• 1
  • 0
  • 450

مبانی فقه امامیه، پیروان مذاهب اسلامی را تکفیر نمی‌کند

مبانی فقه امامیه، پیروان مذاهب اسلامی را تکفیر نمی‌کند

راه حل رسیدن به تقریب مذاهب این است که مبانی را در حوزه‌های هم‌دیگر تدریس کنیم؛ کتابی از اعتقادات ما در آن‌جا تدریس بشود؛ ولو این تدریس، با انتقاد همراه باشد و هم‌چنین مباحث اصولی و فقهی آن‌ها را جدی بگیریم و از بن رد نکنیم.


استاد حسین رجبی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در گفت‌وگو با پایگاه اطلاع‌رسانی نشست دوره‌ای اساتید سطوح عالی حوزه به پاسخ به سؤالاتی در حوزه تقریب مذاهب اسلامی پرداخت. وی همچنین سمت استادی در مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل‌البیت علیهم السلام و مؤسسه مذاهب اسلامی را هم بر عهده دارد. از وی که ده‌ها سال در زمینه مذاهب اسلامی مشغول به پژوهش است، بیش از 35 عنوان کتاب و مقاله به چاپ رسیده است و مقالات دیگری از ایشان در دست چاپ است.

تکفیر از نگاه علمای امامیه

این استاد درس خارج حوزه در ابتدای گفت‌وگو خاطرنشان کرد: مسئله تکفیر از مسائلی است که معمولاً بین پیروان مذاهب یک دین مطرح می‌شود؛ نسبت به کسانی که دین یا دین اسلام را قبول ندارند، مسئله تکفیر مطرح نیست؛ از این رو در بین پیروان مذاهب، مسئله تکفیر مطرح بوده و هست اما علمای امامیه در همه مباحث به صورت عمیق وارد شدند و در هر مسئله از جمله مسئله تکفیر، حدود و ثغور آن را بیان کرده‌اند.

وی افزود: من به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم تا این‌که روشن شود مبانی فقه امامیه، پیروان مذاهب اسلامی را «تکفیر» به معنای خروج از دین نمی‌کند؛ البته در بحث ضابطه‌های تکفیر بین مذاهب دیگر هم کتاب‌هایی نوشته‌اند که بنده در تحقیقاتی که داشته‌ام، چنین یافته‌ام که همان ضوابطی که علمای امامیه در تکفیر دارند، همان ضوابط را هم علمای سایر مذاهب دارند؛ حتی ابن‌تیمیه و علمای وهابیت این ضوابط را قبول دارند.

استاد رجبی در همین راستا اضافه نمود: یکی از آن ضوابط این است که زمانی اسلام در انسان محقق می‌شود که شخص، ضروریات دین را قبول کند و کفر وقتی محقق می‌شود که یکی از ضروریات دین را انکار نماید. ضروریات دین از مباحث بدیهی دین است که هر مسلمانی بدون استدلال آن را قبول دارد و یکی از مشخصات ضروریات دین، این است که همه مسلمانان آن را جزو دین اسلام می‌دانند و هیچ اختلافی در آن نیست؛ اگر کسی چنین ضرورتی را انکار کرد، این امر، خروج از اسلام است.

وی در ادامه بیان کرد: البته برخی از علما و محققین حرف خوبی زده‌اند که هر انکار ضروری دین هم کفر نیست بلکه انکار ضروری از روی علم منجر به کفر می‌شود یعنی اگر کسی بداند که این امر، ضروری دین است و با این وجود آن را انکار کند، این امر، کفر است. این نظر از نظر سابق درست‌تر است.

این استاد حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: نکته دوم این است که انکار در غیر ضروریات، موجب کفر نیست؛ چون مباحث غیرضروری، یعنی مباحث غیر بدیهی که استدلالی است و از روی جهل یا حتی از روی دلیل، پیرو یک مذهب، مذهب دیگر را نمی‌پذیرد، موجب کفر نمی‌شود؛ چون مطلب اجتهادی است و مباحث اجتهادی به کفر منتهی نمی‌شود؛ اگرچه ممکن است که قولش باطل باشد، اما کافر نیست.

وی در ادامه بیان کرد: بر همین اساس اگر مباحث غیر بدیهی که جای استدلال دارد، محل اختلاف باشد، این امر خروج از دین نخواهد بود؛ از این رو هر مجتهدی که نظری را می‌گیرد و مجتهدی دیگر نظر دیگری را می‌پذیرد، اگرچه نظر مقابل را باطل می‌داند؛ اما هرگز ملاک کفر نمی‌داند؛ به تعبیر دیگر بطلان یک نظریه، ملاک کفر نیست حتی اگر انحراف یا حتی بدعت باشد؛ اگرچه ممکن است برخی بدعت‌ها به انکار ضروری دین بینجامد اما هر بطلانی و هر نظریه باطلی، کفر نیست.

استاد رجبی ضمن اشاره به اهمیت نکته فوق، اضافه نمود: ما مبانی برخی از مذاهب را با دلیل انکار می‌کنیم؛ مبانی آن‌ها را باطل و آن‌ها را منحرف و اهل بدعت می‌دانیم اما هیچ‌یک از آن‌ها را ملاک کفر قرار نمی‌دهیم؛ چون ملاک کفر، همان است که بیان شد.

وی افزود: ازاین‌رو اگر گاهی در مورد کفر، تعبیر ظاهری و باطنی می‌کنند، این امر، مسامحی است و درواقع یک کفر داریم. اگر کفر مسامحی به کار می‌رود، یعنی به مسائلی که از روی کفر عملی باشد، کفر نعمت گفته می‌شود. به این امور است که گاهی تعبیر کفر باطنی می‌شود و شاید مقصود این باشد والا کفر به معنای محشور شدن با کفار در قیامت برای ما مشخص نیست و خودِ خداوند است که می‌تواند مصداق این امر را مشخص کند.

این استاد حوزه و دانشگاه خاطرنشان کرد: حتی در روایات داریم؛ اگر کسی حج بر او واجب باشد و انجام ندهد، این شخص به مرگ یهودی و نصاری مرده است. اگرچه مسلمان است و به‌تبع، همه ضروریات دین را قبول دارد اما حج را ترک کرده است و چنان عنوانی بر او بار شده است.

وی در ادامه بیان کرد: ازاین‌رو ما واقع را نمی‌دانیم در چیست. ما سعادت و شقاوت افراد در قیامت را نمی‌توانیم مشخص کنیم. آن‌چه ملاک ما است، این است که اگر کسی ضروری دین را از روی علم انکار کرد، این امر، کفر است. «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه».

حسین رجبی اضافه نمود: بنابراین سعادت و شقاوت در اختیار ما نیست. ما بر اساس این ملاک‌ها وارد می‌شویم. هر عقیده‌ای که منحرف از این ملاک‌ها باشد، به کفر منتهی نمی‌شود. بله! اگر عقیده‌ای باشد که منتهی به انکار ضروری شد، کفر است و باید دانست که از این دست امور در بین پیروان مذاهب کم داریم.

وی افزود: از این رو در بحث گناهان هم تعبیر به کفر شده است؛ مثلاً ترک نماز بدون استحلال و حلال شمردن، کفر است. از اختلاف در بین امت، تعبیر به کفر شده است اما هیچ‌کدام از این موارد به معنای خروج از دین نیست؛ این کفر، کفر مسامحی است.

این استاد درس خارج حوزه خاطرنشان کرد: در اصول کافی حضرت امام صادق علیه‌السلام کفر را چند وجه می‌دانند؛ یعنی برای کفر مراتب مختلفی را بیان کرده‌اند. «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ وُجُوهِ الْكُفْرِ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْكُفْرُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا كُفْرُ الْجُحُودِ وَ الْجُحُودُ عَلَى وَجْهَيْنِ وَ الْكُفْرُ بِتَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ كُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ كُفْرُ النِّعَمِ فَأَمَّا كُفْرُ الْجُحُودِ فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ يَقُولُ لَا رَبَّ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ وَ هُوَ قَوْلُ صِنْفَيْنِ مِنَ الزَّنَادِقَةِ يُقَالُ لَهُمُ الدَّهْرِيَّةُ وَ هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ «وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ» (جاثیه: 24) وَ هُوَ دِينٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمْ بِالاسْتِحْسَانِ عَلَى غَيْرِ تَثَبُّتٍ مِنْهُمْ وَ لَا تَحْقِيقٍ لِشَيْ‏ءٍ مِمَّا يَقُولُونَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» (جاثیه: 24) أَنَّ ذَلِكَ كَمَا يَقُولُونَ وَ قَالَ «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» (بقره: 6) يَعْنِي بِتَوْحِيدِ اللَّهِ تَعَالَى فَهَذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْكُفْرِ وَ أَمَّا الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ الْجُحُودِ عَلَى مَعْرِفَةٍ [هكذا في النسخ التي رأيناها و الصواب: و اما الوجه الآخر من الجحود فهو الجحود على معرفة و لعله سقط من قلم النسّاخ و هذا الكفر هو كفر التهود (فى)] وَ هُوَ أَنْ يَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ‏ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» (النمل: 14) وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ» (بقره: 89) فَهَذَا تَفْسِيرُ وَجْهَيِ الْجُحُودِ وَ الْوَجْهُ الثَّالِثُ مِنَ الْكُفْرِ كُفْرُ النِّعَمِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى يَحْكِي قَوْلَ سُلَيْمَانَ علیه السلام «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ» (النمل: 40) وَ قَالَ «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ» (إبراهيم: 7) وَ قَالَ «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ». (البقرة: 152)

وَ الْوَجْهُ الرَّابِعُ مِنَ الْكُفْرِ تَرْكُ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُسارى‏ تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ» (بقره: 84) فَكَفَّرَهُمْ بِتَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ نَسَبَهُمْ إِلَى الْإِيمَانِ وَ لَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ لَمْ يَنْفَعْهُمْ عِنْدَهُ فَقَالَ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (بقره: 85)

وَ الْوَجْهُ الْخَامِسُ مِنَ الْكُفْرِ كُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَحْكِي قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ علیه السلام «كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» (ممتحنه: 4) يَعْنِي تَبَرَّأْنَا مِنْكُمْ وَ قَالَ يَذْكُرُ إِبْلِيسَ وَ تَبْرِئَتَهُ مِنْ أَوْلِيَائِهِ مِنَ الْإِنْسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ «إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» (ابرهیم: 22) وَ قَالَ «إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» (عنکبوت: 25) يَعْنِي يَتَبَرَّأُ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ». (الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏2، ص: 389)

ابو عمر و زبيرى می‌گويد: به حضرت صادق عليه‌السلام عرض كردم: من را آگاه فرما به اين‌كه كفر در كتاب خداى عزوجل (قرآن) به چند وجه است؟ فرمود: كفر در كتاب خدا بر پنج وجه است:

كفر جحود (و انكار ربوبيت) و آن بر دو قسم است، و كفر به ترك كردن آن‌چه خداوند به آن فرمان داده، و كفر برائت (و بيزارى جستن) و كفر نعمت‌ها.

اما كفر جحود:

پس همان انكار به ربوبيت است، و آن گفتار كسى است كه مي گويد: نه پروردگارى است و نه بهشتى و نه دوزخى، و اينها دو دسته از زنديقان هستند كه به ايشان «دهريه» می‌گويند، و آنها همان كسانى هستند كه می‌گويند: «و هلاك نكند ما را جز دهر» (و خداوند گفتارشان را در قرآن مجيد در سوره جاثيه آيه 24 حكايت می‌كند) و آن دينى است كه براى خداى به سليقه و نظر خودشان ساخته‌‏اند، بدون اين‌كه بررسى و تحقيق و كاوشى درباره آن‌چه مي‌گويند، بكنند، خداى عزوجل دنبال آن می‌فرمايد: «نيستند جز اين‌كه پندار كنند» (يعنى پندارند) مطلب همان‌طور است كه آن‌ها می‌گويند، و نيز می‌فرمايد: «همانا آنان كه كافرند، يكسان است بر ايشان بترساني‌شان يا نترساني‌شان، ايمان نياورند» (سوره بقره آيه 6) يعنى به توحيد خداوند (كافر شدند) پس اين يكى از وجوه كفر.

و اما وجه ديگر:

آن انكار با معرفت است، و آن، اين است كه منكر با اين‌كه مي‌داند مطلب حق است، انكار كند، و با اين‌كه مطلب نزد او ثابت شده، و خداى عزوجل در اين باره فرموده است: «و انكار كردند آن‌ها را در حالى كه يقين بدان‌ها داشت، دل‌هاى ايشان، از روى ستم‌گرى و سركشى» (سوره نمل آيه 14) و نيز خداى عزوجل فرموده است: «و بودند (يهود مدينه) كه از پيش (از آمدن پيغمبر (ص) پيروزى مى‌‏جستند بر آنان كه كفر ورزيدند، و چون آمد، ايشان را آن‌چه شناخته بودند، بدان كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافرين باد» (سوره بقره آيه 89) اين بود تفسير دو وجه (كفر) جحود و انكار.

و وجه سوم از وجوه كفر:

كفر به نعمت (يعنى كفران نعمت) است و اين است گفتار خداى تعالى كه از سليمان حكايت می‌كند كه (فرمود): «اين از فضل پروردگارم باشد تا مرا بيازمايد كه آيا شكر مي‌كنم يا كفران می‌ورزم، و آن‌كه شكر كند، جز اين نيست كه براى خويشتن سپاس گزارد، و آن‌كه كفران كند، همانا پروردگار من بى‌‏نياز و گرامى است» (سوره نمل آيه 40) و نيز می‌فرمايد: «اگر شكرگزاريد، بيفزايم شما را و اگر كفر ورزيد، همانا عذاب من سخت است» (سوره ابراهيم آيه 7) و نيز می‌فرمايد: «پس ياد كنيد مرا تا ياد كنم شما را و مرا شكر كنيد و كفر نورزيد». (سوره بقره آيه 152)

و وجه چهارم از وجوه كفر:

ترك آن چيز است كه خداى عزوجل بدان فرمان داده، و اين است گفتار خداى عزوجل «و هنگامى كه گرفتيم پيمان شما را كه نريزيد خون‌هاى خود را و بيرون نكنيد هم‌ديگر را از ديار خويش؛ پس اقرار كرديد و شما بر آن گواه بوديد، سپس اين‌كه شمایيد كه مي‌كشيد هم‌ديگر را و بيرون مي‌كنيد گروهى را از خانه‌‏هاشان. پشتيبانى می‌جوئيد بر ايشان به گناه و ستم و اگر با سيرى آن‌ها را نزد شما آورند، فديه از ايشان دهيد؛ در حالى كه حرام است بر شما بيرون راندن ايشان. آيا ايمان آوريد به بعضى از كتاب (تورات) و كافر شويد به بعضى از آن؟ چيست كيفر آن‌كه از شما اين كار را بكند؟» (سوره بقره آيه‏84- 85) پس خداوند اين‌ها را به سبب ترك آن‌چه به او فرمان داده، كافر دانسته، و نسبت ايمان به آن‌ها داده ولى از آن‌ها نپذيرفته و آن ايمان نزد خداوند براى ايشان سودى ندهد، پس فرموده: «پس چيست كيفر آن‌كه از شما اين كار را بكند، جز خوارى در زندگانى دنيا و روز رستاخيز برگردانده شود به سوى سخت‌ترين عذاب و خدا غافل نيست از آن‌چه شما مي‌كنيد».

وجه پنجم- از وجوه كفر:

كفر (به معناى) بيزارى است، و اين است گفتار خداى عزوجل كه در سوره ممتحنه آيه 4 از حضرت ابراهيم عليه‌السلام حكايت می‌كند (به قوم خود فرمود): «ما كفر ورزيديم به شما و پديدار شد ميان ما و شما دشمنى و كينه براى هميشه تا آن‌گاه كه شما ايمان به خداى يگانه آوريد». يعنى ما از شما بيزاريم، و خداوند در آن‌جا كه (داستان) شيطان و بيزارى جستن او را از دوستانش از آدمي‌زاده در قيامت ياد مي‌كند، می‌فرمايد: «من همانا كفر ورزيدم بدان‌چه مرا شريك گردانيديد از پيش» (سوره ابراهيم آيه 22) و می‌فرمايد: «جز اين نيست كه شما برگرفتيد بتانى را به جز خدا به دوستى ميان خويش در زندگانى دنيا. پس روز قيامت كفر ورزد برخى از شما به برخى و لعن كند برخى از شما برخى را» (سوره عنكبوت آيه 25) يعنى برخى از شما از برخى بیزاری جوید.

استاد رجبی خاطرنشان کرد: بنابراین نتیجه‌ای که می‌گیریم، این است که مسلم است، پیروان سایر مذاهب اسلامی، ضروری دین را قبول دارند و علم هم به ضروری دین دارند و این را انکار نمی‌کنند؛ احدی از فقهای ما خلافِ این مسئله را بر پیروان مذاهب اطلاق نکرده‌اند و اگر بزرگانی اطلاق کرده‌اند، از نگاه کفر تأویلی است و نه کفر تنزیلی.

وی در ادامه افزود: به تعبیر مرحوم شیخ مفید، این کفر تنزیلی نیست که خروج از دین باشد؛ شیخ مفید این بیان را از روایتی اتخاذ کرده‌اند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «تو هم بر کفر تنزیلی جنگیدی و هم بر کفر تأویلی خواهی جنگید».

این استاد حوزه علمیه قم در همین راستا اضافه نمود: کفر تأویلی، کفری است که بر اساس اجتهادات است؛ از این رو «سلمک سلمی و حربک حربی…». این‌ها همه به کفر تأویلی برمی‌گردد.

وی در ادامه بیان کرد: این تعبیرات مانند: کفر اصغر، کفر اکبر، کفر اعتقادی و کفر عملی در گفتار ابن‌تیمیه و علمای وهابیت مانند البانی و دیگران بیشتر وجود دارد.

استاد رجبی خاطرنشان کرد: منظور آن‌ها از کفر اصغر، یعنی همین کفری که معمولاً بین مسلمانان انجام می‌شود و این نفر، نظر آن را قبول ندارد و آن یک، نظر این را قبول ندارد؛ این به نظر خود عمل می‌کند و آن یک، به نظر دیگری عمل نمی‌کند. به این امر، «کفر عملی» یا «کفر اصغر» می‌گویند. کفر اعتقادی، از مواردی است که منجر به خروج از دین می‌شود.

این استاد درس خارج حوزه افزود: در بین علمای امامیه کفر تأویلی و کفر تنزیلی، کفر ظاهری و کفر باطنی داریم. ازاین‌رو در بحث‌های اجتهادی این تعبیرات را بیان می‌کنند و علمی است و ضوابط بیان شده است.

استاد رجبی در ادامه بیان کرد: بنده کتابی در معیار تکفیر از نگاه مذاهب در حین چاپ و نشر دارم که در این زمینه تدوین شده است. برخی از بزرگان دیگر در این رابطه نکات خوبی دارند که چکیده‌اش را عرض کردم. از جمله آیت‌الله العظمی خویی رضوان الله علیه در التنقیح در ذیل این بحث، گفتار زیبایی دارند. اگر پیروان مذاهب، «ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام» را قبول دارند، ولایت به معنای «محبت» است. اگر «ولایت» را انکار می‌کنند، انکار ولایت، در معنای «خلافت» است، والا ولایت به معنای محبت را همه قبول دارند؛ سخن بسیار خوبی است.

وی افزود: امیدواریم که محققین امامیه معیارها را بیشتر بیان کنند که بطلان یک نظریه منتهی به کفر نمی‌شود، انکار ضروری دین است که موجب بطلان می‌شود.

این استاد درس خارج حوزه در ادامه بیان کرد: چه کسی گفته کفر، باطنی است؟ و آیا می‌توانیم کفر باطنی را تشخیص بدهیم؟ کفر باطنی در اختیار ما نیست. کفر باطنی مربوط به اعمال است که در قیامت شاید شخص با کفار محشور شود ولو شیعه باشد یا سنی باشد.

وی اضافه نمود: منشأ اشتباه و خطا این است که ایشان می‌گوید: به مباحثی که تا الآن در کتاب‌های شیعه آمده و مطرح نشده، ما بیاییم و مطرح کنیم. اگر نظر ایشان این است، بعضی از مباحث که واقعاً مسئله‌ساز است، باید در جلسات خصوصی حل، و نتیجه آن را مطرح نماییم. به برخی از پژوهش‌گران پیشنهاد کردم به مباحثی که خاص شیعه اما اختلافی است، خوب بپردازیم و بعد از حل آن، از طریق رسانه‌ها آن‌ها را انتشار دهیم. اشتباه ایشان این است که اول مطرح می‌کنند و راه‌حل هم نمی‌دهند؛ مانند بحث تولد حضرت مهدی سلام الله علیه.

هفته وحدت

مدیرگروه مذاهب فقهی دانشکده مذاهب اسلامیِ دانشگاه ادیان و مذاهب با توجه به هفته وحدت خاطرنشان کرد: کاستی‌هایی در قسمت آموزشی حوزه دیده می‌شود؛ در جهت اصلاح آن کاستی‌ها طرحی را به آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی حفظه‌الله و آیت‌الله اعرافی تحویل دادم و البته دوست داشتم که این بحث را در میان اساتید حوزه هم مطرح می‌کردم.

وی در ادامه افزود: اشکالی که در اصول و فقهِ مذاهب دیگر و همین‌طور مذهب ما دیده می‌شود، تک‌جانبی بودن آن است؛ اگرچه حوزه‌های ما از الازهر و مرکز دیوبندی در پاکستان و عربستان قوی‌تر است و قابل قیاس با آن‌ها هم نیست اما در عین حال ضعف داریم و نقد وارد است. یکی از این موارد این است که گاهی در درس خارج بر مبانی دیگران اشکال می‌کنیم؛ در حالی که بر مبانی آن‌ها اشراف نداریم.

استاد رجبی اضافه نمود: راه‌حل آن، این است که ما بتوانیم گروهی را در حوزه تشکیل بدهیم که با مذاهب دیگر ارتباط داشته باشند. آیت‌الله العظمی بروجردی رضوان الله علیه این راه را داشتند تا به عمق فقه امامیه برسند؛ آن‌ها هم مبانی امامیه را بیان کنند و بدانند چه منهج و مبنایی داریم؛ بنابراین اگر مبنای ما را قبول ندارند، احترام بگذاریم و به این ترتیب به احترام متقابل برسیم و نظر مقابل را بدعت ندانیم.

این استاد حوزه علمیه قم در ادامه بیان کرد: مقاله‌ای در دست چاپ است تحت عنوان «نظریه تعدد اجتهاد و نقش آن در جلوگیری از جریان‌های تکفیری». این نظریه هم در بین جریان‌های شیعه و هم جریان‌های اهل‌سنت کاربرد دارد. اگر این نظریه خوب جا بیفتد، می‌تواند در جلوگیری از تشکیل جریان‌های تکفیری راه‌گشا باشد. من نمی‌گویم مبنای آن‌ها را بپذیریم بلکه چون اجتهادی است، احترام بگذاریم و برای پیروانش قابل عمل بدانیم؛ اگرچه نظر آن‌ها را قبول نداریم.

وی در همین راستا خاطرنشان کرد: متأسفانه گاهی می‌بینیم که گرایش به تکفیر حتی در بین طلبه‌های خودمان هم وجود دارد و زمانی که مبانی آن‌ها را به‌خوبی تشریح می‌کنیم، اذعان می‌کنند که این مطالب برای ما گفته نشده است؛ در برخی از حوزه‌های اهل‌سنت مشاهده کردم همین نگرش را نسبت به ما دارند.

استاد رجبی اضافه نمود: بیش از چهل سال از انقلاب گذشت؛ باید پرسید حوزه چه راه‌کاری برای رسیدن به وحدت و در درجه بالاتر برای رسیدن به تقریب بین مذاهب اسلامی دارد؟ نظریه تعدد اجتهاد برای رسیدن به یک وحدت بسیار عمیق است؛ راهی است تا مسلمان‌ها بتوانند هم‌دیگر را بپذیرند و هم‌دیگر را قبول کنند. با تمسخر مشکل حل نمی‌شود.

وی ضمن بیست سال پژوهش در زمینه مذاهب اسلامی و برگزاری درس‌های خارج در این زمینه، به لزوم ارائه مباحث به صورت علمی و بر اساس اصول تأکید و خاطرنشان کرد: من بحث قواعد جهاد را می‌گویم؛ آنها می‌گویند جهاد باید به اذن ولی‌امر باشد. اگرچه همه آن‌ها این را نمی‌گویند اما حتی حنبلی‌ها هم این نظر را می‌پذیرند. البته باید دانست که داعشی‌ها خودشان را مجتهد می‌دانند و جدای از مذاهب دیگر هستند.

این استاد دانشگاه ادیان و مذاهب در ادامه بیان کرد: ما استصحاب داریم؛ آن‌ها هم دارند؛ البته ضعف‌های آن‌ها را می‌گوییم. یکی از ضعف‌های آن‌ها، این است که عمق ندارند؛ وقتی به این مطلب می‌رسیم که تنبیهات شیخ اعظم را در استصحاب ببینیم.

استاد حسین رجبی تأکید کرد: به نظر من راه‌حل رسیدن به تقریب مذاهب این است که مبانی را در حوزه‌های هم‌دیگر تدریس کنیم؛ کتابی از اعتقادات ما در آن‌جا تدریس شود؛ ولو این تدریس، با انتقاد همراه باشد و هم‌چنین مباحث اصولی و فقهی آن‌ها را جدی بگیریم و از بن رد نکنیم.

منبع: دانشگاه ادیان و مذاهب

ثبت دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*
*

3 + 8 =