نقد ادّعای تأثیرپذیری اعتقاد امامیه درباره «ویژگیهای امامان» از باورهای ایرانیان باستان
در میان آموزههای اعتقادی شیعه امامیه، آموزهای با عنوان «ویژگیهای امامان» وجود دارد که با باورهای اعتقادی ایرانیان باستان درباره پادشاهانشان شباهت ظاهری دارد. این شباهت موجب گشته که عدّهای از مستشرقین ادّعای تأثیرپذیری باورهای اعتقادی امامیه از باورهای ایرانیان باستان را مطرح کنند. این ادّعا در مقاله حاضر تبیین و به دلایل چهارگانه ذیل نقد شده است: اولاً: این شباهتها، شباهتهایی ظاهری با تفاوتهای سنخیتی و ماهوی است. ثانیاً: برفرض که تفاوت ماهوی بین دو باور وجود نداشته باشد و ازنظر ماهوی نیز هر دو یکسان باشند، باز اثبات تأثیرپذیری یکی از دیگری ممکن نیست؛ چراکه باورهای شیعی در رابطه با ویژگیهای امامان در دهه نخست هجری و قبل از ارتباط مسلمانان با ایرانیان تأسیس شده است. ثالثاً: متون و منابع حامل باورهای ایرانیان باستان غالباً متونی نامعتبر بوده با اعتبارسنجی های علمی امکان اثبات سندیّتشان وجود ندارد و نمیتوانند مستند ادعای تأثیرپذیری باورهای امامیه باشند. رابعاً: تدوین و تألیف بسیاری از این منابع مربوط به سالها بعد از ورود اسلام به فلات ایران بوده است، بنابراین نهتنها نمیتوان ادّعای تأثیرپذیری آموزههای امامیه از باورهای ایرانیان باستان را پذیرفت، بلکه احتمال بهعکس بودن آن و تأثیرپذیری باورهای منتسب به ایرانیان باستان از آموزههای اسلامی شیعی، قویتر خواهد بود.
امامت از مسائل اعتقادی ابلاغ شده از سوی پیامبر اسلام(ص) در طول مدّت رسالت ایشان بود که از یومالدار یعنی همان روز آغازین تبلیغ اسلام که پیامبر اکرم(ص) حضرت علی(ع) را بهعنوان وصی خود معرفی نمود (مفید،: ۱۴۱۳، ۷) تا روز غدیر که از مسلمانان بر آن بیعت ستاند (حلی: ۱۴۲۵، ۲: ۱۸۵)، همواره مورد اهتمام آن حضرت بود و بعد از ایشان نیز بهعنوان اصلی اعتقادی در میان امامیّه مطرح و ممیز شیعه از پیروان مکتب خلفا بود. در تبیین همین اصل و شناخت مفهوم و مصادیق امامان، خصوصیاتی برای آن حضرات مطرح شده است که در مباحث کلامی از آن به «ویژگیهای امامان» تعبیر میشود. ازجمله این ویژگیها میتوان به چهار ویژگی زیر اشاره کرد:
همراهی امامان از سوی روحالقدس:
روحالقدس از دو واژه «روح» و «قدس» ترکیب یافته است. «روح» در لغت از ريح (باد) مشتق شده است (ابن فارس: بیتا، ۲: ۴۵۴)؛ چنانچه در روايتي كه مرحوم كليني در كافي نقل کردهاند، آمده است: «إِنَّمَا سُمِّيَ رُوحاً لِأَنَّهُ اشْتَقَ اسْمَهُ مِنَ الرِّيح (کلینی: ۱۴۰۷ق، ۱: ۱۳۳ )» درواقع همانگونه که وزيدن باد موجب طراوت، زندگي و حيات ميگردد، با دميده شدن روح نیز بدن و قلب، زندگانی و حيات مییابند. واژه «قدس» نیز در لغت به معنای مقدّس و پاکشده آمده است (ابن منظور: بیتا، ۶: ۱۶۸)، بنابراین روحالقدس یعنی روح پاک و منزه که بنابر روایات دینی در وجود برخی از انسانهای خاص دمیده میشود (صفار: ۱۴۰۵، ۱: ۱۹).
با توجه به آنچه در روايات متعدد بیانشده، خداوند پنج روح آفريده است (كلينى: بیتا، ۱: ۲۷۲) که عبارتاند از: «روح الحياة»، «روح القوة»، «روح الشهوة»، «روح الايمان» و «روحالقدس». از میان انسانها، کافران تنها از سه روح حياة، روح قوّة و روح شهوة برخوردارند، امّا مؤمنین علاوه بر آن سه روح دارای روح الایمان نیز میباشند و درنهایت پیامبران الهی و امامان معصوم علاوه بر آن چهار روح، صاحب روح پنجم یعنی روحالقدس نیز میباشند (صفار: بیتا، ۱: ۴۴۷). این روح در حقيقت نيروی غيبی الهی است که برتر از روح الایمان بوده و مخزن آن زير عرش است و در قلب انبیاء و امامان و برخي از انسانهای صالح (البته پرتوهایی از آن) به جهت نصرت و قدرت بخشيدن به آنها دميده ميشود (کلينى: بیتا، ۱: ۳۸۹؛ ابن بابويه: ۱۳۹۸ق، ۱۷۱). اين روح نشانگر مرتبهای والا از مقام علمی، معنوی و قرب فراوان صاحب آن به پروردگار متعال است. مؤمن در آن حالت، جز حق نمیگوید و در دفاع از حق کوشا بوده و بهواسطه آن تأیید خواهد گرديد، همانگونه که این روح، عيسى(ع) را تأیید میکرد و آن حضرت به یاری آن مردگان را بهفرمان خدا زنده میکرد (مائده: ۱۱۰).
برای روحالقدس در منابع شیعه، ویژگیهایی چون موهوبی و غیر اکتسابی (كلينى۱۴۰۷ق، ۱: ۲۷۲)، مقول به تشکیک (فيض كاشاني: ۱۴۰۶ق، ۳: ۶۳۰) و مخلوق بودن (ابن بابويه۱۳۹۸ق، ۱۷۱) و همچنین عدم وجود غفلت و خواب در اين روح (آنهم برخلاف چهار روح ديگر) (كلينى: ۱۴۰۷ق، ۱: ۲۷۲) و پی بردن بهتمامی علوم و حقايق (عیاشی: بیتا، ۲: ۲۷۰) و صاحب عصمت شدن (صفار: ۱۴۰۴ق، ۱: ۴۴۷) و یافتن قدرت بر حكم و قضاوت يافتن بهواسطه آن (صفار: ۱۴۰۴ق، ۱: ۴۵۱)، بیان شده و تأکید گشته که زمین از صاحب روحالقدس خالی نمیماند (كليني: ۱۴۰۷ق، ۱: ۲۷۲).
برخورداری امامان از طینت و سرشتی ویژه
واژه «طینت» از طین بهمعنای گِل گرفته شده و در لسان قرآن و روایات به مادّه اوّلیه آفرینش انسان، طینت اطلاق میشود و آفرینش از طین در آیه }هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ{ (أنعام: ۲) و در آیات دیگر نیز بارها تکرار شده است (صفار: ۱۴۰۴ق، ۱: ۱۴)؛ اما باید توجه داشت طینت گونههای متعدد و متفاوتی دارد و بر اساس برخی از روایات سرشت اهلبیت( با سائر سرشتها تمايز داشته و در ابواب متعددي از منابع حدیثی و کلامی شيعه به این تمایز اشاره شده است:
در كتاب شريف كافي «بَابُ خَلْقِ أَبْدَانِ الْأَئِمَّةِ وَ أَرْوَاحِهِمْ وَ قُلُوبِهِمْ(ع)» در حديث دوم اين باب از امام صادق(ع) چنين نقل شده که: «خداوند ما اهلبیت( را از نور عظمت خود خلق نمود، سپس خلقت ما را به تصوير درآورد به گل و طينتي پنهان در زير عرش، و پس از آن نور ما را در آن طينت و سرشت قرار داد و آنگاه ما خلقت و بشري نوراني گشتيم، كه هيچ خلقي در خلقت، شريك با ما نميشود… » (كليني: ۱۴۰۷ق، ۱: ۳۸۹)
و نیز در باب نهم از كتاب شريف بصائر الدرجات تحت عنوان «بابُ فِيهِ خَلقُ أبدانِ الأئمّة ع و قُلوبِهم و أبدانُ الشِيعةِ و قلوبِهم لِئَلا يَدخل الناسَ الغُلوُ فِي عَجائب عِلمهم» در حديث اول اين باب امام صادق(ع) میفرماید: «خداوند تبارك و تعالي حضرت محمد(ص) را از گِل و گوهري تحت عرش خلق نمود و از اضافه گل او سرشت امیرالمؤمنین را ايجاد نمود و سپس از زياده گِل ايشان گِل ما اهلبیت را خلق نمود… » (صفار: ۱۴۰۴ق، ۱: ۱۴)
انتصاب الهی داشتن
در منابع امامیّه، اعتقاد به آموزه انتصاب الهی امامان از مهمترین باورهای امامیه در مسئله امامت است. از نگاه ایشان امام همانند پیامبر از سوی خداوند تعیین میشود و حق انتخاب امام تنها در اختیار خداوند قرار دارد. در قران کریم آنگاهکه از امتحانات و آزمایشهای ابراهیم نبی(ع) سخن به میان میآید، درنهایت میفرماید: }إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا{ ( بقره: ۱۲۴) و بهخوبی بیان میدارد که نایل آمدن به این مقام و عهد، جز به خواست خداوند و اراده الهی تحقّق نخواهد یافت.
در كتاب شريف كافي که از مهمترین منابع دستیابی به باورهای شیعه است، بابي به این مسئله، با عنوان «بَابُ أن الْإِمَامَةَ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْهُودٌ مِنْ وَاحِدٍ إِلَى وَاحِدٍ(ع)» اختصاص يافته است. در حدیث اوّل این باب ابو بصیر میگوید: روزی نزد امام باقر(ع) نشسته بودیم که سخن از نام اوصیاء و جانشینان رسول خدا به میان آمد، من نیز نام اسماعیل (فرزند بزرگ امام صادق(ع)) را بردم. حضرت بلافاصله در پاسخ من فرمودند نه ای أبامحمد به خدا قسم امر جانشینی و وصایت دست ما نیست، آن جایگاه تنها در دست خداوند است و یکی را پس از دیگری به این مقام منصوب میدارد (کلینی: ۱۴۰۷ق، ۱: ۲۷۷).
انتقال منصب امامت از پدر به پسر
براي يافتن اين باور در عقاید شيعيان مهمترین منبع روايات معصومين است، خصوصاً روایاتی که ذيل آیه ۲۸ سوره زخرف }وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون{ آمده اند و به شایستگی اين باور شيعيان را تبيين میکنند؛ چراکه معصومين( مراد از «کلمه باقیه» را در اين آیه، امامت دانستهاند که خداوند تبارک و تعالی آن را تا روز قیامت در عَقِب و نسل امام حسین(ع) به صورت وراثتی قرار داده است (بحرانى: ۱۳۷۴ش، ۴: ۸۵۳).
در این زمینه ابو بصير، نقل می کند که روزی از امام باقر(ع) از قول خداوند عز و جل }وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ{ سؤال نمودم، پس آن حضرت در پاسخ فرمودند: مراد از «عقب» در آیه، ذریّه حسین بن علی( می باشد که از زمانی که امامت به او منتقل شد همچنان این امر از پدری به فرزند در ذریّه او منتقل می شود و هیچ گاه به برادر و یا عمو منتقل نخواهد شد (بحرانى: ۱۳۷۴ش، ۴: ۸۵۳).
همچنین مفضل بن عمر نقل می کند؛ به امام صادق(ع) عرض نمودم یابن رسول الله از قول خداوند عزوجل}وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ{ خبر دهید؟
آن حضرت در پاسخ فرمودند: خداوند از این آیه چنین اراده نموده است که امامت را در ذریّه حسین بن علی(ع) تا روز قیامت قرار دهد. پس دوباره از ایشان سؤال نمودم چگونه است که خداوند امامت را در ذریّه امام حسین(ع) قرار داده است نه در ذریّه امام حسن(ع) در حالیکه هر دو از فرزندان رسول الله(ص) و سرور جوانان بهشتند؟
امام در پاسخ فرمودند: ای مفضل موسی و هارون نیز هر دو برادر و از رسولان الهی بودند و لکن خداوند نبوّت را در ذریّه هارون قرار داد و هیچکس نیز نمی تواند این سؤال را کند که چرا خداوند نبوت را در ذریه موسی قرار نداد و یا اینکه چرا امامت در ذریّه حسین(ع) قرار گرفته است نه در ذرّیه حسن(ع)، چرا که خداوند در افعالش حکیم است و مورد سؤال قرار نمی گیرد و اوست که از افعال دیگران سؤال می کند (بحرانى: ۱۳۷۴ش، ۴: ۸۵۴).
و نيز حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه ميفرمايند: «همانا امامت از قريش بوده كه درخت آن را در خاندان بنیهاشم کاشتهاند. مقام ولايت و امامت درخور ديگران نيست و ديگر مدعيانِ زمامداري، شايستگي آن را ندارند» (رضي: ۱۴۱۴ق، خطبه ۱۴۴)
این ویژگیها در منابع دست اول شیعی وهمچنین بسیاری از آنها در کتابهای حدیثی، کلامی و تفسیری اهل سنت ذکر شده و تألیفات متعددی که در زمینه امام شناسی و مناقب و فضائل اهلبیت( نگاشته شدهاند آنها را گرد آوردهاند اما در این میان نکته جالب آن است که در باورهای منتسب به مردمان ایران باستان درباره پادشاهانشان که در سده اخیر بهسرعت رواج یافتهاند، برخی باورهای هم گون با آموزههای اعتقادی امامیه درباره امامان وجود دارد که شباهتهایشان به آموزههای امامیه هر محققی را به تأمل وا میدارد، باورهایی مانند:
وجود فرّه ایزدی در پادشاهان ایرانی
اوّلین ويژگي بهظاهر مشترك پادشاهان در باور ايرانيان و امامان در باور شيعيان، همراهي پادشاهان باستانی ایرانی از سوی فرّه ایزدی است كه سبب تأیید، توفيق و فرهمندي پادشاهان ميشود. در اين باور، آدمي به جهت تقرّب به خداوند، در ابتدا دارای نیرویی غیبی شده و سپس نسبتي با خلق پيدا کرده و حق تصرف در آنها را پيدا ميكند. در باور ایرانیانکهن فرّه به جهت پرهيزكاري و ويژگيهاي دروني به پادشاه داده شده و باعث میشود وی نوعي سلطنت بر خلق يابد.
واژه «فرّ» در لغت؛ به معنای شأن، شوكت، رفعت و شكوه (دهخدا: ۱۳۷۷ج، ۱۷۰۰۱؛ رضي: ۱۳۸۴ش، ۲: ۱۵۰) و در اصطلاح «فّر ایزدی» یا «فرّ کیانی»، فروغی ایزدی است که چون بر دل کسی بتابد از همگان برترگشته و برازنده تاج و تخت میگردد و همواره بر دشمنان خود پیروز میشود (کارنامه اردشیر: ۱۳۵۴ش، ۱: ۴۹؛ آموزگار یگانه۱۳۸۶ش، ۳۵۳). این فرّه تنها مخصوص پادشاهان عادل و بر حقِ ایرانی بوده که به خواست اهورهمزدا به پادشاهی رسیدهاند (معین: ۱۳۳۸ ـ ۱۳۶۳ش، ۱: ۴۱۸).
در منابع منتسب به ایران باستان برای فرّه ایزدی ویژگیهایی شمرده شده:
الف) مقامی اكتسابي (اوستا: فصل ۹).
ب) مقول به تشكيك و دارای شدّت و ضعف (مجتبايي: ۱۳۵۲، ۹۱ و ۹۳).
ج) تقسيم پذير و امكان تعلق فرّه به چند نفر در زمان واحد (زامياد يشت: فقرات ۳۸ – ۳۵؛ معين: ۱۳۳۸ ـ ۱۳۶۳ش، ۱: ۳۳۷ ؛ حاجی مرادخانی: ۱۳۸۹، شماره ۱).
د) امكان تعلق نیافتن فرّه ايزدي به هيچ كس به جهت عدم وجود انسان لايق (معين: ۱۳۸۹ش، ۴۱۸؛ آموزگار: ۱۳۷۴، ۵۰).
ه) فائق آمدن بر تمام نيروهاي اهريمني از سوی فرّه (اوستا: ۱۳۸۴ش، ۱: ۲۴).
ک) پيشبيني آینده و آشكارشدن رازها به موهبت فرّه (فردوسي:، ۱۸۵۳).
س) قدرت یزدانی داشتنِ فرّه ايزدي (آرتور: ۱۳۷۷ش، ۲: ۳۵۱؛ اعتماد مقدم:بیتا، ۱).
ط) ظاهر شدن فرّه به صورتهای متعددی همچون عقاب، بز، برّه و… (اوستا: يشت ۱۹، بند ۵۵ – ۶۴؛ بويس:۱۳۹۳، ۷۳).
ه) جاي داشتنِ فرّه درجسم دارنده آن (رضي: ۱۳۸۴ش، ۱: ۱۳۴؛ رضي: ۱۳۵۰ش، ۱۱).
ی) اختصاص داشتن به اقوام و پادشاهان ایرانی دارد (معین: ۱۳۳۸ ـ ۱۳۶۳ ش، ۱: ۴۱۸).
طینت و سرشت ممتاز پادشاهان ایرانی
ايرانيان مانند هنديان و يونانيان همعصر خود معتقد بودند كه از ميان آدمیان برخي خانوادهها مستقیماً از خدا جدا شدهاند، و ازآن جا که از طبيعت بشري برتر هستند، دولت به ایشان تعلّق مییابد. ايشان پادشاه را خداوند و زاده كردگار ميپنداشتند. این باور را در عقاید ایرانیان باستان میتوان در کتیبههایی كه از پادشاهان ایرانی باقي مانده است جستجو نمود. در این کتیبهها میبینیم که ايشان خود را موجودات خدايي و آسماني نژاد ناميده و در نامههای خود به القاب ذيل فخر کردهاند: برادر مهر و ماه و خدائي در ميان آدمیان و… بر فراز تاج خود نشانهای از كره آسماني نصب ميكردند تا بر این نکته اشاره کنند كه آنان محور و قطب عالم بشري هستند (دار مستتر: ۱۳۱۷ق، ۱۳: ۱۴).
سلاطين ساساني خود را در کتیبهها پرستندگان مزدا (مزديسن) خواندهاند، اما در عين حال خود را شخصي رباني «بُغ» و از نژاد خدايان (يزدان) نامیدهاند… خسرو اول به این اوصاف و القاب مباهات مىجويد و خود را وجودى الهى، نيكوكار، گسترنده صلح و سلم در كشور، واجب الاحترام، خسرو، شاه شاهان، نيكبخت، پرهيزكار، محسن، كسى كه ايزدان او را سعادتمند و صاحب قدرت كردهاند، قهرمان قهرمانان، ساخته شده بهصورت يزدان، مىخواند (آرتور: بیتا، ۳۵۷).
در يكى از كتيبههاى پهلوى كه از زمان شاهپور پسر اردشير ساسانى بهجای مانده و در حاجیآباد فارس بهدست آمده، چنين نوشته شده است:
«شاهپور، شاه شاهان ايران و غیر ایران، مینو سرشت، از سوى يزدان، فرزند موجودى آسمانى و مزدا پرست اردشير مینو سرشت، از سوى يزدان، نوه بابك پادشاه كه خود نيز آسمانى و از سوى يزدان بوده است» (مطهري: بیتا، ۱۴: ۱۱۶).
مسئله سرشت الهی و عدم اختلاط آن به سرشتهاي ديگر آنچنان نزد پادشاهان ساساني مهم جلوه كرده بود كه ايشان براي حفظ اين سرشت دست به كارهاي عجيبي مثل ازدواج با محارم خود میزدند. در اين زمينه در كتاب ايران در زمان ساسانيان آمده:
«اهتمام در پاكى نسب و خون خانواده يكى از صفات بارز جامعه ايرانى به شمار مىرفت تا به حدى كه نهتنها ازدواج با محارم را جايز مىشمردند بلكه براي آن اجري عظيم معتقد بودند و چنين وصلتى را «خُوَيذوگدس» (در اوستا خُوايت ودث) مىخواندند. اين رسم از قديم معمول بود، حتى در عهد هخامنشيان، اگرچه معنى لفظ خوايت ودث در اوستاى موجود مصرّح نيست، ولى در نسكهاى مفقود مراد از آن بىشبهه مزاوجت با محارم بوده. در «بغنسك» و «ورشتمان سرنك» اشاره به اجر اين عمل رفته، مثلاً اینکه مزاوجت بين برادر و خواهر بهوسیله فرّه ايزدى روشن ميشود و ديوان را به دور ميراند» (آرتور: ۱۳۷۷ش، ۴۳۴؛ راوندي: ۱۳۸۲ش، ۱: ۶۶۱)
این سرشت ممتاز در خلقت نوراني زرتشت و انتقال نور وی به پدر و مادرش وجود داشته است چنانکه گفتهاند پيش از اين روان زرتشت را اهورا مزدا بهصورت ايزدان بهشتي آفريده بود. چون هنگام زادن زرتشت شد، بهمن و ارديبهشت كه دو تن از ايزدان والا مقام بودند ساقهای از گياه مقدّس هوم را تهيه كرده و روان زرتشت را در آن قرار دادند و بعد از مراحلي پدر و مادر زرتشت از آن گياه خوردند و پس از چندي به دنيا آمد (رضي: ۱۳۵۰ش، ۱۲ و ۱۳؛ رضي: ۱۳۹۰ش، ۳۱۲).
انتصاب الهي پادشاهان ایرانی
برای دستیابی به باور ایرانیان در مورد انتصاب الهی داشتنِ پادشاهانشان مهمترین منبع، كتيبه نوشتههایی است که از پادشاهان ایرانی به یادگار مانده است. در این کتیبه نوشتهها بارها در حکایت از کلام پادشاهان بر این مسئله تأکید میشود که ایشان منصوب از سوی اهورا مزدا هستند و اوست که به ایشان، آیین شهریاری بخشیده است.
برای نمونه در کتیبهای که در پشت آرامگاه داریوش قرار گرفته در بند چهارم چنین آمده است:
«داریوش شاه گوید: اهورا چون این زمین را آشفته دید، پس از آن، آن را به من ارزانی فرموده، مرا شاه کرد. من شاه هستم به خواست اهورا مزدا، من آن را در جای خودش نشاندم» (ضیائی: ۱۳۷۸ش، ۷۵).
همچنین در کتیبه بیستون از زبان وی آمده:
«به خواست اهورامزدا من شاهم. اهورامزدا فرمانروایی را به من داد. پس از آنکه شاه شدم، هرچه کردم به خواست اهورامزدا کردم. کشورهایی که به دست من افتادند به خواست اهورا مزدا بهفرمان من درآمدند. به خواست اهورامزدا به قانون من گردن نهادند. به خواست اهورامزدا دشمن را درهم کوبیدم. به نام کسی که اهورامزدا را میپرستد آنچه میگویم راست است» ) ضیائی: ۱۳۷۸ش، ۷۵(
در تخت جمشید در کتیبه سنگی که از خشایارشا به یادگار مانده چنین حک گشته:
«خدای بزرگ است اهورا مزدا که زمین را آفرید، که آسمان را آفرید، که شادی را برای بشر آفرید، که خشایار شا را شاه کرد، یگانه شاهی از شاهان، یگانه فرمانداری را از بسیاری. منم خشایارشا شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که دارای اقوام گوناگون است. شاه این سرزمین بزرگ پهناور، پسر داریوش شاه» )ضیائی: ۱۳۷۸ش، ۵۶(
مري بويس در كتاب تاريخ كيش زرتشت در این زمینه مینویسد: «در ايران هخامنشي، شاهان بزرگ پارسي چنين وانمود ميكردند كه نماينده اهورا مزدا و منصوبشده از سوي او براي فرمانروايي روي زمين هستند» (بويس: ۱۳۹۳ش، ۲: ۲۸۹)
انتقال پادشاهی از طریق وراثت
گفتهشده ايرانيان باستان بر این باور بودند كه پادشاهان نور لطيفي (فرّایزدی) از خداوند اقتباس کردهاند و به نسل خود پشت به پشت انتقال ميدهند (دار مستتر: ۱۳۱۷ق، ۶۲). پادشاه در ايران باستان، مانند ديگر مردم هند و اروپايى، از يك خاندان خاصى كه فرّه ايزدى داشت برگزيده مىشد. در ايران هخامنشى، پادشاه، شاه بسيارى از شاهان بوده، وجود او مقدس و نژادش از خدايان است (راوندى: ۱۳۸۲ش، ۵۹۹).
اهمّيت انتخاب پادشاه از تخمه پادشاهي آنقدر مهم بود كه به گفته شهيد مطهري:
«در دوره ساسانى دو تن از دختران خسروپرویز به نامهاي «پوران دخت و آزرمى دخت» در دوره آشفتگى پس از پرويز از آن جهت به پادشاهى رسيدند كه «شيرويه» پسر خسروپرویز هفده تن از برادران خود را كشته بود و تنها كسى كه از تخمه شاهى باقیمانده بود اين دو دختر بودند. انتخاب آنها به سلطنت بهواسطه اعتقاد عظيمى بود كه ايرانيان به «تخمه شاهى» داشتند. ايرانيان شاهان خويش را ایزد نژاد مىپنداشتند. (همچنين) اردشير بابكان كه سرسلسله ساسانيان است نسب خويش را به شاهان قدیمتر ايران رساند تا از اين جهت ايرادى نباشد كه چگونه كسى كه از «تخمه شاهى» نيست مدعى سلطنت است. در آشفتگىِ پس از خسروپرویز (نيز) دو تن كه از تخمه شاهى نبودند مدّعى تاج و تخت شدند، ولى چون از تخمه شاهى نبودند نتوانستند دوام بياورند» (مطهري: بیتا، ۱۴: ۲۶۶)
فرضیّه تأثیر پذیری باورهای شیعی در مسئله امامت از عقاید ایرانیان باستان
وجود شباهت در آموزههای امامیّه در مسئله ویژگیهای امامان با باورهای منتسب به ایران باستان درباره ویژگیهای پادشاهان ایرانی باعث گشته عدّهای گمان کرده یا ادّعا کنند که یکی از این دو باور از دیگری تأثیر پذیرفته است و از آن جا که زرتشتیان و مردمان ایران باستان قبل از پیدایش اسلام میزیستند و باورهایشان کهنتر از باورها و اعتقادات مسلمانان و شیعیان امامیه است. پس آنکه تأثیر پذیرفته شیعیه امامیّه، و آنکه تأثیر گذاشته باورهای کهن ایرانی – زرتشتی است.
جیمز دارمستتر باستانشناس فرانسوی در كتاب خود به نام مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم چنين آورده است؛
«میتوان اساطیر ایرانی را در فرهنگ اسلامی دنبال نمود. بهعنوان مثال، ایرانیان اعتقاد به حق خداداد علی و اولاد علی (علیهمالسلام) را با اساطیر خود آمیختند، زیرا ایرانیان معتقد بودند که حق پادشاهي از جانب خدا اعطاء میشود و آن را نور لطیفی میدانستد که از جانب خداوند نازل میشود و آن را «فرّ یزدان» مینامیدند» (دارمستتر: ۱۳۱۷ش، ۱۳ و ۱۴)
راینهارت دوزی خاورشناس هلندی مدّعی است که تشیع مکتبی ایرانی بوده و ریشه باورهای آن در عقاید ایرانیان باستان نهفته است. وی در تحلیل نظر خود مینویسد؛
«ایرانیان برخلاف اعراب که آزاده بودند، همیشه شاهپرست بوده و پادشاهی را در خانواده سلطنت منحصر به ارث میدانستند و انتخاب خلیفه و شاه در نظر آنها عملی نبود… همین عقیده را (شیعیان) در مورد علی و اولاد علی (علیهمالسلام) نیز داشتند و بدینجهت میگفتند اطاعت امام مانند اطاعت خداوند است» (احمد امين: بیتا، ۳۰۲)
آرتور کنت گوبینو خاورشناس فرانسوی در این زمینه مدعی است:
«ایرانیان سلطنت را حق آسمانی یا موهبت الهی میدانستند که در دودمان ساسانی به ودیعه قرار گرفته بود و این عقیده تأثیر عظیمی در سراسر تاریخ ادوار بعدی ایران داشته است. علیالخصوص علاقه شدید ایرانیان به مذهب تشیع تحت تأثیر همین عقیده است که محکم به مذهب تشیع چسبیدهاند. انتخاب خلیفه یا جانشین روحانی پیغمبر هراندازه نزد عرب دموکرات امری طبیعی بود، در نظر اهل تشیع غیرطبیعی مینمود و جز ایجاد اشمئزاز اثر دیگری نداشت…» (مطهرى: بیتا، ۱۴: ۱۱)
این ادّعاها که از سوی برخی خاورشناسان مطرح میشود، و بیشتر از سوی ایران باستان پرستان، آنهم بدون استناد به مدارک معتبر ترویج میگردد، کمتر مورد مداقّه سندی تاریخ نگاران و نقد محتوایی متکلمین قرار گرفته، درحالیکه نگاه متکلمانه میتواند سؤالها و نقدهای ذیل را در مقابل مدعیان نامبرده قرار دهد.
ارزیابی و نقد
این فرضیّه از جهات متعدّدی مخدوش و مردود است:
تشابه ظاهری و تفاوت سنخيتي
آنچه در اینگونه ادّعاها همواره مورد غفلت قرار میگیرد، صرفاً توجه به شباهتهای ظاهری باورها، و غفلت از حقيقت آنها است، درحالیکه با دقت نظر و نگاه تحلیلی ميتوان نقطههای افتراق زياد و تفاوت سنخيتي فراوانی را بین این باورها يافت. بهعنوان مثال باور به فرّه ايزدي در نزد ايرانيان با باور به روحالقدس در ميان شيعيان تفاوتهای زيادي دارد، از جمله:
الف ) همانگونه كه در ويژگيهاي هر دو باور مطرح شد؛ در باور به فرّه ايزدي امكان دارد كه فرّه در زماني خاص به هيچ انساني تعلق نگيرد درحالیکه بنابر باور شيعيان به دلیل اعتقاد به لزوم وجود حجت الهي در همه زمانها، خلو عالم از صاحب روحالقدس غير مقبول بوده و امکان عملی ندارد چراکه «لولا الحجه لساخت الارض بأهلها» (كليني ۱۴۰۷ق، ۱: ۲۷۲) و حجت بدون روحالقدس نیز در عالم واقع نیست (كليني ۱۴۰۷ق، ۱: ۲۷۲).
ب) يكي از مهمترین ویژگیها و کاراییهای فرّه ايزدي متون و منابع ايران باستان مسئله فرهمندي و پيروزي صاحب فرّه بر نيروهاي اهريمني ميبود و از نشانههای صاحب فرّه بودن، پیروزیهای چشمگیر بر اهريمنيان بیان شده است. در منابع زرتشتي قهرمانان فرهمند به کشور گشایی و جادو شکنی و جنگ و پیروزی ادامه میدهند و همهجا پیروزی با آنهاست. تمامی مشکلات با کمک فرّه و یاری آن از راه برداشته میشود. در واقع فرّ به خورشید تشبیه میشود همین طور که در سایه خورشید زندگی و حیات امکان ادامه دارد، مردمان نیز در سایهی فرّ شاهان زندگی کام بخش و آرامی میتوانند داشته باشند.
درحالیکه اين ويژگي را نهتنها در مسئله روحالقدس نیافتهایم، حتي چهبسا بتوان عكس آن را در صاحبان روحالقدس ادعا نماييم. زيرا ملاحظه تاريخ معصوماني كه بنابر ادعاي شيعه داراي روحالقدس بودهاند نشان میدهد كه ایشان همواره در زمره مستضعفان و مظلومان تاريخ رقم خوردهاند.
ج) فرّه ايزدي بنابر باورهاي ايرانيان امري اكتسابي است درحالیکه روحالقدس امري کاملاً موهوبي است و خداوند بنابر اراده خود به برخي از انسانها و خاندانها عنايت ميكند.
د) فرّه ايزدي بنابر باورهاي ايرانيان باستان نوري است از أنوار «نورالأنوار» يا همان اهورا مزدا، وليكن روحالقدس در باور شيعيان خلقي از مخلوقات خداوند بوده است كه به هركه خواهد عنايتش كند.
ه ) فرّه ايزدي در باورهاي ايرانيان امري غير مجرد است كه جايگاه آن در جسم انسان بوده و به صورتهای متعددي تجسّم مييابد، درحالیکه جایگاه روحالقدس قلب انسان بوده و در برخي از موارد تمثّل مييابد (مريم: ۱۷).
باز بهعنوان مثال در دو باور ایرانیان باستان و امامیه نسبت به سرشت و طینت رهبران خود نیز تفاوت بسیار است. ايرانيان باستان پادشاهان خود را صاحب سرشتي جداي از سرشت مردم و طبقات ديگر ميدانستند و لذا براي اینکه اين سرشت مخلوط به سائر گلها و سرشتها نشود، بههيچ عنوان ازدواج با غير خود را جایز نميدانستند تا جائيكه ازدواج با خواهر و محارم خود را بدینجهت مشروع ميدانستند درحالیکه در منابع شيعي، سرشت مؤمنان از اضافات طينت معصومين گرفته شده است.
در كتاب شريف كافي در ذيل «بَابُ خَلْقِ أَبْدَانِ الْأَئِمَّةِ وَ أَرْوَاحِهِمْ وَ قُلُوبِهِمْ» حديثي از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمودند: «خداوند ما اهلبیت را از نور عظمت خود خلق نمود سپس خلقت (ظاهري) ما را از گِلي كه زير عرش خود مخزون بود خلق نموده و آن نور را در آن گل، قرار داد… و خلق نمود ارواح شيعيانمان را از سرشت ما و خلق نمود بدنهای ايشان را از سرشتي مخزون و پنهان در زير آن طينت…» (كليني: ۱۴۰۷ق، ۱: ۳۸۹)
همچنین در مسئله انتصاب الهی رهبران دینی و انتقال آن از راه وراثت نیز در بین باورهای شیعه امامیه و باور ایرانیان باستان تفاوت بسیاری است. وراثتي كه در انتقال سلطنت در پادشاهان ايراني موجود بوده به اين سبك بوده كه باوجود فرزند بزرگتر اين مقام به او انتقال مييافته و چيز ديگري در اين مسئله دخيل نبوده است، درحالیکه شيعه إماميّه بر اين مطلب اجماع دارد كه تنها راه تعيين امام، نصّ از جانب خداوند متعال و معرّفي از جانب رسول خدا(ص) و امامان معصوم است و وراثت به تنهايی كفايت نميكند. اگر امامت نزد شيعه همانند پادشاهان ايراني موروثي بود چرا با وجود محمّد بن حنفيه كه برادر امام حسين(ع) است، امامت به امام علي بن الحسين۸، فرزند آن حضرت، منتقل شد؟ و يا اگر بر طبق رويه پادشاهان ايراني جريان مییافت، چرا اين منصب بعد از امام صادق(ع) با وجود عبدالله افطح که بزرگ تر از امام کاظم(ع) بود، به امام كاظم(ع) انتقال یافت. همچنين چرا اين منصب پس از امام علي النقي(ع) به سيد محمد نرسيد و به امام عسكري(ع) انتقال يافت. اين نيست مگر اینکه شيعه اماميه براي مقام امامت، لياقت ذاتي قائل است و آن را در محمد بن حنفيه نمیبیند ولي در امام زینالعابدین(ع) مییابد.
از طرف ديگر با مراجعه به کتابهای روایی و كلامي شيعه اماميه، در مبحث امامت، ملاحظه ميکنیم كه براي امام شرایطی ازجمله: عصمت، افضل بودن، علم لدنّي و… قائلاند. حال اگر امامت نزد آنان موروثي صرف بود، ديگر بيان اين شرطها چه معنايي داشت؟ اين شرطها چيزي جز بيان لیاقتها نيست، كه به استناد روايات و تاريخ، در غير اهلبیت( وجود ندارد (رضواني: ۱۳۸۵ش، ۲: ۴۹۵ ـ ۴۹۹).
وجود این باورها در اعتقادات شیعه إمامیّه در دهههای نخست قرن اول هجری و قبل از ارتباط مسلمانان و شیعیان با ایرانیان
یکی از پاسخهای محکمی که میتوان به اینگونه ادّعاها وارد نمود، این است که؛ چنین باورهایی در منابع کهن شیعه که قبل از ارتباط شیعیان با ایرانیان تألیف و تدوین شدهاند، وجود داشته است. برای نمونه مسئله روحالقدس را در آيات قرآن و نيز روايات پيامبر اكرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) كه مربوط به نيمه نخست از قرن اول هجری هستند، ميتوان ملاحظه کرد. اين زمان قطعاً قبل از ارتباط مسلمان با ايرانيان و يا حداقل در ارتباطهای نخست بوده است كه مسلّماً اين ارتباطات ناچيز، امكان تأثیرگذاری براي ايجاد يك باور را به حد صفر میرساند زيرا براي به ثمر رسيدن يك باور نياز به يك فرايند زماني طولاني مدت انفعال مسلمانان پیروز در برابر ایرانیان مغلوب است و در این زمان كوتاه و بدون وجود انفعال یاد شده قطعاً امکان ايجاد يك باور در ميان باورهاي شيعه وجود نداشته است. بهعنوان مثال انتصاب الهی حضرت علی(ع) به منصب امامت و مسئله جانشيني ایشان براي پيامبر اكرم(ص)، سالها قبل از ارتباط مسلمانان با ايرانيان (حتي سلمان فارسي) يعني در همان ابتداي ادّعای رسالتشان در مكه در واقعه یومالدار اتفاق افتاده است (بحرانى: ۱۳۷۴ش، ۴: ۱۸۶). و نيز مسئله جانشيني اولاد ايشان براي پيامبر(ص) مسئلهای بوده كه در منابع متقدّم مربوط به نيمه نخست قرن اوّل، نظير كتاب شريف سليم بن قيس هلالي (م ۷۰ ق) بدان اشاره شده است (هلالی: ۱۴۰۵ق، ۱۷۳). همچنین روایات مربوط به خلافت اولاد دوازدهگانه امیرالمؤمنین( برای رسولالله(ص) که از زبان مطهّر پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله در قرون نخست هجری بیان شده را میتوان از احاديث متواتر بين شيعه و سني دانست (ابن بابويه: ۱۳۹۵ق، ۱: ۲۵۹) که به دهه اول قرن اول هجری مربوط است؛ دههای که اثبات تأثیر پذیری در آن سخت به نظر میرسد.
در مورد انتقال این جایگاه الهی به وراثت نیز میتوان ادّعا کرد که این باور از باورهای اصیل و غیر متأثر از باورهای اجنبی بوده است و لذا در قران کریم در حکایت از حضرت ابراهیم(ع) که به مقام امامت رسید چنین نقل میکند که وی از خدا خواست این مقام را در ذریه او نیز قرار دهد که خداوند نیز با درخواست او موافقت میکند؛ اما مشروط بر اینکه در میان فرزندان صالح و عادل او قرار گیرد:
}وَ إِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إنی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی قَالَ لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ{؛ من تو را پیشوای مردم میسازم! ابراهیم عرض کرد: از دودمانم نیز امامانی قرار بده! خداوند فرمود: عهد و پیمان من به ستمکاران نمیرسد» (بقره: ۱۲۴).
و نیز در ذیل آیه ای دیگر }وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِه{ (زخرف: ۲۸) در روایات بسیاری «کَلِمَةً باقِيَةً» به امامت تفسیر شده است که در اهلبیت پیامبر اکرم( و در ذریّه امام حسین(ع) تا قیامت ادامه خواهد داشت (بحرانى: ۱۳۷۴ش، ۴: ۸۵۲ – ۸۵۶).
چنان که با ملاحظه منابع و روايات باب طينت و سرشت اهلبیت( نیز ميتوان به اين نتيجه رسيد كه مسئله طينت در باورهاي شيعي نیز بههیچ وجه متأثر از مسئله سرشت پادشاهان در باور ايرانيان نبوده است و از باورهای اصیل شیعی است. براي نمونه میتوان به روايات موجود در كتاب سليم بن قيس هلالي (م ۷۰ ه ق) مربوط به اين مسئله (هلالي: ۱۴۰۵ق، ۲: ۷۶۳) و نيز در حديث رسولالله(ص) در كتاب شريف كافي «بَابُ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ ص مِنَ الْكَوْنِ مَعَ الْأَئِمَّةِ» و نيز حديث امیرالمؤمنین در آن كتاب در «بَابُ خَلْقِ أَبْدَانِ الْأَئِمَّةِ وَ أَرْوَاحِهِمْ وَ قُلُوبِهِمْ(» و بصائر الدرجات في فضائل آل محمد( (کلینی: ۱۴۰۷ق، ۱: ۳۸۹؛ صفار: ۱۴۰۴ق، ۱: ۱۹) و همچنين حديث پيامبر اكرم(ص) در كتاب بصائر الدرجات في فضائل آل محمد( (صفار: ۱۴۰۴ق، ۱: ۵۰) و نيز حديث ايشان در كتاب کمالالدین و تمام النعمة (صدوق: ۱۳۹۵ق، ۱: ۲۵۶) اشاره کرد.
بدیهی است که اگرچه برخي از اين منابع مربوط به قرون متأخّرتر هجري میباشند و برخی راویان ایرانی مکان در سلسله سند آنها قرار دارد، امّا ازآنجا که محدثين شيعه بهشدّت اهتمام به جمعآوری ميراث مكتوب و متقن داشتهاند و سلسله سند این احادیث را محدّثین کوفی و بغدادی عربزبان و قمیهای مهاجر و عرب نژاد تشکیل دادهاند میتوان تمامي اين احاديث را به قرون نخست اسلامي و شیعیان غیر ایرانی و عرب که تأثیری از فرهنگ ایرانی نپذیرفته بودند نسبت داد.
رسمیت تشیع در میان ایرانیان از قرن هشتم به بعد
اصولا یکی از عوامليكه باعث شده بسياري از مستشرقاني كه از حدود ۱۵۰ سال اخير به اسلام شناسي پرداخته اند، تصور كنند كه باورهاي شيعه اماميه وامدار باورهاي ايران باستان بوده است در نظر گرفتن وضع فعلي تشيع در ايران و مقایسه باورهای آن با عقاید ایرانیان باستان مي باشد (جعفريان:۱۳۸۶ش، ۱۴۷) در حاليكه تاریخ ایران بعد از ورود مسلمانان به ایران به دو دوره کلی تقسیم میشود؛ دوره اول که از فتح ایران به دست لشکریان خلیفه دوم و سوم آغاز شده و تا اواسط دوره حکومت ایلخانان ادامه مییابد، و دوره دوم که از اواسط دولت ایلخانان تا زمان حاضر را پوشش میدهد. در دوره اول مذهب رسمی و حاکم بر فلات ایران مکتب خلفا و مذهب اهل سنت است که بسیاری از محدّثین نامآور، متکلمان بزرگ، مفسران مشهور و فقهای نامی اهل سنت از این سرزمین برخاستهاند و اگر قرار به تأثیرپذیری باشد، باید پیروان مکتب خلفا و اهل سنت از فرهنگ ایران باستان تأثیر پذیرفته باشند؛ نه مکتب امامیّه که در دوره دوم تاریخ این سرزمین و از اواسط دوره ایلخانان و بعد از آن یعنی دوره صفویه بهصورت مذهب رسمی ایرانیان شد و تا آن زمان در حوزههای کوفه و بغداد و نجف و حلّه و به دور از فرهنگ ایران باستان مبانی و اصول اعتقادی خود را تبیین کرده بود و صدها کتاب و منبع در سرزمینهای به دور از فرهنگ ایران باستان درتفسیر و تبیین باورهای آن نوشته شده بود و تأثیرپذیری از فرهنگ ایرانیان کهن بعد از هشت قرن ادّعایی به دور از واقعیت و همزاد با تخیّل خواهد بود.
احتمال بهعکس بودن ادّعا و متأثر بودن باورهای ایرانی از باورهای اسلامی
از جهات مهم دیگری که التفات به آن ضروری است، توجه به عدم اعتبار منابع و متون ایران باستان میباشد. در واقع شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهند نمیتوان به هر آنچه از معانی کتیبهها و یا کتب باستانی و از سوی مستشرقین و باستانشناسان نقل شده اعتماد کرد. به گفته مري بويس در كتاب تاريخ كيش زرتشت: اين كيش بسيار فقير است (مري: ۱۳۹۳ش، ۲، ۷۳). زيرا آنچه از منابع كهن ايشان (همچون کتیبهها و گاتها) به دست ما رسيده است یا متوني مرده بوده كه معاني آن توسط حدس زبانشناسان به ما رسيده است و به گفته خود زبانشناسان اين معاني قابل اعتماد نيستند، و یا در مورد آنچه از منابع متأخر ايران باستان به دست رسيده است، معمولاً منابعي دستکاری شده و تحریف شده ميباشند که اعتماد به آن منابع را زیر سؤال خواهد برد.
در بين تمام قسمتهاي اوستا آنچه زرتشتيان از معتبرترين قسمت اوستا بهحساب میآورند كتاب (گاتها) است كه مدّعي هستند از ميان تمام قسمتهاي اوستا، تنها اين قسمت از خود زرتشت ميباشد. حال سؤال اين است كه آیا ميتوان باوري را بهطور قطع از گاتها استخراج نموده تا بتوان نظير آن را در مذاهبي ديگر مثل تشيع نشان داد و ادعاي تأثیرپذیری آن باورها از گاتهای كتاب مقدس زرتشتيان کرد؟
جواب اين سؤال، منفی است زيرا با تمام اعتباري كه فرضاً براي اين كتاب ۱۵ صفحهای قائل باشيم، اما مشكل ديگري در كار خواهد بود و آن عدم فهم متن گاتها هست. در اینجا مناسب است که به چند نمونه از اعترافات زبانشناسان پيرامون عدم فهم متن گاتها اشاره کنیم.
ويدن گرين سوئيسي در مورد عدم فهم گاتها چنين مينويسد:«مسئله فهم گاتها بهطور يقين از عهده ما به دور است. مقايسه چندين جلد ترجمههایی كه اخیراً شده ازجمله ترجمه (هرتفلد) در دو جلد به نام (زرتشت و دنياي او) و ترجمه (نيبريگ سوئدي) در كتاب (مذاهب ايران قديم) و (هوباخ الماني) و (دوشن گيمن فرانسوي) و (زايند انگليسي) اين نظريه را بهخوبی تأیید ميكند. اين ترجمهها آنقدر متفاوتند كه به زحمت ميتوان باور كرد كه همگي ترجمه يك كتاب باشند»[۳].
مري بويس در پيشگفتار كتاب تاريخ كيش زرتشت مينويسد:
«سرانجام مارتين هوگ دانشمند تیزهوش زبانشناس با رنج بسيار گاتها را بهعنوان تنها بخش اوستا كه اثر طبع خود زرتشت است از بقيه جدا كرد، آنگاه با سادهلوحی معصومانه درصدد برآمد اين متن باستاني -را كه بیاندازه دشوارند و در ترجمه و درك محتواي واقعي و آداب و فرایض آن هيچ دو پژوهشگري تا به امروز نتوانستهاند به توافق برسند- فارغ از اعتقادات واقعي و آداب و فرایض زرتشتيان تفسير و معنا كند. وي میگوید مارتين هوگ بعد از تلاش بسیار برای فهم كليد واژههاي اوستا تفسيري از آموزههای زرتشت نمود كه بهشدت یکتاپرست بود؛ و لذا زرتشتيان هند ديدند بهترين راه براي دفاع از دين خود در برابر بسياري از دینهای موجود گرفتن كلمات هوگ است» (بويس: ۱۳۹۳ش، ۱۲)
ارسي زنر در كتاب طلوع و غروب زرتشتي گري مينويسد:
«در اوستا يك سنت درخور تحليل وجود ندارد و اوستا خود حجم اندكي دارد و غالباً مجبوريم به حدس و گمان زني متوسل شويم، حدسي كه در لغتشناسی مقایسهای مورد حمايت است كه به هر صورت خود، براي تعيين معناي دقيق يك واژه از هيچ ارزشي برخوردار نيست…اين شك و تردید هميشگي پيرامون مفهوم يك متن، پيش از همه در گاتها رخ مينمايد» (زنر: ۱۳۸۴ش)
در کتاب تاريخ جامع اديان در اين رابطه چنين آمده:
«موبدان قسمت عمده اوستا را از بر داشتهاند و بدون آنكه معمولاً معاني آن را بهدرستی بفهمند، الفاظ آن را تكرار ميكردند» (جان: بیتا، ۴۸) یعنی حتی خود موبدان هم از مفاهیم و معانی آئین زرتشت اطلاع نداشتهاند چه رسد به اینکه ادعا کنیم اعراب مسلمان فاتح از این الفاظ نامفهوم تأثیر پذیرفته باشند.
پورداوود نيز در اين زمينه تأکید میکند و مينويسد؛
«گویش گاتهایی و بلکه زبان اوستایی دو هزار سال پیش از بین رفت؛ یعنی مردم زرتشتی در طول تاریخ متوجه معنا و عبارات گاتهایی نمیشدند و عبارات گاتها نیز بسیار سنگین و برای ذهن مردم نامأنوس بود. لذا نتیجه میگیریم که ذهن مردمان و رهبران دینی توان حفظ و نگهداری درست گاتها را نداشتند» (پورداود: بیتا، ۳۰۳)
از سوی ديگر اوستاي جديد نیز قابل اتکا نیست چراکه بنابر گفته بسياري از خاورشناسان؛ ازآنجاکه این اوستا مربوط به دوره ورود اسلام به مرزهای ایران و دورههای بعدی بوده است، موبدان و روحانیون زرتشتی به جهت استقامت در برابر دين جديد و دفاع از حيثيّت خود در اوستا تغییراتی ایجاد کردند و این کتاب بعد از ورود اسلام به فلات ایران دچار دخل و تصرّف بسيار شده است (زنر: ۱۳۵۰، ۲۱؛ دار مستتر: ۱۳۱۷ق، ۴ و ۵).
هاشم رضي در كتاب «متون شرقي و سنت زرتشتي» در اين زمينه مدعي است؛
«مدارك اوستايي ما (در مورد زرتشت و تاريخ و وابستگان وي) ناچيز است و به منابع پهلوي نيز هیچگونه اعتمادي نمیتوان كرد، چون راويان نامههای پهلوي در اين مورد براي تبليغ و خودنمایی و فراهم آوردن نام و عظمت پيامبر به روايت سازي و جعل خبر و برداشت از افسانهها و روايات مذاهب ديگر و اسناد و معجزات فراوان، افراط کردهاند» (رضي: ۱۳۸۴ش، ۱: ۲۱)
همچنین در كتاب «ايران در زمان ساسانيان» نوشته کریستن سن چنين آمده است:
«تقریباً همه كتب زردشتى، كه دينى محض است و به زبان پهلوى باقیمانده است، در قرون بعد از انقراض ساسانيان تألیف و تصنيف يافته است. مخصوصاً در قرن نهم ميلادى (سوم هجرى) علماء دين زردشتى فعاليت فوقالعاده در تحرير كتب به خرج دادهاند» (آرتور: بیتا، ۹۲)
و لذا در همین زمینه بسیاری از محقّقین همچون؛ احسان یار شاطر، آرسی زنر، چوکسی، اشپولر و… ادّعایی بهعکس مدّعای مزبور را مطرح نمودهاند و بیان داشتهاند که برخی از شباهتهای میان باورهای اسلامی و فرهنگ ایرانی میتواند از فرایند معکوس تأثیر اسلام بر کتابهای ایرانی زرتشتی بوده باشد (یارشاطر: ۱۳۸۱ش، ۳۲؛ زنر: ۱۳۵۰، ۲۱؛ اشپولر: بیتا، ۱، ۳۴۰).
حال چگونه ممكن است به چنين منابع ضعيف با معانی حدسی و ظنّی استناد نمود و مطالب موجود در آنها را باورهای اصیل ایرانی پنداشته و هر آنچه از باورهای متشابهی که در ادیان متأخّر مطرح شدهاند را متأثّر از آن باورها دانست؟ چگونه باورهاي محكم و راسخ اسلامي را متأثر از اين باورها بدانیم درحالیکه این عقاید سالها قبل از ارتباط مسلمانان با ایرانیان در بین شیعیان و مسلمانان رواج داشته؟
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که باورهای شیعی نهتنها متأثّر از باورهای ایرانی نبودهاند، بلکه چهبسا بتوان ادّعا نمود که شباهتهایی که بعضاً بین این باورها دیده میشود، ممکن است ناشی از فرایند معکوس تأثیر اسلام بر کتب و منابع ایرانی بوده باشد.
جمعبندی:
باور به ویژگیهای امامان شیعی در نزد امامیّه یکی از مسائلی است که مورد اشکال برخی مبنی بر تأثیرپذیری این باور از باورهای ایرانیان باستان قرارگرفته است که در این مجال نقدهایی با رویکرد؛ تاریخی- کلامی بر آن اشکال بیان نمودیم:
اولاً: میان این باورهای بهظاهر مشترک، تفاوت سنخیّتی و ماهوی فراوانی در کار است.
ثانیاً: برفرض که در سنخیّت نیز هم سویی داشته باشند، این تشابه دلیل بر تأثیرپذیری باور امامیّه از باور ایرانیان باستان نخواهد بود زیرا این ویژگیها را سالها قبل از ارتباط و تماس بین مسلمانان و ایرانیان در بین باورهای اصیل اسلامی مییابیم.
ثالثاً: با توجه به تقسیم وضعیّت دینی ایران بعد از اسلام به دو دوره و ترویج تشیّع در دوره دوم، یعنی بعد از قرن هشتم، در ایران آنچه را که میبایست متأثّر از باورهای ایرانی دانست سنّی گری است، چون تا قرن هشتم بلافاصله بعد از دیانت زرتشتی، این مذهب اهل تسنن بود که در ایران رواج یافت و تا قرنها در ایران ثبات داشت.
رابعاً: با توجه به عدم اعتبار منابع ایرانی و متأخّر بودن مراحل تدوین و تألیف آن متون و منابع نهتنها نمیتوان باورهای شیعی را تأثیر یافته از باورهای ایرانی دانست بلکه احتمال عکس آن مطلب را، یعنی تأثیرپذیری باورهای ایرانی باستانی از باورهای اسلامی شیعی، را میتوان تقویت نمود.
فهرست منابع
ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه، نوبت اول، انتشارات مكتب الاعلام الاسلامي، قم.
ابنبابویه، محمد بن على، الأمالي، انتشارات كتابچى تهران، ۱۳۷۶ش.
——————، توحيد، انتشارات جامعه مدرسين، ۱۳۹۸ق.
—————-،کمالالدین و تمام النعمة، مصحح علیاکبر غفارى، انتشارات اسلاميه، ۱۳۹۵ق.
احمد امین، مصری، پرتو اسلام، ترجمه ضحي الاسلام، مترجم عباس خليلي،. انتشارات مجلس.
اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، مترجمان جواد فلاطوری و مریم میر احمدی، انتشارات علمی فرهنگی.
آرتور، امانوئل کریستنسن، نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان، ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران، ۱۳۷۷ش.
آرتور، كرستين سن، ايران در زمان ساسانيان، مترجم رشيد ياسمي، انتشارات دنياى كتاب.
آموزگار یگانه، ژاله، تاريخ اساطيري ايران، چاپ سوم، انتشارات سمت، ۱۳۷۴ش.
————-، زبان، فرهنگ و اسطوره (مجموعه مقالات)، تهران، ۱۳۸۶ش.
بحرانى، سيد هاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، انتشارات مؤسسه بعثت، ۱۳۷۴ش.
بويس، مري، تاريخ كيش زرشت، مترجم همايون صنعتي زاده، انتشارات گستره، تهران، ۱۳۹۳ش.
پورداود، ابراهیم، یادداشت های گاتها، نوبت اول، انتشارات اساطیر، تهران.
———–، يشتها، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۶ش.
جان، بيناس، تاريخ جامع اديان، مترجم علیاصغر حكمت، انتشارات پيروز و انتشارات علمي فرهنگی.
جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا طلوع دولت صفوي، نوبت دوم، انتشارات علم، ۱۳۸۶ش.
دار مستتر، جيمز، مهدي از صدر اسلام تا قرن سيزده، مترجم محسن جهانسوز، انتشارات چاپ رنگين، ۱۳۱۷ق.
دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش.
راوندى، مرتضى، تاريخ اجتماعى ايران، نوبت دوم، انتشارات نگاه، ۱۳۸۲ش.
رضواني، علیاصغر، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، نوبت دوم، انتشارات مشعر، ۱۳۸۵ش.
رضي هاشم، آيين مغان، نوبت سوم، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۹۰ش.
——–، زرتشت و تعاليم او، انتشارات فروهر، ۱۳۵۰ش.
——–، متون شرقي و سنتي زرتشتي، نوبت اول، انتشارات بهجت، ۱۳۸۴ش.
رضي، شريف، نهجالبلاغه، مصحح محمد بن حسين الصبحي صالح، انتشارات هجرت، قم، ۱۴۱۴ ق.
زنر، ارسی، تعالیم مغان، چاپ افست، ۱۳۵۰ش.
——-، طلوع و غروب زرتشتي گري، نوبت سوم، انتشارات امیرکبیر، مترجم تيمور قادري، تهران، ۱۳۸۴ش.
صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد(ص)، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، انتشارات مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴ق.
ضیائی، محسن، ترجمه کتیبههای هخامنشی، انتشارات فاتحان راه دانش،. ۱۳۷۸ش.
عليقلى اعتماد مقدم، فرّ در شاهنامه، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر تهران.
عیاشی، محمد بن مسعود، تفسير العياشي، انتشارات المطبعة العلمیه.
فردوسي، ابوالقاسم، شاهنامه، تصحيح سعيد حميديان، نوبت سوم، انتشارات قطره، تهران، ۱۸۵۳ش.
فيض كاشاني ملا محسن، الوافي، تحقیق سید ضیاء الدین علامه، اصفهان، كتابخانه امیر المؤمنين(ع)، ۱۴۰۶ق.
هلالی، سلیم بن قیس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد، انتشارات الهادی، قم ۱۴۰۵ق.
کارنامه اردشیر بابکان، با متن پهلوی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۴ش.
کربن، هانری، بن مایههای آیین زرتشت در اندیشهی سهروردی. انتشارات جامی، ۱۳۸۴ش.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، انتشارات الإسلامية، تهران، ۱۴۰۷ق.
مجتبايي، فتحالله، شهر زيباي افلاطون و شاهي آرماني در ايران باستان، نوبت اول، انتشارات انجمن فرهنگ ايران باستان، تهران ۱۳۵۲ش.
مطهري، مرتضي، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، انتشارات صدرا.
معین، محمد، مزدیسنا و ادب پارسی، انتشارات دانشگاه، تهران ۱۳۳۸ ـ ۱۳۶۳ش.
یارشاطر، احسان، حضور ایرانی در جهان اسلام، انتشارات مروارید، ۱۳۸۱ش.
مقاله «امام اسماعيلي ناصرخسرو و شاهي ارماني در ايران باستان» نوشته: مقيمي، زنجاني شروين، پژوهش نامه علوم سياسي سال هشتم تابستان ۹۲٫ به نقل از وات، مونت گومري.۱۹۶۰ ص ۱۵۹-۶۱٫
مقاله «بررسي تحليلي دو اسطوره فرّ كياني و هماي پادشاهي» نوشته؛ اكرمي، مير جليل، نشريه زبان و ادب فارسي، دانشگاه ادبيات و علوم انساني، تبريز، زمستان ۸۹٫
مقاله «حکمت خسروانی شیعی در نگاه دو شاعر ايراني، فردوسي و سهروردي»، نوشته؛ حبيبي، كسبي محمود، مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری.
مقاله «فرّه يا فروغ ايزدي» نوشته؛ حاجی مرادخانی، نیلوفر، نشريه رشد، آموزش زبان و ادب فارسي شماره اول پاييز .
نویسندگان : رسول رضوی ، احمد جمشیدیان
منبع : نشریه کلام اسلامی ،شماره 92، زمستان 1393.
ثبت دیدگاه شما