امام محمدباقر(ع) در باب اوصاف مؤمنان می فرماید: «وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ»؛ و اگر تو را ستودند، شاد مشو. انسان به صورت طبیعی میل دارد میان مردم خوش نام باشد و دیگران او را با ویژگی ها و صفات برتر انسانی بپذیرند و از او یاد کنند و از اینکه او را پیش رو یا پشت سر نکوهش کنند، ناراحت می شود. این مقتضای طبیعت بشر است. اکنون آیا باید کاری کند که مردم از او تعریف و تمجید کنند و از کارهایی که نکوهش مردم را به دنبال دارد خودداری کند؟ آیا باید سعی کند مردم خوبی هایش را بشناسند و عیوبش بر آنها پوشیده بماند؟ یا، باید به واکنش مردمْ بی اعتنا باشد؟

پرهیز از خوشحالی افراطی در مواجهه با ستایش دیگران

انسان دوست دارد از او به نیکی یاد شود و عیب ها و زشتی هایش پنهان بماند و چه بسا یکی از دعاهایش نیز همین باشد که مردم از عیب های او آگاه نشوند؛ اما در روایات آمده که انسان نباید خودنمایی کند و کارهای نیکش را برای مردم آشکار کند؛ زیرا در موقعیت ریا قرار می گیرد (کلینی، 1329ق، ج 3، ص 584، ح 2282). در روایت معروفی آمده است: «احثُوا فی وُجوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَاب» (صدوق، 1413ق، ج 4، ص 381، ح 5823) (به صورت کسانی که بسیار شما را می ستایند، خاک بپاشید)؛ یعنی اجازه ندهید چاپلوسان فرصت تعریف کردن از شما را بیابند. اما آیا انسان باید خوبی های خود را پنهان و عیب هایش را آشکار کند، یا چون خداوند به فاش شدن اسرار بندگانش  حتی با زبان خود آنها  رضایت ندارد عیب های انسان نباید آشکار شود؟

عیب پوشی خداوند

صرف نظر از دلایل تعبدی، قوام زندگی انسان به ارتباط های اجتماعی اوست. اگر انسان با دیگران روابط اجتماعی نداشته باشد، علاوه بر اینکه زندگی مادی او دوام نمی یابد، امکان پیشرفت معنوی را نیز از دست خواهد داد. نیازهای شخصی انسان در خلال زندگی اجتماعی و با یاری دیگران برآورده می شود؛ علم آموزی متوقف بر وجود معلم و متعلم و خوش بینی معلم به متعلم است. پیمودن راه عبادت و تقوا نیز به یاری استاد میسر است. اگر انسان بخواهد تنها و منزوی زندگی کند و به دیدگاه مردم دربارة خویش اهمیتی ندهد، به لحاظ مادی و معنوی پیشرفتی نمی کند. یکی از الطاف بزرگ خداوند این است که عیب های بندگان را پوشیده نگه می دارد و خداوند متعال ستارالعیوب است. اگر عیب های انسان آشکار شود و همه از کاستی ها، عیوب و کارهای زشت یکدیگر آگاه شوند به یکدیگر محبت نمی ورزند. در روایتی آمده است: «لَوْ تکاشَفْتُمْ ما تَدَافَنْتُم» (صدوق، 1376، ص 446، ح 9)؛ اگر آن گونه که هستید ظاهر شوید، برای دفن کردن و به خاک سپردن یکدیگر اقدام نخواهید کرد. بنابراین، نه تنها خداوند متعال عیب های انسان را می پوشاند، بلکه به لحاظ شرعی به کسی اجازه نمی دهد گناهان خود را برای دیگران فاش کند.

بدعت تظاهر به گناه

برخی فرقه های متصوفه که اندیشة تکامل روحی و مبارزه با نفس را در سر می پرورانند، برای جلوگیری از خودنمایی و ریا تظاهر به گناه می کنند و رفتارهایی انجام می دهند که دیگران به آنها بدبین شوند و آنها را اهل گناه بدانند. این گروه را ازآن رو «ملامتیه » می نامند که ملامت دیگران را وسیله ای برای تکاملشان می پندارند تا هواهای نفسانی شان سرکوب شود. چنین کاری نوعی کفران نعمت است. خداوند متعال دوست ندارد اسرار بنده اش نزد دیگران فاش شود. ظاهرشدن عیوب مردم باعث بدبینی افراد جامعه به یکدیگر می شود و مصالح زندگی اجتماعی از بین می رود.

همة ما کمابیش از نعمت پوشیده ماندن عیوب بهره مندیم و بعید است همة عیوب کسی نزد دیگران آشکار باشد. به همین دلیل، مردم در جامعه به یکدیگر احترام می گذارند و در زندگی اجتماعی از همکاری یکدیگر بهره مند می شوند. چنین نعمت بزرگی سزاوار شکر خداوند متعال است.

درست است که انسان به ستوده شدن تمایل دارد و خداوند متعال نیز نعمت پوشیده ماندن عیوب را به انسان ارزانی فرموده است؛ ولی گاه این میل راه افراط را می پیماید و مطلوب بالذات انسان می شود. در این حالت، انسان دوست دارد دیگران در هر حالی او را بستایند؛ درحالی که به عیوب خودش آگاه است، از مردم انتظار دارد کارهای خوبی را به او نسبت دهند که انجام نداده است. اگر چنین شخصی که متوجه چاپلوسی دیگران است، از تعریف و تمجید بیجای آنها خرسند شود، در دام خودشیفتگی و آبرودوستی افراطی گرفتار آمده است. روایت موضوع بحث، این صفات را نکوهش کرده است.

خداوند متعال در این باره می فرماید: «وَیحبُّونَ أَن یحْمَدُوا بِما لَمْ یفْعَلُوا» (آل عمران: 188) (و دوست دارند برای آنچه نکرده اند ستایش شوند)؛ مثلاً در زمان انتخابات برخی کاندیداها دوست دارند دیگران آنها را ستایش کنند تا مردم به آنها رأی دهند؛ هرچند تمجیدها واقعیت نداشته باشد، یا اصلاً رفتارهایی ضد آن انجام داده باشند.

بنابراین، اگر انسان به نعمت پوشیده ماندن عیوبش واقف شود و خداوند متعال را برای این نعمت بزرگ شکر کند، کاری نیک و پسندیده انجام داده است؛ اما اصالت دادن به محبوبیت نزد مردم، که بی توجهی به الطاف الهی قلمداد شود، در بینش الهی و توحیدی بد و نکوهیده است.

اخلاق مردم محور و نقد آن

این حالت در نظام های اخلاقی غیرالهی ناپسند نیست. آنها کار خوب را عملی می دانند که ستایش عاقلان را برانگیزد و کار بد را رفتاری می دانند که عاقلان، ناپسند بشمارند. براین اساس، انسان باید به واکنش مردم توجه کند؛ کاری را انجام بدهد که در نظر مردم خوب باشد؛ زیرا کار خوب همان است که مردم خوب بدانند. این تعریف از خوب و بد، ناخودآگاه به انسان تلقین می کند که مطلوب بالذات او این است که مردم به او خوش بین باشند و او را بستایند و در مقابل کاری نکند که نکوهش مردم  و به تعبیر آنها  «مذمت عقلا» را در پی داشته باشد.

نتیجة تربیتی این دیدگاه آن است که مردم باید تمام همت خود را به کار گیرند تا دیگران آنها را مدح کنند. حال با توجه به اینکه در نظر مردم امر خوب و بد همیشه مصداق یکسان ندارد، با تغییر موقعیت های زمانی، مکانی و… ممکن است نظر آنان عوض شود؛ زیرا براساس این دیدگاه، خوب و بد ملاک اصلی ندارد و به عبارتی قراردادی است. براساس دیدگاه برخی مکاتب اخلاقی، خوب و بد مطلق وجود ندارد. بلکه هرچه غالب مردم بپسندند، خوب و هرچه غالب مردم بد بدانند، بد تلقی می شود. در این صورت مبانی اخلاقی به کلی از بین می رود و خوب و بد تابع آرای متغیر مردم می شود. این تعریف مسامحه آمیز از خوب و بد، که برای تشخیص ساده تر خوب و بد ارائه شده است، با اشکال های جدی مواجه است و تعریفی حقیقی به شمار نمی رود.

اخلاق خدامحور

آنچه مکاتب الهی ناپسند می دانند این است که انسان در مقابل خداوند به گونه ای احساس استقلال کند. هر راهی که انسان را به این مسیر سوق دهد منحرف کننده است. مکاتب الهی همة خوبی ها و کمالات را به خداوند متعال نسبت می دهند و ملاک خوبی انسان بندگی خداست؛ بنابراین، انسان موحد و مؤمن هیچ گاه در مقابل خداوند برای خودش اصالت قائل نمی شود و محبوبیت او نزد دیگران هم در پرتو دوستی خداست؛ یعنی می داند اینکه مردم او را دوست دارند به این دلیل است که شعاعی از صفات خوب خدا را در وجود او می بینند؛ ازاین رو انسان مؤمن از خداوند می خواهد به او ایمان و کمالی عطا کند که مردم براساس فطرتشان او را دوست بدارند؛ اما هرگز نمی خواهد به گونه ای باشد که مردم  صرف نظر از اینکه حس خدادوستی دارند یا خیر  او را دوست بدارند؛ زیرا این خودشیفتگی افراطی به لحاظ اخلاق توحیدی نکوهیده است و انسان را به پستی های اخلاقی خطرناکی می کشاند. از منظر اخلاق توحیدی، مؤمن ازاین جهت دوست دارد محبوب دیگران باشد که وسیله ای برای تقرب مردم به خدا  که همان سعادت حقیقی است  فراهم کند؛ چراکه فطرت انسان خوبی ها را دوست دارد و این دیدگاه فضیلت مند است.

مقام معظم رهبری(حفظه الله) در سفر به قم، در یکی از مجالسی که حضار به ایشان اظهار علاقة بسیار می کردند و اشک شوق می ریختند، بعد از آغاز سخن با نام خدا، فرمودند: «خدا را شکر می کنم که به من فهمانده است که این دوستی مردم با من به خاطر خودم نیست». در این کلام خوب دقت کنید. ایشان نفرمودند که الحمدلله می دانم این اظهار عواطف به خاطر خداست، بلکه فرمودند خدا را شکر می کنم که به من فهمانده است که محبت مردم به من، به خاطر علاقه ای است که به دین خدا دارند.

بنابراین، انسان هایی هم هستند که از اظهار علاقة مردم، به این دلیل خوشحال می شوند که زمینة ترویج دین خدا را فراهم می آورد. کسی که محضر چنین انسان هایی را درک نکرده است، نباید بگوید این حرف ها دروغ است و عالی ترین ایدئال اسلام این است که انسان هایی تربیت کند که ستایش یا سرزنش دیگران برایشان مساوی باشد و حتی اگر سرزنش شدند برایشان اهمیتی نداشته باشد.

راه کارهایی برای پرهیز از خوشحالی افراطی در مواجهه با ستایش دیگران

چگونه با آفت خودشیفتگی مبارزه کنیم و از تعریف دیگران زیاد خوشحال نشویم؟ تمجیدهای مردم را می توان به چند دسته تقسیم کرد:

1. تمجیدهایی که ربطی به انسان ندارد، ولی خوشایند است. خوشحالی حاصل از این قبیل مدح ها کاذب است، مثلاً اینکه شما اهل شهری هستید که علما و بزرگان زیادی داشته است، یا پدربزرگ شما از علمای بزرگ یا شخصیت های برجستة کشور بوده است که در این صورت کمال وجودی شما را نشان نمی دهد و ازاین رو ستایش حقیقی شما به حساب نمی آید.

مبارزه با این دسته تمجیدها چندان سخت نیست. انسان با اندک تأملی می تواند به این نکته دست یابد که هم شهری بودن با علمای گذشته یا عالم بودنِ یکی از بستگان نشانة کمال خود او نیست و او در کسب این قبیل شهرت ها نقشی نداشته است.

2. تعریف از ویژگی ها و برتری هایی که خدادادی است، مانند آنکه کسی به سبب خوش اندام بودن یا برخورداری از استعداد خوب و خوش فهمی ستوده شود. از آنجا که این کمالات مربوط به خود انسان است، افراد از شنیدن چنین تمجیدهایی مسرور می شوند. اما وظیفة انسان در برابر این تحسین ها این است که اولاً، به این نکته بیندیشد که ویژگی های خدادادی را خودش کسب نکرده است، بلکه تفضل و نعمت خداوند است و مسئولیت استفادة درست از آنها به عهدة اوست. ثانیاً، به این نکته توجه کند که برخورداری از مزایای خدادادی لزوماً نشانة سعادتمندی و برتری او نزد خداوند نیست. چه بسا انسان هایی که استعدادشان بسیار کمتر از او بوده، یا بهرة کمتری از زیبایی داشته اند، عاقبت به خیر شده ا ند و در مقابل، انسان هایی که باوجود استعداد سرشار یا زیبایی رخسار، مردم را به گمراهی کشانده اند. بیشتر بنیان گذاران فرقه ها و مذاهب گوناگون انسان های بااستعداد و صاحب حافظة قوی و دارای ویژگی های برتر بوده اند؛ بنابراین انسان با اندک تأملی می فهمد که نباید به این گونه تحسین ها مغرور شود.

3. ستایش انسان برای کارهای اختیاری خوبی که انجام داده، و از طریق آنها کمالاتی به دست آورده است. علم آموزی، خدمت به خلق، نجات امت، صرف اموال در راه های خیر، شرکت در فعالیت های سیاسی  اجتماعی و تحمل سختی ها برای پیروزی انقلاب اسلامی، شرکت در جبهه و جانبازی و… نمونه هایی از کارهای نیک اختیاری است که با زحمت و ارادة قوی به دست می آید و به خود انسان منسوب است. گاه نیز ممکن است انسان برای احراز صفات اخلاقی مانند سخاوت و بلند همتی، که منشأ کارهای نیک اند، مدح شود.

مبارزه با وسوسه های شیطان در این دسته تحسین ها، مشکل تر است؛ زیرا کمالات مذکور هم با فعل اختیاری خود انسان حاصل شده است و هم به صورت بالفعل نزد او حاضر است. برای نجات از وسوسه های شیطان در این زمینه راه کارهای زیر را می توان پیشنهاد کرد:

الف) باید توجه کرد که تمام کارهای نیک انسان به برکت توفیق الهی محقق می شود و اگر خداوند متعال مقدمات آنها را فراهم نمی کرد، کاری صورت نمی گرفت. اندیشیدن دربارة نقش ارادة انسان در افعال نیکِ اختیاری روشن می کند که شاید مقدار تأثیر ارادة انسان در بسیاری از این کارها کمتر از یک درصد باشد؛ درحالی که به همین کمتر از یک درصد هم می بالد! خداوند مقدمات و اسباب زیادی برای تحقق این افعال فراهم آورده است تا چنین فضایلی کسب کند. بنابراین، اگر توفیق الهی نمی بود، انسان هرگز نمی توانست کارهای نیک اختیاری انجام دهد.

ب) باید در این نکته تأمل کرد که معلوم نیست این نعمت های الهی، که البته با تلاش و کوشش انسان به دست آمده است، تا چه زمانی در اختیار ما باشد. هیچ تضمینی وجود ندارد که علم انسان حتی تا چند لحظة دیگر باقی باشد: «وَمِنْکمْ مَنْ یرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکیلا یعلَمَ منْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیئاً» (حج: 5). کسانی که به بیماری فراموشی مبتلا می شوند حتی فرزندان خود را به یاد نمی آورند، چه رسد به علومی که آموخته اند؛ بنابراین، نعمت ها با ارادة الهی استمرار می یابند و اگر خداوند متعال اراده نکند، همگی آنها از بین خواهند رفت و چه بسیارند کسانی که آبروی چندین ساله شان در لحظه ای بر باد رفته است.

ج) انسان باید نگران این مسئله باشد که عاقبتش چگونه می شود. افراد بسیاری سال ها با خوش نامی زندگی کردند و خدمات مهمی انجام دادند؛ اما سرانجام کافر از دنیا رفتند. به همین دلیل، انسان نباید به کارهای نیک اختیاری خودش ببالد و فخر بفروشد.

د) توجه به این نکته نیز مهم است که لذت بردن از چاپلوسی دیگران انسان را در دام خودپسندی و ریاکاری می اندازد و زمینة سقوط او را فراهم می کند.

با توجه به نکاتی که گفتیم معلوم می شود که چرا امام باقر(ع) به جابر فرمودند: «إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ»؛ اگر تو را ستودند، شاد مشو.

منابع

صدوق، محمدبن علی، 1376، الامالی، تهران، کتابچی.

————————، 1413ق، من لایحضره الفقیه، تصحیح علی اکبر غفاری، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

کلینی، محمدبن یعقوب، 1329ق، الکافی، قم، دارالحدیث.