• 1
  • 0
  • 327

حجت‌الاسلام شیخ حسن الصفار:

نهادینه شدن فرهنگ پذیرش اختلاف، سبب بی‌نیازی به «تقیه» می‌شود

نهادینه شدن فرهنگ پذیرش اختلاف، سبب بی‌نیازی به «تقیه» می‌شود

حجت‌الاسلام شیخ حسن الصفار گفت: تشخیص موقعیت تقیه بستگی به زمان و مکان و شرایط سیاسی و اجتماعی دارد. امروزه بسیاری از آزادی‌های دینی، فکری و بیان افکار تأمین می‌شود. البته بعضی از جوامع اسلامی هنوز گرفتار سخت‌گیری در آرا و نظرات هستند و نظر مخالف را تحمل نمی‌کنند. سزاوار است فرهنگ اختلاف‌نظر و آزادی فکر و تحمل نظر مخالف در این جوامع ترویج و نهادینه گردد.


حجت‌الاسلام شیخ حسن الصفار در سال ۱۳۷۷ هجری قمری در شهر قطیف واقع در عربستان سعودی به دنیا آمد. او سطوح عالی فقه و اصول را در شهرهای قم، تهران، نجف و کویت پشت سر گذاشت. پس از آن تاکنون در شهر قطیف به سخنرانی، امامت جمعه و تألیف کتاب و مقاله مشغول است. یکی از دغدغه‌های او برقراری آرامش و صلح اجتماعی است و بدین غرض بیش از ده اثر در اثبات نظریه‌ی همزیستی و راهکارهای برقراری آن نگاشته است. او همزیستی را اصلی ریشه‌دار در فقه می‌داند. ایشان با وجود مشغولیت‌های بسیار و ضیق وقت فرصتی از وقت شریف خود را در اختیار ما گذاشتند.

معنای «تقیه» که ائمه علیهم‌السلام بسیار بر آن تأکید داشتند چیست؟ مانند این روایت شریفه: «لَا وَ اللَّهِ مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ شَیْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ التَّقِیَّه». هدف از این کتمان و پنهان‌کاری چیست؟

شیخ الصفار: دستگاه‌های سیاسی حاکم نگران بودند که ائمه اهل بیت جریانی عقیدتی و سیاسی را که درون امت اسلام در حال رشد بود و حتی درون تشکیلات دولت نفوذ کرده بود رهبری کنند. این جریان مرجعیتی مستقل از دستگاه حاکم برای خود انتخاب کرده بود. مدیریت داخلی این جریان از امکانات اطلاعاتی حکومت پنهان مانده بود. شبکه‌ی وکلای ائمه این مدیریت را عهده‌دار بود. این جریان، برای خود منابع تأمین مالی خارج از دستگاه حکومت داشت؛ اعم از خمس‌ها، انواع حقوق شرعی، نذورات و … . با توجه به اصطلاحات جدید می‌توان گفت که این جریان یک نهاد موازی با دولت یا دولت پشت پرده بوده است. حکومت‌ها این جریان را رصد می‌کردند؛ زیرا در تزاحم با نفوذ حکومت بود و گاهی مردم را به سمت رویارویی و انقلاب ضد حکومت هدایت می‌کرد.

به نظر می‌رسد تقیه به معنای پنهان کردن هر قول یا فعلی بود که این نگرانی دستگاه سلطه را تقویت کند و موجب شود در برابر ائمه و پیروانشان به اقدامات ستیزه‌جویانه دست بزنند. بدین خاطر ائمه به شیعیان دستور دادند عقاید فعالیت‌های فقهی خود را آشکار نکنند که مبادا ولایت و گرایش به اهل بیت در موقعیت‌های حساس به چشم آید. می‌بینیم که سخن‌چینان، هارون خلیفه‌ی عباسی را علیه علی بن یقطین تحریک کردند و شک خلیفه در ولایت او را برانگیختند. خلیفه خواست از درستی این اخبار مطمئن شود. لذا ایستاد تا نحوه‌ی وضو گرفتن او را ببیند تا از نحوه وضو گرفتن گرایش او به خط اهل بیت مشخص شود. امام موسی کاظم علیه‌السلام به علی نوشتند که به روش مخالف فقه ادامه وضو بگیرد. این‌گونه از شر هارون در امان ماند و به عنوان وزیر خلیفه باقی ماند.

نظر شما درباره تقیه مداراتی چیست؟ آیا می‌توانیم حقیقت را پنهان کنیم؛ نه برای حفظ جان کسی بلکه صرفاً برای تقریب میان مذاهب؟ به چه دلیل؟

شیخ الصفار: اهمیت رعایت مصلحت عامه اسلام کمتر از حفظ جان افراد نیست. اگر کتمان حقیقت برای رهایی از ضرر شخصی جایز است به طریق اولی برای دفع ضرر عمومی جایز است. بسیاری از روایات در دسترس داریم که به خاطر مدارا، سازگاری، زندگی با دیگران و جلب محبت دیگران دستور می‌دهند که از رفتارهای تحریک‌کننده و ناراحت‌کننده از دید مردم خودداری کنید.

در کتاب کافی این روایت از مدرک بن هزهاز از امام صادق علیه‌السلام آمده که فرمودند: «رحم الله عبداً اجتر موده الناس إلى نفسه، فحدثهم بما یعرفون وترک ما ینکرون.» این روایت واضح است در این مطلب که مؤمن آن‌چه را دیگری می‌پذیرد بگوید و آن‌چه را نمی‌پذیرد ابراز نکند؛ اگر چه بر خلاف اعتقاد و رأی خودش است. جلب مودت برای توجیه و تجویز کتمان کافی است و تنها مجوّز کتمان دفع ضرر نیست.

از امام حسن علیه‌السلام روایت شده که فرمود: «إن التقیه یصلح الله بها أمه لصاحبها مثل ثواب أعمالهم فإن ترک‌ها أهلک أمه تارک‌ها شریک من أهلکهم.» از امام صادق علیه‌السلام آمده است: «لیس منا من لم یلزم التقیه ویصوننا عن سفله الرعیه». حدیث می‌گوید تقیه به جهت دفع ضرر از اعتبار و آبروی مذهب مطلوب است؛ نه تنها برای دفع ضرر جانی.

آیا تقیه همان دروغ نیست؟ دین اجازه‌ی دروغ‌گویی نمی‌دهد حتی برای مصلحت شخصی یا نوعی.

شیخ الصفار: از جهت شرعی فقها مواردی را ذکر کرده‌اند که دروغ جایز است. از جمله‌ی این موارد دفع ضرر جسمی و مالی از خود یا دیگران است. بلکه روایات متواتر داریم که قسم دروغ در این مورد جایز است.

مورد دیگر از موارد استثنا دروغ به جهت آشتی میان دو نفر است. از پیامبر اکرم در مسند احمد بن حنبل جلد هشتم صفحه ۸۱۰ روایت شده: «لیس الکذاب من أصلح بین الناس» و در صحیحه معاویه بن عمار از امام صادق علیه‌السلام آمده: «المصلح لیس بکذّاب».

اگر اسلام پنهان کردن حقیقت بلکه قول مخالف با حقیقت را به جهت اصلاح ذات البین میان دو شخص نزاع کننده اجازه داده و آن را از موارد استثنا شمرده چگونه اصلاح و آشتی برقرار کردن میان طوائف و مذاهب امت را استثنا نمی‌داند؟

مرز تقیه کجاست؟ ما ائمه علیهم‌السلام و صحابه‌ی پیامبر اکرم را می‌بینیم که برخی به تقیه عمل می‌کنند و برخی مانند امام حسین علیه‌السلام و ابوذر غفاری رحمه‌الله تقیه را رها کرده و با صراحت فسق خلیفه و بی‌لیاقتی او را برای خلافت اعلام می‌کنند. چه زمانی حق را بگوییم و چه زمانی کتمان کنیم؟

شیخ الصفار: اگر کتمان قولی و عملی حق ضرری محدود را دفع می‌کند اما از طرف دیگر ضرری بزرگ‌تر و سخت‌تر ضد مصلحت دین و امت وارد می‌کند می‌توانیم از عمل به تقیه کوتاه بیاییم بلکه گاهی ترک تقیه واجب است. این نکته‌ای است که موضع امام حسین علیه‌السلام را روشن می‌کند. او تشخیص داد که الآن موقعیت اعلام حق و ترک تسلیم در برابر حکومت یزید بن معاویه است. چون ضرر سکوت و تسلیم او برای دین و امت سخت‌تر است از قتل و رنج. همین‌طور ابوذر غفاری ضرر سکوتش در برابر فساد و انحراف را بزرگ‌تر از مصیبت‌هایی دید که به خاطر اعتراض بر سرش می‌آید.

پس باید ظرف زمانی خود را تحلیل کنیم. آیا مقتضی رویارویی و تحمل سختی‌ها است یا این که صبر و تقیه ترجیح دارد؟ پس موقعیت‌ها مختلف هستند و جایگاه افراد فرق می‌کند. کسی که در مقام رهبری و هدایت است با شخص عادی فرق دارد. همچنین فضاها و شرایط اجتماعی با هم تفاوت دارند. گاهی رویارویی مطلوب است و گاهی مدارا گزینه‌ی مناسب است.

نقش تقیه در همزیستی با مذاهب چیست؟ آیا نمی‌توان بدون تقیه و کتمان همزیستی داشت؟ یعنی هر مذهبی هر آن‌چه حق می‌داند بگوید بدون این که درگیری صورت گیرد.

شیخ الصفار: ما برای برقراری همزیستی به تقیه نیاز داریم؛ البته در صورتی که در سایه‌ی دولتی زندگی می‌کنیم که آزادی دین را مصادره می‌کند یا در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که هر کس در برابر نظر مذهب دیگر سخت‌گیری می‌کند. این دو مشکل هنوز به شکل محدود وجود دارد. اما در وضعیت کلی جهان اسلام در حال حاضر استعمال تقیه برای برقراری همزیستی ضروری نیست.

بله البته مسأله‌ای در رابطه با سب و لعن نمادهای مذاهب وجود دارد. اگر اعتقاد داشته باشیم سب و لعن نمادها جزئی از مذهب هستند ابراز و اظهار سب و لعن مانع همزیستی با مذاهب دیگر است. لذا باید تقیه کرد.

اما به نظر می‌رسد که سب و لعن جزء مذهب نیستند. بلکه تنها تراوش یک محیط و عصر خاص هستند. برائتی که واجب است برائت قلبی و عملی است. علاوه بر این که بیشتر روایاتی که از مثالب و لعن نمادهای مذاهب دیگر سخن می‌گویند یا سند نامعتبر دارند و یا دلالتشان پذیرفته شده نیست.

بلکه روایاتی از ائمه علیهم‌السلام حاکی از این هستند که روایات مثالب و لعن نمادها از سوی دشمنان در میان اخبار ائمه جعل شده و گنجانده شده‌اند. مانند روایتی که شیخ صدوق در عیون آخبار الرضا علیه‌السلام نقل کرده است: «یا ابن أبی محمود إن مخالفینا وضعوا أخبارًا فی فضائلنا وجعلوها على ثلاثه أقسام: أحدها الغلو، وثانیها التقصیر فی أمرنا، وثالثها التصریح بمثالب أعدائنا، فإذا سمع الناس الغلو فینا، کفّروا شیعتنا، ونسبوهم إلى القول بربوبیتنا، وإذا سمعوا التقصیر، اعتقدوه فینا، وإذا سمعوا مثالب أعداءنا بأسمائهم، ثلبونا بأسماءنا، وقد قال الله عز وجل: {وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَیَسُبُّوا اللَّـهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ».

اگر موضوع سب و لعن و مثالب و مطاعن را استثنا کنیم مشکلی در همزیستی با مذاهب و آزادی هر فرقه در بیان اعتقاد خویش نداریم. ما شیعیان مشکلی برای همزیستی با اباضیه مثلاً نداریم. اما اگر اباضیه نظرات برخی از خوارج را در توهین به امام علی علیه‌السلام تکرار کنند ما مدارا نخواهیم کرد. همچنین اهل سنت لعن و سب صحابه و خلفای راشدین و زنان پیامبر اکرم را تحمل نخواهند کرد.

در این‌جا روایتی از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کنم که این فکر را تأیید می‌کند. ایشان خطاب به شیعه می‌فرماید: «ما أیسر ما رضی الناس به منکم، کفّوا ألسنتکم عنهم».

آیا صحیح است بگوییم امام علی علیه‌السلام در جریان سقیفه به خاطر همزیستی از جنگ دست کشید؟

شیخ الصفار: بله قاطعانه می‌توان گفت که علی علیه‌السلام بعد از وفات پیامبر اکرم بدین خاطر برای دفاع از حق خود شمشیر نکشید که به مصلحت اسلام و امت نبود؛ چرا که در آن هنگام اگر جنگی داخلی شعله ور می‌شد وضعیت جنگ و درگیری میان قبایل عرب دوباره برمی‌گشت. وضعیتی که سال‌های طولانی ادامه داشت تا این که به برکت اسلام پایان یافته بود. خداوند می‌فرماید: «وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آَیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ} [سوره آل عمران، الآیه:۱۰۳] پس برای علی علیه‌السلام جایز نبود که باب جنگ‌زدگی و درگیری را دوباره باز کند. اگر قیام می‌کرد عنوان جنگ او درگیری با حکومت بود. این عنوان جریان ارتداد را تقویت می‌نمود و این تصور را ایجاد می‌کرد که دین صرفاً پوششی است برای مصالح حکومتی نه بیشتر. همین‌طور قدرت‌های خارج جزیره العرب نیز برای حمله به نهاد اسلام فرصت می‌یافتند.»

سخنان وارد شده از علی علیه‌السلام به همین نکات اشاره دارد. مانند خطبه‌ی او در ذی‌قار: «قد جرت أمور صبرنا فی‌ها وفی أعیننا القذى؛ تسلیمًا لأمر الله تعالى فیما امتحننا به؛ رجاء الثواب على ذلک، وکان الصبر علیها أمثل من أن یتفرق المسلمون، وتسفک دماؤهم».

همچنین ابوالطفیل عامر بن واثله روایت می‌کند: «کنت على الباب یوم الشورى، فارتفعت الأصوات بینهم، فسمعت علیًا (ع) یقول: بایع الناس أبا بکر وأنا والله أولى بالأمر منه، وأحق به منه! فسمعت وأطعت مخافه أن یرجع القوم کفارًا، ویضرب بعضهم رقاب بعض بالسیف».

برخی از معاصران معتقدند امروز تقیه جایز نیست. زیرا ابزار تبلیغات و رسانه‌های امروزه عقیده و حقیقتی را برای کتمان باقی نگذاشته‌اند. همه چیز آشکار است و نیازی به تقیه در وضعیت فعلی نیست. مثلاً شیعه و سنی هر دو نسبت به یکدیگر انحرافاتی قائل هستند که گاهی به تکفیر نیز می‌انجامد و این در کتاب‌هاشان نوشته شده است. چرا برای هدف غیر ممکن تلاش کنیم؟ نظر شما چیست؟

شیخ الصفار: از جهت شرعی هر گاه به تقیه نیاز باشد جایز است؛ در هر زمان، مکان، جامعه و برای هر فرد و گروهی. چرا که اطلاقات چنین می‌گویند. خداوند متعال می‌فرماید: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم» و «لَا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاهً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ» اساساً تقیه حکمی عقلی است و مقید به زمانی نیست. عقل حکم به تقدیم اهم بر مهم می‌کند.

اما تشخیص موقعیت تقیه بستگی به زمان و مکان و شرایط سیاسی و اجتماعی دارد. من معتقدم در رابطه با رابطه شیعه با اهل سنت امروزه بیشتر عوامل تقیه به خاطر تحول شرایط سیاسی و اجتماعی از بین رفته‌اند. امروزه بسیاری از آزادی‌های دینی، فکری و بیان افکار تأمین می‌شود. البته بعضی از جوامع اسلامی هنوز گرفتار سخت‌گیری در آرا و نظرات هستند و نظر مخالف را تحمل نمی‌کنند. پس سزاوار است فرهنگ اختلاف‌نظر و آزادی فکر و تحمل نظر مخالف در این جوامع ترویج و نهادینه گردد. باید فضای وحدت و همزیستی میان آحاد جامعه برقرار شود. اگر ابراز عقیده یا فعالیت مذهبی خطر یا ضرری را بیافریند تقیه با تشخیص رهبری آگاه، مناسب است.

سزاوار نیست همانند افراد هیجان زده و احساساتی که از فهم و درک کمی برخوردار هستند و جامعه‌ی خود را به دودستگی و جنگ می‌کشانند تحت تأثیر عواطف قرار بگیریم؛ مخصوصاً با وجود قدرت‌های سیاسی داخلی و خارجی که برای مصالح خود در صدد شعله‌ور شدن فتنه‌های طائفه‌ای و فرقه‌ای هستند.

میان آن‌چه که در گذشته مطرح می‌شد و کتب و میراث ما به آن‌ها پرداخته‌اند و آن‌چه که امروز اتفاق می‌افتد مثل بسیج رسانه‌های تبلیغاتی و تحریک مردم علیه یکدیگر فاصله است. هر چه که در تاریخ پیش آمده و در کتب ما ذکر شده را نمی‌توان در میان قشر مردم عادی توضیح و نشر داد. بله برای گفت‌وگو و مناقشه می‌توان میان خواص و علما مطرح کرد اما نباید منشأ و بذر نزاع و درگیری باشد که به دنبال آن آحاد ملت را از اتفاقات سرنوشت‌ساز و جنگ‌طلبی‌های بزرگ غافل کند.

در این‌جا می‌توان به پاسخ امام علی علیه‌السلام به برخی از یارانش اشاره کرد. از او پرسیدند چگونه مردم شما را از این منصب محروم کردند در حالی که شما سزاوار بودید؟ فرمود: «یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَهُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَهِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ (ص) نَوْطاً فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَهً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَیْهِ الْقِیَامَهُ.

وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ * وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ

وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَانَ…»

امام زنده کردن بحث خلافت بعد از رسول خدا (ص) را- در زمانی که باید با معاویه مبارزه کرد- ناشی از پریشانی فکر (قلق الوضین) و ناشی از نداشتن حکمت در مطرح کردن مسائل (تُرسل فی غیر سدد) می‌دانند. امام سائل را به ترک تحریک و فتنه‌انگیزی فرامی‌خواند و از او می‌خواهد بر جبهه‌ی فعلی علیه سرکشی معاویه متمرکز شود.

چگونه با رفتارها و سخنان ضد تقیه و تحریک‌کننده و فتنه‌انگیز برخورد کنیم؟

شیخ الصفار: این افرادی که به دنبال برانگیختن فتنه‌های فرقه‌ای هستند مشکلشان ضدیت با تقیه نیست. بلکه آنان فتنه را شعله‌ور می‌کنند و در خدمت برنامه‌های دشمنان قدم بر می‌دارند. ما باید به مردم آگاهی دهیم که این افراد و رویکردشان را رها کنند. باید دریابند رویکرد این افراد خطری ضد مصلحت اسلام و مسلمانان به طور کلی و ضد تشیع و شیعیان به طور خاص است.

پس صحیح نیست که از آنان بخواهیم کتمان کنند. بلکه اساساً بیشتر گفته‌های آنان ادعاهای ثابت‌نشده هستند یا حداقل از اصول اعتقادی مذهب و اجماعی نیستند. دانشمندان و محققان به لحاظ علمی این ادعاها را ابطال کردند اما همچنان به دلایل واهی و ساختگی اصرار بر مطرح کردن عقایدشان دارند. از خداوند می‌خواهیم آنان را هدایت کند و مسلمانان را اعم از شیعه و سنی از شر این افراد حفظ کند

 

ثبت دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*

هفده − 9 =