چالشها و الزامات تحول در پژوهشهای حوزوی
پژوهش های حوزوی با وجود دستاوردهای ارزشمند، همچنان با چالش های جدی مواجه است که مانع از تأثیرگذاری مطلوب این آثار در جامعه می شود.
چالشها و الزامات تحول در پژوهشهای حوزوی
پژوهش های حوزوی با وجود دستاوردهای ارزشمند، همچنان با چالش های جدی مواجه است که مانع از تأثیرگذاری مطلوب این آثار در جامعه می شود.
برخی از مهمترین این چالش ها عبارتند از:
فقدان نظام سیاست گذاری و ساماندهی منسجم که موجب موازی کاری ها و عدم انسجام در فعالیت های پژوهشی شده است.
ضعف ارتباط میان مراکز پژوهشی حوزوی با نهادهای سیاست گذار و رسانه ها که سبب شده نتایج پژوهش ها به درستی در تصمیم گیری ها لحاظ نشود و به اطلاع مردم نرسد.
غفلت از کاربردی و مسأله محور بودن پژوهش ها و تمرکز صرف بر مباحث نظری که کارآمدی آثار علمی را با تردید مواجه ساخته است.
عدم بهره گیری مناسب از ظرفیت های فضای مجازی و رسانه ها برای اطلاع رسانی و تأثیرگذاری بر مخاطبان که موجب ناشناخته ماندن دستاوردهای علمی حوزه شده است.
ضعف در نقد و ارزیابی علمی آثار پژوهشی و فقدان فضای گفتگوی نقادانه که به بهبود کیفیت پژوهش ها آسیب زده است.
محدودیت تعاملات علمی با حوزه های علمیه سایر کشورهای اسلامی که فرصت های تبادل تجربیات و همکاری های پژوهشی را کاهش داده است.
کمبود محققان و مترجمان زبان دان در مراکز حوزوی که به ضعف در ترجمه و انتشار آثار به زبان های دیگر انجامیده است.
عدم استفاده بهینه از ظرفیت علمی دانشگاهها در پروژه اسلامی سازی علوم انسانی که روند پیشرفت آن را کُند نموده است.
بر این اساس، به نظر می رسد نظام پژوهش حوزوی نیازمند یک تحول جدی و همه جانبه است.
این تحول باید با محوریت حل مسائل اساسی جامعه، تقویت ارتباط با نهادهای سیاست گذار و رسانه ها، استفاده از ظرفیت های نوین رسانه ای، ارتقای فرایندهای نقد علمی، گسترش تعاملات بین المللی و میان رشته ای، و تربیت نیروهای زبان دان صورت پذیرد.
تنها در سایه چنین تحولی است که می توان امیدوار بود مراکز پژوهشی حوزوی به رسالت خطیر خود در قبال دین، جامعه و نظام اسلامی به نحو شایسته عمل نمایند.
تحلیل و تبیین:
چالش های مطرح شده در یادداشت انتقادی، ریشه در یک مسأله اساسی دارند و آن عدم وجود یک “نگاه سیستمی” به پژوهش های حوزوی است.
در واقع، مراکز و نهادهای پژوهشی حوزه به صورت جزیره ای عمل می کنند و فاقد یک منظومه منسجم و هماهنگ هستند.
این رویکرد موجب شده است که هر مرکز بدون توجه به اولویت های کلان و نیازهای واقعی جامعه، به فراخور سلیقه و علاقه خود به پژوهش بپردازد و از ظرفیت های موجود در سایر نهادها غفلت نماید.
از سوی دیگر، ضعف در سیاست گذاری های کلان پژوهشی و فقدان یک متولی مقتدر برای ساماندهی امور، باعث هدررفت بخش قابل توجهی از سرمایه ها و استعدادهای پژوهشی حوزه شده است.
پراکندگی و عدم انسجام فعالیت ها، امکان نظارت و ارزیابی دقیق عملکردها را دشوار ساخته و در نتیجه کیفیت برخی آثار و پژوهش ها را تنزل داده است.
نکته دیگر، غلبه نگاه درون گفتمانی در مراکز پژوهشی حوزه است.
این مراکز کمتر خود را نیازمند تعامل سازنده با دانشگاهها و مراکز علمی داخلی و خارجی می دانند و گاه حتی نسبت به نقدها و دیدگاه های مخالف نیز بی اعتنا هستند.
این رویه، جریان پژوهش های حوزوی را به سمت انزوا و بی تأثیری سوق داده و فرصت های زیادی را برای تقویت و به روزآمدسازی این پژوهش ها از دست داده است.
همچنین نبایستی از ضعف مهارت های رسانه ای و بین المللی محققان حوزوی غافل شد. در عصر ارتباطات که اطلاعات با سرعت شگرفی در حال تبادل است، پژوهش هایی می توانند اثرگذار باشند که قابلیت عرضه در قالب های جذاب و متناسب با ذائقه مخاطبان را داشته باشند.
بی توجهی به این مهم، باعث شده است که آثار ارزشمند بسیاری در حوزه تولید شود اما در اختیار مصرف کنندگان واقعی علم و معرفت قرار نگیرد.
در تحلیل و تبیین چالش های پژوهش حوزوی، نکته مهم دیگری که باید بدان توجه داشت، ضرورت چابک سازی و کاهش هزینه های ساختارهای سازمانی مراکز پژوهشی است.
در حال حاضر، بسیاری از این مراکز با ساختارهای سنتی، پرهزینه و ناکارآمد اداره می شوند که توان پاسخگویی به نیازهای در حال تغییر جامعه را ندارند.
لذا در کنار تحولات محتوایی و رویکردی، لازم است در ساختار و سازماندهی مراکز پژوهشی حوزه نیز بازنگری اساسی صورت گیرد.
هدف این بازنگری باید حرکت به سمت ساختارهای منعطف، پویا و کم هزینه باشد تا بتوان با سرعت و چالاکی بیشتری از فرصت های پژوهشی بهره برد و خروجی های اثربخش تری تولید نمود.
در این راستا، راهکارهایی نظیر کوچک سازی و ادغام مراکز و واحدهای موازی، برون سپاری برخی فعالیت های پشتیبانی، بهره گیری از ظرفیت های مردمی و خیّرین، استفاده از فناوری های نوین مدیریتی، و تربیت مدیران جوان و خلاق می تواند کمک شایانی به چابک سازی ساختارهای پژوهشی حوزه نماید.
بنابراین به نظر می رسد برای گذر از وضعیت فعلی و ورود پژوهش های حوزوی به فاز تأثیرگذاری و کارآمدی، چاره ای جز تغییر رویکردها و بازمهندسی ساختارها نیست.
تأسیس یک نهاد عالی سیاست گذاری و برنامه ریزی پژوهشی، تدوین اسناد راهبردی با اولویت مسائل کاربردی، ایجاد سازوکارهای ارتباط مؤثر با دانشگاهها و نهادهای سیاست گذار و رسانه ای، تربیت محققان توانمند و چند مهارتی، و تقویت دیپلماسی علمی از جمله گام هایی است که می تواند بسترهای لازم برای شکوفایی ظرفیت عظیم پژوهش های حوزوی را فراهم آورد.
تحقق این امر نیازمند اراده ای راسخ در میان مدیران، محققان و فعالان عرصه پژوهش حوزوی و نیز حمایت های همه جانبه از سوی نهادهای بالادستی نظام است.
بدیهی است این تغییر و تحولات نیازمند نگاهی بلندمدت و راهبردی است و نمی توان انتظار داشت که در کوتاه مدت به نتیجه برسد.
اما آنچه مسلم است، تداوم وضع موجود و اصرار بر حفظ ساختارهای ناکارآمد، جز هدررفت بیشتر سرمایه ها و عقب ماندن از کاروان پیشرفت های علمی ثمره ای نخواهد داشت.
امید است مدیران و دست اندرکاران پژوهش حوزوی با درک درست شرایط و الزامات زمانه، گام های اساسی را در مسیر تحول و بالندگی ساختارهای پژوهشی بردارند.
ثبت دیدگاه شما