  مسعودی، عبدالهادی، روش فهم حدیث، فصل خانواده حدیث،  تهران، ایران، اننشارات سمت،سوم، 1386.

[3] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تصحیح غفاری، ج 6 ص  323، حدیث  6 – علي بن محمد بن بندار، عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله†.

[4] . ر. ک : همان، ص 324.

[5] . کتاب اثر حجه الاسلام دکتر عباس پسندیده و ازکتابهای درسی دانشکده علوم حدیث است که با همکاری سازمان سمت منتشر شده است.

[6] . حلوانی، نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، تصحیح ابطحی، قم ، 1408 قمری، ص  117،  حدیث 58.

[7] – نمونۀ طبّی این کار « اثمد»  یا همان سرمه و اثر آن بر دستگاه بینایی است. گزارش علمی این پژوهش در مقدمه کتاب دانشنامه احادیث پزشکی، اثر آیت الله ری شهری، ص 21 تا 23 آمده است.  نمونۀ روانشناختی نیز تهیه آزمون « حیاسنجی» از سوی همین موسسه با کمک دکتر گلزاری  است.

[8].  شیخ صدوق ، الخصال، ص 443، حدیث 36.

[9] . کلینی ، الکافی، ج 6 ص 344، حدیث 1.

[10] . این پزوهش حاصل همكارى دكتر گلزارى و حجت الاسلام دکتر پسنديده در موضوع حياست. در اين پژوهش همه احاديث باب حيا گردآورى و دسته بندى شد. آن گاه، يك به يك ترجمه و به بحث جدّى گذاشته شد و جناب دكتر گلزارى نيز تناظر ميان دادههاى حديث و دانش روانشناسى را تبيين و گوشزد كردند. سپس بر اساس احاديث توصيف گر حيا و نشانه شناسى شخص با حيا ـ كه در احاديث متعددى به آن تصريح و يا اشاره شده بود ـ آزمون حياسنجى تدوين و عرضه شد. همچنین طرحهاى «دلبستگى به خداوند»، «حسادت»، «حسرت»، «خشم»، «مهارتهاى مقابله با تنيدگى» و… نیر مورد مطالعه قرار گرفته و برخی نشر یافته است.  در این طرح‌ها نيز يك تحصيلكرده روانشناسى در كنار یک متخصص در حديث ـ كه همه احاديث موضوع  را در اختيار دارد ـ قرار مى گيرد و بر اساس نيازهاى روز و نشانهها و اشارات احاديث، پرسش سازى و فرضيه سازى آغاز مى شود. بقيه كار و طرح مانند باب حياست؛ يعنى همان روش فعال مشاركتى و گفت و گوى گام به گام.

[11] . مجله علوم حدیث، شماره 31، مقاله شیوههای تحمل مصیبت، جالب توجه اینکه این مقاله ابتدا در انجمن روانشناسان ایران ارایه و نقد شد و در همان جا یکی از روانشناسان به صراحت گفت: من برادرم را از دست داده‌ام و این احادیث برایم تسکین بخش بود.

[12] . ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 116، حدیث اربعمائه، و ر. ک: علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 2، ص 189 .

[13] . صفار قمي، بصائر الدرجات، ص 557، حديث 3.

[14]  . ر. ک : شیخ صدوق، الاعتقادات، ص115.

[15] . مانند مجموعۀ «یادگیری و تدریس میان رشته‌ای در آموزش عالی؛ نظریه و عمل، نوشتۀ بالاساب رامانیام چاندرا موهان، ترجمۀ دکتر محمدرضا دهشیری، … تهران، نشر پژوهشکدۀ مطالعات فرهنگی و اجتماعی، اول، 1389.

ثبت دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*

17 + 8 =