تلاش دشمنان در مخدوش کردن شخصیت حضرت حمزه علیه السلام
حضرت حمزه، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله، از شخصیتهای بزرگ در تاریخ اسلام است، که در دفاع از اسلام تا پای جان ایستاد و آنگاه که توحید در مقابل شرک و خداپرستی در برابر بتپرستی قرار گرفت و رسولاللَّه نیاز به یاران صدیق و حامیان مخلص داشت، به یاری آن حضرت شتافت.
حضرت حمزه، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله، از شخصیتهای بزرگ در تاریخ اسلام است، که در دفاع از اسلام تا پای جان ایستاد و آنگاه که توحید در مقابل شرک و خداپرستی در برابر بتپرستی قرار گرفت و رسولاللَّه نیاز به یاران صدیق و حامیان مخلص داشت، به یاری آن حضرت شتافت.
او در جنگ احد، در سختترین و خطرناکترین وضعیت، که حتی بعضی از یاران نزدیک پیامبر میدان نبرد را ترک کرده، به قلّههای کوهها و پشت سنگها پناه میبردند، دلیرانه مقاومت کرد و با سپر قرار دادن خویش و نبرد با دو شمشیر، از رسولاللَّه دفاع کرد و حملات پیاپی دشمن را، که متوجه جان پیامبر بود، درهم شکست و سرانجام جان خویش را در طبق اخلاص گذاشت و با دشمنان به قتال و جهاد پرداخت و به خیل شهدای صدر اسلام پیوست و در تاریخ به عنوان یکی از بزرگترین سرداران و مجاهدان شجاع و با اخلاص و از مدافعان و شهدای نامی اسلام و بهصورت عالیترین الگو و سرمشق متجلّی گردید و مدال پرافتخار «سید الشهدا» از سوی رسولاللَّه نصیبش شد و لقب زیبای «اسداللَّه» و «اسدالرسول» را به خود اختصاص داد.
حمزه، سید الشهدا، مصداق روشن و نماد بارزی از آیات متعددی است که
در قرآن کریم آمده است.
در این کتاب آسمانی، آیاتی وجود دارد که به گفته مفسّران و محدّثان و بر اساس مضمون روایاتی از ائمه هدی علیهم السلام، درباره حضرت حمزه سیدالشهدا نازل و یا درباره او تأویل شده است و خداوند سبحان در این سندِ آسمانی و از طریق وحی، بر ایمان و پایداری او در دفاع از اسلام مهر تأیید زده و استقبال او از شهادت در راه خدا را ستوده است.
به جهت ترغیب و تشویق پیامبر صلی الله علیه و آله برای رفتن به زیارت مزار وی، قبرستان احد در طول تاریخ مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و همگان زیارت او را؛ مانند زیارت پیامبرخدا صلی الله علیه و آله بر خود لازم دانستند و در ساختن حرم و گنبد و بارگاه بر روی قبر او، مانند حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام بههمدیگر سبقت میجستند و از اینرو قبر شریف آن بزرگوار دارای مجموعهای از حرم و رواق و گنبد و بارگاه بود که قدمت و پیشینه آن، به قرنهای اول اسلام میرسید ولی نزدیک به یکصد سال قبل، این حرم شریف، مانند سایر بقاع و حرمها در مدینه و مکه، بهوسیله وهابیان تخریب گردید و اکنون از این بقعه پاک، بجز یک قبر خاکی و ساده باقی نیست.
اکنون مطالبی که در پی میآید، شرحی است از این ماجرا و دفاع از ظلمی است که در تاریخ، بر این سردار سرفراز اسلام رفته است:
کینه و خصومتِ عمیقِ امویان نسبت به امیر مؤمنان علیه السلام را در جنگ خونین صفّین و در قتل و شکنجه شیعیان و بالأخره در سبّ و لعن آن حضرت، به روشنی میتوان دید که به صورت یک فریضه ثابت و سنّت جاری، در طول سالیان متمادی و در دهها هزار منبر و خطابه و در اجتماعات مسلمانان- از شام گرفته تا مصر و از ری تا کوفه و بصره و از عاصمه و پایگاه اسلام؛ مدینه تا مکه مکرّمه و حرم امن الهی و …- انجام میگرفت و این عمل در میان مسلمانان آنچنان نفوذ یافت که وقتی عمربن عبدالعزیز تصمیم گرفت به مقتضای سیاست روز، از سبّ آن حضرت جلوگیری کند، او را به انجام دادن یک خلاف شرع بزرگ و ارتکاب یک گناه غیر قابل عفو متهم کردند! در
حالی که ممانعت و پیشگیری او از سبّ امیرمؤمنان، نه بهصورت عام، که تنها در خطبههای نماز جمعه بود.
و اما کینه و خصومت امویان نسبت به حضرت حمزه- با توجه به وضعیت و موقعیت خاص آن بزرگوار- شکل دیگری به خود گرفت؛ زیرا پس از شهادت آنحضرت در میدان جنگ، نه امکان جنگ مجدد با وی بود و نه متهم ساختن او به کفر و الحاد؛ همان روشی که درباره امیرمؤمنان بهکار گرفتند. (1) لذا در مرحله نخست تصمیم گرفتند پیکر آنحضرت را بههمراه سایر شهدای احد، به نقاط مختلف انتقال دهند و اثر قبر وی را که نماد مظلومیت و دفاع جانانه او از اسلام و نیز نمادی از جنایات بنیامیه بود، از میان ببرند و فکر میکردند با این حرکت میتوانند شخصیت اورا بهتدریج به فراموشی بسپارند و لکّه ننگ جنایت هولناک و مُثله کردن او را از پیشانی عاملان آن و مدّعیان خلافت و جانشینی امروز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بزدایند و بر همین اصل، طبق دستور معاویه حفر قنات و اجرای آن از میان قبور شهدای احد طرحریزی و در مدینه اعلان عمومی کردند که هریک از خانواده شهدا پیکر شهید خود را به جهت در امان ماندن از جریان آب، به نقطه دیگر از شهر مدینه انتقال دهند. روشن است که مقصد اصلی در این طرح، انتقال پیکر حضرت حمزه و محو اثر قبر او بود، ولی بهطوریکه در صفحات آینده ملاحظه خواهید کرد، در اثر کرامت شهدا و سالم بودن اجساد پاکشان، این سیاست خیالی با شکست مواجه گردید و معاویه در حذف فیزیکی اثر قبر حضرت حمزه ناکام ماند. بدینجهت بود که درباره آن بزرگوار، سیاست دیگر و راه خطرناکتر و بزرگتری برگزیدند و برای اعمال خصومت و دشمنی خویش درباره او، از راه فرهنگی وارد شدند تا شخصیت او را مخدوش کنند و همه فضایل و تلاشها و پیروزیهای سید شهیدان و در نهایت جنایت وحشی حبشی را، که با ترغیب و تشویق ابوسفیان و هند مرتکب شده بود، برای همیشه بهفراموشی بسپارند و این سیاست را در سه بُعد مختلف به کار گرفتند:
الف: کتمان فضایل حضرت حمزه.
ب: نکوهش و تقبیح وی.
ج: تبرئه قاتل او.
1- بحارالأنوار، ج 33، ص 214. معاویه در سبّ امیرمؤمنان علیه السلام، جمله زیر را به کار میبرد و به کارگزارانش نیز فرمان داد از همان جمله استفاده کنند؛ «الّلهمّ إنّ أبا تراب ألْحَدَ فی دینک و صدّ عن سبیلک فالعنه لعناً وبیلًا و عَذِّبْه عذاباً ألیماً».
و ما اکنون، با توجه به اهمیت موضوع، به توضیح این ابعاد سهگانه میپردازیم:
کتمان فضایل حضرت حمزه
دستگاه تبلیغاتی بنیامیه وافرادیکه آن روز در جامعه به عنوان دانشمند و محدّث و ناقل اخبار و حوادث دوران حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مطرح بودند و در بازگو کردن حوادث صدر اسلام و شخصیتهای آن دوران، نقشی بهعهده داشتند و در واقع از سوی حکّام بهانجام این وظیفه فرمان گرفته بودند و وظیفه داشتند درباره بعضی افراد فضیلتتراشی و مدیحهسرایی کنند و به تقبیح و نکوهش اهلبیت علیهم السلام بپردازند که در این جهت وظیفه خود را دقیق و حساب شده انجام دادند و لذا درباره حضرت حمزه، هیچ فضیلتی و نکته مثبتی ذکر نکردند و از نقش آن بزرگوار در پیشرفت اسلام و درهم کوبیدن کفر، مطلبی نگفتند و ننوشتند؛ زیرا بیان این حوادث و فضایل، سرانجام به ضرر آنان و موجب نفرت و انزجار از پدران و اجدادشان شد که پرچم شرک و بت پرستی را بدوش میکشیدند.
بنابراین، نه تنها ابعاد شخصیت او را بهفراموشی سپردند و از وی ذکری به میان نیاوردند، بلکه او را از صف اقوام و عشیره پیامبر خدا و از ردیف صحابه و یاران آن حضرت هم کنار گذاشتند که گویا شخصیتی بهنام حمزه وجود نداشته و این دید و حرکت با مرور زمان گسترش یافت و به نسلهای آینده منتقل گردید؛ بهطوری که ما امروز و پس از گذشت قرنها شاهد آن هستیم.
این پدیده شوم را میتوان در منابع حدیثیِ دست اول و مورد اعتمادِ اهلسنت بهوضوح مشاهده کرد؛ زیرا در این کتابها معمولًا بخش مستقلی بنام «کتاب الفضائل» عنوان و به هر یک از اقوام و عشیره پیامبر خدا و همچنین درباره هر یک از اصحاب و یاران مشهور آن حضرت باب مستقلی اختصاص یافته است.
برای نمونه، در باب فضایل اقوام پیامبر، فضایل عباسبن عبدالمطّلب، جعفربن ابیطالب، عبداللَّه بن جعفر و فضائل زبیر پسر عمه پیامبر خدا و … نقل شده است.
و دربخشفضایلاصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته از خلفا، از سعدبن ابی وقاص،
عبداللَّهبن سلام، عبداللَّهبن عمر، ابوهریره ابوموسی اشعری و بالاخره برای ذکر فضایل ابوسفیان و معاویه بابی مستقل اختصاص یافته و در این میان تنها کسی که از وی ذکری به میان نیامده و حتی در ردیف عباسبن عبدالمطّلب و عبداللَّهبن جعفر و یا در صف ابوهریره و معاویه و ابوسفیان قرار نگرفته است حمزةبن عبدالمطّلب، عموی پیامبر خدا و فاتح جنگ بدر و شهید مثله شده جنگ احد میباشد گویی پیامبر خدا نه عمو و برادر رضاعی به نام حمزه داشته، نه صحابهای بنام ابوعماره!
تصمیم گرفتند پیکر حضرت حمزه را بههمراه سایر شهدای احد، به نقاط مختلف انتقال دهند و اثر قبر وی را که نماد مظلومیت و دفاع جانانه او از اسلام و نیز نمادی از جنایات بنیامیه بود، از میان ببرند.
خواننده عزیز میتواند در این حقکشی، به مهمترین منابع حدیثی اهلسنت؛ یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم رجوع کند و سایر صحاح و سنن نیز از این رویه پیروی کرده و در این مسیر گام نهادهاند و لذا کسانیکه این کتابها را میخوانند، تصوّر میکنند که حضرت حمزه اصلًا نه نسبتی با پیامبر اسلام داشته و نه جزو مهاجران و انصار و اصحاب و یاران آنحضرت بهحساب میآمده و نه در دوران زندگیاش قدمی به نفع اسلام برداشته و نه در جنگی شرکت کرده است.
نکوهش حضرت حمزه
مخالفان حمزةبن عبدالمطّلب تنها به کتمان فضایل او بسنده نکردند بلکه در تلاشِ فرهنگیِ خود، در مخدوش ساختن شخصیت آنحضرت، قدم فراتر نهاده و محور دیگری را نیز برگزیدند و آن اینکه با ساختن داستانها و افسانهها و نسبت دادن مطالب ضدّ اخلاق به آن سید شهیدان، به تحقیر و تقبیح و همچنین ایجاد نفرت و انزجار نسبت به مقام والا و ارجمندش پرداختند.
برای نمونه، در یکی از این افسانهها و داستانهای ساختگی، که باز در صحیح بخاری نقل شده، حضرت حمزه به شرب خمر و مست شدن و شکافتن کوهان و پهلوی شترهای زنده علیبن ابیطالب و
بیرون آوردن جگر آنها متهم گردیده است و بالأخره جسارت و تهدید نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله را به مرحلهای رسانیده که آن حضرت هنگام مواجه شدن با حمزه، از ترس جانش عقب عقب برگشته است!
با توجه بهطولانی بودن متن عربیِ این افسانه ساختگی، ترجمه بخشی از آن را در اینجا میآوریم و خواننده ارجمند را به متن مشروح آن در صحیح بخاری ارجاع میدهیم. (1)بخاری از ابن شهاب زهری نقل میکند که گفت: علیبن الحسین، از پدرش حسینبن علی و او از پدر خویش علیبن ابیطالب برایم نقل کرد: من دو نفر شتر داشتم که در کنار خانه همسایه میخوابیدند، روزی دیدم که کوهان آنها زنده زنده دریده و پهلویشان شکافته شده و جگرهایشان بیرون ریخته است. با دیدن این منظره، به شدت متأثر شدم و اشکم روان گردید، پرسیدم: چه کسی این کار قساوت بار را مرتکب شدهاست؟
گفتند: عمویت حمزةبن عبدالمطّلب و اکنون او با گروهی از دوستانش و با شرکت کنیزک خوانندهای در حال خوردن شراباند و آن کنیزک در ترانهاش این جمله را مترنم است: «الا یا حمزة للشرف النوّاء»؛ «ای حمزه، شتران پرگوشت را دریاب.»
و حمزه با شنیدن این کلمات از زبان آن کنیزک تشویق شده، دست به شمشیر برد و شترها را به این روز سیاه انداخت! زهری میافزاید: علیّبن ابیطالب گفت:
من بهجهت شکایت از عمویم حمزه، نزد پیامبر خدا رفتم و جریان شترها و حضور حمزه در خانه همسایه در مجلس بزم و می خواری را به آنحضرت گزارش کردم. پیامبر خدا، در حالیکه من و زیدبن حارثه به دنبالش حرکت میکردیم، وارد آن خانه شد و حمزه را نکوهش و مذمّت کرد. حمزه که به شدّت مست و چشمانش سرخ شده بود، نگاه تندی به سراپای پیامبر خدا انداخت و گفت: مگر شماها بردگان و غلامان پدر من نیستید که بر من اعتراض میکنید؟! پیامبر خدا با شنیدن این جمله از ترس جانش عقب عقب برگشت و خانه را ترک کرد!
سازنده این افسانه، میخواهد به مخاطبان خود چنین القا کند که حمزةبن عبدالمطّلب اهل عیش و طرب و فردی قسیّالقلب و جسور بود؛ بهطوریکه برای یک مجلس خوشگذرانیِ موقّت، با
1- صحیح بخاری، کتاب المغازی، حدیث شماره 3781
اشاره کنیزکی خواننده، به چنین عمل غیر انسانی دست مییازد و جگر شترها را برای لذّتجویی بیشتر، برای عدّهای عیّاش ارمغان میبرد و آنگاه که رسول اعظم صلی الله علیه و آله او را منع و ملامت میکند، با نگاه تند و کلماتی دور از ادب، آنحضرت را تهدید میکند؛ بهطوریکه پیامبر خدا از ترس جانش قهقری و به عقب برمیگردد و حمزه را به حال خود میگذارد!
سازندگان این داستانِ سرا پا کذب و دروغ، سرانجام چنین نتیجه گرفتهاند که طبعاً پیامبر خدا پس از این پیشآمد از عمویش حمزه منزجر و ناراضی بوده و چون این ماجرا در آستانه جنگ احُد رخداد، روشن نیست که آیا در این فاصله کوتاه، حمزه رضایت پیامبر را جلب و رنجش خاطر او را برطرف کرد یا شهادت او توأم با تکدّر خاطر و انزجار رسولاللَّه به وقوع پیوست!
سازنده این داستان کیست؟
همانطور که دانستید، راوی این داستان، که آن را به امام سجاد علیه السلام نسبت داده و از زبان آنحضرت نقل کرده، زهری است و ما اکنون در اینجا از بررسی متن این افسانه که با کمترین دقت میتوان جعلی و دروغ بودنِ آن را فهمید، صرفنظر میکنیم و تنها به معرفی ناقل و سازنده آن، که دهها داستان دیگر در نکوهش اهلبیت و امیرمؤمنان علیه السلام پدید آورده است، میپردازیم که با شناخت وی، ارزش همه این داستانها و عمق کینه و دشمنی او نسبت به اهلبیت علیهم السلام روشن خواهد شد.
یکی از کسانی که بهدستور خلفای اموی در جعل و نشر احادیث در فضیلت خلفا و در نکوهش و تحقیر اهلبیت عصمت وطهارت نقش مهمّیایفا نموده، ابن شهاب زهری است و همان جعلیات، بهتدریج، به کتابها و منابع حدیثی اهلسنت منتقل گردیده و امروزه جزو مسلّمات تاریخ و حدیث بهشمار آمده است که یکی از آنها، حدیث مورد درباره نکوهش حضرت حمزه میباشد.
زهری کیست؟
نام او محمد و نام پدرش مسلم است. بهمناسبت انتسابش به قبیله بنیزهره، که تیرهای است از قریش، به زهری و به مناسبت کنیه یکی از اجدادش (ابنشهاب) بهاین کنیه مشهور شدهاست.
گاهی لقب و کنیه او، باهم بهکار میرود و میگویند «ابن شهاب زهری».
تولد و وفات زهری:
گرچه زهری از قریش است و اجداد او اهل مکه بودند ولی خود او در سال 52 در شهر مدینه متولد شد و در این شهر نشو و نما یافت و فوت او در سال 124، در شام بهوقوع پیوست.
زهری در مدینه:
زهری تا سال 82 در مدینه به سر میبرد و در این دوران، گرچه نقل حدیث بهطور رسمی و در تمام شهرها آزاد نشده بود ولی در مدینه وجود محدّثانی از شیعه و اهلسنت؛ مانند امام سجاد و امام باقر و ابوسعید خدری و عبداللَّه بن عمر و عروةبن زبیر موجب گردید که به طور غیر رسمی به مذاکره و نقل حدیث پرداخته شود و جلسات حدیث پس از نمازهای پنجگانه در مسجدالنبی تشکیل میشد؛ از جمله کسانیکه در این سالها اشتیاق به فراگیری حدیث داشتند، ابن شهاب زهری بود و او در این برنامه با امام سجاد ارتباط داشت و از آنحضرت حدیث فرا میگرفت و چند حدیث که از زهری در فضیلت اهلبیت نقل شده، به این مرحله از دوران زندگیاش مربوط میشود.
زهری در شام:
از آنجاکه زهری فردی پول دوست و شهرت خواه بود و در مدینه به جهت وجود علما و محدثانِ معروف، رسیدن به این آرزو برایش غیر ممکن مینمود، در سال 82، در حالیکه سی و یک سال از عمر او میگذشت، مدینه را به سوی شام و دربار خلیفه اموی، عبدالملک مروان (86- 73) ترک کرد.
و شاید این حرکت، با اشاره و دعوت شخص خلیفه بوده که قبل از رسیدن به خلافت، در مدینه و گاهی در جلسات فراگیری حدیث، با ابن شهاب آشنایی داشت.
بههر حال، از این تاریخ، با استقرار زهری در دربار شام و دوری وی از اهلبیت، دشمنیاش با امیر مؤمنان علیه السلام، براساس سیاست کلّی امویها پایهریزی شد و بهمدت چهل و پنج سال و تا آخر عمر او ادامه یافت.
او در این مدت طولانی، جزو یاران و مبلّغان و حامیان خاندان اموی و در سفر
و حضر، همنشین و مشاور آنان بود و طبق دلخواه آنان، همّت خویش را در جعل و نقل حدیث در فضیلت خلفا و نکوهش اهلبیت علیهم السلام بهکار بست.
خلفایی که زهری در خدمت آنان بود، عبارتند از:
1. عبدالملک بن مروان (86- 73).
2. ولید بن عبدالملک (96- 86).
3. سلیمانبن عبدالملک (99- 96).
4. عمربن عبدالعزیز (101- 99).
5. یزیدبنعبدالملک (105- 101).
6. هشامبنعبدالملک (125- 105).
ابن شهاب، از نزدیکترین مشاوران عبدالملک (1) بود؛ بهطوریکه حتی در سفرهای حج او را همراهی میکرد. بلکه سفر حجّی که حَجّاج بن یوسف به نمایندگی از عبد الملک رفت، مشاورت و همراهی او را نیز در این سفر به عهده گرفت.
ابن شهاب پس از عبدالملک همکاری خود را بهمدت ده سال با ولیدبن عبدالملک و پس از وی با یزیدبن عبدالملک، که آلودهترین خلفای امویاست (2) ادامه داد ومسؤولیت قاضیالقضاتی یزید را بهعهده گرفت و طبعاً سرپوشی شد بر مفاسد و جنایات یزیدبن عبدالملک.
ابن شهاب پس از یزید بن عبدالملک ملازم هشامبن عبدالملک شد که خلافت او بیش از نوزده سال بهطول انجامید. ابن شهاب هم مشاور هشام و هم معلّم فرزندان او بود و در سال یکصد و شش، بههمراه هشام، به سفر حج رفت و در سالهای بعد، فرزندان هشام را در سفر حج همراهی کرد تا در سال 124 و یکسال قبل از هشام از دنیا رفت.
نشر احادیث به نفع بنیامیه:
اینها چند نمونه کوچک بود از فعالیتها و خدمات ابن شهاب زهری برای خلفای اموی و در مسیر حمایت از آنها.
چون بیان همه آن فعالیتها زمانی طولانی و کتابی مستقل میطلبد، ناگزیریم بهمناسبت موضوع بحث، تنها به یکی از مهمترین فعالیتهای عمومی او در تحکیم و تقویت سیاست بنیامیه اشاره میکنیم که تا به امروز کمتر بدان پرداختهاند؛ سیاستی که زیر بنای خلافت و سلطنت آنها را تشکیل میداد و همواره بر آن اساس حرکت میکردند و بر همین اساس از نقل و نشر احادیث و گفتار پیامبر
1- سیوطی در «تاریخ الخلفا» مینویسد: اگر عبدالملک هیچ جنایتی مرتک نمیشد جز انتخابحجاجبن یوسف و مسلّط کردن او بر مسلمانان و صحابه پیامبرخدا، در خباثت او کافی است. حجاج مسلمانان را مورد اهانت قرار داد. گروهی را به قتل رسانید و تعدادی دیگر را به زندان افکند. گذشته از عموم مسلمانان، از صحابه و تابعین افراد بیشماری را کشت و بر گردن آنها داغ گذاشت و اینها را برای اهانت و ذلّت و تحقیر صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله انجام داد.
2- ذهبی در سیر اعلام ج 5، ص 331 مینویسد: چند نفر پیر مرد را نزد یزیدبن عبدالملکآوردند که همه آنها شهادت دادند: برای خلفا در نزد خدا حساب و کتابی نیست! و او آنچه میتوانست در فساد و شهوترانی پیش رفت. یک شب تا صبح با معشوقهاش حبابه به سر برد و از ترانه او بهره گرفت. خادم او خبر داد که وقت نماز صبح است، به خادم گفت وای بر تو، به رییس شرطه بگو نماز را اقامه کند.
یزید بن عبدالملک روزی با معشوقهاش حبابه مشغول مزاح و شوخی بود و حبابه در حالیکه میخندید، یزید حبّه انگوری را به دهان وی انداخت و انگور در گلوی او ماند و خفهاش کرد. یزید به جهت شدّت علاقهاش به حبابه، چند روزی مانع از دفن وی گردید تا اینکه جسد او گندید و مجبور به دفن وی شدند. یزید بن عبدالملک از قبر او جدا نمیشد و پس از پانزده روز در اثر مفارقت و دوری او، دق کرد و مرد.
جلوگیری میکردند. پس از گذشت نزدیک به یک قرن، این سیاست خویش را در منع حدیث تغییر دادند، چون متوجه شدند که خواسته آنان در سطح کشور اسلامی تحقق یافته و تبلیغات آنان در کنار گذاشتن اهل بیت از صحنه سیاست مؤثر شده است؛ بهطوریکه سبّ اهل بیت و تبرّی از آنان، جزو برنامههای مذهبی گردید و لذا نشر حدیث را پس از یک قرن تحریم، آزاد اعلام کردند ولی نه هر حدیث، بلکه باید حدیثهایی نقل شود که مطابق میل و خواست بنیامیه و در مسیر تحکیم خلافت آنان و تضعیف خط ولایت و دور کردن اهل بیت از صحنه سیاست باشد.
و اجرای این دستور و انجام این مهم، بهطور رسمی، بهعهده ابن شهاب گذاشته شد و محدّثان دیگر موظف بودند گفتههای او را در جامعه مطرح کنند؛ زیرا او مدّتی طولانی از سوی حکومتها بهعنوان «عالم مدینه و شام» و «امام الحدیث» و «افقه اهل المدینه» و «اعلم اهل المدینه» معرفی شده و توجه و اعتماد علمای جامعه را به خود جلب کرده بود و از طرف دیگر وفاداری خویش را نسبت به اجرای منویات حکومتها بهاثبات رسانده بود.
پس، نخستین کسیکه بهنقل شفاهی و نوشتن حدیث اقدام کرد، ابن شهاب زهری بود که بهدستور هشامبن عبدالملک انجام گرفت و حدیثهایی که از زبان او شنیده میشد و یا بهدستور او در اوراق مینوشتند، در جامعه رسمیت مییافت و بهتدریج به مسانید و منابع حدیثی راه گشود، بهطوریکه تقریباً یک ششم احادیث صحیح بخاری؛ مهمترین منبع حدیثی اهل سنت را، حدیثهای ابن شهاب بهخود اختصاص داده و در این کتاب بیش از هزار حدیث از وی نقل گردیده است.
تعداد احادیث زهری
ابن حجر در «تهذیب التهذیب» آورده است: مجموع روایات ابنشهاب به دو هزار و دویست بالغ میگردد. سپس مینویسد: او نصف این احادیث را از افراد غیر موثّق نقل کرده است. منظور ابنحجر این است که ابن شهاب هزار و یکصد حدیث خود را نه از اشخاص و ناقلان مورد اعتماد، که از هر رهگذر و از هر انسان کوی و برزن و از زبان کسانیکه هیچ معیار و مبنایی در گفتههایشان نداشتند، نقل کرده است.
این قضاوت در مورد احادیثِ ابن شهاب، از سوی کسی است که خوشبینی و مدّاحیاش نسبت به ناقلان حدیث، فزون از حدّ و بیش از اندازه است و مانند اکثر علمای اهل سنت، در تذکیه و تطهیر گذشتگان خود، هیچ حد و مرزی بر خود قائل نیست و لذا میتوان از گفتار ابنحجر به ارزش حدیثهایی که از ابنشهاب نقل شده پی برد و میزان صحت و سقم آنها را بهدست آورد.
مهمترین محور حدیثهای زهری
دقت در احادیث زهری بیانگر این واقعیت است که محور احادیث او، همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، جلب رضایت امویها و تحکیم و تقویت حکومت آنها و به فراموشی سپردن نقش اهلبیت علیهم السلام در رهبری امّت و خارج نمودن آنان از صحنه مذهب و سیاست بوده است و او این هدف را در دو بُعد مشخص؛ یعنی «فضیلت تراشی برای خلفا» و «طعن و نکوهش و جعل نسبتهای ناروا به اهل بیت علیهم السلام» تعقیب و اجرا کرده است. زهری این نوع احادیث را در لابلای احادیث دیگر و در لفافه حدیثهای مختلف؛ از فقه و تاریخ قرار داده تا هر چه بیشتر مورد پذیرش مخاطبان قرار گیرد و احیاناً در شنونده شک و تردید و احساس تعصب و یکسو نگری نسبت به ناقل آنها ایجاد نکند و دقیقاً بههمین منظور، آنجا که میخواهد در طعن و نکوهش اهلبیت مطلبی نقل و یا جعل کند، آن را از طریق خودِ اهل بیت و از زبان یکی از افراد شناخته شده این خاندان و بیشتر از زبان امام سجاد علیه السلام نقل میکند تا مضمون آن هر چه بیشتر تحکیم و تثبیت شود.
چند نمونه از احادیث زهری
چون احادیث و جعلیات زهری در
دو محور یاد شده طولانی است و کتاب مستقلی را میطلبد، لذا ما تنها به عنوان نمونه، به نقل چند حدیث او که در صحیحین آمده است و کذب و جعلی بودن آنها برای هر خواننده منصف و با اطلاع روشن است، بسنده میکنیم و در این نقل متن صحیح مسلم را اصل قرار میدهیم:
1- اختلاف امیرمؤمنان با ابن عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله
زهری در یک داستان ساختگی و دروغین و در یک صحنه سازی، اختلافِ عباس عموی پیامبر با امیر مؤمنان علیه السلام، درباره ارث پیامبر صلی الله علیه و آله رامطرح میکندومیگوید: آنها برای حلّ اختلاف، نزد عمربن خطاب حاضر شدند و از او خواستند که قضاوت و حلّ اختلاف کند.
دراین داستان ساختگی آمده است:
عباس، در حالیکه به علیبن ابیطالب اشاره میکرد، خطاب به خلیفه گفت:
«یا أمیرالمؤمنین اقض بینی و بین هذا الکاذب الآثم الغادر الخائن!»؛ (1) «میان من و این دروغگوی آلوده به گناه، حقهباز و خائن قضاوت کن.»
درباره آن بزرگوار، سیاست دیگر و راه خطرناکتر و بزرگتری برگزیدند و برای اعمال خصومت و دشمنی خویش درباره او، از راه فرهنگی وارد شدند
و عمر درپاسخ ویگفت: «أ تعلمان أنّ رسول اللّه- صلّی اللّه علیه و آله- قال: لا نوّرث ما ترکناه صدقة»؛ «شما هر دو میدانید که پیامبر خدا فرموده است: ما پیامبران، از خود ارثی نمیگذاریم، آنچه از ما میماند، صدقه است.» (2) در این روایت ساختگی که بهوسیله زهری نقل شده، هدف و خواست حکومت اموی، از هر دو جهت تأمین گردیده است؛ زیرا از طرفی شخصیت والای امیر مؤمنان تحقیر و موهون گردیده؛ بهطوریکه حاضر شده است در ارث و ترکه پیامبر خدا با کسیکه میدانست حقی در آن ندارد، طمع ورزد و بهمقام مطالبه درآید و آنگاه با عمویش آنچنان منازعه و مشاجره کند که از زبان او با آن اوصاف زشت معرفی شود! وجودتنهایکیازآن اوصاف دریکفرد، شخصیت او را به پستترین مرحله پایین میآورد و او را بکلّی از ارزش ساقط میکند و حاشا وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله از
1- صحیح بخاری کتاب فرض الخمس حدیث شماره 2927 وکتاب الاعتصام بالکتاب والسنةحدیث شماره 6875، صحیح مسلم، کتاب الجهاد، باب حکم انفییء حدیث شماره 3302.
2- صحیح بخاری کتاب فرض الخمس حدیث شماره 2927 وکتاب الاعتصام بالکتاب والسنة حدیث شماره 6875، صحیح مسلم، کتاب الجهاد، باب حکم انفییء حدیث شماره 3302.
این تهمتها!
و از طرف دیگر، عملکرد ابوبکر در غصب فدک و استناد او به حدیث ساختگی «نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِیاءِ لا نُورّث» که یک موضوع حساس و مورد اختلاف در میان اهل بیت و مخالفینشان بوده، مورد تأیید قرار گرفته و طبعاً خلاف گویی و محکومیت حضرت زهرا علیها السلام در ادعای خویش از زبان خلیفه دوم بهاثبات رسیده است!
2- داستان خواستگاری امیر مؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل!
و یکی دیگر از داستانهاییکه در نکوهش امیر مؤمنان علیه السلام بهوسیله ابن شهاب زهری نقل و منتشر شده، جریان خواستگاری امیر مؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل و اظهار انزجار پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیها السلام از اقدام امیر مؤمنان و توبیخ او بهوسیله پیامبر در میان نمازگزاران است!
ترجمه این داستان دروغین، که در صحیحین از ابن شهاب زهری نقل شده، چنین است:
«علیّبن ابیطالب از دختر ابوجهل خواستگاری کرد. فاطمه زهرا چون از این موضوع آگاهی یافت، نزد پیامبر رفت و عرض کرد: مردم خیال میکنند که شما از دخترانتان حمایت نمیکنید و لذا علیبن ابیطالب میخواهد با دختر ابوجهل ازدواجکند، پیامبر خدا برخاست و پس از نماز، خطاب به نمازگزاران فرمود: مردم! بعد، من یکی از دخترانم را به عاصبن ربیع دادم و او با من قول و قراری گذاشت و در گفتارش صداقت نشان داد و بر وعدهاش وفا کرد. فاطمه پاره تن من و ناراحتی او ناراحتی من است و بهخدا سوگند نباید دختر پیامبر خدا و دختر دشمن خدا در یک خانه با هم زندگی کنند و در اثر این سخنان بود که علیبن ابیطالب از این خواستگاری منصرف شد!» (1) در متن این حدیث، مانند حدیث قبل، شواهدی بر جعلی و دروغ بودن آن وجود دارد که اکنون به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
1. با توجه به مقام و جایگاه معنوی و نبوّت پیامبر صلی الله علیه و آله و روابط خانوادگی و نیز ارادت و محبّتی که امیر مؤمنان علیه السلام به آنحضرت داشت، تا آنجا که عزیزترین و محبوبترین فرد برای او بود، اینها همه، ایجاب میکرد علی علیه السلام کاری را که زمینه ناراحتی و رنجش آنحضرت و دختر گرامیاش را فراهم مینمود، اقدام
1- صحیح بخاری، ج 3، فضائل اصهار النبی، حدیث شماره 3523- صحیح مسلم کتاب الفضائل، باب فضائلفاطمه بنتالنبی ص.
نکند و یا دست کم، پیش از اقدام، با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مشورت و موافقت او را جلب میکرد.
2. در صورت صحّتِ اصل قضیه، چگونه میشود تصوّر کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیها السلام با آن مخالفت کنند و مانند افراد عادی و متعصّب، از آن برنجند و خاندان وحی، قانون الهی و دستور قرآن را در مورد ازدواج نادیده بگیرند!
3. و باز در صورت صحّت قضیه، پیامبر صلی الله علیه و آله میتوانست ناراحتیاش را با خودِ علی علیه السلام مطرح و بهطور خصوصی این مسأله ساده را حل و فصل کند و آن سخنرانی تند و علنی بر ضدّ امیرمؤمنان، دور از درایت و ناسازگار با خُلق عظیم پیامبر صلی الله علیه و آله است، حتی نسبت به مخالفان و دشمنانش، کجا رسد به وصیّ و جانشینش.
4. دراین داستانِدروغین، پیامبر صلی الله علیه و آله از عاصبن ربیع، بهجهت وفاداری و صداقت وی، تقدیر نموده که این، تعریضی آشکار و انتقادی صریح نسبت به امیر مؤمنان علیه السلام است که او در وعدهاش وفادار و در گفتارش صادق نبوده و لذا بر این خواستگاری اقدام کرده است!
اینهم دروغیاست بزرگی بهساحت مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله و طعن بر شؤون نبوّت، ولی هر چه باشد؛ بهطوریکه پیشتر اشاره کردیم، مجموع این داستان از این جهت که متضمّن نکوهش و تحقیر صریح نسبت به امیر مؤمنان و مدح و تعریف نسبت به فردی قرشیِ اموی است و میتواند خوشنودی و رضای خاطر سردمداران امویرا فراهمآورد، بهعنوان حدیث پیامبر از زبان ابن شهاب نقل یا بهوسیله او جعل شده و در منابع حدیثی مخالفان نقل و منتشر گردیده است.
زهری از دیدگاه علمای شیعه و اهلسنت
با اینکه زهری در دوران خویش و تسلّط امویها و در اثر حمایت آنان، با القابی مانند: «الفقیه المدنی» «امام الحدیث» و «عالم الشام و المدینه» مشهور بود، ولی همکاری او با حاکمان جبّار اموی و تأیید و تقویت آنان و جعل و نقل احادیث دروغ بهوسیله او، از دید علما و رجال شناسان شیعه و اهل سنت به دور نمانده و درباره او بر خلاف القابی که با آنها مشهور بود، نظر دادهاند و او را «مندیل بنیامیه» و «خادم الأمویّین» خواندهاند.
و از همین رو است که بیشتر علمای
شیعه از وی با تعبیرهایی مانند: «عدّو» و دشمن اهلبیت و گاهی به تعبیر «ناصبی» و حتی «کافر» یاد کردهاند. (1) بیشتر علمای اهل سنت نیز با اینکه زهری را به علم و دانش ستودهاند، اما بر خلاف رویه همیشگیِ خود، از ورع و تقوا و زهد و معنویت او سخن بهمیان نیاوردهاند و با توجه به مضمون آیه شریفه: وَلا تَرْکَنُوا إِلی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ (2)
که زهری از مصادیق بارز این آیه و تکیهگاهش ظالمان بوده است، مطلبی درباره خصوصیات اخلاقی او ذکر نکردهاند.
زهری از دیدگاه ابن ابی الحدید
گروهی از علما و رجال شناسان درباره زهری و دشمنیهایش نسبت به اهلبیت و نقل حدیث او در نکوهش امیر مؤمنان، با صراحت سخن گفته و او را به دشمنی با اهلبیت معرفی کردهاند؛ از جمله آنها ابن ابی الحدید معتزلی است، آنجا که مخالفان و دشمنان سرشناس علیبن ابیطالب علیه السلام را معرفی میکند میگوید: «وَ کان الزُّهَری مِنَ الْمنحرفین عنه»؛ «زهری یکی دیگر از مخالفان علیبن ابیطالب بود.» آنگاه چند مورد از دشمنیها و بدگوییهای او نسبت به آن حضرت را نقل میکند؛ از جمله آنها دو حدیث دروغین ذیل است:
1. زهری از طریق عروه، از عایشه نقل میکند که گفت: من در نزد پیامبر بودم، عباس و علیبن ابیطالب پیدا شدند پیامبر به آنها اشاره کرده، فرمود:
عایشه! این هر دو کافر از دنیا میروند؛ «إنَّ هذَینِ یَمُوتانِ عَلی غَیْر مِلَّتِی».
2. باز زهری از عایشه نقل میکند که نزد پیامبرخدا بودم، عباس و علیبن ابیطالب را دیدم که بهسوی ما میآیند، پیامبر وقتی آن دو را دید، فرمود: عایشه! اگر میخواهی به قیافه دو نفر از اهل آتش بنگری بهاین دو نفر نگاه کن!
«یا عائشة إن سرّک أن تنظری إلی رجلین من أهل النار، فانظری إلی هذین قد طلعا». (3) نتیجه این بحث
داستان شراب خوردن حضرت حمزه را شخصی مانند «زهری» نقل کرده، که دهها داستان دیگر در نکوهش اهلبیت جعل و نقل نموده است و هریک از افرد خاندان عصمترا بهنوعی موهون و تحقیر نموده است که چند مورد از آن را ملاحظه کردید.
1- به روضات الجنات و تنقیح المقال مراجعه شود.
2- هود: 113
3- شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 64- 102
آری، کسی که برای خوشنودی امویها در یک صحنهسازی، عباس و امیر مؤمنان علیه السلام را به محاکمه میکشد و این کلماتزشت و قبیح را درباره آنحضرت از زبان عباس عموی پیامبر مطرح ساخته و مسأله غصب فدک را توجیه میکند، برای او صحنهسازی مجلس شرب خمر و تصویر شکافتن کوهان و پهلوی شترهای زنده در مورد حمزةبن عبدالمطّلب کار مشکلی نیست؛ زیرا بههمان دلایلیکه دل این گروه مالامال از دشمنی علیّ بن ابی طالب بود کینه و دشمنی با حمزه نیز در دل آنها موج میزدو چارهای بهجز این نداشتند که با داستانسازی و جعل افسانههای دروغین، شخصیت آنها را موهون سازند و از مقام و منزلتشان در
دلها بکاهند و تنفر و بدبینی جامعه اسلامی را به پیشینیان خود و مخالفان اهلبیت تحتالشعاع قراردهند.
3- تبرئه قاتل حمزه
سوّمین محور در تحت الشعاع قرار دادنِ شخصیت حضرت حمزه، تبرئه غلام وحشی، قاتل او و کمرنگ کردن جنایت وی نسبت بهآنحضرت میباشد.
و این مطلب را از زبان خود وحشی نقل کرده و قتل مسیلمه را به او مستند نموده و این قتل را کفاره آن جنایت هولناک نسبت به حضرت حمزه قرار دادهاند.
و این داستان نیز در صحیح بخاری بهفاصله کمی، پس از نقل داستان شراب خوردن حمزه نقل شده است و ما اکنون
ترجمه آن بخش از جریان را که به بحث ما مربوط است، در اینجا میآوریم:
آری، بخاری از جعفربن عمر نقل میکند که بههمراه عبیداللَّهبن عدی وارد شهر حمص شد و چون وحشی در آن شهر سکونت داشت خواستند با وی ملاقات کنند و چگونگی به شهادت رساندن حمزه را از زبان خود او بشنوند، وحشی هم این جریان را، از آغاز تصمیمگیری بر قتل آنحضرت تا مرحله آخر، توضیح داد و افزود: پس از گذشت مدتی از این ماجرا، بهملاقات پیامبر صلی الله علیه و آله رفتم، آن حضرت وقتی مرا شناخت، فرمود: از من دورشو تا قیافه وچهرهات رانبینم؛ «فَهَل تَسْتَطِیع أن تغیب عنّیوَجهک؟». وحشی میگوید: من هم تا پیامبر زنده بود با او مواجه نشدم و پس از رحلت آنحضرت، چون از خروج «مُسیلمه کذّاب» آگاهی یافتم، به خود گفتم: خوب است من هم در جنگ با او با مسلمانان شرکت کنم و اگر بتوانم در این جنگ او را بکشم، کفاره قتل حمزه خواهد شد؛ زیرا اگر مسلمانی را کشتهام، در مقابل آن کافری را هم بههلاکت رسانیدهام. در صحنه جنگ مسیلمه را دیدم که مانند شتری خشمگین به دیوار کهنهای تکیه کرده بود، حربهام را بهسویش نشانه رفتم که به سینهاش فرو رفت و از پشت سرش بیرون آمد و همزمان مردی از انصار فرا رسید و شمشیر بر فرقش زد و بدینگونه، مسیلمه بهدست ما، هلاک گردید. (1) و این مضمون ماجرای تبرئه قاتل حضرت حمزه بود که بخاری آن را نقل کرده است. البته همراه با تغییر و اصلاح و با حذف جملاتی که بیانگر روحیه شقاوتپیشه وحشی است.
و متن کامل آن را ابن کثیر از ابن اسحاق، پیشوای مورّخان چنین آورده است که: جعفر بن عمر میگوید در دوران معاویه، در مسر خود به دمشق، بههمراه «عبیداللَّه بن عدی» وارد «حِمص» شدیم و از شخصی سراغ وحشی را، که در این شهر سکونت داشت (2) گرفتیم تا چگونگی بهشهادت رسانیدن حمزه را از زبان خود او بشنویم.
راهنمای ما در ضمن معرفی منزل وحشی گفت: چون او دائمالخمر و همیشه سرمست است، در صورتی میتواند به پرسش شما پاسخ دهد که در حال عادی باشد و گرنه او را به حال خود رها سازید و از پرسش و پاسخ صرف نظر کنید. (3)
1- صحیح بخاری، کتاب المغازی، باب قتل حمزةبن عبدالمطّلب حدیث شماره 3844
2- حموی در معجم البلدان مینویسد: «حِمص» بکسرحاء، شهری مشهور، قدیمی و بزرگ استکه در وسط راه دمشق به حلب واقع شده و ساکنان این شهر، در اثر بدیِ آب و هوا، مردمانی کم عقل و در حماقت مثالزدنی هستند و آنان در جنگ صفین جدیترین و دشمنترین نسبت به علیبن ابیطالب بودند و دیگران را به جنگ با آنحضرت تشویق و ترغیب میکردند.
3- البدایة والنهایه، ج 4، صص 20- 19
و اکنون در این ماجرا، این پرسش مطرح میشود که آیا اصلًا مسأله قتل مسلیمه کذّاب که مورد ادعای وحشی است و پس از سالیان متمادی و در منطقه دور از حجاز و در یک جلسه خصوصی مطرح شده است، تا چه حد میتواند از صحّت و درستی برخوردار باشد و آیا این مطلب از فردی دائمالخمر، خودستایی و کم رنگ کردن جنایت هولناکش در قتل حضرت حمزه نبوده؟ و اصلًا او بههنگام پاسخگویی در حال عادی بوده یا در اثر مستی عقل و هوش را از دست داده بود؟
آری، ادعایی است از جنایتکارِ دائم الخمر، آنهم به نفع خودش!
ابن کثیر نیز از ابن هشام نقل میکند که وحشی دائمالخمر بوده و در تمام دوران زندگیاش در حجاز، بارها و بارها حدّ شرابخواری بر وی جاری شده بود؛ تا آنجا که سرانجام، نام او از دیوان بیتالمال حذف گردید و برای اینکه زندگی آزاد و بدون مانع خود را در زیر سایه امویها و دشمنان اهلبیت ادامه دهد، حجاز را بهسوی شام ترک کرد و در شهر «حِمص» اقامت گزید و در همان شهر هم از دنیا رفت. (1) همانطورکه ملاحظه کردید، داستان کشته شدن مسیلمه کذاب بهدست غلام وحشی، از خود وحشی نقل شده است کهدردرستیتاریخ و نقل حوادث، دارای هیچ اعتبار و ارزش خبری نیست و عقل سلیم و فکر صائب، از پذیرفتن آن امتناع دارد؛ زیرا این جریان را دروغپردازی و خودستایی از یک جنایتکاربزرگ و دائمالخمر تلقّی میکند که میخواهد با سرهم کردن آن دروغ، جنایتِ هولناک خود درباره حضرت حمزه و ضربهای که به اسلام و مسلمین وارد کرده را کم رنگ کند و به فراموشی بسپارد.
ولی به هرحال، همین داستان ساختگی و بیارزش، از سوی دشمنان و مخالفان حضرت حمزه، به عنوان حلقه سوّم و مکمّل دو حلقه گذشته از سلسله دروغها در محکومیت و موهون ساختن آنحضرت بهکار گرفته شده است و در منابع و کتابهای حدیثی، که دستمایه و
داستان کشته شدن مسیلمه کذاب بهدست غلام وحشی، از خود وحشی نقل شده است که در درستی تاریخ و نقل حوادث، دارای هیچ اعتبار و ارزش خبری نیست
1- البدایة والنهایه، ج 4، صص 20- 19
ساخته شده حکومتهای اموی است، بهجای مانده است زیرا:
الف: خواننده این کتابها، که متأسفانه اکثریت مسلمانان را تشکیل میدهد، در این کتابها نه تنها درباره حضرت حمزه کوچکترین فضیلت و حرکتی درحمایت ازاسلامنمیبیند، بلکه او را حتی بهعنوان یکی از اقوام و عشیره پیامبر صلی الله علیه و آله و یا بهعنوان یکی از صحابه و یاران آنحضرت هم نمیشناسد.
ب: و در محور دوم، حضرت حمزه فردی می خوار، خشن و جسور شناسانده شده، که با تشویق کنیزکی خواننده، بهسوی شتران امیر مؤمنان علیه السلام هجوم میبرد و کوهان و پهلوی آنها را زنده زنده میدرد و جگر آنها را به همپیالگیهایش ارمغان میدهد، آنگاه جسارت و تهدید را نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به جایی میرساند که آنحضرت به خاطر ترس از جانش، از برابرِ او به عقب و قهقری بر میگردد!
ج: و بالاخره در حلقه سوم از این تلاش، قاتل حمزه در چهرهای ظاهر شده که جنایت او نسبت به آنحضرت توجیه وعملکرد وی در کشتن ومُثله کردن دوّمین حامیتوحید، با کشتن مسیلمه کذاب جبران میگردد و گناه و خطای اول او با اقدام دوّمش بخشوده میشود.
و بدینگونه، از حضرت حمزه، آن بزرگ شهیدِ اسلام و حامی توحید و مُثله شده بهدست سردمداران کفر و الحاد انتقام گرفته میشود و او پس از مظلومیت درجنگ احُد بار دیگر در صف مظلومان تاریخ قرار میگیرد و از طریق فرهنگی با شخصیت او مبارزه میشود و این مبارزه در پهنه تاریخ و تا همیشه ادامه مییابد. (1) پینوشتها:
1- در شخصیت ابن شهاب زهری از منافع زیر استفاده شده است: صحیح بخاری، صحیح مسلم، تهذیب التهذیب، سیر اعلام النبلاء، البدایة والنهایه، تنقیح المقال، روضات الجنات، تاریخ الخلفاء، مروج الذهب، مجلّه تخصصی علومالحدیث شماره 5 مقاله فاضل ارجمند سدیدالدین حسینی و مجله الفکر الاسلامی شماره 27 مقاله فاضل سخت کوش حسین غیب الهرساوی.
ثبت دیدگاه شما