• 0
  • 0
  • 631

نشست علمی «الگوی مطلوب تقریب؛ از تئوری تا تطبیق» برگزار شد

برای ارائه‌ی الگویی برای تقریب باید بدانیم که قرار است به چه چالشی پاسخ دهیم. به گمان من الگوی تقریب قرار نیست به یک چالش کلامی پاسخ دهد. تقریب، وحدت، اختلاف، و شکاف واقعیّت‌هایی اجتماعی هستند که باید جامعه‌شناختی بررسی شوند. آن‌چه از عالمانی چون ایشان انتظار می‌رود این است که با استفاده از متون دینی امکانی را فراهم آورند که تقریب شدنی‌تر باشد و کمک کنند که مشاجرات کلامی این پروژه را عقیم نسازد.


نشست علمی «الگوی مطلوب تقریب؛ از تئوری تا تطبیق» به میزبانی دفتر تقریب مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی و نقادی حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حمیدرضا شریعتمداری و حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر مهراب صادق نیا، در سالن امام موسی صدر، این دانشگاه با حضور علاقه‌مندان برگزار شد. آنچه پیش رویتان قرار می‌گیرد مشروح مباحث ارائه شده توسط حجت‌الاسلام سبحانی و نقادی حجج‌اسلام شریعتمداری و صادق‌نیا است.

الگوی مطلوب تقریب؛ از نظریه تا تطبیق

برای دستیابی به الگوی تقریب، باید پیشتر یک نظریه عام در تبیین وحدت اسلامی ارائه کرد و سپس در پرتو آن نظریه و متناسب با سطوح و گونه‌های وحدت، به طراحی الگوهای خاص از وحدت اسلامی اقدام ورزید.

اما برای شناخت نظریه وحدت اسلامی، توجه به محورهای زیر ضروری است:

اول: اصول حاکم بر نظریه وحدت اسلامی

۱- ارزش وحدت: وحدت در منطق عقل و وحی، ارزش ذاتی ندارد؛ بدین معنا که وحدت با دیگران به خودی خود یک اصل ارزشمند و ارزش‌آفرین نیست بلکه اعتبار و اهمیت خویش را از ارزش‌های دیگر می‌گیرد.

«وحدت» به دو رکن نیازمند است که یکی «محور وحدت» و دیگری «غایت وحدت» است و در صورتی که دست کم یکی از این دو رکن، از نظر عقل و شرع، ارزشمند باشد، وحدت نیز ارزشمند خواهد بود. به بیان دیگر، وحدت در معنای مورد نظر ما، یک «مقوله بُرداری» است و بدون توجه به نقطه مبدأ و جهت، قابل تحقق نیست.

۲- مراتب و گونه‌های وحدت: وحدت یک «مقوله مشکک» نیز هست و متناسب با سه عنصر: اهداف، کنشگران و مخاطبان، سطوح مختلف و گونه‌های گوناگون می‌پذیرد؛ بنابراین ارزش و اعتبار وحدت در هر گونه، تنها به ارزشمندی در همان دو رکن (محور و غایت وحدت) بستگی دارد و باید بنای وحدت را بر همان اساس گذاشت و پی‌گرفت.

از این رو، خلط میان گونه‌ها و لایه‌های مختلف وحدت و عدم رعایت حدود و معیارهای هر کدام، به معنای بی‌ارزش کردن وحدت و ناکارآمد ساختن آن است.

۳- فرایندی بودن وحدت: وحدت در میان جوامع انسانی، یک موضوع بسیار پیچیده و معلول مجموعه‌ای از شرایط معرفتی، سیاسی و تاریخی است و تنها در سایه بسته‌ای از اقدامات هماهنگ و حساب‌شده به صورت تدریجی تحقق خواهد یافت. از این رو، باید بیاد داشت که وحدت همچون اختلاف، یک مقوله فرایندی است که طراحی مراحل و لایه‌های آن، نیازمند پیش‌بینی است.

۴- اصل حق محوری: از مهم‌ترین ارزش‌های ذاتی در حیات انسانی، «حقیقت‌جوئی» و «حق‌پوئی» است و بسیاری از ارزش‌های دیگر، در پرتو همین نظام حق و باطل، معنا و مفهوم می‌یابد.

تلاش برای دستیابی به حق و دوری از باطل، یک قاعده اساسی فطری و عقلی است و هیچ ارزش دیگری یارای معارضه با این اصل را ندارد و به هیچ بهانه نمی‌توان بشر را از پی‌جوئی حقیقت محروم کرد.

۵- اصل تولی حق و تبری از باطل: حمایت از حقیقت و مخالفت‌ با اندیشه و عمل ناصواب، یک قاعده عقلی و فطری است و در واقع، امتداد و پیامد همان اصل حق‌گرائی است.

این اصل را تنها در صورتی که با یک امر اهم در تزاحم قرار گیرد، می‌توان چشم پوشی کرد.

پذیرش حق و پرهیز از باطل، البته نشانه‌ها و پیامدهائی دارد که «گرایش و وازنش» و «نصرت و مقاومت» از لوازم آن می‌باشد. این امور را اصطلاحاً «تولی و تبری» می‌گویند.

به گمان ما، این اصل در بین همه باورمندان به مکاتب الهی و حتی مکاتب بشری امری مقبول و یا دست کم معمول است.

۶- اصل تقیه: تقیه به معنای «تأمین اهداف با کمترین هزینه» یکی از احکام عقلی و شرعی است که از همان آغاز در دستور کار اهل‌بیت(ع) و پیروان ایشان قرار گرفته است. تقیه بر پایه اصل عقلی «ترجیح اهم و مهم» استوار است و از این رو تنها به صورت موقت و اقتضائی اعمال می‌گردد، وگرنه به فراموشی و فروپوشی حقیقت و بلکه به فروپاشی جبهه حق خواهد انجامید.

با این وصف روشن می‌شود که تقیه یک اصل عملی است و معنائی گسترده‌تر از تقیه خوفی و مداراتی دارد.

۷- اصل حرمت مسلمان: حرمت خون، مال و عرض مسلمان از معارف مسلم اسلامی است که در آیات شریفه و روایات متواتر نزد شیعه و سنی بر آن تأکید شده و پایه اساسی همزیستی اسلامی و حفظ کیان امت است. از این روست که هر کس با اعتراف زبانی به ارکان عقیده، عضوی از جامعه اسلامی به حساب می‌آید و تکفیر و تهدید او امری ناشایست و نامشروع است، مگر آن که ضروری دین یا رسالت پیامبر(ص) را انکار کرده باشد و یا به باوری که مستلزم انکار رسالت است، تن در دهد.

اجرای عدالت مدنی و رعایت حق شهروندی برای آحاد مسلمانان، یکی از وجوه این اصل اساسی است.

۸- اصل تحمل و تعامل اخلاقی: یکی از دستورات قرآن و توصیه‌های اکید نبی اکرم(ص) و اهل‌بیت مکرم(ع)، خوش‌رفتاری با مسلمانان و همدلی و همدردی با آنان در زندگی فردی و اجتماعی است. دستور به دیدار با دیگر مسلمانان و شرکت در مجالس مصیبت آنان، عیادت از بیماران و نیز ادای امانت و عدم غیبت و تهمت به آنان از جمله مصادیقی است که بارها بدان تصریح شده است. همچنین حمل به صحت در رفتار مسلمان و احتمال معذوریت و محدودیت او و رعایت‌ استضعاف فکری و روحی، از جمله توصیه‌های اخلاقی کتاب و سنت ‌در حق دیگر مسلمانان است.

۹- مشارکت بر محور مشترکات: خِرَد و تجربه تاریخی بشر به ما می‌آموزد که انسان برای دستیابی به اغراض خویش نیازمند همکاری با همنوعان است و تا جایی که ارزش‌های اساسی را خدشه‌دار نسازد، باید بر پایه مشترکات اخلاقی و فکری و نیز بر محور مصالح مشروع، با دیگران به تفاهم و تعامل پرداخت. قرآن کریم مسلمانان را به اعتصام به حبل الهی و تعاون بر نیکی و خیر فراخوانده و آنان را از دوستی با کفار نهی کرده است. ضرورت اتخاذ استراتژی‌های مشترک در برابر کفار و تلاش برای تأمین نیازمندی‌های اقتصادی و رشد و اعتلای مادی و معنوی جامعه اسلامی، از جمله وجوه این اصل قرآنی است.

۱۰- اصل پذیرش اختلاف: این واقعیت را باید پذیرفت که اختلاف در جامعه اسلامی همواره وجود داشته و خواهد داشت و علی رغم تلاش بایسته برای کم کردن اختلافات، باز هم نمی‌توان به حذف خلاف‌ها امید بست. از این رو، این تجربه بلند بشری را باید نصب العین خویش داشت که مخالفان را تحمل کرد و برای حل اختلافات فکری و عملی با روش‌های حکیمانه به چاره‌اندیشی پرداخت

توجه: از میان محورهای ده‌گانه، سه اصل نخست به تبیین ماهیت وحدت اختصاص دارد و سه اصل بعدی به منطق همگرائی فکری و معرفتی ناظر است و چهار اصل اخیر به حوزه رفتار و روحیات مربوط است.

دوم:‌ نظریه عمومی وحدت اسلامی

با توجه به اصول یادشده می‌توان یک نظریه عمومی و سه الگوی وحدت اسلامی را استخراج کرد. نظریه و الگوهای تقریب باید با اصول بالا همخوانی کامل داشته و هیچ یک از اصول را نقض نکند.

نظریه عام تقریب را با مؤلفه‌های زیر می‌توان معرفی کرد:

۱- پیشبرد هم‌زمان پروژه وحدت اسلامی در دو جبهه عملی و فکری ضروری است و همکاری در حوزه مشترکات با وجود گفت‌وگوی جدی در حوزه اختلافات فکری و علمی باید استمرار یابد.

۲- جدا ساختن سه حوزه همکاری، همزیستی و همفکری در پروژه وحدت، بر اساس سه شاخص اهداف، کنشگران و مخاطبان و عدم خلط میان آن‌ها و واسپاری هر حوزه به کنشگران ویژه آن، از پایه‌های اصلی نظریه وحدت اسلامی است. فروپوشی حقیقت و یا پرده‌پوشی بر واقعیت، یکی از آسیب‌های جدی در راه رسیدن به یک تعامل فعال و شفاف است.

۳- حوزه «همکاری‌های جهان اسلامی» از منطق مدیریت سیاسی تبعیت می‌کند و با تکیه بر مشترکات موجود و بر محور مصالح سیاسی و اقتصادی، به پیمان‌های رسمی و غیر رسمی می‌انجامد. کنشگران در این حوزه رهبران سیاسی و یا قدرتمندان در طوائف و اقوام در درون کشورهای اسلامی هستند؛ و اولویت در این بخش، پشتیبانی از کیان مسلمین در مقابل جبهه کفر و شتاب بخشیدن به رشد و توسعه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در جوامع اسلامی است.

۴- حوزه «همزیستی‌ اجتماعی مسلمین» از اساس یک مقوله اجتماعی است و از منطق تعایش و تعامل میان گروه‌های اجتماعی و سیاسی پیروی می‌کند. در این لایه، کنشگران اصلی همان آحاد جامعه اسلامی و یا نخبگان اجتماعی‌اند و شیوه همگرائی، برقراری روابط عاطفی و اخلاقی بر پایه مشترکات اعتقادی و فقهی موجود میان آن‌ها است. اولویت در این بخش، بالا بردن ظرفیت‌های روحی و رفتاری در میان مردم به منظور پذیرش اختلاف و جلوگیری از نفوذ تفکرات تکفیری و برهم‌زدن آسایش و آرامش مردم مسلمان است.

۵- حوزه‌ «همفکری میان علمای مسلمین» به منظور بحث بر سر موارد اختلاف و یا موضوعات مورد ابتلاء است. این بخش که شایسته نام تقریب بین مذاهب است، جزء جدائی‌ناپذیر پروژه وحدت اسلامی می‌باشد که با دو هدف زیر صورت می‌گیرد: ۱) روشنگری درباره آموزه‌های مذهبی و برطرف کردن ابهامات و اتهامات و نیز کم‌کردن اختلافات اعتقادی و فقهی و ۲) بررسی معضلات و مشکلات علمی و عملی مهم در جهان اسلام و ارائه راهکارهای اسلامی از سوی مذاهب.

کنشگران در این عرصه، تنها نخبگان دینی و مذهبی هستند که با ایجاد تفاهم بیشتر به تدریج تأثیرات آن در محیط اجتماعی و سیاسی نیز ‌نمودار می‌گردد. شیوه پیشبرد این پروژه، گفت‌وگوهای روشمند و جدی در فضای دوستانه و حقیقت جویانه است و از دخالت عناصر سیاسی در این فرایند پرهیز می‌شود و تبلیغات رسانه‌ای و کشاندن پای غیر متخصصان در این عرصه سخت آسیب‌ساز است.

سوم: به سوی یک الگوی جدید برای تقریب مذهبی

با توجه به کلانْ‌نظریه وحدت اسلامی، اینک باید به طراحی سه الگوی عملیاتی برای سه حوزه یادشده (همکاری، همزیستی و همفکری) پرداخت. البته این طراحی نیازمند بررسی‌های میدانی و بهره‌گیری از نگاه‌های کارشناسی است.

در این جا تنها در خصوص الگوی تقریب که حوزه سوم ‌بود، به بیان محورهایی می‌پردازیم:

۱- الگوی تقریب، نیازمند یک «سناریوی محتوائی» است که نقطه عزیمت و اولویت‌های موضوعی را به صورت پلکانی و پیش‌برنده نشان دهد. در این خصوص، تاکنون چند سناریو از سوی علمای شیعه و سنی پیشنهاد شده است که از جمله سناریوی خلافت اسلامی (علامه شرف‌الدین)، مرجعیت علمی (ایت‌الله بروجردی) و نوسازی میراث حدیثی و تاریخی (علامه عسکری) و … بوده است.

۲- الگوی تقریب نیازمند یک «نقشه راه عملی» نیز هست که ظرفیت‌ها و فرصت‌ها را نشان دهد و مسیر حرکت و مخاطراتِ فراروی را بنمایاند. البته این محور را در قالب یک برنامه‌ریزی راهبردی باید طراحی وارائه کرد.

۳- گفت‌وگو در این سطح نیازمند یک «شیوهْ‌شناخت ویژه تقریب» است که روش بحث تقریبی را با رعایت حساسیت‌ها و با ترغیب اطراف گفت‌وگو به ادامه بحث پیش‌نهاد کند. ایجاد فضاهای متنوع فیزیکی و مجازیِ کنترل شده، با تأکید بر چندجانبه‌گرائی و کاربردی بودن برنامه گفت‌وگوها، از دیگر ویژگی‌های این شیوه‌شناخت است.

نقد حجت‌الاسلام دکتر شریعتمداری:

۱- تقریب جناب سبحانی واقع بینانه و مصلحت اندیشانه و تا حدی مدافعانه و محافظه کارانه است. یک پروا و پرهیزی در آن به چشم می‌خورد که البته قابل احترام است. درهرحال، این نگاه تا حد زیادی پیش رفته و امیدوار کننده است.

۲- آنچه گفته شد تقریب میانه روانه (و نه جسارت آمیز و حداکثری) است که البته اگر همین هم عملیاتی شود خدا را سپاسگزار خواهیم بود؛ اما عملی شدن همین در گرو موفقیت در آزمون ذیل و برون رفت از تنگناهای ذیل است.

به نظر ما، در هر برنامه تقریبی‌ای باید چند نکته لحاظ و تکلیف چند چیز معلوم گردد؛ بنیادهای نظری‌اش معلوم شود و در حقیقت برای رفع موانع تقریب چاره اندیشی بشود:

۱/۱- لعن بالتسمیه (و آیین‌های نهم ربیع، هفته برائت، کتاب یاسر الحبیب، شبکه الله‌یاری)؛

۲/۱- نداشتن مرزبندی مذهبی در حمایت از مظلومان مسلمان در دنیا در برابر دشمنان اسلام؛

۳/۱- گفت‌وگو و رفت و آمد برای تقارب و تفاهم است یا برای جلب آن‌ها به تشیع و اساساً موضع ما در قبال دعوت مذهبی و تغییر مذهب دیگری چیست؟

۴/۱- موضع ما در قبال میراث شیعی در باب تکفیر(اقلیت مهمی از شیعه که مخالفان مذهبی را کافر و نجس می‌دانند، مثل صاحب حدائق/ و اساساً بحث اسلام، ایمان و کفر و بحث اصول و فروع دین و جایگاه اعتقادی امامت) و میراث تاریخی‌مان در برخی ادوار تاریخی در خشونت علیه اهل سنت چیست؟ (تجربه صفویان بنا به نقل سید نعمه الله جزائری در جواهر الغوالی)؛

۵/۱- موضع در قبال غلو و غالیان به عنوان سدی در برابر تقارب اسلامی چیست؟

۶/۱- موضع در قبال اصل و کلیت مذاهب اسلامی چیست: آیا شکل‌گیری و نیز بقای آن‌ها را موجه یا اجتناب‌ناپذیر می‌دانید؟ تبیین ما از اختلاف مذاهب چیست؟

۷/۱- یک چهره تقریبی در چارچوب مورد نظرتان را که در جلب نظر مخالفان مذهبی توفیقاتی داشته است نام ببرید. اساساً نظرتان در خصوص تقریب گرایانی چون آل کاشف الغطاء، امام شرف‌الدین، امام موسی صدر، امام خمینی و مقام معظم رهبری چیست؟

۸/۱- نظرتان در قبال میراث شیعی که به نمازخواندن در پشت سر اهل سنت، تشییع جنائز و عیادت مرضای آن‌ها فرا می‌خواند چیست؟

۳- خیلی از اقدامات تقریبی و تنظیرهای تقریبی در همین چارچوب نظری و برنامه عملی قابل اندراج هستند. ابداع این تقریر و تطبیق در انسجام و جامعیت آن است. بله، برخی دیگر از اقدامات و نظریه پردازی‌ها یا به تعبیر دقیق‌تر، برخی نقطه نظرات در باب اختصاصات شیعه یا اختلافات شیعه و سنی در این چارچوب نمی‌گنجد؛

۴- اما:

۱/۴- آیا اینکه وحدت ارزش ذاتی ندارد، یعنی اصالت هم ندارد (اقتضای حُسن هم ندارد) و مثلاً اصل در اختلاف است و برای وحدت باید دستاویزی از عقل یا شرع بیابیم؟ اگر اصالت را قبول داریم، پس فارغ از موضوع یا هدفش باید بنا را بر وحدت بگذاریم و برای اختلاف در پی دستاویز باشیم.

در هرحال، پذیرش حسن و ضرورت وحدت فی‌الجمله هم می‌تواند پایه خوبی برای پیش بردن این بحث باشد؛

۲/۴- ذو مراتب بودن و فرآیند بودن وحدت جای اما و اگر ندارد؛

۵- اما اصل حق محوری حرف درستی است. جای دیگر هم فرموده‌اید که فروپوشی حقیقت (یا پرده‌پوشی بر واقعیت) آسیب و آفت وحدت است.

این هم درست است، اما آیا حقیقت منحصراً یعنی حقائق مذهبی؟ آیا حقائق برتر به عنوان حقائق دینی نداریم؟ آیا آنچه به عنوان حقیقت مذهبی می‌شناسیم قابل بازنگری یا بازخوانی نیست؟ آیا حقائق مذهبی آن‌چنان وضوح و تصلبی دارند که نمی‌توانند قابل گفت‌وگو باشند؟ آیا بدیل و رقیب فروپوشی حقیقت دگماتیزم و جزم اندیشی است؟

از اینجا منتقل می‌شوم به حوزه سوم (از سه حوزه همکاری، همزیستی و همفکری) که به نظر صائب شما قلمرو تقریب است(و من می‌افزایم که در حد توان و مسئولیت ما به عنوان حوزوی هم همین است).

در این قلمرو، دو هدف را ذکر کرده‌اید:

۱- بررسی معضِلات و مشکلات علمی و عملی جهان اسلام؛

۲- روشنگری و رفع ابهامات و اختلافات و کم کردن اختلافات.

در امتداد این هدف دوم چرا نیفزاییم:

شناخت بهتر دیگران و اینکه حقائق دیگری هم هست و دیگران هم فهم، تفسیر، تبیین و راه‌حل‌هایی دارند که می‌تواند برای ما هم راهگشا باشد؟

۶- از اصول ارجمند شما پذیرش اختلاف است؛ آیا نمی‌شود در چارچوب همین پذیرش، اختلافات بینامذهبی را همچون اختلافات درون مذهبی که گاه کلان اختلاف است بدانیم و اختلافات را به اجتهادات برگردانیم و اختلاف مذاهب را این‌قدر بزرگ نکنیم و هاضمه خود را کمی توسعه دهیم؟

۷- تولی و تبری را هم به درستی عدول ناپذیر دانسته‌اید و البته به فرض تزاحم و لزوم اجرای قاعده اهم و مهم هم اشاره کرده‌اید، یعنی گویا قبول کرده‌اید که می‌تواند موضوعاتی مهم‌تر از این دو هم مطرح شود؛

باز می‌افزاییم که: آیا تولی و تبری محدود به متعلقات مذهبی است یا فراتر از آن‌ها هم موضوعات و اعیانی برای تولی و تبری هستند؟

مثل اسلام که امام حسین که خودش یک حقیقت بزرگ است، فدای اسلام می‌شود که حقیقت بزرگ‌تری است. (مصیبه ما أعظم رزّیتها علی الاسلام و أشهد أنک من دعائم الدین و أرکان المسلمین)، مثل امت واحده، مثل توحید و نبوت مثل کیان مسلمین، وحدت هم می‌تواند یکی از این حقائق باشد؛

۸- اصل تقیه را که شامل تقیه مداراتی و بلکه عام‌تر از خوفی و مداراتی است به درستی پذیرفته‌اید؛

۹- اصل حرمت مسلمان(بلکه انسان) در چارچوب حقوق شهروندی را هم به شایستگی پذیرفته‌اید؛

۱۰- تحمل و تعامل اخلاقی و مشارکت بر محور مشترکات هم اصول مهمی هستند که پذیرفته‌اید؛

۱۱- و نهایتاً تشکر که الگوی عملی تقریب به معنای همفکری را باز گذاشته‌اید!

نقد حجت‌الاسلام دکتر صادق‌نیا:

به گمانم برای آن‌که جناب استاد سبحانی بتوانند نظریه‌ی سنجیده‌تری درباره‌ی تقریب ارائه دهند، پسندیده آن است که به مواردی توجه داشته باشند:

۱- اصول برشمرده شده به‌وسیله‌ی ایشان انسجام درونی ندارند. برای نمونه چگونه می‌توان اصل دهم که اختلاف را طبیعی و گریزناپذیر می‌داند را با اصل پنجم که تولّی و تبرّی را الزام می‌دارد کنار هم نشاند. اگر اختلاف امری طبیعی است، اموری چون سبّ و لعن و … چه معنایی خواهند داشت.

۲- باور به این که وحدت به خودی خود “بی‌ارزش” است (اصل نخست) کاری دشوار است. اصل بقاء هر جامعه‌ای با انسجام درونیِ آن در پیوند است، چگونه می‌توان تصوّر کرد چیزی که پایایی یک جامعه به آن بند است، از ارزش فارغ باشد.

۳- برای ارائه‌ی الگویی برای تقریب باید بدانیم که قرار است به چه چالشی پاسخ دهیم. به گمان من الگوی تقریب قرار نیست به یک چالش کلامی پاسخ دهد. تقریب، وحدت، اختلاف، و شکاف واقعیّت‌هایی اجتماعی هستند که باید جامعه‌شناختی بررسی شوند. آن‌چه از عالمانی چون ایشان انتظار می‌رود این است که با استفاده از متون دینی امکانی را فراهم آورند که تقریب شدنی‌تر باشد و کمک کنند که مشاجرات کلامی این پروژه را عقیم نسازد.

۴- از آنجا که تقریب یک امر اجتماعی است، لازم است توجّه شود که پروژه‌ی تقریب در چه جامعه‌ای دنبال می‌شود. برخلاف جوامع سنتی، در جوامع سازمان‌یافته‌ی امروزی مشابهت ایمانی کنش‌گران چندان ضروری نیست. از قضا در این جوامع پذیرش اختلاف اصل اولیّه است. جوامع سازمان‌یافته بر اساس میزان کِششی که برای افراد و کُنش‌گران خود دارند پایدار می‌مانند.

۵- برای نقد تقریب نباید صرفاً به خُرده‌گیری از کنش‌گران تقریب و یا برنامه‌های آنان پرداخت. گاهی باید به نابازی‌گرانی هم اشاره کرد که امکان وحدت را کاهش می‌دهند. نابازی‌گران سودجویی که از دشمنی مسلمانان سود می‌برند و نیز خودی‌هایی که به هر دلیل، تقریب را تهدیدی برای اصالت باورداشت‌های خود می‌دانند، شانس موفقیّت دنبال‌کنندگان تقریب را کاهش می‌دهند. در طرح پیش‌نهادی لازم است به امور توجّه داشت.

۶- برای نقد پروژه‌ی تقریب نباید جوری سخن گفت که گویی قرار است زمین بازی را عوض کنیم. هیچ‌کدام از آنانی که تقریب را دنبال می‌کنند، وضعیّت عملیاتی آن را بی‌عیب نمی‌دانند؛ بهتر است جناب استاد سبحانی در موقعیّت نقد این پروژه به این نکته توجّه داشته باشند که نقدشان از پروژه‌ی تقریب به نقد اصل تقریب ترجمه نشود. برای جناب ایشان آرزوی توفیق و سربلندی دارم.

ثبت دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*

19 − 7 =