• 1
  • 0
  • 238

گزارش سخنرانی (علمی)

نشست مجازی «ویژگی‌های حجت خدا در کلام امیرالمومنین (ع)» برگزار شد

نشست مجازی «ویژگی‌های حجت خدا در کلام امیرالمومنین (ع)» برگزار شد

به مناسبت روز میلاد موفور السرور حضرت امیرالمومنین (ع)، سخنرانی استاد و محقق تونسی «سید زهیرالمسیلینی» در موضوع «ویژگی‌های حجت خدا در کلام امیرالمومنین (ع)» مرور می‌شود.


«مرکز تحقیقات امام علی (ع) پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» با همکاری «مرکز آموزش عالی قاسم ابن‌الحسن» نشست مجازی با موضوع «ویژگی‌های حجت خدا در کلام امیرالمومنین (ع)» را به مناسبت عید سعید غدیر برگزار کرد.

سخنران این نشست با قرائت این بخش از نهج‌البلاغه «قال امیرالمومنین علی علیه السلام:«اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ…» (حکمت 147 نهج البلاغه) گفت: ابتدا بر خود لازم می‌دانم فرا رسیدن عید سعید غدیر خم را خدمت همه‌ی عاشقان مولی الموحدین و یعسوب‌الدین حضرت امیرالمومنین علی‌بن ابی‌طالب را به شما عزیزان و فریختگان حاضر در این وبینار تبریک و تهنیت عرض کنم و امیدوارم به‌ حق امیرالمومنین همه مسلمانان مشمول عنایت الهی قرار گرفته باشند.

موضوعی که مقرر بود در این جلسه مطرح شود: «ویژگی‌های حجت خدا در کلام امیرالمومنین» است که ان‌شاءالله سعی می‌کنم مطالبی را خدمت عزیزان و سروران گرامی تقدیم کنم اما اجازه بدهید قبل از ورود به اصل بحث سه مقدمه را تقدیم کنم:

1.مطابق با اعتقادات شیعه که برگرفته از روایات اهل بیت (ع) است همواره باید بر روی زمین، انسانی الهی وجود داشته باشد که به‌عنوان حجت خدا بر روی زمین باشد. و زمین هیچ‌گاه از وجود حجت خدا خالی نمی‌ماند. (لو لا الحجه لساخت الارض باهلها) (لو لم یبق فى الأرض إلاّ اثنان لکان أحدهما الحجّة أو الثّانى الحجّة) و مراد از حجت در این روایات امام معصوم است.

2.فلسفه‌ی وجود حجت خدا، اتمام حجت بر خلق و بستن راه استدلال و بهانه‏‌جویی بر آن‌ها دانسته است، قرآن کریم در این فلسفه ارسال رسل نیز می‌‏فرماید:«رسلاً مبشّرین و منذرین لئلّا یکون للنّاس علی الله حجّةٌ بعد الرّسل و کان الله عزیزاً حکیم»

3.حکمت «147» نهج‌البلاغه که به خطبه‌ی کمیل‌ بن زیاد معروف است و مستند بحث ماست، یکی از سندهای محکم بر لزوم وجود حجت خدا در روی زمین در همه‌ی عصرها تلقی شده است، امام علی (ع) در این حکمت ضمن بیان ضرورت و فلسفه‌ی وجود حجت خدا بر روی زمین به شمارش ویژگی‌های معنوی حجت خدا پرداخته است. بنابراین مضمون حکمت 147 به‌لحاظ سندیت علاوه بر نهج البلاغه در کتاب‌های حدیثی شیعه و سنی آمده است و مرحوم شوشتری در کتاب «بهج الصباغه» بر آن ادعای اجماع کرده است و چنین می‌نویسد: «این سخن امام علی (ع) خطاب به کمیل‌ بن زیاد، در میان اهل سنت و شیعیان متواتر است. وی تأکید کرد: از اهل سنت می‌توان به ابن عبد ربه، ابو هلال عسکری و ابن جوزی نقل کرده‌اند. در میان عالمان شیعه نیز این حکمت مورد استناد مرحوم کلینی، شیخ صدوق، ابن ابی شعبه حرانی، شیخ مفید و ابن ابی زینب نعمانی نقل کرده‌اند. در خصوص راوی هم علاوه بر کمیل اشخاص دیگری نیز این حکمت را روایت کرده‌اند، بنابراین به‌لحاظ سندیت معتبر و متواتر است و مورد اجماع فریقین است.

سید زهیرالمسیلینی در مورد مفهوم حجت در لغت و اصطلاح آن شرح داد:

حجت در لغت
واژه‌ی «حجت» در لغت عرب به معنای برهان و چیزى که به‌وسیله‌ی آن پیروزى در مقابل خصم حاصل می‌شود و در قرآن کریم نیز در چندین جا کلمه‌ی حجه به‌معنای دلیل و برهان آمده است از جمله:
1- «قل فلله الحجة البالغة» مقصود از حجت در این آیه برهان است،
2- همچنین در سوره‌ی نساء درباره‌ی فلسفه بعثت انبیاء می‌فرماید: «لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل» اما در اصطلاح، «حجّت» در دو معنا به کار رفته است:
1- حجت عقلی: که عبارت از گزاره‌هایی در دو ساحت عقل نظری و عملی‌ست که عقل به‌ واسطه‌ی آن حکم می‌کند.
2- حجت نقلی (شرعی): به‌ معنای شخص معینی است که از جانب خدا سخن می‌گوید و راستی ادعای او در سخن گفتند از جانب خدا برای ما محرز شده است. مانند انبیاء، ائمه و اولیای الهی است.
یکی از شواهد مؤید تقسیم فوق روایتی است که از امام کاظم (ع) به هشام می‌فرمایند: «یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‌»
مراد ما از حجت در این بحث، معنای دوم حجت، یعنی حجت ظاهری است و تحدیدا مراد از حجت در حکمت 147 حضرات ائمه‌ی معصومین است. یعنی کسی است که سخن و رفتارش از جانب خداوند، برای مؤمنان حجت است و امیرالمومنین در آغاز حکمت 147 یا همان خطبه‌ کمیل‌ابن زیاد می‌فرماید: «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ، إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، و إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ و بَیِّنَاتُهُ» سپس به شمارش ویژگی‌های ظاهری و معنوی می‌پردازد:

مهم‌ترین ویژگی‌های حجت خدا در کلام امیرالمومنین

اول: از لحاظ عدد محدود هستند: در حکمت 147 نهج البلاغه صریح عبارت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر این است که حجج الهی افراد محدودی هستند می‌فرمود:« أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً» بنابراین واژه‌ی «الْأَقَلُّونَ عَدَداً» در حکمت 147 همان‌گونه که به‌ واسطه‌ی «عَدَداً» تأکید شده است، ناظر به تعداد و کمیت آن‌هاست نه به کیفیت و حالات درونی آن‌ها.
در قرآن کریم نیز هیچ‌گاه کمیت و کثرت عددی ملاک حقانیت شمارده نشده است، بلکه بیشتر به کیفیت توجه شده است، به‌عنوان مثال:
1) در سوره‌ی کهف «وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً» بنابراین تعداد مال و فرزند در برابر اعتقاد به خدا و پرستش او مهم تلقى نشده است.
2) در سوره‌ی جن « حَتَّىٰ إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا»
3) امام حسین (ع) در دعای عرفه: «ما ذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ؟! و ما الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَک»
4) در سوره‌ی زخرف: 78 «لَقَدْ جِئْنَاکُمْ بِالْحَقِّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ»
5)سوره‌ی سبآ :13 «وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ»
6)علی‌ ابن ابی طالب: «لا تستوحشوا طریق الحق لقلة سالکیه»

دوم: از جهت کیفیت دارای جایگاه عظیم نزد خدا هستند: از منظر امیرالمومنین علیه‌السلام گرچه حجج خدا عددشان اندک است، اما نزد خداوند از منزلتی بسیار بزرگ برخوردارند «وَالْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً» قدر و منزلت‌شان نزد خداوند بسیار بزرگ است.
در روایتی امیرالمؤمنین علی (ع) معیار شناخت منزلت انسان نزد خدا را چنین معرفی می‌کند: «مَن أَرادَ مِنکم أَن یعَلَمَ کیفَ مَنزِلَته عِندَ اللَّه فَلینظُر کیفَ مَنزِلَةُ اللَّهِ مِنه عِندَ الذُنُوب»

سوم: حافظ دین خدا هستند: سومین ویژگی از ویژگی‌های حجت خدا حفظ دین است (حافظ دین) می‌فرماید: «یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ»
توضیح: یکی از مهم‌ترین تفاوت‌ها در نگاه شیعه به مقام امامت با نگاه اهل سنت حفظ دین توسط امام است، از نظر اهل سنت حفظ دین وظیفه‌ی امام نیست بلکه امام یک مجری توانمند و سیاست‌مدار است و حفظ دین از وظایف عالمان دین است و حتی بنابر دیدگاه برخی فرقه‌ها امام لازم نیست متخصص در دین باشد و اگر موردی پیدا شد می‌تواند از عالمان دین استفتاء و وفق نظر آن‌ها عمل کند، اما از نظر شیعه یکی از مهم‌ترین وظایف امام بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) تفسیر دین و حفظ دین است، و این وظیفه برای او محفوظ است خواه برای اداره‌ی امور سیاسی و اجتماعی انتخاب شد، خواه انتخاب نشد (لذا می‌بینیم امام علی (ع) در خلافت خلفا هرگاه احساس خطر نسبت به دین کرد وارد شد و مشورت داد و مشکل را به گونه‌ای حل کرد) بنابراین امامت از نظر شیعه ولایت لایه‌های دارد که پایین‌ترین لایه‌ی آن نقش سیاسی و اجتماعی است، اما در کنار این ولایت، نقش تشریعی و تکوینی نیز دارد لذا، امام چه انتخاب شود چه انتخاب نشود، امام است و نقش و وظایف خود را انجام می‌دهد.

به عبارت دیگر وظایف پیامبر اکرم به‌عنوان رسول و صاحب رسالت بر دو نوع است:
1) برخی از وظایف و نقش‌های پیامبر (ص) با رحلت او منقطع می‌شوند و نیاز به ادامه ندارند، مانند: دریافت و ابلاغ وحى یا پیام‌آورى از خداوند براى راهنمایى و هدایت بشر.
2) برخی از وظایف نیاز به ادامه دارند و اگر منقطع شوند، خود رسالت زیر سؤال می‌رود و به حکمت خداوند لطمه وارد می‌شود و قطع آن حکیمانه نیست، مانند:
1. تفسیر و تبیین وحى الهى
2. بیان و توضیح احکام موضوعات جدید در حوزه‌ى وظایف و احکام فردى و اجتماعى مسلمانان
3. پاسخ‌گویى به شبهات مخالفین اسلام و ردّ اعتراضات آنان به حقانیت آیین اسلام
4. محافظت و پاس‌دارى از کیان آموزه‌هاى دینى و جلوگیرى از وقوع تحریف و بدعت در آن‌ها
5. داورى و قضاوت در اختلافات و نزاع‌های بین مسلمین و تطبیق و اجراى حدود و قوانین کلى الهى
6. حکومت‌دارى و ریاست بر عامه‌ى مردم در همه‌ى مسائل اجتماعى و سیاسی

بنابراین شیعه امامیه معتقد است که تمام وظایف پیامبر اکرم (ص) به استثنای دریافت وحی بعد از وفات پیامبر به امام معصوم واگذار مى‌شود از جمله حفظ دین از تحریف و تغییر است. اما اهل سنت این وظیفه علما می‌دانند نه وظیفه امام، از نظر شیعه وجود امام مانع از اختلاف در دین است البته به شرط اینکه به امام مراجعه کنند و دینشان را از او بپرسند لذا، امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبه‌ی 88 تعجب می‌کند و افسوس می‌خورد که چگونه با وجود حجت باز مردم در دین خودشان اختلاف می‌کنند و می‌گوید: «فیا عجبا! و مالی لا اعجب من خطأ هذه الفرق علی اختلاف حججها فی دینها، لایقتصّون اثر نبیٍ و لا یقتدون بعمل وصیّ ولا یؤمنون بغیبٍ و لا یعفّون عن عیبٍ».

او عامل اختلاف آن‌ها را سه امر می‌داند: (حضرت اختلاف در دین را در سه عامل مهم می‌داند):
1. مراجعه نکردن به پیامبران و جانشینان آنان؛
2. ایمان نداشتن به غیب؛
3. از فعل عیب پرهیز نکردن؛

او در ادامه‌ی همین خطبه، افرادی را که با وجود حجت خدا باز به اختلاف در دین دامن می‌زنند دو دسته می‌داند:
1. دسته‌ای که دین را نپذیرفتند و در مشکلات تنها به عقل خود تکیه دارند (روشن فکر) که عقل نیز نمی‌تواند پاسخ‌گوی کاملی برای آن‌ها باشد.
2. دسته‌ای دیگر دین را پذیرفتند ولی به دستورات حجت خدا عمل نکردند که اینان نیز در مبهمات گرفتارند، زیرا برای انتخاب درست در موارد اختلافی نیازمند حجت هستند و چون به دستورات او عمل نمی‌کنند سرگردان می‌مانند.

چهارم: دارای علم لدنی و غیر اکتسابی‌اند: علم آن‌ها علم الهی است نه اکتسابی، حضرت علی (ع) در توصیف علم آن‌ها می‌فرماید: «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ» مرحوم علامه مجلسى در تفسیر این جمله مى‌نویسد: «تعبیر به هجوم در این‌جا اشاره به این است که خداوند «علم لدنّى» را نسبت به حقائق اشیا دفعتاً به آن‌ها تعلیم داده و حجاب‌ها و پرده‌ها را کنار زده و حقایق را بر آن‌ها مکشوف ساخته است یعنی علم و دانش و بصیرت و بینش یک‌باره رو به ایشان مى‌آورد».
در روایتی که هم اهل سنت وهم شیعه نقل کردند حضرت علی (ع) می‌فرماید: «انَّ رَسُولَ اَللَّهِ ص عَلَّمَنِی أَلْفَ بَابٍ مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ وَ مِمَّا کَانَ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ کُلُّ بَابٍ مِنْهَا یَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ فَذَلِکَ أَلْفُ أَلْفِ بَابٍ حَتَّى عَلِمْتُ عِلْمَ اَلْمَنَایَا وَ اَلْبَلاَیَا وَ فَصْلَ اَلْخِطابِ».
غزالی در رساله‌ی «العلم اللدنی» این روایت را نقل می‌کند و ضمن تأیید صحت آن می‌گوید: «اگر این علوم را بخواهیم با تعلیم و تعلّم متعارف مقایسه کنیم، امکان ندارد. چگونه می‌شود یک میلیون باب علم را در لحظات کوتاهی تعلیم داد؟ این تعلیم و تعلّم به‌ نحو متعارف و معمولی نیست» لذا، در ادامه می‌گوید: «این گستردگی و گشایش در علم، به صرف تعلیم و تعلّم حاصل نمی‌شود، بلکه این افاضه امری آسمانی و الهی و لدنّی (یعنی از جانب درگاه خداوند متعال) است».

پنجم: تحمل سختی‌ها در راه خدا؛ امیرالمومنین در ادامه‌ی توصیف حجت خدا به ویژگی دیگری از ویژگی‌های حجج الهی اشاره می‌کند و می‌فرماید: «وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ» بنابراین انسان‌های ناز پرورده هرگز نخواهند توانست تحمل سختی‌ها و فداکاری‌های حجج الهی را  در امر دین درک کنند، زیرا آن‌ها جز دنیا و مواهب آن، چیزی را نمی‌بینند، در حالی‌ که حجت‌های الهی به‌ واسطه‌ی اینکه حقیقت عالم را به وضوح دریافتند، به‌آسانی این سختی‌ها را تحمل می‌کنند. (نقل از امیرالمؤمنین «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً»).
لذا در ادامه می‌فرماید: «وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى» از نظر جسمى در این دنیا و در میان انسان‌های دیگر هستند، ولى روحشان هم‌نشین با ارواح اولیا و انبیاى پیشین و فرشتگان مقرب است، به‌ همین دلیل دنیا در نظرشان بى‌ارزش و بالاترین ارزش براى آن‌ها جلب رضاى پروردگارشان است.

ششم: به مقام «خلیفه‌الله» نائل شدند؛ «أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِمْ»! کسی که مستجمع ویژگی‌های فوق باشد به مقام خلافت الهی می‌رسد و حجت خدا بر خلق می‌شود.
خلیفه و مشتقات آن در قرآن کریم در دو معنای عام و خاص به کار رفته است:

معنای عام: استخلاف انسان از انسان (هم خلیفه و هم مستخلف عنه انسان است) این آیات مکرر در قرآن کریم در مواردی که انسان‌ها به‌جای یک‌دیگر به کار رفته‌اند و بدون استثناء تمام آیاتی که مسئله‌ی استخلاف و جانشینی انسان از انسان را مطرح می‌کنند، در سیاقی از آیات واقع شده که صحبت از هلاکت اقوام گذشته (مستخلَف عنه) است:
1. یونس: 13-14: وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ»
2. انعام: 165:«وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ ۗ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»

معنای خاص: خلیفه‌ی انسان و مستخلف عنه الله است، خلافت در این آیات جعل الهی است و شأنی از شئول الهی معرفی شده است.
1. وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الأَرضِ خَلِیفَةً…﴾ (بقره/30).
2. ﴿وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم﴾ (نور/55).
3. «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلناکَ خَلِیفَةً فِی الأَرضِ فَاحکُم بَینَ النَّاسِ بِالحَقِّ» (ص/26).
بنابراین خلیفه باید توسط مستخلف عنه تعیین شود، زیرا «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» دال است که وصف دائمى است، پس همواره مجعولى آن چنان باید زیرا «جاعل» دال بر استمرار است چنانکه کلمه «انى» دال بر اینکه جز حق تعالى هیچکس حق تعیین خلیفه ندارد،. لذا فرمود: «اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا»

سید زهیرالمسیلینی در جمع‌بندی سخنانش شرح داد:

اول: این حکمت یکی از سند‌های محکمی بر لزوم وجود حجت در میان خلق تلقی شده است، بنابراین زمین هیچ‌گاه از حجت خدا خالی نمی‌ماند.
دوم: مراد از حجت خدا در حکمت 147 حجت نقلی است نه حجت عقلی است، یعنی انسان کاملی است که مستجمع جمیع کمالات معنوی است که مصداق آن پیامبر (ص) و ائمه‌ی اطهار هستند.
سوم: وجود حجت خدا ضرورتی ندارد که همیشه در دسترس خلق باشد بلکه گاهی اقتضا می‌کند خائف و مغمور باشد که با وظیفه‌ی اصلی آن منافات ندارد.
چهارم: راه حل اختلاف موجود بین فرق اسلامی از دیدگاه امیرالمؤمنین عمل به دستورات حجت خدا است.
پنجم: مهم‌ترین ویژگی حجت خدا عبارتند از:

از لحاظ عدد محدود هستند؛
از جهت کیفیت دارای جایگاه عظیم نزد خدا هستند؛
حافظ دین خدا هستند؛
دارای علم لدنی و غیر اکتسابی‌اند؛
سختی‌ها را در راه خدا تحمل می‌کنند؛
به مقام «خلیفة الله» نائل شدند؛

و الحمد لله رب العالمین.

منبع: https://b2n.ir/j64771

ثبت دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*

9 + چهار =