متن سمینار علمی تخصّصی «بررسی مسئلهی امامت و خلافت در قرآن»
آنچه در ادامه می خوانید متن سمینار علمی تخصّصی «بررسی مسئلهی امامت و خلافت در قرآن» است که دی ماه سال 1400به همت نمایندگی جامعةالمصطفی در ترکیه برگزار شد.
آنچه در ادامه می خوانید متن سمینار علمی تخصّصی «بررسی مسئلهی امامت و خلافت در قرآن» است که دی ماه سال 1400به همت نمایندگی جامعةالمصطفی در ترکیه برگزار شد.
استاد دکتر حسن قناعتلی
قبل از شروع برنامه از شما حضار گرانقدر و از برادران و خواهران مؤمن و مؤمنهی خود که از طریق فضای مجازی این برنامه را میبینند تقدیر و تشکر میکنم. امروز در این مکان برنامهای را شروع خواهیم کرد که شاید در آینده در تاریخ ثبت و ضبط شود؛ به دلیل اینکه قرنهاست علمای هر دو فرقهی بزرگ و مهمی که اسلام را تشکیل دادهاند یعنی علمای منسوب به فرقه و مکتب اهل سنت و تشیع، به آسانی کنار هم قرار نمیگیرند و دربارهی مسائل مورد اختلاف خود بحث و گفتگو نمیکنند. البته در این مسئله سیاست و تاریخ نیز تأثیرگذار بوده است. من در اینجا نسبت به جسارت و شجاعتی که این دو مؤسسه و مدیران آنها یعنی یکی از مؤسسات مهم در ترکیه بنیاد سلیمانیه و رئیس آن تبریک عرض میکنم و هم خدمت یکی از مؤسسههای مهم در ایران مؤسسهی البیان و رئیس این مؤسسه، جناب استاد دکتر محمدتقی سبحانی به خاطر جسارتی که به خرج دادند، تبریک عرض مینمایم و از اینکه از دو هزار کیلومتر آن طرفتر برای شرکت در این برنامه تشریف آوردند، تا در بین امت یک وحدتی ایجاد شود، تشکر میکنم. همچنین از دستاندرکاران این برنامه یعنی نمایندگی دانشگاه بینالمللی جامعةالمصطفیالعالمیه در ترکیه و همچنین از رئیس محترم این نمایندگی دکتر سید وحید کاشانی تشکرمیکنم که واقعا برنامههای بسیار زیبایی را تهیه و برگزار میکنند و البته از مترجم این برنامه که قرار است این برنامه را با زبان و بیانی زیبا ترجمه کند استاد یوسف تازه گل نیز تشکر میکنم.
بنده هم حسن قناعتلی مدیر سازمان انجمنهای اهلبیت به عنوان مدیر علمی این برنامه در خدمت شما هستم، با امید به اینکه إن شاءالله این برنامه سبب خیر شود.
همانطور که عرض شد ما در این برنامه در خدمت رؤسای دو سازمان و نهاد ارزشمند، دو مؤسسهایی که سالهاست با استفاده از قرآن، برای حفظ وحدت امت مسلمان تلاش بسیاری میکنند. بنیاد سلیمانیه را از سالهای متمادی میشناسم که آثار زیادی با محوریت قرآن منتشر کرده و میکنند و مؤسسهی البیان را که به تازگی شناختهام و آنها نیز با محوریت قرآن و برای حفظ وحدت اسلامی بیش از 250 اثر منتشر کردهاند؛ که این آثار در کشورهای عربی و بعضی از کشورهای دنیا نیز ترجمه و منتشر شده است.
موضوع امروز ما مسئلهی خلافت و امامت در قرآن است. مهمانهای ما، از جمهوری اسلامی ایران جناب استاد دکتر محمدتقی سبحانی و رئیس یکی از مؤسسههای مهم در ترکیه، مؤسسهی بنیاد سلیمانیه جناب استاد دکتر عبدالعزیز بایندیر هستند که إن شاءالله همراه با این دو بزرگوار امروز سه موضوع را با محوریت قرآن بررسی خواهیم کرد.
در ابتدا دربارهی منبع اصلی یعنی قرآن کریم که مورد اتفاق شیعه و سنی است که هر دو از مذاهب مهم در امت اسلامی هستند، یک سؤال مشترک را از هر دو مهمان میپرسم و خوب طبیعتا هر کدام از آنها با نگاه متفاوت خود به این سؤال واحد پاسخ خواهند داد. دومین بحث ما در اینجا بررسی مسئلهی خلافت با محوریت قرآن است. یک نوع خلافت سیاسی داریم که البته قرنهاست مسلمانان با موضوع خلافت سیاسی دهها، صدها بلکه هزاران کتاب نوشتهاند؛ ولی به هیچ طریق و روشی این مسئله را حل نکرده و به نتیجه نرساندهاند. یک نوعی از خلافت هم در قرآن مطرح شده است، یعنی خلیفهای که خداوند متعال دربارهی آن بحث کرده است. ما در اینجا بر مسئلهی خلافت با محوریت قرآن کریم متمرکز خواهیم شد.
همچنین دربارهی امامتی که قرآن کریم از آن بحث کرده است، صحبت خواهیم کرد و دربارهی امامت سیاسی یا امامتی که یک مذهب دربارهی آن بحث کرده است، گفتگو نخواهیم کرد. دربارهی امامتی که قرآن از آن بحث کرده و اینکه آن امامت چه شرایطی دارد تا جای ممکن با محوریت آیات قرآن گفتگو خواهیم کرد. برای هر مهمان ده دقیقه زمان اختصاص خواهیم داد تا عدالت به طور یکسان برقرار باشد و این گفتگوها هم زمان ترجمه نیز خواهد شد. قبل از پرداختن به جواب سؤال با اجازهی شما در اینجا مسئلهایی را خدمت شما عرض میکنم. منبع زندگی همهی جانداران آب است، اما زنبورعسل از این آب عسل درست میکند و عقرب و مار، زهر درست میکنند. منبع اصلی معنویت و حیات معنوی مسلمانان نیز قرآن کریم است. از قرآن کریم هم، گروهی از مسلمانان که اهل وحدت هستند، برادری، برابری و اتحاد برداشت میکنند و عدهایی از مسلمانان که در صف جاهلان هستند، از قرآن کریم تفرقه، ترور و جنایت برداشت میکنند. هدف ما در اینجا که البته این را با توجه به تلاش هر دو نهاد در راستای وحدت عرض میکنم، این است که با محوریت قرآن کریم در بین مسلمانان وحدت، یکپارچگی، برابری، اخوت، یکی شدن و به هم رسیدن بنا کنیم نه کینه توزی و تفرقه. بعد از مطرح کردن این مسئله با اجازهی استاد عبدالعزیز بایندیر، سؤالم را از اولین مهمانم استاد دکتر محمدتقی سبحانی میپرسم:
امت مسلمان یک منبع مهم دارد که با اتفاق و اجماع آن را پذیرفتهاند و آن هم قرآن کریم است. دربارهی سنت و احادیث شاید دیدگاههای متفاوتی وجود داشته باشد اما دربارهی قرآن به هیچ وجه دیدگاه و نظر متفاوتی مطرح نشده است. اکنون از دکتر سبحانی سؤال میکنم نگاه و دیدگاه مکتب شما دربارهی قرآن کریم چیست؟ یک نکتهای را هم اضافه کنم در اینجا ما دیدگاه دو مکتب را خواهیم شنید اما ممکن است مهمانهای بزرگوارمان دیدگاه و زاویهی دید شخصی هم داشته باشند که من خواهش میکنم آن را در داخل پرانتز مطرح کنند.
استاد دکتر محمدتقی سبحانی:
عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت حاضرین در جلسه و خدمت کسانی که بحث ما را از طریق فضای مجازی دنبال میکنند و تشکر میکنم از حضورشان و زمانی که برای دیدن و شنیدن این برنامه گذاشتند و همینطور تشکر میکنم از جناب استاد عبدالعزیز بایندیر که این دعوت را از بنده انجام دادند و جناب استاد قناعتلی که مدیریت علمی جلسه را به عهده دارند. از خداوند متعال میخواهم که این جلسه و جلسههای مشابه روز به روز بیشتر شود تا در سایهی آن اندیشهها به هم نزدیکتر شود و مسلمین بتوانند بر محورهای مشترک مسیر خودشان را ادامه دهند و اهداف عالی امت اسلامی برقرار شود و توسعه پیدا کند.
در خصوص سؤال اولی که فرمودند در باب قرآن کریم، قرآن به عنوان محور مشترک همهی مسلمین و مورد قبول تمام فرقههای اسلامی است، تشیع و مکتب اهل بیت نیز از آغاز و از همان قرنهای نخستین بر محوریت قرآن تأکید دارد و اگر سنت را در کنار قرآن مطرح میکند به عنوان مفسر معارف قرآنی است. اینکه گاه اتهام میزنند که در شیعه اعتقاد به تحریف وجود دارد، چنین اعتقادی نیست. نظریهی رسمی علمای شیعه عدم تحریف قرآن و صیانت قرآن از هرگونه تحریف است؛ البته در روایت در بعضی از روایات در بین شیعه و سنی عباراتی وجود دارد که ظهور در تحریف دارد ولی علمای مسلمین تلاش کردند و به درستی نشان دادند که این گونه روایات یا اساسی ندارد یا اگر هم معنایی دارد معنای آن تحریف اصل قرآن کریم نیست. در بین شیعه نسخهی قرآن کریم همان نسخهای است که در بین مسلمین رواج دارد. نسخههایی که از قرن دوم تاکنون پیدا شده و در بین شیعیان وجود دارد، همین نسخه با همین تعابیر و با همین ترتیب است. البته یک گروه قلیلی در تاریخ بودند که از این روایات برداشت تحریف آن هم تحریف جزئی داشتند اما علمای شیعه این را قبول ندارند. من فقط یک آدرسی بدهم و آن این است که در طول این دهههای گذشته ما هیچ عالمی که اعتقادی به تحریف داشته باشد در بین شیعه نداریم. امروزه تمام علما و مراجع شیعه در قم و نجف و سایر بلاد اسلامی اعتقادشان عدم تحریف قرآن کریم است.
از دیدگاه شیعه قرآن همین قرآن موجود بین مسلمین، مرجعیت علمی و محور شناخت اسلام است. در طول تاریخ صدها تفسیر بر قرآن کریم نوشته شده است و همهی اینها نشان میدهد که بزرگان شیعه همین قرآن با همین ترتیب و شرایط را به عنوان محور شناخت قرآن قبول دارند، این را هم اضافه کنم که از دیدگاه شیعه و علمای تشیع، قرآن نه تنها ظاهرش حجت است و معتبر است، بلکه معیار تشخیص سنت و تشخیص روایات نیز قرآن کریم است. در باب سنت هم اعتقاد شیعه این است که سنت به فرمایش قرآن کریم مفسر و تبیینگر قرآن است. در آیهی شریفهی “و أنزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم” نقش سنت را در تبیین قرآن مطرح کرده است؛ اما مفاد و محتوای سنت بیرون از معارف قرآن نیست و همانطور که عرض کردم در امتداد معارف قرآن کریم تلقی میشود.
در باب سنت هم ما معتقدیم همانطور که قرآن مشترک است، بخشی از سنت که سنت صحیح است، مشترک بین مسلمین است و میتوان بر محور سنت در کنار قرآن کریم به شناخت اسلام دست پیدا کرد. حدیث ثقلین که مورد اتفاق امت اسلامی و همهی علمای اسلام است، نشان میدهد که مراجعه به قرآن و سنت به عنوان تفسیر قرآن برای شناخت اسلام ضروری است؛ اما در عین حال قرآن بیانٌ للناس است و قابلیت اتکاء دارد و مرجع اختلافات بین مسلمین است. طبعا بحث امروز ما هم بر محور قرآن کریم خواهد بود.
استاد دکتر حسن قناعتلی
تشکر میکنم از استاد گرانقدر به نکته و موضوع مهمی اشاره کردند. هماهنگ کردن قرآن و حدیث برای فهمیدن آنها لازم است؛ یعنی برای فهمیدن بهتر احادیث باید آنها را به قرآن عرضه کرد و برای فهم بهتر در بعضی از مسائل مشکل و پیچیدهی قرآن نیز لازم است به احادیث مراجعه کرد. در واقع تنها قرآن و تنها حدیث قابل مراجعه نیستند و لازم است از احادیث و قرآن به شکل هماهنگ حقیقتها را فهمید و متوجه شد. از استاد سبحانی برای اینکه به چنین موضوع مهمی اشاره کردند، مجدد تشکر میکنم.
(فقط در اینجا برای اینکه در وقت صرفهجویی کنیم، از استاد تازه گل خواهش میکنم ترجمه را همزمان برای استاد سبحانی انجام بدهند)
استاد دکتر عبدالعزیز بایندیر
من هم به نوبهی خودم از تشریف فرمایی استاد دکتر محمدتقی سبحانی تشکر میکنم و همچنین از استاد حسن قناعتلی و آقای یوسف تازه گل و از دستاندرکاران این نشست برای برنامهریزیِ چنین جلسهی مهمی تشکر میکنم.
به درستی قرآن کریم یک منبع با ارزش و کتاب خداوند متعال است و برای همهی انسانها یک کتاب بسیار مهم است. اما با توجه به مطالعات بنده در عالم اسلام یک کمبود جدی وجود دارد و آن کمبود هم، فراموش شدن حکمت است. خداوند متعال در آیهی 81 سورهی آل عمران اینطور میفرمایند: “و إذ أخذ الله میثاق النبیین” زمانی که خداوند از انبیاء قول مطمئن و قطعی گرفت “لما ءاتیتکم من کتب و حکمة” به شما یک کتاب و یک حکمت میدهم، یعنی برای هر نبی یک کتاب و یک حکمت میدهد فقط کتاب را نه، حکمت را هم میدهد “ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم” سپس اگر کسی که با شما برابر بود و شما را هم تصدیق کرد و آمد “لتؤمنن به” حتما باید به آن ایمان بیاورید “ولتنصرنه” حتما باید آن را یاری کنید. در واقع در کنار کتاب یعنی قرآن کریم خداوند متعال حکمت را هم نازل کرده است.
حضرت ابراهیم(ع) بعد از اینکه کعبه را بنا کرد و همراه فرزندش حضرت اسماعیل(ع) در آنجا مستقر شد، از خداوند متعال یک درخواستی کرد، فرمود: “ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ءایتک” ای پروردگار از بین اینها یک رسول بفرست که آیات تو را برای آنها بخواند و “یعلمهم الکتب و الحکمة” و به آنها کتاب و حکمت را بیاموزد. مشخص است که منظور از کتاب، قرآن کریم است اما منظور از حکمت چیست؟ حالا خداوند متعال دربارهی حکمت چه میفرماید، که این را هم خواهیم گفت، بعد میگوید: “و یزکیهم” که آنها را رشد بدهد و بعد از آن میبینیم که خداوند متعال در یک آیهی دیگر اینگونه میفرمایند که حضرت محمد(ص) کتاب و حکمت را به امت خود آموخت. “کما ارسلنا فیکم رسولا منکم و یزکیکم و یعلمکم الکتب و الحکمة” می فرماید: که به شما از میان خودتان رسولی فرستادیم که برای شما آیات من را میخواند و شما را رشد میدهد، به شما کتاب و حکمت را میآموزد. زمانی که از زاویه نگاه عرب زبانان یا کسانی که به زبان عربی تسلط دارند به حکمت نگاه کنیم، حکمت مصدری است که به نوع اشاره میکند. در واقع مصدر نوعی است، که یک نوعی از مصدر را نشان میدهد. حکمت مصدری است که از ریشهی حکم آمده است، حکم هم دو نوع میتواند باشد یا صحیح یا غلط. حکم صحیح در قرآن کریم همان حکمتی است که از حضرت آدم تا آخرین پیامبر برای هر نبی همراه با کتاب داده شده است. پس این حکمت یعنی حکم صحیحی که خداوند روش استخراج این حکم صحیح را هم در کتاب خودش قرار داده است. خداوند متعال در آیهی 52 سوره اعراف میفرماید: “و لقد جئنهم بکتاب فصلنه علی علم” برای آنها یک کتاب آوردیم و بر اساس یک علم توضیح دادیم. در نتیجه این یک حکمت است که بر اساس یک علم آن را توضیح دادیم. “هدی و رحمة لقوم یؤمنون” برای اینکه بر یک جامعه مؤمن، رهبر باشد و از طرف خداوند یک پاداش و اکرام باشد. یک جامعهی معتقد، که وقتی میگوییم یک جامعهی معتقد، یعنی جامعهای که خداوند متعال در سورهی فصلت آن را اینگونه توضیح میدهد “کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیا لقوم یعلمون” این یک کتابی است که آیات آن از تمام زوایا و با جزئیات توضیح داده شده است؛ یعنی جزئیترین و کوچکترین مسائل آن نیز توضیح داده شده است.
در قرآنهای با زبان عربی، چرا به قرآن کریم معنای جمع دادیم؟! چون کلمهی قرآن اسم است و از جنس خودش جمع ندارد، بنابراین در بعضی موارد جمع میتواند باشد و در بعضی مواقع مفرد است. در واقع برای تأیید این مسئله نیز آیاتی وجود دارد که زمان اجازهی بحث دربارهی آنها را نمیدهد و به همین دلیل من هم به آنها نمیپردازم.
وقتی به این مسئله توجه میکنیم، میبینیم که خداوند متعال میفرماید: ما یک کتاب آوردیم و ما آن را توضیح میدهیم؛ یعنی مفسر و شارح قرآن خود خداوند است و کسی جزء او نیست، خداوند میفرماید آن را توضیح دادم اما بر اساس یک علم توضیح دادم، خوب زمانیکه میگوییم آن علم چیست؟ خداوند متعال جواب این سؤال را هم در سورهی هود داده است “الر کتب احکمت آیاته” این یک کتابی است که آیات آن محکم قرار داده شده است. محکم یعنی چه؟ یعنی مسئله را به شکل درست و دقیقی به میان میآورد. “ثم فصلت” سپس با دقت از تمام زوایا و با جزئیات توضیح داده است. مفسر و شارح کیست؟ “من لدن حکیم خبیر” میفرماید از طرف حکیم و خبیر توضیح و تفسیر داده شده است.بسیار خوب مأموریت حضرت محمد(ص) در اینجا چیست؟ “إننی لکم منه نذیر و بشیر” من از کسانی هستم که به خاطر شما آنجا بودم، هشدار دهنده و مژده دهنده هستم، یعنی خداوند متعال کتاب خود را و مفسر کتاب خود را یعنی حکمت را، به حضرت پیامبر یاد داده است. (دربارهی این هم آیه وجود دارد فقط به خاطر کمبود زمان به آنها اشاره نمیکنیم) و آن هم به امت خود آموخته است و از میان امت هم برای جامعهی علمی و عالم، خداوند متعال کتاب خود را شرح داده و تفسیر کرده است.
برای این جامعهی علمی چطور این تفسیر را انجام داده است؛ که جواب این سؤال را در آیهی 7 سورهی آل عمران میبینیم “هو الذی انزل علیک الکتب” کسی که برای تو این کتاب را نازل کرده است خداوند است “منه آیات محکمات” که در آن آیات محکم است. خداوند در اینجا “کتاب احکمت” گفته است. آیات محکم یعنی آیاتی که تفاسیر کوتاه، ویژه و مشخص ارائه میدهند. مثلا میگوید نمازت را بخوان اما زمانی که میپرسم چگونه بخوانم؟ “و اخر متشابهات” در اینجا جواب این سؤال را یک آیاتی میدهند که به آیات محکمات، شباهت دارند، متشابهاند یعنی شباهت بین دو چیز را نشان میدهند. آیات دیگری هم هستند که به این آیات محکمات، شباهت دارند یعنی خداوند برای تفسیر این آیهها از آیات متشابه استفاده کرده است. سؤال: آیا افرادی هستند که از این کتاب تفاسیر متفاوت به دست آورند یا معانی کتاب را با رأی و تفسیر خودشان مطابقت دهند؟ البته که هستند دربارهی آنها هم خداوند میفرماید: “فاما الذین فی قلوبهم زیغ” اما بعضی از انسانها هستند که در قلبشان انحراف وجود دارد “فیتبعون ما تشابه منه” آنها از این کتاب آنچه را که به ذهنشان تشابه دارد را انتخاب میکنند. به تشابه بین آیات نگاه نمیکنند، به شباهتهای مطابق با تفکر خودشان، با هوی و هوس خودشان توجه میکنند و آنها را به عنوان نشانه به انسانها نشان میدهند.
چرا این کار را میکنند “ابتغاء الفتنه” برای اینکه یک فتنهای را به میان بیاورند “وابتغاء تأویله” تأویل یعنی ارتباط برقرار کردن یعنی با دیدگاه مورد نظر خودشان بتوانند ارتباط برقرار کنند. نگاه میکنی میبینی جدا کرده (بخشی از آیه که مطابق با نظر خودش یا دیدگاه خودش است را از بخش مخالف نظر خودش جدا کرده)، نگفته این آیه را با این آیه تفسیر میکند بلکه با توجه به تفکر و دیدگاه خودش از تفسیرِ آن آیهها استفاده کرده است؛ اما “والراسخون فی العلم” کسانی که در این علم راسخ هستند، در اینجا به این “العلم” توجه کنید، کلمهی علم در این آیه الف و لام دارد کسانی که عربی را میفهمند، میدانند الف و لام وقتی بر سر کلمهای بیاید، یعنی واضح است. این علم یعنی علمی که در قرآن کریم توضیح داده شده است و این علم همان علمی است که خداوند میفرماید “والراسخون فی العلم” که خداوند در آیهی 52 سورهی اعراف نیز “فصلناه علی علم” گفته است.
خداوند متعال با توجه به یک علم آیهها را تفسیر و توضیح داده است و آن علم را به رسول خدا آموخته است و امروزه تمام تفاسیر، شرحها و توضیحهای آن علم در قرآن کریم موجود است یعنی قرآن و حکمت با یکدیگر نازل شده است. خداوند در اینجا میفرماید: “والراسخون فی العلم یقولون آمنا به” یعنی کسانی به آن علم راسخ هستند که میگویند ما به این علم باور داریم، ایمان داریم و بعد از آن میفرماید: “کل من عند ربنا” هر چیزی از خداوند است، قرآن کریم، تفسیر آن، آیات محکم و متشابه همه از خداست ما فقط تفسیر و توضیحی که خداوند میفرماید که ما آن را برای جامعهی عالم (اجتماع اهل علم) تفسیر کردهایم. آن جامعه یا آن جمع را ایجاد کرده و تلاش میکنیم تفاسیر ارائه شده توسط خداوند متعال را به دست آوریم “و ما یذکر الا اولواالالباب” این دلیل را هم فقط اولی الالباب در ذهن خودش قرار میدهد، یعنی انسانهای با اعتماد به نفس، کسانی که باری به هر جهت نیستند، انسانهای سلیم النفس، کسانی که روی هدف خودشان تمرکز دارند، انسانهای صمیمی که إن شاءالله خداوند همهی ما را از جملهی این انسانهای صمیمی قرار بدهد.
وقت تمام شد یا میتوانم ادامه بدهم؟
استاد دکتر حسن قناعتلی
تمام شد.
استاد دکتر عبدالعزیز بایندیر
خیلی خوب وگرنه گفتنیهای زیادی است اما اینجا فقط یک جمله بگویم، نگاه کنید حقیقتا وقتی با این علم با حکمت حرکت کنیم آنقدر مسائل و مشکلات حل میشود که مثلا ما در آخرین تحقیقهای خودمان توانستیم وجود شبهای سفید در قطب را با استفاده از متُد حکمت از طریق قرآن کریم اثبات کنیم؛ یعنی در جایی که خورشید اصلا غروب نمیکند وقت نماز مغرب و عشاء چطور مشخص میشود در اینجا در 31 خرداد (21 حزیران) در سوالبارد جایی که ماه و خورشید در آن غروب و طلوع نمیکنند، انسانها بیش از چهارده ساعت و نیم روزه نمیگیرند چرا؟ چون که با توجه به نشانههایی که در قرآن کریم ذکر شده است، میتوان فهمید که آیا اکنون وقت نماز مغرب و عشاء شده است؟ زمان افطار رسیده است؟ به میان آمدن این نشانهها از طریق آیات قرآن با متد حکمت، دانشمندان دنیا را شوکه کرد.
استاد دکتر حسن قناعتلی
تشکر میکنم. این مطلبی که استاد فرمودند را علمای این مکتب هم بیان کردهاند، یعنی یک مطلبی نیست که آن را به گوشه یا کناری انداخت، مثلا در تمام مکتبها آمده است، که القرآن یفسر بعضه بعضا و یا یشهد بعضه علی بعض. بخشی از قرآن بخش دیگر آن را تفسیر میکند یا قسمتی از آیه به قسمتهای دیگر شهادت میدهند. روشن است همانطور که خداوند متعال در آیهی 125 سورهی نحل که این آیهای است که صحبتهای استاد عبدالعزیز بایندیر را تأیید میکند و اگر اجازه بدهید نقل کنم؟ میفرماید: “ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة” با حکمت و زیباترین وعظها انسانها را به سوی پروردگارت دعوت کن “و جادلهم بالتی هی احسن” یعنی زمانی که مجادله لازم شد یا هنگامی که در معرض افتراء و اتهام قرار گرفتید، یا زمانی که تحت فشار قرار گرفتید هم، با آنها مجادله کنید اما “بالتی هی أحسن” یعنی حتی از انواع مجادله با زیباترین شکل آن مجادله کنید. با استفاده از این آیه میتوانیم بگوییم که رسول خدا(ص) 13 سال در مکه توانست به 200 انسان حقیقت را نشان دهد، یعنی رسول الله حداکثر در طول این 13 سال توانست 200 انسان را مسلمان کند. پیامبر وقتی در مکه بود نتوانست سپاه بزرگی فراهم کند، در صورتی که وقتی به مدینه هجرت کرد در مدت 10 سال یعنی 3 سال کمتر از زمانی که در مکه بود، میبینید 1000 نفر حتی 10000 نفر در حجةالوداع شرکت میکنند، که این مسئله در بیش از صد، صد و ده حدیث آمده است، حکمت این چیست؟ علتش چیست؟ حکمت و سبب این امر جلسهی امروز ما است؛ یعنی خداوند متعال در قرآن کریم در حق رسول خدا(ص) میفرماید “لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک” اگر سنگدل بودی از اطرافت دور شده و میرفتند “و انک لعلی خلق عظیم” یعنی میفرمایند تو از خُلق بزرگ و اخلاق بزرگ هستی، در واقع پیامبر همان پیامبر است، اگر سنگدل و بیرحم باشد هم همان انسان است، مهربان باشد هم همان انسان. ما امروز الحمدلله هدفمان از این جلسه این است که با یک اخلاق خوب و یک زبان خوب و یک روش عالی حقیقتها را به هم منتقل کنیم، در نتیجه از هر دو عالم حاضر تشکر میکنم. اگر اجازه بدهید به سؤال دوم بپردازم باز هم از استاد دکتر محمدتقی سبحانی خواهم پرسید.
سؤال دوم:
خلیفهی ذکر شده در قرآن همانطور که گفتیم در اینجاخلیفهی سیاسی مدنظرمان نیست یعنی به آیات “وشاورهم بالامر” و … اینها وارد نمیشویم. دربارهی این آیات به اندازهی کافی بحث و گفتگو شده است. قرن هاست که دربارهی آن کتابها نوشته شده است؛ اما اگر خلافت الهی وجود دارد آن چیست؟ خداوند متعال دربارهی آن خلیفهی الهی بحث کرده است یا نه؟ باز هم خواهشم از اساتید این است که در ابتدا از دیدگاه مکتب خود به این سؤال پاسخ بدهند چرا که همانطور که استادم فرمودند دربارهی قرآن بیش از دویست و پنجاه تفسیر نوشته شده است یعنی دویست و پنجاه نگاه و زاویهی دید شخصی؛ لذا با این قسمت کاری نداریم از استاد محترم دکتر سبحانی تقاضا دارم بفرمایند خلافت قرآنی چیست؟ و چطور بیان شده است؟
استاد دکتر محمدتقی سبحانی
ممنونم از نظراتی که جناب استاد عبدالعزیز بایندیر مطرح کردند. یک نکتهی اختلافی را الان به بحث گذاشتند که فکر میکنم از محدودهی موضوع جلسهی امروز ما خارج است و آن این است که آیا ما بدون سنت می توانیم قرآن را بفهمیم اولا و ثانیا آیا بدون سنت، میتوان دین اسلام را به صورت کامل شناخت؟ خوب کسانی هستند که معتقدند قرآن کریم کافی است و ما نیاز به سنت نداریم تبعا ما در مقابل، این رأی را قبول نداریم. نه تنها ما، بلکه همهی علمای امت اسلامی، (غیر از گروه اندکی) اعتقاد دارند که سنت در کنار قرآن کریم باید باشد و بدون سنت فهم اسلام کامل نیست. دو بحث هم در اینجا هست که باید از هم تفکیک کرد، یک بحث این است که آیا قرآن را بدون سنت میتوان فهمید یا نه؟ آیا قرآن در افادهی معنای خودش کافی است یا نه؟ یا سنت باید قرآن را تبیین کند؟ بحث دوم این است که آیا اسلام را، دین را، بدون سنت میتوان فهمید یا نه؟ هر دوی اینها نیازمند بحث و گفتگو است. من فکر میکنم اگر جلسهای دیگری باشد بر روی این محور گفتگوی مستقلی داشته باشیم بهتر است. ما اعتقادمان بر این است که هم قرآن کریم به صراحت وجود سنت را یعنی قول و فعل و سیرهی پیامبر اکرم را در تفسیر خودش لازم میداند، هم بدون سنت اساسا ما نمیتوانیم مجموعهی اسلام را بفهمیم. آیاتی هم که استناد شد به نظر من محل بحث و گفتگو است؛ چون بحث ما بر محور قرآن است و میخواهیم بحث خلافت را دنبال کنیم من از این بحث میگذرم.
استاد دکتر عبدالعزیز بایندیر
یک جواب کوتاه بدهم؟
وقتی رسول خدا(ص) حکمت را یاد میداد در قرآن چگونه و با چه روشی مشکلات حل میشوند را هم به امت یاد میداده است این در سورهی مزمل با جزئیات آن وجود دارد. در واقع روایات صحیحی که از طرف رسول خدا به دست ما رسیده است تمام آن برای ما یک سنت است و برای ما یک نمونه، دلیل و راه حل است. احادیثی که از رسول خدا به دست ما رسیده است را نمیتوانیم رها کنیم و به آن اهمیت ندهیم اما در صحیح بودن احادیث، ما به روایات اینکه از چه کسی نقل شده؟ یعنی به راوی توجه نمیکنیم بلکه با عرضهی آن احادیث بر قرآن آنها را با آیات مربوطه و با متُد حکمت مطابقت داده و صحیح بودن آنها را از این طریق اثبات میکنیم و تا وقتی که اثبات آن را به دست آوریم نسبت به آن روایت با احتیاط برخورد میکنیم، چون ممکن است حدیث صحیح باشد و ما اشتباه کرده باشیم.
استاد دکتر محمدتقی سبحانی
این که ما بگوییم حکمت در درون قرآن است و به تعبیر دیگری منشأ همهی علومِ پیامبر و اهل بیت، خود قرآن کریم هستند، محل کلام ما نیست این را ما هم میپذیریم، چون معتقدیم قرآن اصل است و سایر علوم همه فرعاند؛ اما سخن در این است که وقتی ما به قرآن کریم مراجعه میکنیم و میخواهیم از قرآن استفاده کنیم بدون سنت نمیتوانیم آن معارف قرآنی را استخراج کنیم، یعنی در فهم حکمت ما نیازمند قرآن هستیم. ببینید آیهی شریفه وقتی به پیامبر اکرم خطاب میکند “ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة وجادلهم بالتی هی احسن” این نقش پیامبر است اینکه پیامبر علمش را از کجا میگیرد؟ این علم را چگونه میگیرد؟ این بحثی است که فعلا محل کلام ما نیست و شاید به ما هم مرتبط نباشد اما آن چیزی که مهم است، این است که قرآن دعوت میکند برای فهم قرآن، سنت پیامبر را هم باید داشت و ما از این جهت بینیاز از سنت نیستیم و اینکه گفته شد که به درستی ما صرفا نمیتوانیم از طریق روات، سنت را بشناسیم و آن را، در واقع سنت صحیح را، تشخیص دهیم در حقیقت قرآن را مدنظر داشته باشیم و با قرآن مقایسه کنیم، این هم مورد اتفاق علمای شیعه است. اساسا معتقدیم که قرآن به عنوان معیار و میزان تشخیص سنت صحیح از غیرصحیح است روایات اهل بیت(ع) در اینجا فراوان است که میفرمایند: “کل ما خالف القرآن فهو زخرف” اصلا قابل قبول نیست اما این معنایش این نیست که هر آنچه که در سنت وجود دارد ما میتوانیم مستقلا از قرآن به دست آوریم و بعد این سنت را با قرآن مقایسه کنیم. اگر این چنین بود که ما نیاز به سنت نداشتیم. لذا در سنت معارفی وجود دارد که ما از درون قرآن نمیفهمیم، هر چند پیامبر این معارف را از قرآن استخراج کنند، بنابراین در اینکه سنت نباید مخالف قرآن باشد تردیدی نیست اما تشخیص اینکه همهی آنچه در سنت وجود دارد را بتوانیم با میزان قرآن بسنجیم این هم امکانپذیر نیست چون بسیاری از تفاسیر علوم یا به تعبیر جناب استاد حکمت در اختیار ما نیست و آن را از طریق پیامبر باید به دست آوریم.
حالا با اجازه وارد بحث و موضوع اصلی شویم. سؤال اصلی این بود که خلافت و امامت در قرآن کریم چگونه معرفی شده است؟طبعا در قرآن کریم در باب امامت و خلافت دو سطح بحث شده است، یکی در باب اصول عامهی امامت و خلافت است، اینکه امامت چیست و ماهیت خلافت چیست؟ اقسام خلافت کدام است؟ مستخلف کیست؟ مستخلف عنه کیست؟ اصلا مستخلف یا خلیفه دارای چه شرایطی باشد؟ اینها اصول عامهای است که در قرآن کریم به روشنی از ابعاد آن سخن گفته شده است.
در بخش دوم قرآن کریم از مصادیق خلیفه سخن میگوید چه در امتهای گذشته و یا در امت اسلامی مصادیقی را بر میشمارد به عنوان مصداق خلیفه. طبعا بحث ما اینجا در باب اصول اساسی خلافت، مفهوم خلافت و ماهیت امامت و خلافت است. برای شناخت مفهوم و ماهیت امامت و خلافت باید به مجموع آیات قرآن مراجعه کرد و آیات قرآن را مثل یک سیستم هماهنگ در کنار هم مورد توجه قرار داد تا موضوع روشن شود. در باب ماهیت خلافت و تعریفی که قرآن کریم از جایگاه خلافت دارد من به صورت مختصر عرض میکنم چون زمان وجود ندارد، ما با دو دسته یا دو مفهوم از خلافت مواجه هستیم یکی مفهوم عام خلافت است و یکی مفهوم خاصی که قرآن از خلافت معرفی میکند. اساسا در واژههای کلیدی قرآن این حالت وجود دارد، که بعضی از استعمالها و کاربردهای قرآن نسبت به این واژهها معنای عام است و یکی معنای خاصی که قرآن به آن معنا توجه دارد.
معنای عام خلافت که جانشینی انسان بر روی زمین است، بارها در قرآن کریم آمده است؛ از جمله در برخی از آیات به صورت کلی آمده است، آیهی 74 سورهی اعراف دارد: “وذکروا إذ جعلکم خلفاء من بعد عاد و بوأکم فی الارض” به صورت کلی به انسانها خطاب میکند که گروه انسانها بر روی زمین به عنوان خلیفه قرار داده شدند، اینها کسانی هستند که با اختیار و با سلطهای که بر طبیعت و جهان مادی دارند مأمور هستند که وظایف خودشان را انجام دهند.
گاهی در قرآن تعبیر این است که خلائف الارض “هو الذی جعلکم خلائف فی الارض” گاهی اوقات تعبیر شده خلائف فی الارض که تعبیر فی الارض و جعلکم خلائف فی الارض در بین مفسران هم محل گفتگو قرار گرفته است، که در اینجا وارد نمیشویم. به صورت کلی این معنای از خلافت در قرآن معنایش استقرار انسان در زمین، انجام رسالت انسانی و الهی در زمین است و هیچگونه ارزش گذاری بر روی این خلافت در قرآن وجود ندارد.
در اینجا ارادهی کلی خداوند بر استقرار انسان است و در آیات مختلف گفته شده که انسانی که خلیفه در زمین قرار داده شده ای بسا به کفر و شرک و انحراف میرسد یا ممکن است به راه ایمان و تقوی بیاید. اما قرآن کریم از نوع دیگری از خلافت یاد میکند که اینجا اسمش را خلافت خاصه میگذاریم، یعنی انسانهای خاص و برگزیدهای از سوی خداوند متعال به عنوان خلیفه تعیین میشوند و اینها رسالتهای خاص و برنامهی خاص الهی را اجرا میکنند. یکی از موارد این خلافت در سورهی صاد آیهی 26 آمده، که خداوند میفرماید: “یا داوود إنا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق” که در اینجا یک نحوه خلافت خاص برای شخص حضرت داوود آمده که آثار خاصی هم دارد.
تفاوت این خلافت خاص با آن خلافت کلی انسان در جهات مختلفی است از جمله اینکه این خلافت دارای ارزش و مقام ویژهای است، این خلافت باید در شرایط خاصی به انسانها داده میشد، منصب و وظیفهی خاصی بر عهدهی این خلیفه است که این در آیات مختلف نسبت به این مصداق از خلیفه آمده و خلیفه در این معنای خاص با یک مجموعهای از امکانات، ظرفیتها، علوم و قدرتها به این منصب جعل میشود.
برای مثال در همین موردِ حضرت داوود، خداوند متعال ویژگیهایی که برای حضرت داوود میشمارد قابل توجه است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: “إنا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشی و الإشراق” داوود را به خلافت قرار دادیم اما همراه با او کوهها را مسخر او قرار دادیم که صبحگاهان و شامگاهان با او تسبیح میکنند “و الطیّر محشورة کل له اواب” جماعت طیر با خلافت و حرکت داوود همراه هستند “و شددناه ملکه و آتیناه الحکمة و فصل الخطاب” یعنی این خلافت به قوت و داشتن ملک و امکانات حکمت نیاز دارد و فصل الخطاب. “و لقد آتینا داوود و سلیمان علما” ما به داوود و سلیمان برای مقام خلافت آنها علم دادیم. “و قالا الحمد لله الذی فضلنا علی کثیر من عباده المؤمنین” وقتی این علم و این امکان و این ظرفیت را دادند آنها خودشان را برتر از دیگر مؤمنان دیدند. نکتهی جالب این است که این خلافت به ارث میرسد “و ورث سلیمان داود” خلافت از داوود به سلیمان به ارث میرسد “و قال یا أیها الناس علمنا منطق الطیر” برای این خلافت و مقام خلافت، زبان حیوانات را به داوود و سلیمان دادیم “و أوتینا من کل شیء إن هذا لهو الفضل المبین” از امور مختلف، امکانات و ظرفیتهای مختلف در اختیار خلیفه خودش قرار میدهد. از این نکات من عرضم این است که خلافت در مفهوم خاصِ اصطلاحیِ قرآن که مخاطب او برگزیدگان الهی هستند یک منصب خاص با شرایط خاص با وظایف و کارکرد خاص و اوصاف و مقامات ویژه است.
در آیه 30 سورهی بقره که قرآن کریم میفرماید “و إذ قال ربک للملائکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة” میدانیم که در بین مفسران اختلاف وجود دارد که آیا این خلیفه به معنای عام است یا به معنای خاص. بعضیها با قرائن آیه معتقدند که این همان خلافت عام است یعنی خداوند متعال خطابش به آدم خطاب به همهی فرزندان آدم و همهی انسانهاست و هدف ایجاد خلافت انسان در زمین است و بعضیها با استناد به بخشی از همین آیات که خداوند میفرماید “و علّم آدم الأسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة” معتقدند که این مخصوص حضرت آدم و برگزیدگان از حضرت آدم است که علم اسماء را میدانند.
خوب ما در بین مفسران هم شیعه، این اختلاف را میبینیم هم مفسران اهل سنت. اختلافی وجود دارد که تاکنون هم در بین مفسران معاصر شیعی و سنی همچنان طرفدار این دو نظریه وجود دارد.
خوب ما وارد این بحث نمیشویم چون محل نزاع است. مهم این است که به اندازهی کافی در قرآن کریم هم برای آن خلافت کلی و هم خلافت خاص برگزیدگان الهی شواهدی داریم که میتواند مدعای ما را اثبات کند که خلافت معنای عامش غیر از معنای خاص است. من در نوبت بعد نسبت به امامت اشاره خواهم کرد که عینا ماهیت امامت در قرآن کریم هم همین وضعیت را دارد. یک معنای عام امامت وجود دارد که کلی است، به همه پیشوایان گفته میشود چه در عالَم کفر چه در عالَم ایمان که ارزشی ندارد. آن نوع امامت صرفا نوعی پیشوایی است؛ اما قرآن کریم از نوع خاصی از امامت سخن میگوید که یک مقام عالی است که به برگزیدگان الهی داده میشود و عینا همین شروط و امکانات و ظرفیتهایی که در باب خلافت گفتیم، امامت هم دارد و در واقع امامت یک مقام ویژهای است.
ما میخواهیم بگوییم که امامت به عنوان یک منصب الهی در قرآن کریم به عنوان یک اصل مطرح شده است و این سلسلهی امامان در طول تاریخ چه از سوی انبیای الهی یا اوصیای الهی وجود دارد و مصادیقی هم در قرآن کریم برای امامت و خلافت وجود دارد، إن شاءالله در نوبت بعد بحث امامت را هم مطرح میکنم.
استاد دکتر حسن قناعتلی
خیلی تشکر میکنم از استاد محترم آقای دکتر سبحانی. آنچه که از صحبتهای ایشان فهمیده شد این بود که ما از قرآن کریم تمام مفاهیم را به دست میآوریم اما مصادیق آن را از احادیث به دست خواهیم آورد؛ یعنی خلافت چیست؟ امامت چیست؟ اولا برای پی بردن به این حقایق و برای فهمیدن مفهوم آن به قرآن کریم مراجعه میکنیم، همانطور که استاد عبدالعزیز بایندیر هم فرمودند خداوند متعال در قرآن کریم همه چیز را بیان کرده است “لا رطب و لایابس الا فی کتاب مبین” همه چیز بیان شده است، اما به معنای مفهوم بیان شده است؛ یعنی در قالب مفاهیم بیان شده است اما در معنای مصادیق به احادیث رجوع میکنیم. فقط ما در این 14 قرن اول به سمت مصادیق رفتهایم و به همین خاطر دچار اختلاف شدیم، یعنی در آیه وقتی خلافت گفته میشود مفهوم آن چیست؟ مقصود آن کیست؟ خداوند متعال این را به شکل عمومی و خصوصی بیان کردهاند، همانطور که استاد سبحانی فرمودند که در امامت هم گفته میشود که یک معنای عام دارد که هم کفر هم ایمان را دربرمیگیرد و هم امامت به معنای خاص داریم که ما این مفاهیم را با معنای زیبای آن اگر اول از قرآن کریم متوجه بشویم که ذاتا قرآن کریم این مسائل را مطرح کرده است، بعد از آن باید ببینیم مصداق آن چیست؟ و انگشت اشارهی آیه چه کسانی را و چه چیزی را نشان میدهد تا به سمت آن برویم. این بار نوبت به این میرسد که ببینیم حدیث صحیح است یا نه؟ یا سند آن چگونه است؟ که بعد از بررسی اینها میتوانیم شانس این را داشته باشیم که به آن حقیقت مورد نظر برسیم.
من اکنون وقت را به استاد عبدالعزیز بایندیر خواهم داد که بفرمایند آیا در قرآن از خلافت به معنای مفهوم آن، چه چیزی را میفهمیم و خداوند متعال این مفهوم را چگونه بیان کرده است و بعد از آن به مسئلهی امامت خواهیم پرداخت. همانطور که عرض کردم یک دیدگاه مکتبی داریم و یک دیدگاه شخصی، که شاید در آینده برای آن وقتی در نظر بگیریم استاد بفرمایند.
استاد دکتر عبدالعزیز بایندیر:
وقتی خلیفه گفته میشود اولین چیزی که به ذهن انسانها میرسد، همانطور که استاد سبحانی هم قرائت کردند آیهی 30 سوره بقره است. یک ضرب المثل ترکی وجود دارد که “یکی از فرشتهها به مَلک گفت که خلیفه خدا بر روی زمین کجاست؟ در همان لحظه خلیفه را دید”. من اکنون تلاش میکنم این موضوع خلیفه را با متد حکمت بیان کنم خداوند متعال به ملائکه میگوید میخواهم بر روی زمین یک خلیفه بیآفرینم، بیدرنگ ملائکه اعتراض میکنند “أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء” پروردگارا تو کسی را که در روی زمین فساد انجام خواهد داد، خون خواهد ریخت را قرار است که بیآفرینی؟! اگر الان خلیفهی خدا شود، که البته این در تفاسیر اهل سنت هم آمده است، یعنی این موجود خلیفهی خدا خواهد شد؟ یعنی به معنای جانشین خدا خواهد شد؟ حاشا خداوند جایی نمیرود که چیزی یا کسی را به جای خود قرار دهد؟! (حالا اگر این نظر یعنی معنای جانشینی را درست بدانیم) در اینجا گفتهی ملائکه اینطور خواهد شد، که خدایا تو بس نبودی؟! حالا این مخلوق را برای ما به عنوان دردسر درست میکنی؟! یعنی چه قرار است در روی زمین فتنه و فساد ایجاد کند و چون خلیفه، هر چه بگوید آنها انجام خواهند داد و کار دیگهای انجام نخواهند داد.
اکنون در اینجا باید ببنیم معنای کلمه خلیفه چیست؟ این متد حکمت خیلی چیز خوبی است، شما در اینجا با استفاده از متد حکمت میتوانید جواب این سؤال را هم به دست بیاورید. همانطور که در لغت نامهها آمده است، شما دارای امکانی هستید که یک سری خطاها را هم میتوانید به دست آورید. ببینید مثلا در سورهی هود آیه 118 اینطور میفرماید، در آیهی قبلی گفته است من خلق خواهم کرد اما در اینجا چه میگوید: “و لو شاء ربک لجعل الناس أمة واحدة” اگر ترجیح خداوند متفاوت بود انسانها را به شکل یک امت واحد خلق میکرد یعنی اگر انسانها را برای امتحان دادن خلق نمیکرد اما “و لایزالون مختلفین” اینها مدام اختلاف میکردند، یکی این طرف یکی آن طرف خواهد کشید “الا من رحم ربک” به جز کسانی که خداوند به آنها مرحمت کرده است. آنها چه کسانی هستند؟ آنها افرادی هستند که در راه راست قدم برمیدارند، که اینها را در آیه بیان میکند. در ادامهی آیه چه میگوید “ولذلک خلقهم” خداوند انسانها را برای این آفریده است که با هم اختلاف کنند (اختلاف داشته باشند) یعنی مختلف شوند. کلمهی خلیفه از نظر زبان عربی بر وزن فعیل است که اسم فاعل هم میتواند باشد، اسم مفعول هم میتواند باشد، آن “ـة” برای مبالغه است یعنی یک تأکید را مطرح میکند.
چرا ملائکه در مقابل آنها قرار میگیرند چون خداوند میفرماید: من بر روی زمین یک موجود مخالف خلق خواهم کرد در اینجا به عنوان مثال یک لانهی مرغ را تصور کنید در لانهی مرغ، مرغها با هم مخالف نیستند و خروسها هم با مرغها مخالف نیستند اما خروسها با یکدیگر اختلاف دارند، به همین خاطر دو خروس را در یک لانه نمیتوان نگه داشت چون سعی میکنند یکدیگر را از آنجا دور کنند.
اکنون ببینید خدا دارد یک موجود جدید خلق میکند که مرد آن با مردش اختلاف دارد زن آن با زنش اختلاف دارد و زن و مرد آن با یکدیگر اختلاف دارند. ای پروردگار این چطور موجودی است که تازه عاقل هم است. خدایا اینها محیط را به هم میریزند، خداوند متعال در پاسخ میفرماید این دیدگاه شما اشتباه است، یعنی به ملائکه نمیفرماید که شما اشتباه میکنید بلکه میگوید “إنی اعلم ما لا تعلمون” من چیزی را میدانم که شما نمیدانید، این مخالفت در حَق هم وجود دارد در باطل هم وجود دارد.
اگر این مخالفت در باطل باشد در همه جا فتنه و فساد ایجاد میکند و در حقیقت همه چیز زیر و رو میشود. امروزه کسانی که در روی زمین فتنه و فساد ایجاد میکنند انسانها هستند، حیوانها نیستند؛ اما اگر مخالفت در به دست آوردن حق باشد، در درستی باشد، در علم باشد، این فرق میکند. بعد از این خداوند متعال به حضرت آدم علم میآموزد، به آدم میگوید که تمام اسمها را به تو یاد دادم اسم یعنی چه؟ اسم، کاربرد آن وسیله را میگوید یعنی مثلا وقتی ما میگوییم میکروفن، این چه چیزی را افاده می کند؟ یعنی اینکه این وسیلهای است که صدا را رسا و بلند میکند.
خداوند متعال هر آنچه که در آسمانها وجود دارد و اینکه به چه دردی میخورد را به حضرت آدم آموخت، آسمانها نه آسمان و بعد از آن به ملائکه گفت “أنبئونی بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین” حالا که شما به این آدم اعتراض کردید اگر مُحق هستید این اسمها را به من توضیح دهید؟ ملائکه، زمین و آسمان را میدانند اما اینکه چه چیزی به چه دردی میخورد را نمیدانند. اکنون اگر شما مقداری زیادی طلا ببینید اما ندانید آن طلاها به چه دردی میخورد در واقع آن طلاها دیگر به دردی نمیخورد. بعد از این سؤال چون ملائکه نمیدانستند چه چیزی به درد چه چیزی میخورد، گفتند ای پروردگار ما در محضر تو تعظیم میکنیم چون واقعا نمیدانیم که چه چیزی به چه دردی میخورد، تو به هر چیزی آگاهی و بهترین تصمیمها را میگیری.
در اینجا این نکته را هم بگویم که با متد حکمت در سورهی علق خداوند به حضرت آدم اسمها را به صورت نوشتاری یاد داده است “علم بالقلم علم الإنسان ما لم یعلم” دربارهی ایجاد نوشتار ما تاریخی نداریم. خداوند به آدم نوشتار را یاد داده است و سپس به او میگوید به ملائکه بگو چه چیزی به درد چه چیزی میخورد. این نکته را هم برای کسانی که زبان عربی میدانند اضافه کنم “الأسماء کلها” ضمیر “ها” برای غیر عاقل است. بعد از یادگیری فرمود “أنبئهم بأسمائهم” به ضمیر “هم” تغییر پیدا کرد برای عاقلان، چون عقل یعنی علم، بعد از این وقتی حضرت آدم آن چرا که میدانست به ملائکه گفت، خداوند متعال فرمود: مگر من به شما نگفته بودم که در آسمانها و زمین اسرارهای نهانی را میدانم یعنی درست است که شما چیزهایی از آسمانها می دانید اما اسرار زیادی هم وجود دارد که شما نمیدانید بعد از آن فرمود: من پنهان و آشکار شما را هم میدانم. پس ببینید ملائکه هم امتحان میشوند حالا آن چیزی را که در خود پنهان کرده بودند و خداوند به آن آگاه بود چه بود؟ حسادت به آدم، یعنی ملائکه میگفتند موجودی که تازه خلق شده را ببینید. (درباره این در قرآن کریم تعداد زیادی آیه هست اما من به خاطر مدیریت وقت به آن ها نمی پردازم.) بعد از آن خداوند به ملائکه امر کرد به آدم سجده کنید البته سجده در اینجا به معنای پیشانی بر روی زمین گذاشتن نیست در زبان عربی با احترام خم شدن را سجده میگویند. در اینجا همهی ملائکه احترام خود را به آدم نشان دادند به جز یک نفر که به آدم احترام نگذاشت. ابلیس هم یکی از ملائکهی مقرب بود. بعد از این خداوند میفرماید “أبی و استکبر و کان من الکافرین” او لجبازی کرد، متکبر شد و در زمرهی کافرین قرار گرفت. در اینجا میفرماید، همه سجده کردند به جزء ابلیس، یعنی ابلیس از آنها مستثنی شد، یعنی اگر یکی از آنها نبود گفته نمیشد به جزء ابلیس پس او یکی از ملائکه بود، اما این جرم را مرتکب شد و هر کس این جرم را مرتکب شود هر که میخواهد باشد رانده میشود. دربارهی کسی که از راه خارج میشود خداوند در سورهی نساء آیهی 163 دربارهی عیسی و حواریون مقربش مثال زده است، میتوانید به آنجا نگاه کنید. در اینجا این را میفهمیم اولین کسی هم که حضرت آدم با آن مخالفت میکند کیست؟ خداوند متعال. حضرت آدم با خدا مخالفت کرد خداوند متعال به او گفت: به این باغ وارد شو (منظور از این باغ بهشت در آخرت نیست بلکه باغی در همین زمین منظور است) با همسرت اما از این درخت چیزی نخور، همه چیز آزاد است جزء خوراکیِ این درخت، ابلیس هم با شما دشمن است، مواظب باشید تا شما را از اینجا خارج نکند؛ حضرت آدم در آنجا بازیچهی ابلیس شد و از میوهی آن درخت خورد، بعد از خوردن هم وقتی خداوند فرمود چرا خوردی؟ گفت “ربنا ظلمنا أنفسنا و إن لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین” ای پروردگار ما اشتباه کردیم. ببینید اولین مخالفت را در اینجا با امر پروردگار انجام میدهد. اگر دقت کنید در بیشتر آیات مخالفت وجود دارد. زن و مرد مخالف هم هستند. فرزندان مخالف هم هستند. بچه با پدر و مادر خود مخالفت میکند؛ اما کسانی که موفق میشوند افرادی هستند که به دستورات کتاب خداوند یعنی قرآن کریم عمل میکنند. با توجه به این مخالفت خداوند متعال میفرماید “و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو” حتی در سوره طه “إهبطنا منها جمیعا بعضکم عدو لبعض” به آدم و حوا میگوید اگر از اینجا خارج شوید یکی از شما با دیگری دشمن خواهد شد. الان هم میبینید هر دو نفر مخالف هستند، زن میگوید در خانه حرف من اولویت دارد، مرد میگوید حرف من اولویت دارد. خداوند متعال میفرماید که از طرف من یک کتابی میآید که هر کدام از شما دستورات آن را انجام دهد، سعادتمند خواهد شد “فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون” در نتیجه خلافت در قرآن کریم خیلی متفاوت است و ما اگر با متد حکمت آن را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد.
البته خداوند به حضرت داوود هم خلیفه گفته است و زمانی که خلیفه میگوییم، کلمهی خلیف اسم فاعل هم میشود اسم مفعول هم میشود، یعنی حضرت آدم به جای کسی نیامد اما کسانی که بعد از او آمدند هم، خلیفه هستند؛ یعنی به معنای خالف، کسی که پشت سرش چیزی را برجای میگذارد و مخلوف به معنای اینکه فرزندان او هم خلیفه او هستند. همهی ما خلیفهی کسی هستیم که قبل از ما خلق شده است.
نکتهی دیگر این است که، در اینجا مسئلهی جانشینی نیز مطرح است، آنچه که استاد سبحانی دربارهی داوود گفتند، به اینجا دقت کنید، ما از آیات قبلی چه چیزی یاد گرفتیم ، اینکه حضرت آدم اولین مخالفت خود را با خداوند انجام داد اما بعد از آن متوجه خطای خودش شد، در اینجا هم گفته میشود، یعنی در آیهای که استاد سبحانی قرائت کرد “یا داوود إنا جعلناک خلیفه فی الأرض” یعنی به جای خلیفههای قبلی تو قرار است خلیفه شوی، جانشین شوی؛ یعنی به جای آنها تو قرار خواهی گرفت، یعنی خلیفهای که بعد از دیگری خواهد آمد. بعد از آن چه میگوید “فحکم بین الناس بالحق” خداوند متعال به داوود هم کتاب داده است، یعنی وقتی به قرآن کریم مراجعه میکنیم این موضوع بسیار واضح و روشن است. در بین انسانها هم اکثریت قبول دارند که خداوند به داوود نیز کتاب داده است.
میگوید در بین انسانها با حق حکم کن. چرا اینها را میگوید؟! چون داوود مدیر بوده است، یعنی خلیفه بوده است، پس باید در بین مردم به درستی حکومت کند “و لاتتبع الهوی” هرگز از نفس خودت پیروی نکن و با میل خودت حرکت نکن “فیضلک عن سبیل الله” تو اگر از هوای نفس خودت پیروی کنی، آن هوای نفس تو را از راه خداوند دور خواهد کرد. آدم هم از هوای نفس خودش پیروی کرد، چرا؟ چون ابلیس آمد به او گفت: به تو یک درختی نشان میدهم که اگر از میوهی آن دررخت بخوری جاودانه خواهی شد، حالا این آدم فکر نکرد این چه چیزی است که خداوند به او نداده است و قرار است یک درخت به او بدهد؟! به هوای نفس خودش اعتماد کرد. ببینید همین هشدار را خداوند به داوود هم میدهد، در واقع به همهی ما این هشدار را داده است. جملهی آخرم، میگویند که رسول ها معصوم هستند، یعنی صفت عصمت دارند، یعنی از طرف خداوند محافظت میشوند. حالا کسانی که از طرف خداوند محافظت میشوند که گناه نکنند، اشتباه نکنند، چگونه میتوانند برای من الگو باشند؟! آیا اگر خداوند از حضرت داوود محافظت میکرد، کلمهی گمراهی را برای او به کار میبرد؟! لذا به این نکات هم خیلی باید دقت کنیم.
استاد دکتر حسن قناعتلی
خیلی تشکر میکنم از دکتر بایندیر که هم دیدگاه خودشون را گفتند هم مکتبشون را درسته؟
استاد دکتر عبدالعزیز بایندیر
اینجا کسی مخالفتی ندارد.
استاد دکتر حسن قناعتلی
بسیار خوب. من آخرین سؤالم را می پرسم. فقط اگر بخواهیم به مسئلهی عصمت بپردازیم از بحث حاضر دور میشویم، چون ما یک مقام رسالت و یک مقام نبوت داریم. بسیاری از اهل سنت در مقام رسالت معتقدند که تمام رسولها معصوماند، اما در مقام نبوت میتوانند گمراه شوند، یعنی مقام نبوت و رسالت را از هم جدا میکنند و برای همهی آن ها هم آیه و دلیل میآورند، اگر این جلسات ادامهدار شد، إن شاءالله به این مسئله خواهیم پرداخت.
در این بخش سؤال من دربارهی امامت خواهد بود. زمانی که دربارهی پیامبران و امامان به قرآن نگاه میکنیم، میبینیم که خداوند متعال در سورهی انعام آیهی 124 میفرماید: “الله أعلم حیث یجعل رسالته” خداوند بهتر میداند که رسالتش را به چه کسی بدهد. اما در مسئلهی امامت وقتی نگاه میکنیم، چهار شرط میگذارد که من پیدا کردم، اما دربارهی مقام پیامبری شرطی ندیدم، اگر هست استفاده میکنیم. اول: اینکه برای امام شدن، یک پیغمبر و یا یک رسول نباید ظالم باشد. دوم: صبور باید باشد آن هم باید صاحب صبر الوالعزم باشد، صبر معمولی، نه. “ولاتکن لهم صاحب الحوت” هم آیهای است که در این موضوع آمده، یعنی صبری مانند صبر یونس نبی، صاحب صبری مثل صبر یونس پیامبر؛ “فاصبر کما صبر أولوالعزم من الرسل” میفرماید از بین رسولان صاحب صبر پیامبران الوالعزم باش، البته دربارهی حضرت ابراهیم میفرماید. سوم: اهل یقین باشد. چهارم: عابد باید باشد. “و کانوا لنا عابدین” یعنی قبل از اینکه پیامبر شود، باید عابد بوده باشد، نه اینکه بعد از امام شدن، عابد شود.
سؤالم این است، وقتی خداوند متعال پیامبری را عطا میکند هیچ شرطی نمیگذارد، “الله اعلم حیث یجعل الرساله” فقط این را میگوید که خداوند متعال میداند رسالتش را به چه کسی و یا چه خانوادهایی واگذار کند، اما وقتی به بحث امامت میرسد، از یکی سری شرطها بحث میکند، خواهش من از شما این است که اولا دربارهی معنای امامت توضیح دهید و ثانیا به پاسخ این سؤال بپردازید که آیا امامت به عنوان درجه یا مرتبه بالاتر از نبوت است؟ خداوند در حق حضرت ابراهیم در ابتدا میفرماید:”و إذا ابتلی ابراهیم” و بعد از یک سری از امتحانها میفرماید: “قال إنی جاعلک للناس اماما” در اینجا یک سوال پیش میآید که آیا امامت به عنوان درجه و رتبه از نبوت بالاتر است؟
استاد دکتر محمدتقی سبحانی
من نسبت به فرمایشات جناب استاد در باب خلافت یک نکتهایی را عرض کنم، خوب تفسیری از آیهی ۳۰ سورهی بقره ارائه دادند که عرض کردم این یک تفسیر هست در بین مفسرین از قدیم و جدید و یک تفسیر دومی هم وجود دارد که این تفسیری که ایشان ارائه دادند، همانطور که بنده عرض کردم بحث خلافت عمومی است خلافت کل بشر است و به معنای اختیار و سیطرهی کل بشر در عالم دنیاست.
اما یک تفسیر دیگری در بین مفسرین وجود دارد که آنها هم به قرینهای در آیات اشاره میکنند، که میگویند این خلافت خلافت عمومیای که در آیات دیگر هست، نیست؛ بلکه خلافت خاصی است که مربوط به برخی از برگزیدگان الهی مثل حضرت داوود(ع) است. این مفسران به فقراتی از آیه اشاره میکنند، از جمله «و علّم آدم الأسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة» که میگویند علم أسماء علم عادی نبوده است، یعنی علم طبیعت و این امور طبیعی نبود و إلا چیزی نیست که ملائکه آن را ندانند.
همین که ملائکه وقتی آن اسم خاص را از حضرت آدم شنیدند در مقابل فرمان الهی خاضع شدند و تسلیم شدند، که خلافت حضرت آدم را بپذیرند. این مفسرین میگویند این نشان دهندهی این است که یک علم خاصی است که به آن افراد خاص داده میشود و از این جهت این خلافت عمومی نیست و همان خلافت خاص است. خوب از این آیه بگذریم آیات دیگری که خداوند کاملا نشان میدهد که در قرآن کریم یک خلافت خاصی وجود دارد که مخصوص برگزیدگان الهی است. من اینطور متوجه شدم که جناب دکتر میخواهند آیهی «یا داوود إنا جعلناک خلیفة فی الارض» به همان معنای عام خلافت تفسیر کنند، حالا اگر یک معنای خاصی از خلافت هست که خداوند انسان خاصی را در زمین دارای منصب خاصی میکند، این است که قرآن کریم به دنبال “إنا جعلناک خلیفة فی الأرض” میفرماید: “فحکم بین الناس فی الحق” و قرآن کریم تصریح میکند “و شددنا و ملکه و آتیناه الحکمه و فصل الخطاب” بسیار خوب، سؤال این است که اگر برای این خلیفه مُلک قرار داده میشود، حکمت قرار داده میشود و فصل الخطاب، این یک معنای خاصی از خلافت در قرآن کریم است. لذا اگر در خلافت به معنای عمومی گفته میشود که همهی انسانها مسئول هستند، در اینجا گفته میشود که مسئول هدایت آنها، دادن حکمت به آنها و حکم کردن در بین آنها به عهدهی این انسانهای برگزیده و خلیفههای خاص خداوند است و در آیه چنان که اشاره کردیم میفرماید: “و إوتینا من کل شیء” از همه چیز، از همهی آن اموری که برای این خلافت خاص لازم است به حضرت داوود دادیم.
ببنید همین امامت عمومی و امامت خاص، عینا در قرآن کریم بیان شده است. گاهی قرآن کریم امامت را به معنای لغوی آن و به صورت کلی به معنای پیشوایی میداند، اما قرآن کریم از یک امامت خاص سخن میگوید که حضرت ابراهیم بعد از مقام نبوت و رسالت به آن امامت دست پیدا کرده است.
ببنید در اینجا هم مجدد تعبیر این است که “إنی جاعلک للناس اماما” یعنی این خداوند است که چنین امامتی را برای حضرت ابراهیم قرار داده است و در آیهی شریفه آمده است که وقتی حضرت ابراهیم مقام امامت را دید، این مقام آنچنان برایش بزرگ آمد که تقاضا کرد که این مقام در ذریهی او هم ادامه پیدا کند.
و خداوند در اینجا میفرماید: “لاینال عهدی الظالمین” نکتهایی که در این آیه هست، این است که امامت را به عنوان عهد خداوند بین خدا و امام یاد میکند، یعنی این امامت برای مردم است و سود آن هم به مردم میرسد، اما عهد و منصبی است که از سوی خداوند نسبت به امامان و ائمه داده میشود. باز در اینجا میبینیم که خداوند متعال برای امامت این امامت خاص، شروطی قائل است از جمله اینکه میفرماید:”لاینال عهدی الظالمین” یعنی این عهد، این پیمان الهی، این مقام، حتما باید به انسانهای معصوم برسد، کسانی که نسبت به خودشان و دیگران ظالم نبودهاند.
اما در مقایسهی میان امامت، رسالت و نبوت که جناب استاد فرمودند چه تفاوتی وجود دارد که طبیعتا تفاوت وجود دارد و ما از آیهی قرآن آن را میفهمیم که مقام امامت برتر از مقام نبوت است. یعنی وقتی خداوند متعال میفرماید “إنی جاعلک للناس اماما” بعد از آن است که حضرت ابراهیم از مقام رسالت و نبوت برخوردار بوده است.
خوب طبیعی است برای نبوت و رسالت هم در قرآن کریم شرایط مختلفی قرار داده شده است، از جمله همانطور که گفته شد نسبت به علم و حکمت به آنها میزان هم داده میشود. علم و حکمت دارند و دارای عصمت هستند و در آیات مختلف این شرایط برای نبوت و رسالت هم آمده است.
اما همانطور که استاد فرمودند نسبت به امامت، این شرایط با تأکید و صراحت بیشتری آمده است، شاید دلیلش این باشد که نبوت و رسالت شرایطش برای انسانها معلوم است و باور و اعتقاد به او دشوار نیست؛ اما امامت به عنوان مقامی به این بزرگی جایگاهی دارد که موجب ابهام یا انکار قرار میگیرد و یا درست تشخیص داده نشود، از این جهت قرآن کریم در باب شرایط امامت به آن ویژگیها تأکید میکند. خوب از اینجا هم این نتیجه گرفته میشود، همانطور که در باب خلافت گفته شد که خلافت مقام خاصی است که برای گروهی خداوند قرار میدهد تا مردم را راهبری و هدایت کنند، امامت هم همان ماهیت خلافت را دارد و جایگاهش همان راهبری امت است از طریق حکمتی که آنها به عهده دارند و قدرتی که خداوند برای آنها قرار میدهد.
از اینجا ما میفهمیم که قرآن کریم انسانها را در زمین قدرت، حیات، امکانات و اختیار داده اما برای هدایت آنها و دستیابی آنها به حکمت، میزان و انتخاب راه درست، به پیامبران، انبیاء و امامان نیازمندیم.
در واقع نتیجه و غایتی که از خلافت همهی انسانها در زمین خداوند دارد از طریق هدایت انبیاء و ائمه است که تحقق پیدا میکند. از این جهت قرآن کریم تأکید دارد که در حیات انسان در سعادت انسان و برای رسیدن انسان به مقصد، ما نیازمند به کسانی هستیم که از سوی خداوند منصوب میشود، مبعوث میشوند و آنها هستند که علم و هدایت الهی را به انسانها میرسانند.
استاد دکتر حسن قناعتلی
خیلی تشکر میکنم از استاد سبحانی، همانطور که گفتیم ما در اینجا تلاش میکنیم تا مفهوم عام امامت را از روی قرآن کریم متوجه شویم از امامت عام صحبت کردیم یعنی از امامت ابراهیمی، از امامت قرآنی صحبت کردیم و این امامت ابراهیمی که حضرت ابراهیم(ع) آن را صاحب شد، به دلیل اینکه این مقام امامت بعد از مقام نبوت و رسالت از طرف خداوند به ایشان بخشیده شد، به مهم بودن و قابل توجه بودنِ این مقام اشاره میکند. بعد از آن اگر ما با توجه به احادیث از قرآن سؤال کنیم که ای پروردگار، ای کتاب خداوند، این امامتِ قرآنیِ ابراهیم در زمان ما در عصر ما یک مصداق دارد یا نه؟ این یک مسئلهی جداست که طبعا وارد آن نمیشویم.
از استاد عبدالعزیز بایندیر میخواهم که به آخرین سؤال هم پاسخ بدهند.
استاد دکتر عبدالعزیز بایندیر
خداوند متعال دربارهی حضرت ابراهیم(ع) فرموده است “و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فأتمهن” خداوند حضرت ابراهیم(ع) را با یک سری اتفاقات امتحان کرد و ایشان هم حق آن امتحانات را به شایستگی به جا آورد “قال إنی جاعلک للناس اماما” بعد از آن فرمود: من تو را برای انسانها امام قرار میدهم یا قرار خواهم داد که در دو معنا هم به کار میرود، او هم فرمود به ذریهی من هم عطا کن، خداوند فرمود: من برای ظالمها چیزی عطا نمیکنم. (در مقابل ظالمها تحویلی نخواهم داشت) دربارهی موضوع امامت تنها این آیه وجود دارد اما اگر نگاه کنید در مورد نبوت، از اول قرآن کریم تا آخر آن پر از آیاتی است که دربارهی نبیها و زندگی آنها توضیح میدهد.
دیدیم که کلمهی خلیفه فی ذاته دربارهی هر انسان و در هر طرفی مطرح است. در اینجا هم این آیه وجود دارد، خیلی خوب، آیا حضرت محمد(ص) امام نیست؟! البته که امام است؛ خیلی خوب آیا امامان خطا و اشتباه انجام نمیدهند؟
این را هم زمانی که با توجه به متد حکمت در قرآن کریم بررسی میکنیم، میبینیم که حضرت محمد(ص) نه یک ظله (یعنی گناه کوچک)، بلکه یک گناه بزرگ انجام داده است، شاید این حرف من برای شما و با نظر شما مخالف باشد، اما با توجه به آیه، به شما نشان خواهم داد، این حرف از ذهنیت خودم نیست.
نگاه کنید خداوند متعال با توجه به سورهی روم که در مکه نازل کرده است، میفرماید: بین پارسیها (پَرس) و رومیها یک جنگ به وجود میآید و پارسیها پیروز میشوند، اما خداوند میگوید رومیها هم پیروز خواهند شد. میفرماید آن روز من به مسلمانان نیز پیروزی خواهم داد.
روزی که رومیها غالب شدند روز جنگ بدر است که دربارهی آن آیات زیادی وجود دارد که الان به آنها نخواهم پرداخت. در جنگ بدر قبل از اینکه حضرت محمد(ص) وارد جنگ شود، آیههایی در سورهی انفال نازل میشود، در آنجا خداوند میگوید: که یا محمد مؤمنان را برای جنگ آماده کن. اگر در بین شما بیست نفر صبر کردند بر دویست نفر پیروز خواهند شد، اگر در بین شما صد نفر صبر کردند بر هزار نفر پیروز خواهند شد. اما برای مسلمانها یک راحتی خیال بزرگی به وجود میآید. مسلمانان به محل جنگ بدر میآیند. در ابتدای سورهی انفال آمده است که خیلی از مسلمانان انگار که به سوی مرگ میروند در جنگ شرکت کردند. قرآن کریم این را خیلی واضح بیان میکند. بعد از آن خداوند متعال میفرماید: ضعیف بودن شما را خداوند متعال فهمید و بار شما را سبک کرد، حالا از شما بیست نفر بر دویست نفر پیروز میشود و دویست نفر بر دو هزار نفر، یعنی شما با دو برابر بیشتر از خودتان میتوانید جنگ کنید، اما دشمن مقابل شما از دو برابر بیشتر است.
نگاه کنید برای اینکه اصحاب از حضرت محمد(ص) پیروی کنند نباید امر او مخالف مفاد آیه باشد. در این موضوع در سورهی ممتحنه آیهی ۱۲ دربارهی خانمهایی که از مکه آمدند «و لا یعصینک فی معروف» میگوید در معروفها نباید عصیان کنند، یعنی اگر امر تو مقابل قرآن باشد اینها میتوانند با تو مخالفت کنند (صاحب این اختیار هستند که با تو مخالفت کنند) در نتیجه چیزی که در قرآن به دو برابر تعبیر شده بود، (مجبوریت در جنگ) منتها اینجا دشمن از دو برابر بیشتر بود. (بنا بر پیش بینی خداوند از قدرت مسلمانان و کفار، مسلمانان میتوانستند با دو برابر بیشتر از تعداد خودشان بجنگند اما دشمن از دو برابر بیشتر بوده است، سه برابر یا شاید چهار برابر بوده است.)
خدواند متعال در آیهی۴۳ سورهی انفال میفرمایند: که به تو در رؤیاهایت آنها را کم نشان دادیم، تعداد را هم در آیه ۱۴ سورهی آلعمران دو برابر نشان داده است. میفرماید: چون با چیزی که در این آیه گفته بود، اگر زیاد نشان میداد وارد نزاع و درگیری میشدید، چه کسانی؟ (وارد درگیری میشدند) رسول الله و اصحابش. چرا؟ آنجا فرماندهی جنگ حضرت محمد(ص) بود،”و لتنازعتم فی الأمر” قطعا دچار نزاع میشدید یه طرف محمد(ص) یه طرف اصحاب.
یعنی ما مجبور هستیم که قرآن کریم را خوب بفهمیم یعنی این چیزهایی که من میگویم در کتابها و حدیثها نیست فقط در قرآن است. بعد از آن وقتی با دشمن رو در رو شدند هم “إذ التقیتم فی اعینکم قلیلا” آنها را کم نشان داد. خداوند در سورهی آلعمران تعداد دشمنان را دو برابر میگوید. خیلی خوب وقتی کم نشان داد چه شد؟
خداوند متعال در آیاتی که قبل از جنگ بدر در سورهی محمد(ص) نازل کرد، یک وظیفه به مسلمانان داد “فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب” وقتی با کافران رو به رو شدید گردنهای آنها را بزنید “فضرب الرقاب حتی إذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق” حتی وقتی آنها را گیر انداختید (خلع سلاح کردید)، اسیر کنید. بعد با دو شرط یا به ازای فدیه یا بدون چیزی یعنی با فدیه یا بیفدیه آنها را آزاد کنید، ما در آیات اینکه بتوانیم اسیرها را به بَردگی بگیریم یا اینکه اسیرها را بفروشیم، نداریم. که البته این یک موضوع دیگری است که وارد آن نمیشویم. یعنی قبل از اینکه دشمن را به حالت خلع سلاح (بیاثر) در آوردید، حق ندارید آنها را اسیر کنید در سورهی محمد، اما در سورهی انفال آیهی 15یک امر دیگری دربارهی جنگ میدهد، ای مؤمنان وقتی در حالت جنگ هستید و از کافران فرار میکنید هرگز به پشت سرتان برنگردید، فقط در صورت وجود تاکتیک به خاطر دشمن عقب نشینی کردن یا برای یکی شدن با یک سپاه دیگر میتواند باشد، اما عقب نشینی صرف نیست. در اینجا خداوند دو دستور میدهد:
یک. در موضوع جنگ حق عقبنشینی ندارید.
دو. تا دشمنان را به حالت بیسلاح (خلع سلاح) در نیاوردید حق اسیر کردن آنها را ندارید.
اما در جنگ بدر محمد(ص) به عنوان یک فرمانده به عنوان یک امام چکار کرده است؟ با توجه به آیه بگویم، قبل از اینکه دشمن را به حالت خلع سلاح در بیاورد، اسیر گرفته است. در ابتدای سورهی انفال میفرماید اگر به حالت بیسلاح در میآورد مسلمانان آن وقت وارد مکه میشدند. دربارهی این هم آیه وجود دارد. اما اسیر کردن. هیچ نبیای قبل از اینکه دشمن را به حالت بیسلاح درنیاورد، حق ندارد اسیر بگیرد اما تو گرفتی. یه جرم انجام داد؟ بله. باتوجه به سورهی محمد چنین رسولی برای من الگو نمیشود.
یکی هم عقبنشینی کرد آن هم دومین جرم “تریدون عرض الدنیا” شما سریع عقبنشینی کردید در حالی که خداوند از شما فتح مکه را میخواهد “و الله یرید الأخره والله عزیز الحکیم. لولا کتاب من الله سبق” اگر قبل از این ماجرا از طرف خداوند آیهای نازل نشده بود، یعنی با توجه به سورهی روم که در مکه نازل شده آن روز اگر به پیروزی شما قول نداده بودم “لمسکم فیما اخذتم عذاب عظیم” قطعا شما را به خاطر کاری که انجام دادید به عذاب عظیم دچار میکرد. لفظ عذاب عظیم برای کافرین، منافقین و کسانی که گناه بزرگی انجام دادهاند، استفاده شده است. در قرآن کریم بعد از این جنگ اُحد پیش میآید. جنگ خندق پیش میآید و بعدش مسلمانان به حدیبیه میآیند، در برگشت از حدبیه سورهی فتح نازل میشود، خداوند متعال در آنجا میفرماید: “إنا فتحنا لک فتحا مبینا” خداوند برای تو یک فتح بزرگ را آماده کرده است “لیغفر لک الله ما تقدم” برای اینکه گناه قبلی تو را، یعنی عقبنشینی تو را، اسیر گرفتن تو را، ببخشد خداوند برای تو این فتح را آماده کرده است.
خیلی خوب رسول الله(ص) بعد از فتح مکه قرار بود چکار کند؟ این در سورهی نصر آمده که میفرماید: “إذا جاء نصرالله و الفتح” وقتی یاری خداوند آمد و تو مکه را فتح کردی، “و رأیت الناس یدخلون فی دین الله أفواجا” وقتی انسانها دیدن که مردم فوج فوج به دین اسلام وارد میشوند، پس آن موقع “فسبح بحمد ربک و استغفره إنه کان توابا” به خاطر اینکه پروردگار همه چیز را کامل آفریده به پروردگارت تعظیم کن و بعد از آن از گناهت استغفار کن یعنی خداوند اینطور میفرماید اول خطای خود را جبران کن و بعد از آن استغفار کن.
این چنین رسولی برای من الگو میشود، من چطور وقتی خطایی انجام میدهم اول باید خطای خودم را متوجه شوم و بعد از آن باید از خداوند طلب بخشش کنم “إنه کان توابا” زمانی که با متد حکمت به این قضیه نگاه میکنید، میبینید که چنین جنگ بدری را هیچ کس ننوشته است. محمد(ص) حکمت را یاد میدهد دلیل حکمت را هم یاد میدهد اما وقتی از قرآن حکم در میآوریم، میفهمیم که محمد(ص) هم میتوانست خطا بکند، اشتباه بکند، پس نمیتوان گفت شما اصلا خطا نکنید یا اصلا نمیتوانید خطا بکنید.
در متد حکمت شما هیچ جملهایی را استفاده نمیکنید همهی جملهها را از طریق آیه میخوانید، در سورهی نساء آیهی آخر “یستفتونک قل الله یفتیکم فی الکلاله” یا محمد از تو فتوا میخواهند در چه موضوعی؟ در موضوع کَلاله یعنی انسانی که فوت کرده پدر ندارد، مادر ندارد یا پدر و مادر دارد، فرزند ندارد. “قل الله یفتیکم” بگو در مورد کلاله خداوند به شما فتوا میدهد، وقتی اینطور میگوید یعنی راه حل این در قرآن وجود دارد اما چون یک موضوع ظریف و حساسی است در آخر این را میگوید “یبین الله لکم أن تضلوا و الله بکل شی علیم” وقتی به راه اشتباه بروید، توضیح آن را خداوند برای شما انجام میدهد.
به کسانی که در موضوع کلاله به راه اشتباه میرفتند فرمود، فتوا را از چه کسی بپرسید؟ محمد. ایشان جواب آن را چطور پیدا خواهد کرد با جمع کردن و گرد هم آوردن اصحاب (که در مورد این هم آیات فراوانی وجود دارد) آیات مربوطه را پشت سر هم میآورد و بعد از دیدن این آیات موضوع کلاله به صورت بسیار عالی حل میشود. در موضوع کلاله نظر مذهب شیعه را نمیدانم اما در اهل سنت فتواهای مربوط به کلاله صد در صد اشتباه است، مسئلهی میراث با اشتباهات فراوانی پر است. (چون که اینها به آیات با متد حکمت نگاه نکردند) نگاه کنید ببنید الان دربارهی حضرت محمد و اینکه چه گناه بزرگی مرتکب شده است، خداوند با چند آیه به ما میفهماند. در حالی که بر روی همهی آنها (آیات) سرپوش گذاشته میشود، یا به آیه معنایی میدهند که با عقل جور در نمیآید. چرا؟ چون مثلا فکر میکنند نمیشود به پیامبر چنین نسبتی را داد “ما کان علی نبی من حرج” به انبیاء چنین نسبتی داده نمیشود، دربارهی هیچ نبیای چنین حقی ندارید. بله وقتی به آیات دیگر نگاه نکنید و یا احساسی برخورد کنید قرآن کریم را با نظرات خودتان تفسیر کنید اینطور میشود، خلاصه که صفتی به نام عصمت نداریم.
استاد دکتر حسن قناعتلی
تشکر میکنم، البته موضوع ما عصمت نبود، باید آن را در یک برنامهی دیگری بررسی کرد. طرفداران و مخالفان عصمت وجود دارد.
استاد یوسف تازه گل
اگر اجازه بدهید حالا که مسئلهی عصمت را از زبان استاد عبدالعزیز شنیدیم، استاد سبحانی هم از نگاه مکتب خودشان خیلی کوتاه دربارهی عصمت انبیاء و ائمه نکاتی را بیان کنند، ممنون میشوم.
استاد دکتر حسن قناعتلی
بسیار خوب. بیشتر از پنج دقیقه نشود.
استاد دکتر محمدتقی سبحانی
من ابتدا میخواهم یک تذکر به حضرت استاد بدهم در باب شیوهی بحث، ببینید بحث علمی باید در مدار خودش باشد. ما یک موضوعی داریم در دو ساعت قرار است بحث کنیم، بحث خلافت و امامت، هم در بحث خلافت و هم در بحث امامت جناب استاد به بحث اصلی نپرداختند. به هر حال ما از یک خلافت خاص در اینجا سخن گفتیم، از آیهی امامت سخن گفتیم فرمودند یک آیه است در قرآن من نمیدانم یک آیه یا چند آیه مهمه؟! وقتی این آیه است و آیه هم در قرآن است و شما هم فرض بر این است که قرآن را قبول دارید، توضیح بدهید که این آیه چیست؟ اولا یک آیه نیست آیات فراوانی در باب خلافت و امامت است، لزوما نباید کلمهی امام یا خلافت در آیه باشد خوب شما این موارد را چه میکنید؟ خوب است اینها توضیح داده شود تا مسئلهی عنوان جلسهی ما روشن شود.
ببینید اینکه بارها هم از تعبیر حکمت یاد میکنند، ما با حکمت قرآن را بفهمیم، واقعا برای بنده معلوم نشد که حکمت یعنی چه؟ حکمت آیا چیزی است که از سنت پیامبر داریم استفاده میکنیم؟ از ظاهر قرآن داریم استفاده میکنیم؟ با عقل خودمان داریم مسئله را میسنجیم؟ این هم باید معلوم شود، روش تفسیری ایشان را متوجه نشدم، فهم ایشان از آیات به نظرم مطابق با ظهور آیات نیست. اگر فرصتی إنشاءالله شد، موضوع عصمت را به عنوان یک بحث مستقل قرار بدهید. در آنجا مفهوم عصمت را باید به درستی شناخت، یکی از مشکلات موضوع عصمت این است که بر اساس معیار و تعریف قرآن از عصمت ما عصمت را نمیفهمیم.
از دیدگاه قرآن همهی انسانها از جمله پیامبران در معرض خطا و اشکال و گناه هستند. اصلا اینکه ما بگوییم انسان محال است که خطا کند یا امکان خطا ندارد این با تعریف قرآن کریم از انسان و انبیاء منافات دارد، معنای عصمت این نیست که انسانها نمیتوانند گناه کنند، معنایش این است در عین حال که میتوانند گناه کنند از گناه بازداشته میشوند. قرآن در مواضع مختلف تأکید میکند که اگر هدایت الهی و دستگیری خداوند نباشد پیامبران هم دچار خطا و اشتباه میشوند.
آیهی شریفهی “و لولا أن ثبتناک لقد کدت ترکن إلیهم شیئا قلیلا” یا آیهای که در رابطه با حضرت یوسف است “و لقد همت به و هم بها لولا أن رأی برهان ربه” این آیهی شریفه هم که تلاوت فرمودید که “یبین الله لکم أن تضلوا” معنایش همین است که خداوند حقایق را بیان میکند تا همهی انسانها از جمله پیامبر دچار خطا و اشتباه نشوند. پس اساسا عصمت، فعل خداوند است و عمل خداوند است برای بازداری انسان خاص، نبی یا پیامبر یا امام از گناه و خطا. ما به طور قاطع اعلام میکنیم که هیچ آیهی محکمی در قرآن که دلالت بر گناه پیامبر(ص) و یا خطای پیامبر اکرم(ص) داشته باشد وجود ندارد و همانطور که اشاره شد که در سورهی آلعمران خداوند میفرماید: “و منه آیات محکمات هن ام الکتاب و أخر متشابهات” آیات متشابهی هستند که ممکن است دست آویز شوند و کسانی از او غیر عصمت پیامبر(ص) را استفاده کنند.
من تقاضا میکنم جلسهی دیگری گذاشته شود تا همین آیاتی که مطرح شد که دلالت بر عدم عصمت پیامبر میکند با دقت مورد بررسی قرار بدهیم تا نشان بدهیم که هیچکدام از اینها معنایش گناه پیامبر(ص) یا خطای پیامبر(ص) نیست و اعتقادمان این است که نه تنها نبی و رسول بلکه طبق آیهی شریفه امامت هم به ظالمین و کسانی که متصف به گناه شده باشند، نمیرسد. اگر فرصتی است که به بحث اصلی ما که مسئلهی خلافت و امامت خاصه در قرآن است تمرکز شود و روی آن یک جمعبندی انجام بدهیم و ببینیم که آیا قرآن کریم برای خلافت و امامت یک سِمَت یا جایگاه خاص، با آن شروطی که گفتیم دارای یک علم ویژه، قدرت و خلافت خاص قائل است.
جناب استاد قناعتلی فرمودند که ما اصول را از قرآن میفهمیم و مصادیق را از سنت. ما اعتقادمان این است که در آیات قرآن اشاره به مصادیق امامت در سنت پیامبر اکرم هم شده و میتوان از قرآن هم مواردی را استفاده کرد، هر چند در سنت قطعیِ مشترک بین مسلمین در باب مصادیق امامت هم بحثهای فراوانی مطرح شده است.
استاد دکتر حسن قناعتلی
مثل اینکه صحبت خیلی خوب پیش رفت و حقیقتا خیلی با انصاف پیش رفت، با محوریت قرآن پیش رفت اما وارد نشدن به تضرعات و مسائل خصوصی همانطور که دیدید برای ما واجب شد، إنشاءالله یک جلسه هم برای مسئلهی عصمت تنظیم میکنیم و مصادیق امامت در قرآن کریم در آیاتی که ذکر شد و آیا ما از احادیث مصادیق به دست میآوریم یا از آیات هم میتوانیم مصادیق را به دست آوریم، به این مسئله إنشاءالله در یک جلسهی دیگر خواهیم پرداخت من در اینجا با اجازهی شما برنامه را تمام میکنم.
استاد دکتر عبدالعزیز بایندیر
من یک نکتهی عرض کنم در دو دقیقه برای رفع سوءتفاهمها، مبحث حکمت خیلی مهم است و البته ایشان هم حق دارند چون حکمتی که به همهی انبیاء داده شده است و به محمد(ص) هم داده شده است و از طریق آنها به همهی مسلمانان داده شده به دست فراموشی رفته است، این موضوع خیلی مهم است که در رابطه با آن باید چند جلسهی مخصوص را ترتیب بدهیم.
بعد از آن من از کلمه ی سنت مخصوصا استفاده نکردم، چون کلمهی سنت، مفهوم را به صورت جدی منحرف کرده است و سنتی که در قرآن کریم ذکر شده است یک راه مهمی است که بر هر کسی واجب است که از آن راه را برود اما متأسفانه در دو قرن بعد از آن، معنای آن به طور جدی تغییر پیدا کرده است، که این هم موضوع مهمی است که باید اهمیت بدهیم.
استاد دکتر حسن قناعتلی
تشکر میکنم از دستاندرکاران این برنامه نمایندگی جامعه المصطفیالعالمیه و مدیر این مرکز جناب دکتر سید وحید کاشانی و همچنین از بنیاد سلیمانیه و مدیر آن دکتر عبدالعزیز بایندیر و همچنین از مؤسسهی البیان و مدیر این مؤسسه دکتر استاد سبحانی، به خاطر جسارتی که به خرج دادند مجدد تشکر میکنم.از خداوند متعال میخواهم به ما فهم قرآن را عنایت کند و همچنین ما را وسیلهای قرار بدهد برای نجات از وضعیتی که امت اسلام و مسلمانان در آن قرار گرفتهاند.
ثبت دیدگاه شما