منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد
چکیده
از جملۀ موضوعات اعتقادی که همۀ فرق و مذاهب کلامی را بهگونهای، به خود مشغول کرده، امامت است. امامت در نظام اعتقادی شیعه، جایگاه ویژهای دارد. در این مذهب، بدون توجه به امامت نمیتوان به تبیین دیگر آموزههای اعتقادی پرداخت. یکی از ویژگیهایی که امامت شیعه را از امامت دیگر مذاهب ممتاز میکند، علم خاص امام است. علم امام از آغاز پیدایی موضوع امامت، از دغدغههای امامیه بوده است و چنانچه دربارۀ علم امام، اختلافی بین عالمان امامی بوده، به کم و کیف آن مربوط میشود. این جستار در پی تحلیل و بررسی منابع مرتبط با کیفیت علم امام، از نگاه عالمان مدارس قم و بغداد است که با دو رویکرد متفاوت، موضوعات اعتقادی را بررسی کردهاند. در جمعبندی نهایی روشن میشود که پیروان این دو مدرسۀ کلامی، در این زمینه اختلافی ندارند.
از موضوعات مهم کلامی شیعه که از مقومات امامت شمرده میشده و از دیرباز، در کانون توجه عالمان امامیه بوده، علم امام است. از دیدی تاریخی، مهمترین مقطع از دوران حضور ائمه(ع)، دورۀ شکلگیری مدرسۀ کلامی کوفه (اواخر قرن اول)، خاستگاه کلام و نخستین متکلمین امامیه، بود. جریانهای کلامی شیعه، با رویکردهای متفاوت و تکیه بر احادیث اهلبیت(ع)، به تبیین، تدوین و اشاعۀ باورهای شیعی و دفاع از آنها میپرداختند. آموزههای اعتقادی، در این مدرسه، به تثبیت نهایی میرسید. برخورداری امام از علم خاص، از جملۀ این آموزهها بود.
با افول و از رونق افتادن مدرسۀ کلامیکوفه، دو مدرسۀ بزرگ و تأثیرگذار قم و بغداد شکل گرفت که نمایندگان دو جریان شاخص کلامی کوفه شد. بغداد با موقعیت ویژهاش، میراثدار خط فکری حدیثیـکلامی کوفه و قم با توجه به حضور محدثان و ارتباط محکم با کوفه، میراثدار خط فکری حدیثیـفقهی کوفه شد.
روش و رویکرد این دو جریان در پرداختن به موضوعات اعتقادی متفاوت بود. نگاه متکلمان بغداد بیشتر بر استدلالهای عقلی معطوف بود؛ البته آنها به روایات هم توجه میکردند. آنان در مقام بحث، دو ساحت جداگانه برای عقل و نقل قائل میشدند و در برخی از موضوعاتی که نقل مطمئنی وجود داشت، جانب نقل را میگرفتند و از برداشت عقلی خود صرف نظر میکردند. اما روش محدثان قم برپایۀ استناد به احادیث بود و کمتر به مباحث عقلی رو میآوردند. در آثار این گروه، احادیث با چینش خاصی ارائه شده است که همانند آثار متکلمان، پیام کلامی دارد؛ ازاینرو، آثار محدثان قمی را میتوان از دستۀ کتابهای کلامی دانست و به تبع آن، ایشان را در گروه متکلمان قرار داد.
منابع علم امام از مقولههای بحثبرانگیز مربوط به علم امام است که عالمان امامیه دربارۀ آن چندان همداستان نبودهاند. فراوانی روایات گوناگون مربوط به این مبحث، برخی را برآنداشته تا با عنایت به گوناگونی احادیث، اصحاب و راویان آنها، هر دسته از روایات را متفاوت با دیگری نشان دهند؛ ازاینرو بنا داریم نگاه متکلمان این دو مدرسه را در این زمینه بازنماییم تا روشن شود آیا عالمان این دو مدرسه در این باره اختلاف داشتند یا نه؟
به نظر میآید با توجه به فراوانی روایات دربارۀ هریک از منابع و نیز، عنایت ویژۀ راویان و اصحاب در نقل نمیتوان هیچکدام از راویان و اصحاب را نافی گروه دیگر و نسلهای بعدی عالمان امامیه را در مقابل هم دانست. این جستار آرای متکلمان مدارس قم و بغداد را پی میگیرد تا با بازنمایی منابع علم امام از دریچۀ نگاه دو طیف متفاوت از عالمان تأثیرگذار در کلام امامی، تقابل نداشتن نظر آنها را در این باره نشان دهد.
ملاک دستیابی به آراءِ متکلمان و محدثان
برای دریافت رأی متکلمانی که در موضوعات کلامی نظریهپردازی کردهاند، سختی چندانی در کار نیست؛ اما دریافت دیدگاه محدثان که به ذکر احادیث بسنده کردهاند، تااندازهای دشوار است؛ ازاینرو، از رهگذر شیوۀ دریافت آراءِ متکلمین عصر حضور ائمه(ع) که روش آنها با روش محدثان مشابهت بیشتری دارد، بحث را پی میگیریم. یکی از ملاکهای دستیابی به آراءِ اصحاب، نوع عملکرد آنهاست که در روایات انعکاس دارد. آنان برای بررسی درستی یا نادرستی اعتقادات یا اظهار نظرها دربارۀ اعتقادی خاص، باور خود را بر امام عرضه میکردند (جعفریان، 1384: 517-518؛ کلینی، 1362: 1/79و267-268) یا آن را با احادیث پذیرفتۀ خود میسنجیدند و بنابراین، در تألیف و تدوین، به نقل احادیثی بسنده میکردند که آنها را پذیرفته بودند؛ یعنی نقل هر حدیث به معنای باور به مضمون آن بود. همین روند در مدرسۀ قم دنبال شد؛ البته با این تفاوت که چینش احادیث، در آثار قمیها، هدفمند و حسابشده است و این کار را برای محقق آسانتر میکند. پس با این فرض این جستار را پی میگیریم که میتوان منقولات آنها را مطابق با دیدگاه کلامیشان و آنها را متکلم بدانیم.
محورهای اساسی بحث
در یک جمعبندی کلی میتوان اظهار نظر متکلمان و روایات مربوط به منابع علم امام را در دو عنوان کلی جای داد: تحدیث و الهام، و وراثت و دریافت از رسول خدا(ص). چنانچه منشأ علم امام تحدیث و الهام باشد، به این معناست که علم از جانب خداوند، به شیوههای گوناگون، به امام اعطا میشود. اگر منشأ علم امام وراثت باشد، یعنی علم از جانب پیامبر(ص)، از روشهای گوناگون، به امامان، یکی پس از دیگری انتقال مییابد. طبق روایات، چنان که القای علم از جانب خداوند، به شیوههای گوناگون محقق میشود، انتقال علم از جانب پیامبر(ص) هم، به گونۀ عادی و غیر عادی، شفاهی و مکتوب تحقق پیدا میکند.
با توجه به دو عنوان کلی بیانشده و روایات گسترده و گوناگون دربارۀ منابع علم امام و نیز، اظهار نظرهای کلامی و حدیثی قم و بغداد میتوان در خصوص مطالب مربوط به منابع علم امام، در سه محور اساسی بحث کرد:
الف. منابعی که دستیابی به آنها، از راههای عادی ممکن نیست و امام از آنها بهرهمند است، مانند الهام، تحدیث، عروج به آسمان، ارائۀ اخبار آسمانها، عرضۀ اعمال بندگان، نزول فرشتگان، شنیدن صدای آنها و خوابهای صادق؛
ب. منابعی که دسترسی به آنها، از راههای عادی و غیر عادی ممکن است، مانند وراثت علم از پیامبران(ص) و امامان پیشین(ع)؛
ج. منابعی که راه دستیابی به آنها عادی است، مانند جفر، جامعه، صحیفۀ امیرالمؤمنین(ع)، صحیفۀ فاطمیه(ع)، کتابهای پیامبران پیشین(ص) (صحف ابراهیم(ع) و الواح موسی(ع) و…) که نزد امامان وجود داشته است؛ البته میتوان این قسم را ضمیمۀ محور دوم و موارد را ذیل دو عنوان کلی دستهبندی کرد.
1. منابع علم امام از نگاه محدثان قم
به دلیل فراوانی محدثین قم، فقط به آراءِ سه چهرۀ سرشناس، به ترتیب تاریخ میپردازیم که دیدگاهشان میتواند نمایندۀ رأی دیگر محدثان قمی باشد: ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ، معروف به صفار قمی (م290ق)، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق رازی، معروف به شیخ کلینی (258-328ق) و ابوجعفر محمد بن علی بن موسی بن بابویه قمی، معروف به شیخ صدوق (311-381ق). این محدثان در تبیین منابع علم امام، روایات فراوانی را ذکر کردهاند. با توجه به محدودیت این جستار، عناوینی برگرفته از روایات انتخاب شده و ذیل هرکدام، احادیثی حاکی از نظر هریک از این سه محدث آمده است.
1-1. الهام و تحدیث
«الهام» و «تحدیث»، از نظر لغوی، به یک معنا به کار رفته است. ابنمنظور (1988: 1/350)، «محدَّث» را «مُلهَم» ترجمه کرده و در توضیح معنای آن میگوید: «ملهم کسی است که چیزی در قلبش القا میشود. پس به خاطر قوۀ حدس قوی و فراستی که دارد، به او خبر داده میشود و این روشی است که خداوند آن را به بندگان برگزیدهاش داده است. چیزی به آنها الهام میشود؛ سپس آن را میگویند». طریحی (1378: 2/245) «مُحَدَّثُون» را کسانی میداند که فرشتگان با آنها سخن میگویند.
در روایاتی که محدثان قم آوردهاند، افزون بر بیان الهامی بودن علم امام، به این نکته عنایت ویژهای شده که پیامبر اکرم(ص) خاتم پیامبران(ص) بوده و پس از ایشان وحی منقطع شده است. آنها فرق میان وحی و الهام را با نقل روایاتی از معصومان(ع) نشان دادهاند. در برخی از روایاتی که صفار نقل کرده، به این تفاوت اشاره شده است. صفار (235:1404) دربارۀ نحوۀ القای علم به امام، روایتی از امام صادق(ع) نقل کرده که در آن آمده است: «برخی از ما علم در گوششان قرار میگیرد. برخی از ما در خواب میبینند. برخی از ما صدایی میشنویم و برای بعضی از ما، فرشتهای بزرگتر از جبرئیل و میکائیل میآید و برخی از امامان، فرشتهها را با چشم میبینند».
وی روایت دیگری از امام صادق(ع) نقل میکند که میگوید در شب قدر، فرشتگان همۀ پیشامدهای سال آینده را مانند خیر و شر و مرگ و زندگی و بارندگی که مقدر شده، بر آنها نازل میکنند (همان: 220). امام صادق(ع) همچنین، پنهان داشتن اخبار هر صبح و شام آسمان از ولی واجبالاطاعة خود را دور از کرم و رأفت خدا میداند (همان: 124). پس از نگاه صفار قمی، بخشی از علم امام، با الهام به دست میآید؛ ازاینرو، وی روایتی از امام باقر(ع) نقل میکند که میگوید: «علی(ع) به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) عمل میکرد. هنگامی که با مسئلۀ جدیدی روبهرو میشد که نه در کتاب خدا بود و نه در سنت پیامبر(ص)، خداوند به او الهام میکرد» (همان: 235).
کلینی (1362: 1/258و271) نیز، در کافی، روایات متعددی دال بر الهام شدن به امام و سخن گفتن فرشتگان با ایشان نقل کرده است. برخی از روایات هم، به چگونگی دریافت الهامی پرداخته که به صورت القای به دل یا تأثیر در گوش است (همان: 1/176و264). برخی دیگر از چگونگی سخن گفتن فرشته با امام میگوید؛ مانند روایتی که کلینی از امام باقر(ع) نقل کرده و طبق آن، اهلبیت(ع) در شب رحلت پیامبر اکرم(ص) که شب سختی بود، صدایی شنیدند؛ اما صاحب آن را با چشم ندیدند. او به آنها سلام کرد و آنها را در این مصیبت تسلی داد و طبق پاسخ امام به راوی، صاحب آن صدا از سوی خداوند متعال برای تسلیت آمده بود (همان: 1/445-446).
صدوق (1362: 2/528) همداستان با صفار و کلینی، از محمد بن مهران نقل میکند که از امام جعفر صادق(ع) شنید: «ما دوازده محَدَّثیم». وی همچنین حدیثی از امام رضا(ع) نقل میکند که در آن، یکی از علایم امام «محَدَّث بودن» معرفی شده است (همو، 1378: 1 /56؛ 1377: 102؛ 1367: 4/418).
بنابراین، از دید محدثین قم، الهام و تحدیث از منابع مسلم علم امام است. روایات فراوان دیگری نیز، تحت عنوانهای دیگر، در مجمعهای حدیثی گرد آمده که از مصادیق و تماثیل علم الهامی امام میگوید و نمونههایی از آنها در ادامه میآید.
1-1-1. ستونی از نور
شماری از روایات آمده در آثار محدثین قم، دربارۀ ستونی از نور است که امام به وسیلۀ آن علم پیدا میکند. صفار (1404: 435) در این باره، روایاتی از جمیل بن دراج نقل میکند که به گفتۀ آنها، هنگامی که امام به امامت برسد، در هر شهری، برای او مناری از نور بلند میشود که امام در آن، به اعمال بندگان مینگرد. امام صادق(ع)، در روایتی، ماهیت این ستون نور را بیان کرده است: «خداوند ستونی از نور دارد که آن را از همۀ مخلوقاتش پوشانده است. یک طرف این ستون، نزد خدا و طرف دیگر آن، در گوش امام است. پس هرگاه خداوند چیزی اراده کند، آن را در گوش امام وحی میکند» (همان: 435).
کلینی در این باره روایتی نیاورده است؛ اما صدوق (1378: 1/214) صفار را همراهی و روایتی نقل کرده که در پایان آن آمده است: «این نور مداومت ندارد. گاهی بسط پیدا میکند و گسترده میشود. امام در این حال، مسائلی را که نیاز دارد، از آن آگاه میشود و گاهی از او گرفته میشود و در نتیجه، آنچه را لازم نیست، نمیداند».
از آنچه گذشت، به دست میآید که این ستون نور، به طور مستقل، منبع علم نیست؛ بلکه تمثیلی برای منبع الهامی علم امام است که هرگاه خداوند بخواهد، با آن، امام را آگاه میکند.
2-1-1. افزایش علم امام در شبهای جمعه
در برخی از روایات محدثان قم، عروج روح امام به آسمان، در شبهای جمعه، از مصادیق منابع علم امام شمرده میشود. این عروج و افزایش علم امام به سبب آن، به اندازهای مهم است که امامان به اصحابشان فرمودهاند اگر این افزایش نباشد، علم امام پایان مییابد.
طبق روایاتی که صفار نقل میکند، در هر شب جمعه، فرشتگان، اوصیا و پیامبران ازدنیارفته و نیز ارواح اوصیا و امام حاضر در میان مردم (امام هر زمان)، به آسمان عروج، هفت بار دور عرش الهی طواف و خداوند را تسبیح و تقدیس میکنند. آنها در کنار هر رکن عرش، دو رکعت نماز میخوانند و برمیگردند. آنگاه پیامبران(ص) و اوصیا و روح وصی زنده، شادی بسیاری احساس میکنند و به امام زندهو امامان دیگر(ع) الهامی میشود که علمشان را افزایش میدهد (صفار، 1404: 130). امام صادق(ع) در تعلیل این نکته میفرماید: «اگر چنین نباشد، علم ما تمام میشود» (همان).
کلینی (1362: 1/253) هم، روایاتی با همین مضامین نقل میکند؛ اما صدوق در این باره روایتی نیاورده است. پس روایات عروج نیز، از نظر محدثین، مؤید دیگری بر الهامی بودن علم امام است.
3-1-1. عرضه شدن اعمال انسانها به امام
دستۀ دیگر از روایاتی که محدثین قم نقل کردهاند، حاکی از آن است که خداوند با عرضه کردن اعمال انسانها به امام، علم ایشان را دربارۀ اعمال و رفتار انسانها افزایش میدهد؛ بنابراین میتوان یکی دیگر از مصادیق منابع علم امام را عرضه شدن اعمال بر او دانست که البته این اطلاعات از زمرۀ دیگر علوم الهامی است که فرشتگان امام را از آنها آگاه میکنند.
صفار (1404: 235) یک باب از بصائر الدرجات را به روایات نشاندهندۀ آگاه بودن امامان از درون افراد اختصاص داده است. او همچنین روایاتی نقل کرده که بیان میکند امامان از افعال شیعیانشان باخبر بوده، از اسرار و کارهای پنهانی آنها، به خودشان خبر میدادهاند (همان: 242-245)؛ برای نمونه صفار روایتی نقل میکند که در آن، امام صادق(ع) به شیعهای را که به محضرشان وارد شده بود، به دلیل درشتگویی به مادرش نصیحت کردند (همان).
کلینی (1362: 1/219 ) در روایتی از امام رضا(ع)، ذیل آیۀ 105 سورۀ توبه، علی(ع) را آگاه از احوال شیعیان در همه حال معرفی میکند. در روایات مربوط به ستون نور نیز، به این نکته تصریح شده که یکی از مواردی که امام در آن ستون میبیند، اعمال انسانهاست (ابنبابویه، 1378: 1/214). پس به اتفاق آراءِ محدثان قم، این شیوۀ اطلاعرسانی هم، یکی دیگر از منابع کسب علم الهامی است که خداوند در اختیار امام قرار میدهد.
2-1. دریافت علم از پیامبر(ص) و امامان پیشین(ع) (وراثت)
دستهای دیگر از روایات ذکرشده در آثار محدثان قم، دال بر این است که علم پیامبران(ص)، با وراثت، به پیامبران(ص) بعدی رسیده و علم همۀ آنها، به صورت کامل، به پیامبر اکرم(ص) منتقل شده است. پس از ایشان نیز، امام علی(ع) و امامان بعدی(ع)، یکی پس از دیگری، میراثدار علوم پیامبر(ص) بودهاند؛ چه علومی که ایشان از پیامبران پیشین(ص) و چه آنهایی که به طور مستقیم، از جانب خداوند دریافت کرده بودند. برخی از این روایات ذکر میکند که چگونه پیامبر اکرم(ص) این علوم را به امام علی(ع) آموزش میداد.
صفار (1404: 48) در روایتی، از قول پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که خداوند فهم و علم ایشان را به امامان عطا کرده است. در روایتی، امیرالمؤمنین(ع) پرسش و پاسخ، خواندن و نوشتن، یاد دادن تأویل و تفسیر آیات و دعای پیامبر(ص) را راههای فراگیری علم خود از پیامبر(ص) معرفی کرده است (همان: 198). کلینی (1362: 1/263) هم، در روایتی از امام باقر(ع) نقل میکند: «به خدا قسم که پیامبر(ص) از تعلیمات الهی چیزی نیاموخت، مگر آنکه آن را به علی(ع) تعلیم داد. سپس این علوم به ما رسیده است».
در روایت دیگری، ابوحمزه ثمالی از امام باقر(ع) نقل میکند:
«هنگامی که دوران نبوت پیامبر اکرم(ص) به پایان رسید، روزگارش به سر آمد، خداوند به او چنین وحی کرد: “ای محمد! پیامبری خود را به انجام رساندی و روزگارت به پایان رسیده است. پس آن علمی که نزد توست و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار علم پیامبری را در اهلبیت خودت، نزد علی بن ابیطالب قرار بده که من علم و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار علم پیامبری را از نسل تو قطع نکردهام؛ همچنان که از خاندان سایر انبیای گذشته قطع نکردم”» (همان: 293).
کلینی روایتی نقل کرده که طبق آن، پیامبر(ص) هزارهزار باب علم را به امام علی(ع) آموزش داده بود. او این نوع آموزش را از منابع علم گستردۀ امام علی(ع) و دیگر امامان دانسته است (همان: 222و238). وی دربارۀ انتقال علم از امامی به امام دیگر، هم روایاتی آورده است (همان: 298).
شیخ صدوق (1372: 2/122؛ 1395: 1/218؛ 1377: 15) روایات بسیاری را نقل میکند که در آنها، امام علی(ع) وارث علم اولینو نبیین(ص)نامیده و در روایاتی دیگر، امام صادق(ع) وارث علم وصیینخوانده شده است.
به مضمون چند نمونه از روایات صدوق دربارۀ علم موروثی امامان اشاره میکنیم: تمام علم امام از سوی خدا و رسول اوست (همو، 1395: 2/661)؛ علم هرکدام از امامان از امام پیش از او گرفته شده تا اینکه این سلسله به پیامبر اکرم(ص) میرسد (همو، 1398: 309)؛ پیامبر(ص) شهر علم و علی(ع) به منزلۀ درب آن است (همو، 1380: 15). تأکید صدوق بر میراثی بودن علم باعث شده برخی بپندارند که او به الهامی بودن علم امام باور ندارد؛ درحالیکه وی در کمال الدین و تمام النعمة میگوید: «فعِلمُ الامام کلّه من اللّه عزّ و جلّ و من رسول اللّه(ص)» (همو، 1363: 2/574).
بنابر روایات پیشگفته، توارث که مورد تأکید محدثین قم بوده، افزون بر الهام، از سرچشمههای علم امام بوده است. الواح و کتب خاص و برخی از علوم غیبی مواردی بود که به ارث میرسید و در ادامه، به آنها میپردازیم.
1-2-1. الواح و کتب خاص
در بسیاری از روایات آمده در آثار محدثین قم، امامان علم خود را به کتابها و الواح خاصی مستند کردهاند که از انبیا و اوصیای گذشته(ص) به آنها رسیده بود. صفار (1404: 135) از امام صادق(ع) نقل کرده است: «داوود(ع) وارث انبیا و سلیمان(ع) وارث داوود و محمد(ص) وارث سلیمان(ع) و دیگر پیامبران بود. ما هم از محمد(ص) ارث بردهایم و به درستی که صحف ابراهیم(ع) و الواح موسی(ع) نزد ماست».
وی از کتابهای دیگری هم ضمن روایات نام میبرد که میتواند از منابع علوم میراثی باشد؛ مانند صحیفۀ امیرالمؤمنین(ع) که به طول 70 ذراع (حدود 35 متر)، انشای پیامبر(ص) و املای علی(ع) و دربرگیرندۀ همۀ حلالها و حرامهاست (همان: 142) و کتاب جامعه که در وصف آن گفته شده همۀ مایحتاج انسان، حتی جزای یک خراش در آن وجود دارد (همان: 142-143) و کتاب جفر که در آن، دربارۀ ویژگیها و شیوۀ انتقال محتویات آن به پیامبر(ص) و سپس به امامان، به تفصیل سخن رانده است (همان: 140). در روایات دیگری هم، از دو کتاب جفر سفید و جفر سرخ یاد شده و در توضیح آنها آمده است که جفر سفید دربردارندۀ زبور داوود(ع)، تورات موسی(ع)، انجیل عیسی(ع)، صحف ابراهیم(ع) و حلال و حرام و مصحف فاطمه(س) است. مصحف فاطمه(س) غیر از جفر و جامعه دانسته شده و در وصف آن آمده است: «از قرآن چیزی در آن نیست؛ بلکه در آن مسائلی است که ما را از مردم بینیاز کرده و مردم را نیازمند به ما . در آن، حتی ریزترین مسائل شرعی، مانند جزای یک خراش کوچک، یک شلاق، نصف شلاق، ثلث شلاق بیان شده است» (همان: 150-154).
کلینی (1362: 1/231-238و240)، مانند صفار، در باب استفادۀ امام از کتابهای انبیای گذشته(ص) و کتابهای خاص امامان، مانند جفر و جامعه و صحیفۀ فاطمه(س) و نیز دربارۀ ویژگیهای آنها روایاتی نقل کرده است.
شیخ صدوق (2:1395/353؛ 1372: 1 /213) هم، دربارۀ این کتابها با صفار و کلینی همداستان است؛ برای نمونه وی از ابوبصیر نقل میکند که امام صادق(ع) فرمود: «در دستۀ شمشیر رسول خدا(ص) کتاب کوچکی بود. از آن حضرت پرسیدم در آن کتاب چه بود. فرمود همان حرفهایی که از هر حرف آن، هزار حرف برون میآید». به گفتۀ ابوبصیر امام در ادامه فرمود: «تا به امروز، به جز دوحرف از آن حرفها، به دیگران آموخته نشده است» (همو، 1362: 649). حاصل اینکه از نظر محدثین قم، همۀ این کتابها و صحیفهها زیرمجموعۀ علوم میراثی و از مصادیق منابع علم میراثی امام است.
2-2-1. علم غیب امام
بنابر روایاتی که به محتوای آنها اشاره شد، اطلاعات غیبی امام یا از راه الهام یا از راه توارث است. محدثان قم، تحت عناوین گوناگون، روایات قابل توجهی دربارۀ علم غیب نقل کردهاند که به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم.
1-2-2-1. آگاهی امام به باطن افراد و بیان پاسخ آنها پیش از پرسش
چنان که گذشت، صفار (1404: 235) بابی مستقل از بصائر الدرجات را به این موضوع اختصاص داده و دربارۀ آگاهی امامان از افعال شیعیان و بیان اسرار و کارهای پنهانی آنها به خودشان نیز روایاتی ذکر کرده است (همان: 242-245). کلینی (1362: 1/219و397) هم، در تأیید این موارد، روایات مشابهی آورده است. صدوق (1378: 2/228-229؛ 1395: 235) نیز، روایاتی حاکی از این مطلب نقل کرده که ائمه(ع) پیش از اینکه شخصی از آنها پرسشی کند، به او پاسخ میدادند.
2-2-2-1. آگاهی ائمه(ع) از هنگام شهادت خود و دیگران
طبق نقل صفار (1404: 88-89)، امام علی(ع) قاتل خود را به اصحابش نشان داد. کلینی (1362: 1/259) هم، در کافی، بابی به آگاهی ائمه(ع) از هنگام مرگ خود اختصاص داده و روایات بسیاری حاکی از خبر دادن برخی از ائمه(ع)، مانند امام موسی بن جعفر(ص)، از شهادت خود آورده است؛ برای نمونه وی از ابوبصیر نقل میکند که امام صادق(ع) فرمود: «امامی که نداند سرانجام کارش چه میشود، او حجت خدا نمیتواند باشد» (همان). به روایات این باب میتوان روایات دیگری را نیز ضمیمه کرد.
صدوق (1378: 1/172-173) نیز روایاتی را گزارش کرده است که برخی گواه بر خبر دادن پیامبر اکرم(ص) از چگونگی شهادت امام علی(ع) و حسنین(ع) و دیگری بیانکنندۀ شمار کشتههای جنگ نهروان به پیشگویی امام علی(ع) (همان: 120) و یکی دیگر دربارۀ آگاهی دادن امام رضا(ع) از شهادت خود با سم، مدفون شدنش در کنار هارون (همان: 2/226) و کشته شدن امین به دست مأمون است (همو، 1372: 2/209).
3-2-2-1. آگاهی ائمه(ع) از اسم اعظم و علم الکتاب
از دیگر مستندات غیبدانی ائمه(ع)، نزد محدثان قم، آگاهی آنها از اسم اعظم و علم الکتاب است. صفار (1404: 212-219) 25روایت آورده که از وجود اسم اعظم و علم الکتاب نزد امامان خبر میدهد. وی در توضیح ماهیت و حروف اسم اعظم هم، 10 روایت نقل کرده که طبق آنها، اسم اعظم خداوند 73 حرف دارد که 72 حرفش نزد امامان و 1 حرف آن مختص خدا و نزد او محفوظ است (همان: 208-211). وی دربارۀ علم الکتاب هم، ذیل آیۀ 43 سورۀ رعد نقل میکند که امام صادق(ع) فرمود: «منظور از “مَن عِندَه عِلمُ الکِتاب” ماییم و علی(ع) اولین و بهترین ما و با فضیلتترین ماست» (همان: 214).
شیخ صدوق (1363: 2/539) معتقد است اسمای اعظم الهی، در حروف مقطعۀ قرآن قرار دارد و در اختیار کسانی قرار میگیرد که به وسیلۀ آنها بتوانند بر حقانیت خود دلیل بیاورند.
داوری ائمه(ع) دربارۀ علم غیب، در روایات محدثین قم
محدثان قم، افزون بر آنچه گذشت، روایاتی نقل کردهاند که در آنها، ائمه(ع) بین علم خود و علم خداوند تفاوت قائل میشوند و علم غیب خود را از نوع علم اختصاصی خداوند نمیدانند (همو، 1404: 113)؛ بنابراین، در روایات، از دو گونه علم سخن آمده است.
طبق دو روایتی که صفار نقل میکند، علم خداوند به خاص و عام تقسیم میشود (همان: 109). علم عام همان است که به پیامبران(ص) و اوصیا و امامان داده شده است؛ اما علم خاص مختص ذات مقدس الهی است و هیچ مخلوقی از آن آگاهی ندارد. کلینی (1362: 1/192، 227، 257، 258و260) هم روایات بسیاری در این باره آورده که نشاندهندۀ تفاوت علم خداوند با علم پیامبر(ص) و امام است و به علم عام و خاص خداوند اشاره میکند.
براساس این روایات، اولاً علم خداوند ذاتی و علم غیر خداوند عرضی است. ثانیاً علم خداوند مطلق و علم غیر او غیر مطلق است؛ پس اگر امام داشتن علم غیب را از خود نفی میکند، منظور علم غیب مطلق است و اگر به داشتن علم غیب خود اشاره میکند، علم غیب غیر مطلق و مقید مراد اوست. از همین روست که گاه، در روایاتی، مطالب متفاوتی دربارۀ علم غیب ائمه(ع) میبینیم که البته علل آن، در خود روایات بیان شده است. چند نمونه از آنها را در ادامه میخوانیم.
صفار (1404: 325) در روایتی از ابوبصیر نقل میکند که به تصریح امام باقر(ع)، «ما علم غیب نداریم و اگر خدا ما را به خودمان واگذارد، مانند شما انسانهای معمولی خواهیم شد؛ اما لحظه به لحظه، به امام تحدیث میشود». کلینی (1362: 1/230) نیز روایاتی به همین مضمون نقل کرده است. از خود روایت روشن میشود که منظور امام از نداشتن علم غیب همان غیب اختصاصی خداوند است که در روایت پیش، به آن اشاره شد و غیوبی لحظه به لحظه، به آنها ارائه میشود که دیگران از آنها محروماند.
کلینی نقل میکند که مردی از اهالی فارس از امام رضا(ع) پرسید: «آیا شما علم غیب میدانید؟» و ایشان از قول امام باقر(ع) فرمود: «گاهی علم الهی برای ما گسترده میشود. در این موارد، علم غیب میدانیم و گاهی علم الهی از نظر ما برچیده میشود. در این موارد، علم غیب نمیدانیم. علم الهی، راز خدای عزّ و جلّ است که با جبرئیل میگوید، جبرئیل به محمد(ص) میگوید و محمد(ص) نیز، به هرکسی که بخواهد، میگوید» (همان: 256).
پس علم غیب امام به علومی مربوط میشود که از مرحلۀ تقدیر گذشته و از خزانۀ اختصاصی خداوند خارج شده و به فرشتگان، پیامبران(ص) و امامان رسیده باشد. در روایات، علم غیب به خاص و عام تقسیم شده است. فقط خداوند از علم خاص آگاهی دارد و علم امام از علوم عام الهی است.
دفع شبههای دربارۀ دیدگاه صدوق
شیخ صدوق نیز به برخورداری امام از علم غیب اعتقاد دارد؛ اما نکتهای هست که شاید برخی را به اشتباه بیندازد و چه بسا با استناد به آن، صدوق را مخالف برخوردای امام از علم غیب معرفی کنند. شیخ صدوق (1395: 1/117) نقل میکند که ابنقبه رازی[1] در پاسخ شبهات ابیزید علوی گفته علم غیب مخصوص خداوند است و هر بشری که ادعا کند علم غیب دارد، مشرک و کافر است. عدهای میگویند اگر صدوق این سخن ابنقبه را قبول نداشت، یا باید آن را نقل نمیکرد یا آن را رد میکرد؛ درحالیکه چنین نکرده؛ پس او هم، علم غیب را مخصوص خدا و همانند ابنقبه، قائلان به داشتن علم غیب را مشرک و کافر دانسته است.
این برداشت از نقل صدوق، با روایاتی که وی نقل میکند و دال بر علم امامان به باطن مردم و پیشامدهای آینده است، سازگاری ندارد. در واقع، بین این دو نظر میتوان جمع کرد؛ زیرا با توجه به روایات دال بر تفاوت علم امام با علم خداوند میتوان روایاتی را که صدوق از مصادیق غیب بیان کرده، از زمرۀ علوم عام خداوند دانست که از سوی خداوند، به انبیا(ص) و اوصیا میرسد. در این صورت، ابنقبه هم این دست علوم را غیبی نمیداند. به نظر شیخ صدوق هم، اینها علم غیب نیست؛ بلکه علم غیب آن است که در لوح محفوظ و مختص خداوند بوده، هیچ مخلوقی از آن آگاهی ندارد (همو، 1398: 444)؛ بنابراین، شیخ صدوق برخورداری امام از علم غیب را انکار نمیکند ومراد ابنقبه و دیگر عالمان امامیه از غیب دانی ائمه(ع) نیز، چنین غیبی نیست. به عبارتی، علم غیب مورد نظر ابنقبه، علم غیب ذاتی است که البته شیخ صدوق آن را برای امام نمیپذیر و علمی که شیخ صدوق میگوید، غیر ذاتی است که ابنقبه هم امام را دارای آن میداند؛ پس هیچ منافاتی بین قول صدوق و ابنقبه وجود ندارد.
نتیجۀ نظر محدثان قم دربارۀ منابع علم امام
محدثان قم گرچه در نقل روایات و شمار آنها، در مواردی اختلاف داشتند، در مجموع، هم در علوم میراثی ائمه(ع) که پیامبر(ص) آن را از راههای عادی و غیر عادی، از انبیای گذشته(ص) دریافت کرده و در اختیار امامان قرار داده بود و هم در علوم الهامی که از راههای گوناگون، به امامان القا میشد، اتفاق نظر داشتند. آنان در برخورداری ائمه(ع) از علم غیب نیز که با الهام و توارث حاصل میشد، همداستان بودند.
2. منابع علم امام از نگاه متکلمان بغداد
از میان متکلمان بغداد، به رأی سه چهرۀ مؤثر در تاریخ کلام امامیه میپردازیم: محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شیخ مفید (336-413ق)، ابوالقاسم علی بن حسین بن موسی، معروف به سید مرتضی علمالهدی (355-436ق) و محمد بن حسن طوسی، معروف به شیخالطائفه (385-460ق). این متکلمان در موضوع منابع علم امام، به گستردگی محدثان قم بحث نکردهاند؛ اما همان مختصری که در آثارشان انعکاس یافته، میتواند دیدگاه آنها بنمایاند.
1-2. الهام و تحدیث
به تصریح شیخ مفید، اینکه امامان صدای فرشتگان را بشنوند (تحدیث)، عقلاً و شرعاً جایز است. وی در این باره، حتی به مخالفان طعنه زده است. او در اوائل المقالات، در دفاع از تحدیث میگوید: «نظر من این است که شنیدن صدای ملائک، از نظر عقلی جایز است. از راستگویان شیعه که معصوماند، ممتنع نیست. روایاتی در تأیید صحت آن وارد شده است. البته این عمل مخصوص امامان معصوم(ع) است؛همچنین برای برخی از شیعیان که به صالحین و ابرار و برگزیدگان معروفاند، امکان دارد. این نظر فقهای محدث شیعه است؛ اما نوبختیان و گروهی از امامیه که شناختی از اخبار و روایات ندارند، این عقیده را رد میکنند؛ چون دقت نظر نداشته و راه درستی نرفتهاند» (مفید، 1413د: 69و70).
مفید از قول به امکان عقلی شنیدن صدای ملک و ایحاء برای امام فراتر میاندیشد و نزول وحی بر ائمه(ع) را هم، از نظر عقلی جایز و وحی به مادر موسی(ع) را از همین قبیل میداند (همان، 68)؛ اما در تحقق وحی برای امامان، به دلیل اجماع امت بر منع، قائل به منع میشود. او برای تقریب به ذهن میگوید این امر مانند بعثت پیامبری پس از پیامبر اکرم(ص) است که از لحاظ عقلی جایز است؛ اما اجماع امت، با توجه به علم به اینکه این کار بر خلاف تعالیم دین اسلام است، قاطعانه و یقینی، آمدن پیامبری پس از پیامبر اکرم(ص) را ممنوع میداند (همان). او همچنین، در تصحیح الاعتقاد، به صراحت میگوید: «ما معتقدیم خداوند متعال بعد از پیامبر(ص)، به اولیای خود کلماتی را القا میکند که به آنها وحی گفته نمیشود» (همو، 1363: 99).
از سخنان مفید به دست میآید که از نگاه او، تحدیث و الهام، دو منبع اساسی علم امام، عقلاً و نقلاً پذیرفته شده است و جالب اینکه وی قائلان به تحدیث را فقهای محدث میداند (همان محدثان قم) و منکران آن را نوبختیان (متکلمان گذشتۀ بغداد) میداند.
سید مرتضی، از شاگردان و ناشران آراءِ شیخ مفید، گرچه در مواردی، با استاد خود همراهی میکند، در این باره کمتر سخن گفته است (نادم، 1388: 666-676). تنها موردی که میتواند شاهد باور او به الهامی بودن علم امام باشد، پاسخی دربارۀ علم امام به اشیا پیش از پیدایی آنهاست: «از شروط امامت نیست که امام قبل از ایجاد اشیا، به آنها علم داشته باشد؛ چون اینگونه علمها از قبیل معجزه است. اظهار معجزه هم برای امام گاهی جایز است و گاهی جایز نیست. اما میدانیم که امامان گاهی از اخبار غیبی به ما خبر داده اند. نظر ما این است که خداوند متعال علم به این مسائل غیبی را به آنها اطلاع داده است» (علمالهدی، 1405 :1/282)؛ پس سید مرتضی هم، به الهامی بودن علم امام توجه داشته است.
شیخ طوسی بر خلاف استادش، به تفصیل، به این مبحث وارد شده است. او در برابر این پرسش که اگر از امام چیزی پرسیده شود و امام به آن علم نداشته باشد، چه میکند و چگونه به آن علم پیدا میکند؟ به دو روایت استناد میکند. یک روایت، از قول حارث نصری، القا در قلب و قرار دادن در گوش را راه دسترسی امام به علم به موضوع جدید بیان میکند (طوسی، 1414: 408) . روایت دیگر الهام یا شنیدن از فرشته یا هردو را مأخذ علم امام بیان میکند (همان). شیخ طوسی در تبیین تحدیث و الهام، چندین روایت دیگر نقل میکند؛ برای نمونه روایتی از پیامبر اکرم(ص) در وصف امام علی(ع) که میگوید: «به من وحی داده شده و به علی الهام» (همان)؛ روایتی از امام رضا(ع) هم، امامان را راستگویان، مفهّم و محدَّث مینامند (همان: 245)؛ امام صادق(ع) هم، در روایتی، امام علی(ع) را محدَّث معرفی و در تبیین معنای آن بیان میکند: «یعنی فرشته نزد او آمده و علوم و معارف را در قلبش قرار میدهد» (همان: 407).
شیخ طوسی دربارۀ روشهای گوناگون الهام به امامان، روایات بسیاری نقل میکند که برپایۀ آنها، علم در قلب برخی از امامان قرار داده میشود. برخی دیگر فرشته را در خواب میبینند و برخی دیگر صدای فرشته را میشنوند. برخی از امامان نیز، ملک را به چشم میبینند، البته نه به صورت جبرئیل و میکائیل، بلکه به صورت مخلوقی برتر از آنها (همان: 408).
حاصل اینکه در نگاه متکلمان بغداد هم، تحدیث و الهام مسلماً منابع علم امام است؛ اما آنها با توجه به رویکرد عقلیشان، کمتر سراغ روایات رفتهاند؛ ولی این به معنای بیعنایتی به روایات نیست؛ زیرا چنان که از گفتۀ شیخ مفید پیداست، او در همداستانی با قمیها دربارۀ الهام و تحدیث، افزون بر استدلال عقلی، بر نقل تکیه میکند و علت مخالفتش با نوبختیان را ناآگاهی آنها از روایات میداند. به چند نمونه از آنها، تحت عناوین خاص اشاره میکنیم.
مصادیق منابع الهامی علم امام از دیدگاه متکلمان بغداد
از مصادیق منابع علم الهامی که در روایات، به آنها پرداخته شده، تمثل ستونی از نور، افزایش علم در هر شب جمعه و عرضه شدن اعمال بندگان به امام است. نظر متکلمان را در این باره دنبال میکنیم.
شیخ مفید به دلیل رویکرد خاصش دربارۀ این مصادیق، به صورت موردی به آنها نپرداخته است؛ اما با توجه به مبانی پیشگفتۀ او میتوان به فحوای دیدگاهش در این باره پی برد. در واقع، بعید به نظر میآید که وی با این مصادیق مخالف باشد؛ زیرا شیخ مفید هم از روایات آگاه و هم الهامی بودن علم امام را عقلاً و نقلاً پذیرفته است. چنین کارهایی هم اولاً از سوی خداوند محال عقلی نیست و ثانیاً روایات فراوانی، به طرق گوناگون، دربارۀ این مصادیق وارد شده است که شیخ مفید در موارد مشابه، تعبد خود به این روایات را نشان داده است. او حتی هنگامی که نوبختیان را در نپذیرفتن تحدیث نقد میکند، علت مخالفت آنها را ناآگاهیشان از روایات میداند.
سید مرتضی هم، مانند استاد خود، مستقیماً دربارۀ این مصادیق مطلبی ندارد؛ اما شیخ طوسی، عصارۀ مدرسۀ کلامی بغداد، دربارۀ عرضه شدن اعمال بندگان به امام، روایتی از داوود بن کثیر نقل میکند: «من پسرعمویی ناصبی و خبیث داشتم (که با آن ارتباطی نداشتم)؛ اما وقتی که میخواستم به حج بروم، شنیدم حال خود و خانوادهاش خوب نیست. قبل از حرکتم به سمت مکه، نفقهای به آنها دادم. وقتی به مدینه، خدمت امام صادق(ع) رسیدم، امام صادق(ع) بدون مقدمه رو به من کردند و فرمودند: “ای داوود، اعمال شما روز پنجشنبه بر من عرضه شد. هنگامی که در اعمال عرضهشدۀ تو دیدم که با پسرعمویت ارتباط برقرارکردی (صلۀ رحم بهجا آوردی) خوشحال شدم. دانستم که این صلۀ رحم تو به خاطر این بود که او در پایان عمر قرار داشت و رو به مرگ بود”» (همان: 413).
از آنجا که متکلمین بغداد برخورداری امام از علم غیر عادی را پذیرفتهاند، میتوانند این مورد را در زمرۀ علوم الهامی قرار دهند.
2-2. دریافت علم از پیامبر(ص) و امام پیشین(ع) (وراثت)
از دید متکلمان بغداد، دریافت علوم و معارف از پیامبر اکرم(ص)، باواسطه یا بیواسطه (علم میراثی)، مسلماً منبع دیگری برای علم امام است. شیخ مفید در آغاز أمالی، احادیثی مربوط به این شیوه نقل میکند. در سومین حدیث که نقل أصبغ بن نباتة است، امام علی(ع) به او فرمود: «اى حارث، من برادر، همدم، وصى، ولی، رازدار و صاحب اسرار اویم [پیامبر اکرم(ص)]. به من فهم کتاب، فصل خطاب [داوری به حق]، علم گذشته، علم سلسلۀ اسباب و مسببات قضا و قدر الهى، و هزار کلید از خزائن الهى سپرده شده است. هر کلید آن، هزار در از مجهولات را مىگشاید و هر درى به هزار در از عهد و پیمانها منتهى مىگردد. از تمام اینها گذشته، به عنوان تفضل و بخشش، به شب قدر تأیید و برگزیده گشتم و بدان مدد یافتم و این مقام، تا آن زمان که شب و روز در گردش است، براى من و آن عده از فرزندانم که حافظ و امین اسرار الهى هستند، باقى است تا اینکه خدا وارث زمین و موجودات روى آن گردد» (مفید، 1413ب: 7). شیخ طوسی (1414: 627) نیز، عین همین روایت را نقل کرده است. وی همچنین، از مناظرهای بین امیرالمؤمنین(ع) و جاثلیق نصرانی سخن گفته که در آن، امیرالمومنین(ع) منشأ شناخت و علم خود را قرآن و کلام پیامبر(ص) ذکر میکند (همان: 219-220).
شیخالطائفه چند روایت دیگر هم نقل میکند که طبق آنها، پیامبر اکرم(ص)، علی(ع) را معدن اسرار، درب شهر علم، خازن علم خود و کسی خطاب میکرد که احکام شریعت از او گرفته میشود (همان: 118). او روایت دیگری نیز، از امام علی(ع) نقل میکند: «دربارۀ کتاب خدا از من بپرسید. به خدا قسم هیچ آیهای از آن نازل نشد، مگر اینکه پیامبر خدا(ص) آن را بر من قرائت میکرد و تأویل آن را به من، چه در شب، چه در روز، چه در مسیر، چه در مسکن بیان میکرد. وقتی نزد رسول خدا(ص) نبودم، هنگامیکه حاضر میشدم، پیامبر(ص) به من میفرمود: “ای علی، بعد از تو این آیه و این آیه نازل شد و تأویل آن چنین و چنان است”. تنزیل و تأویل آن را به من یاد میداد» (همان: 523).
شیخ طوسی روش علمآموزی علی(ع) از پیامبر اکرم(ص) را طبق نقل، چنین بیان میکند: «هر شبی که وحی بر پیامبر اکرم(ص) نازل میشد، هنوز صبح نشده، پیامبر اکرم(ص) محتوای وحی را به علی(ع) میآموخت و هرگاه وحی در روز نازل میشد، هنوز شب نشده بود که پیامبر(ص) علم وحی را به علی(ع) میآموخت» (همان: 625). وی دربارۀ شیوۀ انتقال علم به امام میگوید: «علم مرحله به مرحله، از امام قبلی به امام بعدی منتقل میشود تا اینکه در پایان عمر امام قبل، علم امام بعد کامل میشود» (همو، 1375: 192).
3-2. علم غیب امام
متکلمان بغداد، در کنار اظهار نظر صریح و تعلیل عقلی در مورد علم غیب امام، روایاتی را نقل کردهاند که از باور آنها به علم غیب امام حکایت دارد. نخست روایات و سپس اظهارات ایشان را بیان خواهیم کرد.
شیخ مفید (1413الف: 319) روایاتی را نقل کرده است که در آنها، امام علی(ع) از کیفیت شهادت خود و یارانش خبر داده است، برای نمونه چگونگی شهادت رُشَید هَجَری (همان: 322) و مزرع بن عبداللّه (همان: 326) و کمیل بن زیاد (همان: 327) و قنبر (همان: 328) و از همه مهمتر،خبر از واقعۀ کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش. اسماعیل بن زیاد نقل میکند روزی امام علی(ع) به براء بن عازب، از اصحاب پیامبر اکرم(ص)، فرمود: «ای براء، فرزندم حسین کشته میشود. تو زنده خواهی بود و او را یاری نخواهی کرد». هنگامی که امام حسین(ع) کشته شد، براء بن عازب زنده بود و میگفت: «به خدا قسم علی بن ابیطالب راست میگفت. حسین کشته شد و من یاریاش نکردم.» و افسوس میخورد و اظهار پشیمانی میکرد (همان: 332).
شیخ مفید پس از نقل این خبرها، در چند جا، این پیشگوییها را علم غیب تعبیر میکند، از جمله پس از همان خبر مربوط به براء بن عازب، پس از خبر مربوط به جنگ نهروان (همان: 319) و پس از نقل جریان سفر امام و یارانش به سوی صفین. در این سفر، سپاه امام که در بین راه، بیآب شده بودند، به دیر راهبی رفتند و در جای مخصوصی چاهی حفر کرده، سنگی را با قدرت الهی، از چاه برکندند و آب از جای آن فوران کرد. راهب با دیدن این منظره ایمان آورد. او علت ایمانش را پیشگویی کتب آسمانی گذشتگان در تحقق این واقعه بیان کرد (همان: 334-337). شیخ مفید در پایان نقل این رویداد میگوید: «در این داستان، چند نوع معجزه است: یکى علم آن حضرت به غیب است؛ دیگری نیروى فوقالعادۀ آن حضرت بر خلاف عادت است که به همین خاطر، از دیگران تمیز داده میشود؛ نکتۀ دیگر بشارت پیامبران گذشته به امامت امیرالمؤمنین(ع) است». شیخ مفید این ماجرا را مصداق این آیه میداند: «ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیل؛ این است صفت یاران پیامبر اکرم در تورات و انجیل» (فتح: 29).
شیخ مفید (1413د: 67) در مورد اینکه آیا امامان میتوانند باطن افراد را ببینند یا علم به اتفاقات آینده داشته باشند؟ میگوید: «نظر من این است که امامان شیعه گاهی، درون بعضی از بندگان خدا را میدیدند و وقایع را قبل از انجام آنها میدانستند؛ اما اینها به عنوان یک صفت واجب و شرط امامتشان حساب نمیشود؛ بلکه خداوند به این طریق، آنها را تکریم کرده است و این لطفی بر بندگان است که به این سبب، به امامان تمسک کرده و از آنها پیروی کنند. البته این امر، از نظر عقلی برای آنها واجب نیست؛ بلکه از نظر نقلی (به خاطر وجود روایات) برای آنها واجب است».
باید توجه داشت که شیخ مفید استناد به این روایات را برای اثبات علم غیب صحیح نمیداند؛ زیرا در نظر او، علم غیب آن است که بنفسه به دست آید و نه اینکه به خدا وابسته باشد و داشتن علم غیب بنفسه فقط برای خداوند ممکن است؛ ازاینرو، قائلان به علم غیب برای امام را گروهی اندک از مفوضه و غالی میداند. برایناساس، وی روایتی را نقل میکند که در آن، امام برخورداری خود از علم غیب را انکار میکند. مردى به نام یحیى بن عبدالله به امام هفتم(ع) گفت: «فدایت شوم، اینان مىپندارند که شما علم غیب میدانید». حضرت فرمود: «سبحان الله، دستت را بر سرم بگذار. به خدا قسم تمامى موهاى سرم [از تعجب] از جا برخاست». سپس فرمود: «نه، به خدا قسم چیزى نیست، مگر آنچه از پیامبر اکرم(ص) ارث بردهایم» (همان: 23)؛ یعنى آنچه مىدانند علم ذاتى و بنفسه نیست. اما اگر منظور علمی باشد که از سوی خداوند و پیامبر(ص)، برای امام حاصل میشود، نه تنها از نظر او، بلکه از نظر شاگردانش هم پذیرفته است.
عالمی معتزلی در مناظرهای با شیخ مفید، از او پرسید: «اگر امام غایب شما به ولایت و دوستی ظاهری و باطنی تو نسبت به خودش علم و یقین دارد و به همین خاطر هم، از جانب تو، خوفی را احساس نکرده و دیگر نسبت به تو تقیهای ندارد، چرا خودش را به تو نشان نمیدهد که خود را با صورت عینی به تو بشناساند؟ به تو معجزه نشان دهد و بسیاری از مشکلات را برای تو تبیین و حل کند؟». شیخ مفید (1413الف: 114) در پاسخ گفت: «من نگفتم که امام همۀ اسرار درون را دانسته و هیچ ضمیری از او مخفی نیست؛ بلکه او مانند سایر انسانها، علم به ظاهر افراد دارد و اگر باطن افراد را ببیند، یا از طریق اعلام اختصاصی است که از طریق پیامبر اکرم(ص) و پدرانش به او شده یا از طریق خوابهای صادقی است که تخلفناپذیر است یا به سبب اسباب دیگر».
در نتیجه، شیخ مفید بر مستفاد بودن علم غیب اصرار دارد. او میخواهد بگوید امام خودش، بنفسه، عالم به اسرار نیست؛ بلکه با تعلیم الهی، علم پیدا میکند. این نکته از جملههای بعدی وی در این مناظره فهمید میشود. وی خطاب به آن معتزلی میگوید: «من به طور قطع نمیدانم که آیا امام الان به درون من علم پیدا کرده است یا نه؟». از لحن شیخ مفید فهمیده میشود که آگاهی امام از درون ما، مثل اطلاع خداوند نیست که آنی و لحظهای و بنفسه باشد؛ بلکه باید فرایندی را بگذراند و همین تفاوت علم غیب امام با علم غیب خداوند است. این نه تنها نظر مفید، بلکه نظر همۀ عالمان امامیه است. هیچ کس را با هیچ رویکردی سراغ نداریم که گفته باشد علم امام ذاتی یا بنفسه است.
سید مرتضی (1405: 1/282) هم، در پاسخ این پرسش که علم داشتن امام از اشیا پیش از پیدایی آنها چگونه است؟ گفته است: «اینکه امام قبل از ایجاد چیزی، نسبت به آن علم داشته باشد، از شروط امامت نیست؛ چون این معجزه است که اظهار این معجزات از امام گاهی جایز است و گاهی هم جایز نیست. اما ما میدانیم که امامان گاهی از اخبار غیبی به ما خبر دادهاند. نظر ما این است که خداوند متعال، علم به این مسائل غیبی را به آنها اطلاع داده است».
نظر سید مرتضی در خصوص منصوص و معصوم بودن امام نشان میدهد که او همانند استاد خود، مفهوماً علم غیب را علم غیب ذاتی میداند که مختص خداوند است؛ بنابراین تصریح میکند: «فقط خداوند متعال عالِم به عصمت افراد است و هیچ بشری راهی به علم غیب خداوند ندارد» (همان: 1/319).
براساس نظر شیخ طوسی (بیتا: 9/330) نیز، مانند نظر شیخ مفید و سید مرتضی، علم غیب مخصوص خداست و هیچ بشری به آن دسترسی ندارد. وی خبر دادن امامان از منایا و بلایا و آنچه هنوز واقع نشده است را از مصادیق علم غیب نمیداند؛ بلکه اینها را اموری میداند که از دایرۀ علم غیب الهی خارج شده و به پیامبران(ص) و امامان رسیده است. او روایتی را نقل میکند که در آن، امام علی(ع) از کیفیت شهادت رشید هجری خبر داده است. وی پس از این روایت میگوید: «بعد از قطع دست و پای رشید توسط بنیامیه، به همسایهها و قوم و خویش خود گفت: “کاغذ و دوات بیاورید تا اخبار اتفاقات و وقایع آینده را برایتان بگویم”؛ زیرا امام علی(ع) علم منایا و بلایا را به او یاد داده بود. او گاهی کسی را که میدید، کیفیت مردن یا قتلش را به او خبر میداد و بعد از مدتی، همانگونه که رشید گفته بود، محقق شد» (همو، 1414: 166-167). بنابراین، شیخ طوسی هم، علم غیب امام را غیر ذاتی میداند.
نتیجه
متکلمان مدرسۀ بغداد، با رویکرد عقلیـنقلی خود، با محدثان قم، با رویکرد نقلیشان، دربارۀ منابع علم امام همنظر بودند. هردوی آنها بخشی از علوم امام را ناشی از الهام ربانی و بخشی دیگر را ناشی از میراث نبوی(ص) میدانستند؛ اعم از اینکه این علم غیبی باشد یا نباشد.
اما دو نگاه به ظاهر متفاوت، در گفتار متکلمان و محدثان وجود دارد. یکی دربارۀ شیوۀ انتقال علم به امام از سوی خداوند و پیامبر(ص) بود که این تفاوت نگاه به الهام و میراث، دو منبع اصلی، آسیب نمیرساند؛ زیرا این دو اصل از مسلمات نزد هردو مکتب است. اختلاف دیگر دربارۀ مفهوم علم غیب بود. متکلمان علم غیب را به معنای علم بنفسه میدانستند که از آن تعبیر به علم ذاتی میشود؛ ولی محدثان علم غیب را بنفسه نمیدانستند که از آن تعبیر به علم غیر ذاتی میشود.
بنابراین، اگر مراد از علم غیب امام، علم غیب بنفسه و ذاتی باشد، هیچکدام از پیروان هردو مدرسه امام را برخوردار از آن نمیدانستند و در هیچ روایت و استدلالی، به برخورداری امام از علم ذاتی اشارهای نشده است؛ اما اگر مراد علم غیب غیر ذاتی امام باشد، هیچکدام از پیروان این دو مدرسه آن را انکار نمینکردند. ازاینرو، میان متکلمان و محدثان شاخص این دو مدرسه، در اینکه سرچشمۀ علم امام الهام و وراثت است، اختلافی وجود نداشت.
[1]. ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه، معروف به ابنقبه، از متکلمان چیرهدست امامیه، در آغاز معتزلی بود و سپس به مذهب امامیه گرایید و در این مذهب، صاحب بصیرت شد. الانصاف و کتاب المستثبت که نقض المسترشد ابوالقاسم بلخی است و تعریف زیدیه از جملۀ تألیفات او در امامت است (طوسی، 1420: شمارة 597).
نویسندگان: محمدحسن نادم ، سیدابراهیم افتخاری ،
منبع : نشریه شیعه پژوهی/دوره 1/ شماره 2/بهار 1394.
ثبت دیدگاه شما